نوستالژی پوپولیستها
آرشیو
چکیده
متن
بازگشت مجدد پوپولیستها به صحنه سیاست در آمریکای لاتین، آن هم در حالی که تصور میشد جهانی شدن باعث رشد آگاهی جمعی بر اثر گسترش ارتباطات جهانی شده است، جای تامل دارد. در تبیین این پدیده میتوان به دلایل مختلفی اشاره کرد: ضعف نهادسازی مدرن، پروژه ناتمام مدرنیزاسیون، احساس سرخوردگی در میان گروههای تضعیف شده و حاشیهنشین شده شهری و ضعف عقلانیت در میان توده مردم. چنین تبیینی از پوپولیسم یا تبیین مدرن از پوپولیسم معتقد به نوعی دوگانگی اقتصادی/ فرهنگی/ سیاسی است: طبقه فقیر در مقابل طبقه سرمایهدار ثروتمند، فرهنگ غیرشهری در مقابل فرهنگ مدرن شهری و اقشار آگاه سیاسی در مقابل توده مردم.
با پذیرش این دوانگاریها پوپولیسم اساساً پدیدهای غیرمتعارف در جوامع توسعهیافته تلقی شده و ظهور آن نشانگان نوعی بیماری سیاسی/ فرهنگی تلقی میشود که باید به فکر درمان آن بود. اگر درجامعهای جریانهای پوپولیستی رشد و گسترش پیدا میکنند، دلیل آن وجود ضعفها و کاستیهایی است که پوپولیستها میتوانند آنها را به شعار مبارزاتی دایمی و تبلیغات خود تبدیل کنند. فساد اداری، فقر ناشی از اجرای برنامههای آزادسازی اقتصادی، حاشیهنشینی طبقه متوسط پایین به واسطه گسترش ارزشهای مادی سرمایهداری و وجود کارتلهای پنهان اقتصاد. اینها تقریبا مشکلاتی هستند که کشورهای در حال توسعه کموبیش با آنها دست به گریبان میباشند. وجه دیگر قضیه ضعف جامعه مدنی و نهادهای مدنی است که زمینه قدرت گرفتن پوپولیستها را فراهم میکند.
گروههای روشنفکر و نهادهای مدنی به جای تلاش برای تولید و نشر دانش بیطرف و خودانتقادی درگیر و اسیر بازی قدرتی میشوند که در خارج از جامعه مدنی و توسط حاملان قدرت طراحی شده است. این همان چهره سوم قدرتی است که لوکس از آن سخن میگوید: پیش از آنکه بخواهی وارد بازی شوی، قدرت از قبل قاعده بازی را تعیین کرده است. بیآنکه از آن خبر داشته باشی. بدینسان در حالی که موضوع و صورت مساله را قدرت طرح کرده و به جامعه تزریق کرده است گروههای روشنفکری، نهادهای مدنی و رسانههای جمعی با مشغول کردن خود به این دستور کار تحمیلی، امکان تولید دانش بیطرف، و آگاهیبخش را کاهش میدهند. نتیجه همان چیزی است کهاندیشمندان مکتب فرانکفورت میگویند، حتی انتقاد روشنفکران از نظام سرمایهداری به نفع سرمایهداری تمام میشود. چامسکی از جمله چنین روشنفکرانی است که موضوع بحثها و سخنرانیهایش پیشتر توسط قدرت تعیین شده است: آمریکا به عراق حمله میکند و او از این کار انتقاد میکند. وزارت خارجه حقوق بشر را در خدمت منافع آمریکا قرار میدهد و او باز هم انتقاد میکند.
