رهبر جنگل در جدال با کمونیستهای ایرانی
آرشیو
چکیده
متن
«به نام انسانیت و برابری همه خلقها، جمهوری شوروی سوسیالیستی از شما و همه سوسیالیستهایی که به بینالملل سوم وابستهاند تقاضا میکند از آزاد شدن ما وهمه ملل ضعیف و تحت سلطه برای رهایی از تسلط شوم ظالمین ایرانی و انگلیسی حمایت کنید.»
این تلگرام را میرزاکوچکخان جنگلی چهار روز پس از پانزدهم خرداد 1299- روزی که به عنوان سرکمیسر یا رهبر جمعیت انقلاب سرخ ایران برگزیده شده بود- به ولادیمیر لنین ارسال کرد و بدین گونه دام روسی برای «انقلاب جنگل» پهن و آماده گردید. دامیکه مقدمات آن پیشتر در اذهان سران روس طراحی و آنالیز شده بود و در قالب وعدههایی فریبنده به میرزا ارزانی و او را به ادامه مبارزاتش تشویق کرده بودند. اما دفتر انقلاب گیلان با کودتای کمونیستهای تندروی ایرانی علیه میرزا به بهانه بیکفایتی او در مبارزه با انگلیس ورق خورد و در تاریخ چهارم مرداد 1299 کودتاچیان، دولتی جدید به سردگی احساناللهخان در شمال ایران تاسیس کردند.
چنین رخدادی میرزا را بر آن داشت تا با نوشتن نامهای به لنین و بر شمردن دلاوریهای خود و اصحابش در مبارزه با «سرمایهداری» از بیمهریهای دولت روسیه گلایه کند: «پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی، من و همکارانم در جنگلهای ایران به ضد مظالم انگلیس و دولت سرمایهداری ایران میجنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح ما بودیم که توانستیم مافوق تصور به نام آزادی پرچم سرخ را برافرازیم و به تمام جهان آزاد شدنمان را از قیود سرمایهداری اعلام کنیم. من به نمایندگان شما در وقتش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بلشویسم را قبول کند زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد.
نمایندگان شما با من همعقیده شده و از سیاست من پیروی کردند....اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود معنیاش این است که هیچ وقت به مقصود نخواهیم رسید، زیرا بجای مداخله یک دولت خارجی که تا کنون وجود داشت(انگلیس) مداخله دولت خارجی دیگری شروع شده است (روسیه). ما نمیتوانیم افتخارات انقلابی خود را که طی 14 سال کوشش و فداکاری بدست آوردهایم یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خیانت ورزیم.» سردار در نامهای به «مدیوانی»- نماینده شوروی در گیلان- که با ادبیاتی تهدیدآمیز و خشمناک همراه بود از عمق نارضایتی خود از سیاست مسکو پرده برداشت: «اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند ناچاریم بههر وسیلهای باشد به تمام احرار (آزادی خواهان) و سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعدههای شما همهاش پوچ و عاری از صحت و صداقتند.
به نام سوسیالیسم اعمالی را مرتکب شدهاید که لایق قشون مستبد «نیکلا» و قشون سرمایهداری انگلیس است.» میرزا نامهاش را با این اتمام حجت سخت و سنگین به پایان میبرد: «من آلت دست قویتر از شما نشدهام چه رسد به شما. ما به شرافت زیست کردهایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کردهایم و با شرافت خواهیم مرد.» اختلاف میان کمونیستهای تازه بهدوران رسیدهای که علیه میرزا کودتا کرده بودند روز به روز شدت میگرفت و تزلزل دولت کودتایی، آنان را بر آن داشت تا بار دیگر دست دوستی به سوی میرزاکوچکخان دراز کنند و از اراده خود برای حل سوءتفاهمات با سرکمیسر سابق سخن گویند و طی توافقاتی بار دیگر دولتی که سرکمیسر و رجل اولش میرزاکوچک بود، تشکیل شد. دولت سوم انقلاب به رهبری میرزاکوچکخان بسیار امیدوار بود تا با حفظ انسجام و عمل کردن ارتش سرخ به وعدههایش در حمایت از نهضت به اشاعه انقلاب و جمهوریخواهی در ایران سلطنتی و مبارزه بیحد و حصر انگلیس در ایران بپردازد.چنین امیدواری سرابگونهای ریشه در بیخبری جنگلیان از مذاکرات پشت پرده دیپلماتهای روس با همتایان بریتانیایی و ایرانی حاضر در دولت مرکزی داشت.
مسکو دیگر خطر حضور نیروهای انگلیس در نزدیکی آب و خاک خود را نداشت، به دیگر بیان همان اصل«برقراری توازن قدرت» برای روسها محقق شده بود و اهرم «نهضت جنگل» پس از آن هیچ به شمار میآمد تا جایی که در محاورات خودمانی روسها میرزای قصه تلخ تاریخ ما را با صفتی زیبندهتر از «ابله» خطاب نمیکردند. آنجا که «چرچین» در نگاشتی به «حسین اوف» -رئیس کمیته مرکزی کمونیست آذربایجان- ضمن شماتت آن حزب برای اعتراض به قطع حمایت مسکو از میرزاکوچکخان، با خباثت خاطرنشان میسازد: «بدیهی است که دولت مرکزی ایران به تمام نیروهایی که در حال حاضر به جنگ با میرزاکوچکخان ابله و احسانالله خان «ابلهتر» مشغول میباشد احتیاج دارد.»