چنین وضعیتی در کشورهای در حال توسعه به وفور قابل مشاهده است. پیکره جامعه مدنی به جای آنکه درصدد تحمیل دستورالعمل خود بر نهادهای قدرت باشد، دنبالهرو دستور کار قدرت شده و از تولید خلاق و امید بخشیدن و آگاهی دادن به مردم باز میماند. روشنفکر باز تولیدکننده دستور کار سیاسی/ فرهنگی قدرت شده و ناخواسته سرنوشت و تاثیرگذاری خود را به قدرت پیوند میزند. هر زمان در معادلات قدرت بنبست ایجاد میشود، نهادهای مدنی هم از تولید باز میمانند و هر زمان دستور کار قدرت فضا را برای گروههای مدنی فراهم میکند، آنها وارد فرآیند تولید فکر و ایده میشوند.
آن هنگام که گروههای مدنی اعم از روشنفکران، روزنامهنگاران، فعالان حقوق مدنی و نظیر اینها با قدرت (به قول صالح علاء) زلف گره میزنند و بهامید عنایت قدرت در انتظار تغییر دستور کار قدرت از طریق نفوذ در افکار نخبگان و تصمیمگیرندگان برمیآیند، وابستگی و پیروی جامعه مدنی نوپا از قدرت آغاز میشود. گروههای مدنی همانند آکتورهای سیاسی و متخصصان پروپاگاندا دچار روزمرگی میشوند.
اگر قدرت و بازی سیاست حامل حادثهای باشد، کار آنها رونق میگیرد وگرنه باید درصدد بزرگنمایی یا تولید حادثه یا خبری باشند. بدینسان روشنفکر و روزنامهنگار به وبگردی تبدیل میشود که باید دنبال سوژهای بگردد و چه بهتر که این سوژه جدید به زبان بیگانه باشد که بتوان حداقل برای چند روز آن را مصرف کرد. در این خلأ آیندهنگری و تولید فکر و ایده در مورد آینده از سوی جامعه مدنی رابطه میان گروههای مدنی و بدنه جامعه مختل میشود. روشنفکر به زبانی سخن میگوید و میاندیشد که برای مردم عادی ایدهآل جلوه میکند. در اینجاست که پوپولیستها بهترین فضا را برای مانور پیدا میکنند. چون دانش بیطرف تولید نمیشود یا در صورت تولید با تکنیکهای قدرت از دیدها پنهان میشود، لذا دانش، اطلاعات، خبر و تحلیل جهتدار جایگزین آن میشود. اگر روشنفکر از لزوم تحمل بحرانهای گذار،بهکارگیری عقلانیت و برنامهریزی برای آینده دوردست سخن میگوید، پوپولیستها از حل مشکلات امروز مردم داد سخن میدهند. پوپولیسم افزون بر ایدئولوژی سیاسی/ اقتصادی/ اجتماعی یک شیوه عمل سیاسی نیز میباشد.
برخی پوپولیستاند، اما برخی برای رسیدن به هدف خود از شیوههای پوپولیستی بهره میگیرند و باید میان این دو تفاوت قایل شد. اولی یک معتقد بهایدئولوژی است، اما دومی یک آکتور سیاسی پراگماتیست است که در بازار مکاره ایدهها و شیوهها، پوپولیسم را موثرترین ابزار سیاسی میداند. ممکن است به اشتباه تصور کنید او یک پوپولیست ایدئولوگ است که درست یا غلط به مجموعهای از ایدهها باور دارد، اما الزاماً اینگونه نیست. پوپولیسم جدید آمریکای لاتین کموبیش از این نوع است. پوپولیستهای جدید برخلاف پوپولیستهای چپ دهه 1960 و 1970، پوپولیسم را نه ابزاری برای افزایش آگاهی تودههای مردم که وسیلهای برای کسب و اعمال و تحکیم قدرت خود قرار داده و آن را از حداقل محتوای مبارزاتی مفید برای جامعه مدنی هم خالی کردهاند. از این رو درک دلایل و بسترهای به وجود آورنده پوپولیسم جدید اهمیت دارد. این فرآیند را نمیتوان بدون توجه به آثار و پیامدهای جهانی شدن و پایان جنگ سرد درک کرد. جهانی شدن همراه با نتایج دیگر، موجب افزایش پیچیدگی و عدم قطعیت و عدم شفافیت شده است.
سه عنصری که میتواند برای هر روانی آزاردهنده باشد. دنیا روزبهروز پیچیدهتر و خطرناکتر میشود، خطر دیگر به واسطه حضور فیزیکی دشمن تولید نمیشود، امواج الکترومغناطیسی پنهانیترین لایههای زندگی افراد را درمینوردند. فرهنگ و هویت بومی هر روز بیشتر از دیروز در معرض تحول قرار میگیرد. مشکلات و چالشهای ناشی از جهانی شدن به مشکلات دیرپای ناشی از اجرای برنامههای اجتماعی/ اقتصادی مدرنیزاسیون افزوده میشود، آن هم در حالی که جامعه مدنی هنوز در مرحله طفولیت خود قرار دارد. دولت و روشنفکران مخالف دنکیشوتوار با جهانی شدن میجنگند و کارتلهای اقتصادی هر روز بیشتر از دیروز عرصه را بیرقیب میبینند. این است سرنوشت آمریکای لاتین و لذا ظهور پوپولیسم جدید به عنوان آخرین پناهگاه در برابر موج فزاینده پیچیدگی و عدم قطعیت چندان جای تعجب ندارد. در چنین فضایی روح و روان گروههای ضعیف به دنبال یک منجی است. در افق فردا چیزی عیان و مسلم نیست، لذا امروز مقدم بر فرداست، فردا هم که بیاید باید دیروز را به خاطر مصیبتهایش فراموش کرد. تکنولوژی تبلیغاتی پوپولیستها در اینجاست که به کار میافتد: حرف و حرف و باز هم حرف.
مهم نیست این حرفها الزاما درست و حسابشده باشند. مهم این است که منجی صحنه را به فاسدان، خائنان و دستهای پنهان واگذار نکند.
امپریالیست بیرونی و الیگارشی داخلی بهترین خوراک تبلیغاتی برای تکنولوژی تولید حرف و در صحنه تلویزیون بودن است. آنها به این حرف ایمان دارند که دروغ بزرگ موثرتر از حقیقت کوچک است. هر آن چیزی که به رهبر پوپولیست این امکان را بدهد که موضوع صحبت و بحث محافل روشنفکری و نهادهای مدنی باشد فینفسه ارزش دارد. او فرمول جادویی تولید قدرت با شیوههای پوپولیستی را غریزی یا آگاهانه آموخته است. پیش از آنکه برایت دستور کار تعریف و تعیین کنند، پیشدستی کرده و دستور کار را خودت تعیین کن. مدام باید جبهههای مختلفی را گشود تا بتوان در صحنه ماند. در خارج باید با امپریالیسم آمریکا جنگید ولی همزمان باید اعلام کرد ونزوئلا آماده فروش نفت به فقرای آمریکاست. در داخل هم همواره باید قدرت اپوزیسیون را بزرگنمایی کرد. جهان و جامعه از نظر پوپولیستها در معرض توطئهای عظیم قرار دارد و غفلت از آن پیامدهای وحشتناکی به بار خواهد آورد. سیاستی که ما در آن نباشیم فاسد است، اقتصادی که در اختیار ما نباشد ابزار سرمایهداری است.
پوپولیستهای جدید آمریکای لاتین کم و بیش در چنین فضا – زمانی حرکت میکنند. شرایط سیاسی موجود در کنار ریشهدار بودن گرایشهای پوپولیستی در فرهنگ سیاسی آمریکای لاتین به رهبران پوپولیست این امکان را داده است که از روشهای پوپولیستی برای تحکیم قدرت خود و تضعیف مخالفان بهره گیرند. هر رهبری و حزبی میراثی از خود برجای میگذارد و میراث پوپولیستها بازتولید نوستالژی در دنیای پیچیده و خطرناک است. مادامی که جامعه مدنی قادر به مدیریت و هدایت این حس نوستالژیک نباشد، امکان بهرهبرداری قدرت از آن به نفع خود به اشکال مختلف وجود دارد و پوپولیسم جدید در آمریکای لاتین جلوه بارزی از بهکارگیری تکنیکهای قدرت جهت بسیج توده مردمی است که همواره میتوان آنها را به میزان کم و زیاد متقاعد کرد.
با پذیرش این دوانگاریها پوپولیسم اساساً پدیدهای غیرمتعارف در جوامع توسعهیافته تلقی شده و ظهور آن نشانگان نوعی بیماری سیاسی/ فرهنگی تلقی میشود که باید به فکر درمان آن بود. اگر درجامعهای جریانهای پوپولیستی رشد و گسترش پیدا میکنند، دلیل آن وجود ضعفها و کاستیهایی است که پوپولیستها میتوانند آنها را به شعار مبارزاتی دایمی و تبلیغات خود تبدیل کنند. فساد اداری، فقر ناشی از اجرای برنامههای آزادسازی اقتصادی، حاشیهنشینی طبقه متوسط پایین به واسطه گسترش ارزشهای مادی سرمایهداری و وجود کارتلهای پنهان اقتصاد. اینها تقریبا مشکلاتی هستند که کشورهای در حال توسعه کموبیش با آنها دست به گریبان میباشند. وجه دیگر قضیه ضعف جامعه مدنی و نهادهای مدنی است که زمینه قدرت گرفتن پوپولیستها را فراهم میکند.
گروههای روشنفکر و نهادهای مدنی به جای تلاش برای تولید و نشر دانش بیطرف و خودانتقادی درگیر و اسیر بازی قدرتی میشوند که در خارج از جامعه مدنی و توسط حاملان قدرت طراحی شده است. این همان چهره سوم قدرتی است که لوکس از آن سخن میگوید: پیش از آنکه بخواهی وارد بازی شوی، قدرت از قبل قاعده بازی را تعیین کرده است. بیآنکه از آن خبر داشته باشی. بدینسان در حالی که موضوع و صورت مساله را قدرت طرح کرده و به جامعه تزریق کرده است گروههای روشنفکری، نهادهای مدنی و رسانههای جمعی با مشغول کردن خود به این دستور کار تحمیلی، امکان تولید دانش بیطرف، و آگاهیبخش را کاهش میدهند. نتیجه همان چیزی است کهاندیشمندان مکتب فرانکفورت میگویند، حتی انتقاد روشنفکران از نظام سرمایهداری به نفع سرمایهداری تمام میشود. چامسکی از جمله چنین روشنفکرانی است که موضوع بحثها و سخنرانیهایش پیشتر توسط قدرت تعیین شده است: آمریکا به عراق حمله میکند و او از این کار انتقاد میکند. وزارت خارجه حقوق بشر را در خدمت منافع آمریکا قرار میدهد و او باز هم انتقاد میکند.
چنین وضعیتی در کشورهای در حال توسعه به وفور قابل مشاهده است. پیکره جامعه مدنی به جای آنکه درصدد تحمیل دستورالعمل خود بر نهادهای قدرت باشد، دنبالهرو دستور کار قدرت شده و از تولید خلاق و امید بخشیدن و آگاهی دادن به مردم باز میماند. روشنفکر باز تولیدکننده دستور کار سیاسی/ فرهنگی قدرت شده و ناخواسته سرنوشت و تاثیرگذاری خود را به قدرت پیوند میزند. هر زمان در معادلات قدرت بنبست ایجاد میشود، نهادهای مدنی هم از تولید باز میمانند و هر زمان دستور کار قدرت فضا را برای گروههای مدنی فراهم میکند، آنها وارد فرآیند تولید فکر و ایده میشوند.
آن هنگام که گروههای مدنی اعم از روشنفکران، روزنامهنگاران، فعالان حقوق مدنی و نظیر اینها با قدرت (به قول صالح علاء) زلف گره میزنند و بهامید عنایت قدرت در انتظار تغییر دستور کار قدرت از طریق نفوذ در افکار نخبگان و تصمیمگیرندگان برمیآیند، وابستگی و پیروی جامعه مدنی نوپا از قدرت آغاز میشود. گروههای مدنی همانند آکتورهای سیاسی و متخصصان پروپاگاندا دچار روزمرگی میشوند.
اگر قدرت و بازی سیاست حامل حادثهای باشد، کار آنها رونق میگیرد وگرنه باید درصدد بزرگنمایی یا تولید حادثه یا خبری باشند. بدینسان روشنفکر و روزنامهنگار به وبگردی تبدیل میشود که باید دنبال سوژهای بگردد و چه بهتر که این سوژه جدید به زبان بیگانه باشد که بتوان حداقل برای چند روز آن را مصرف کرد. در این خلأ آیندهنگری و تولید فکر و ایده در مورد آینده از سوی جامعه مدنی رابطه میان گروههای مدنی و بدنه جامعه مختل میشود. روشنفکر به زبانی سخن میگوید و میاندیشد که برای مردم عادی ایدهآل جلوه میکند. در اینجاست که پوپولیستها بهترین فضا را برای مانور پیدا میکنند. چون دانش بیطرف تولید نمیشود یا در صورت تولید با تکنیکهای قدرت از دیدها پنهان میشود، لذا دانش، اطلاعات، خبر و تحلیل جهتدار جایگزین آن میشود. اگر روشنفکر از لزوم تحمل بحرانهای گذار،بهکارگیری عقلانیت و برنامهریزی برای آینده دوردست سخن میگوید، پوپولیستها از حل مشکلات امروز مردم داد سخن میدهند. پوپولیسم افزون بر ایدئولوژی سیاسی/ اقتصادی/ اجتماعی یک شیوه عمل سیاسی نیز میباشد.
برخی پوپولیستاند، اما برخی برای رسیدن به هدف خود از شیوههای پوپولیستی بهره میگیرند و باید میان این دو تفاوت قایل شد. اولی یک معتقد بهایدئولوژی است، اما دومی یک آکتور سیاسی پراگماتیست است که در بازار مکاره ایدهها و شیوهها، پوپولیسم را موثرترین ابزار سیاسی میداند. ممکن است به اشتباه تصور کنید او یک پوپولیست ایدئولوگ است که درست یا غلط به مجموعهای از ایدهها باور دارد، اما الزاماً اینگونه نیست. پوپولیسم جدید آمریکای لاتین کموبیش از این نوع است. پوپولیستهای جدید برخلاف پوپولیستهای چپ دهه 1960 و 1970، پوپولیسم را نه ابزاری برای افزایش آگاهی تودههای مردم که وسیلهای برای کسب و اعمال و تحکیم قدرت خود قرار داده و آن را از حداقل محتوای مبارزاتی مفید برای جامعه مدنی هم خالی کردهاند. از این رو درک دلایل و بسترهای به وجود آورنده پوپولیسم جدید اهمیت دارد. این فرآیند را نمیتوان بدون توجه به آثار و پیامدهای جهانی شدن و پایان جنگ سرد درک کرد. جهانی شدن همراه با نتایج دیگر، موجب افزایش پیچیدگی و عدم قطعیت و عدم شفافیت شده است.
سه عنصری که میتواند برای هر روانی آزاردهنده باشد. دنیا روزبهروز پیچیدهتر و خطرناکتر میشود، خطر دیگر به واسطه حضور فیزیکی دشمن تولید نمیشود، امواج الکترومغناطیسی پنهانیترین لایههای زندگی افراد را درمینوردند. فرهنگ و هویت بومی هر روز بیشتر از دیروز در معرض تحول قرار میگیرد. مشکلات و چالشهای ناشی از جهانی شدن به مشکلات دیرپای ناشی از اجرای برنامههای اجتماعی/ اقتصادی مدرنیزاسیون افزوده میشود، آن هم در حالی که جامعه مدنی هنوز در مرحله طفولیت خود قرار دارد. دولت و روشنفکران مخالف دنکیشوتوار با جهانی شدن میجنگند و کارتلهای اقتصادی هر روز بیشتر از دیروز عرصه را بیرقیب میبینند. این است سرنوشت آمریکای لاتین و لذا ظهور پوپولیسم جدید به عنوان آخرین پناهگاه در برابر موج فزاینده پیچیدگی و عدم قطعیت چندان جای تعجب ندارد. در چنین فضایی روح و روان گروههای ضعیف به دنبال یک منجی است. در افق فردا چیزی عیان و مسلم نیست، لذا امروز مقدم بر فرداست، فردا هم که بیاید باید دیروز را به خاطر مصیبتهایش فراموش کرد. تکنولوژی تبلیغاتی پوپولیستها در اینجاست که به کار میافتد: حرف و حرف و باز هم حرف.
مهم نیست این حرفها الزاما درست و حسابشده باشند. مهم این است که منجی صحنه را به فاسدان، خائنان و دستهای پنهان واگذار نکند.
امپریالیست بیرونی و الیگارشی داخلی بهترین خوراک تبلیغاتی برای تکنولوژی تولید حرف و در صحنه تلویزیون بودن است. آنها به این حرف ایمان دارند که دروغ بزرگ موثرتر از حقیقت کوچک است. هر آن چیزی که به رهبر پوپولیست این امکان را بدهد که موضوع صحبت و بحث محافل روشنفکری و نهادهای مدنی باشد فینفسه ارزش دارد. او فرمول جادویی تولید قدرت با شیوههای پوپولیستی را غریزی یا آگاهانه آموخته است. پیش از آنکه برایت دستور کار تعریف و تعیین کنند، پیشدستی کرده و دستور کار را خودت تعیین کن. مدام باید جبهههای مختلفی را گشود تا بتوان در صحنه ماند. در خارج باید با امپریالیسم آمریکا جنگید ولی همزمان باید اعلام کرد ونزوئلا آماده فروش نفت به فقرای آمریکاست. در داخل هم همواره باید قدرت اپوزیسیون را بزرگنمایی کرد. جهان و جامعه از نظر پوپولیستها در معرض توطئهای عظیم قرار دارد و غفلت از آن پیامدهای وحشتناکی به بار خواهد آورد. سیاستی که ما در آن نباشیم فاسد است، اقتصادی که در اختیار ما نباشد ابزار سرمایهداری است.
پوپولیستهای جدید آمریکای لاتین کم و بیش در چنین فضا – زمانی حرکت میکنند. شرایط سیاسی موجود در کنار ریشهدار بودن گرایشهای پوپولیستی در فرهنگ سیاسی آمریکای لاتین به رهبران پوپولیست این امکان را داده است که از روشهای پوپولیستی برای تحکیم قدرت خود و تضعیف مخالفان بهره گیرند. هر رهبری و حزبی میراثی از خود برجای میگذارد و میراث پوپولیستها بازتولید نوستالژی در دنیای پیچیده و خطرناک است. مادامی که جامعه مدنی قادر به مدیریت و هدایت این حس نوستالژیک نباشد، امکان بهرهبرداری قدرت از آن به نفع خود به اشکال مختلف وجود دارد و پوپولیسم جدید در آمریکای لاتین جلوه بارزی از بهکارگیری تکنیکهای قدرت جهت بسیج توده مردمی است که همواره میتوان آنها را به میزان کم و زیاد متقاعد کرد.