قصه استفاده مدرن و معاصر دول گوناگون روس از نهضتهای ایرانی به عنوان اهرم فشار در قبال غرب به تراژدی نهضت جنگل ختم نشد. ربع قرن بعد از آن استالین «فرقه دموکرات آذربایجان» را به رهبری «میرجعفر پیشهوری» برای باجگیری از ایالت متحده آمریکا بر پا کرد و شگفتا پیشهوری که سراب حمایت شوروی از انقلاب جنگل را- که خود از اعضای نخستین آن بود- با دو چشم دیده بود، باز مسخ و بازیچه رهبران کرملین شد و تاریخ بار دیگر تکرار شد. «مردان شرافتمند از بالای سر کشور خود با بیگانگان رابطه به هم نمیزنند. در خطرناکترین مواقع علیه دولت مرکزی برنمیخیزند.»
این تلگرام را میرزاکوچکخان جنگلی چهار روز پس از پانزدهم خرداد 1299- روزی که به عنوان سرکمیسر یا رهبر جمعیت انقلاب سرخ ایران برگزیده شده بود- به ولادیمیر لنین ارسال کرد و بدین گونه دام روسی برای «انقلاب جنگل» پهن و آماده گردید. دامیکه مقدمات آن پیشتر در اذهان سران روس طراحی و آنالیز شده بود و در قالب وعدههایی فریبنده به میرزا ارزانی و او را به ادامه مبارزاتش تشویق کرده بودند. اما دفتر انقلاب گیلان با کودتای کمونیستهای تندروی ایرانی علیه میرزا به بهانه بیکفایتی او در مبارزه با انگلیس ورق خورد و در تاریخ چهارم مرداد 1299 کودتاچیان، دولتی جدید به سردگی احساناللهخان در شمال ایران تاسیس کردند.
چنین رخدادی میرزا را بر آن داشت تا با نوشتن نامهای به لنین و بر شمردن دلاوریهای خود و اصحابش در مبارزه با «سرمایهداری» از بیمهریهای دولت روسیه گلایه کند: «پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی، من و همکارانم در جنگلهای ایران به ضد مظالم انگلیس و دولت سرمایهداری ایران میجنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح ما بودیم که توانستیم مافوق تصور به نام آزادی پرچم سرخ را برافرازیم و به تمام جهان آزاد شدنمان را از قیود سرمایهداری اعلام کنیم. من به نمایندگان شما در وقتش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بلشویسم را قبول کند زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد.
نمایندگان شما با من همعقیده شده و از سیاست من پیروی کردند....اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود معنیاش این است که هیچ وقت به مقصود نخواهیم رسید، زیرا بجای مداخله یک دولت خارجی که تا کنون وجود داشت(انگلیس) مداخله دولت خارجی دیگری شروع شده است (روسیه). ما نمیتوانیم افتخارات انقلابی خود را که طی 14 سال کوشش و فداکاری بدست آوردهایم یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خیانت ورزیم.» سردار در نامهای به «مدیوانی»- نماینده شوروی در گیلان- که با ادبیاتی تهدیدآمیز و خشمناک همراه بود از عمق نارضایتی خود از سیاست مسکو پرده برداشت: «اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند ناچاریم بههر وسیلهای باشد به تمام احرار (آزادی خواهان) و سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعدههای شما همهاش پوچ و عاری از صحت و صداقتند.
به نام سوسیالیسم اعمالی را مرتکب شدهاید که لایق قشون مستبد «نیکلا» و قشون سرمایهداری انگلیس است.» میرزا نامهاش را با این اتمام حجت سخت و سنگین به پایان میبرد: «من آلت دست قویتر از شما نشدهام چه رسد به شما. ما به شرافت زیست کردهایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کردهایم و با شرافت خواهیم مرد.» اختلاف میان کمونیستهای تازه بهدوران رسیدهای که علیه میرزا کودتا کرده بودند روز به روز شدت میگرفت و تزلزل دولت کودتایی، آنان را بر آن داشت تا بار دیگر دست دوستی به سوی میرزاکوچکخان دراز کنند و از اراده خود برای حل سوءتفاهمات با سرکمیسر سابق سخن گویند و طی توافقاتی بار دیگر دولتی که سرکمیسر و رجل اولش میرزاکوچک بود، تشکیل شد. دولت سوم انقلاب به رهبری میرزاکوچکخان بسیار امیدوار بود تا با حفظ انسجام و عمل کردن ارتش سرخ به وعدههایش در حمایت از نهضت به اشاعه انقلاب و جمهوریخواهی در ایران سلطنتی و مبارزه بیحد و حصر انگلیس در ایران بپردازد.چنین امیدواری سرابگونهای ریشه در بیخبری جنگلیان از مذاکرات پشت پرده دیپلماتهای روس با همتایان بریتانیایی و ایرانی حاضر در دولت مرکزی داشت.
مسکو دیگر خطر حضور نیروهای انگلیس در نزدیکی آب و خاک خود را نداشت، به دیگر بیان همان اصل«برقراری توازن قدرت» برای روسها محقق شده بود و اهرم «نهضت جنگل» پس از آن هیچ به شمار میآمد تا جایی که در محاورات خودمانی روسها میرزای قصه تلخ تاریخ ما را با صفتی زیبندهتر از «ابله» خطاب نمیکردند. آنجا که «چرچین» در نگاشتی به «حسین اوف» -رئیس کمیته مرکزی کمونیست آذربایجان- ضمن شماتت آن حزب برای اعتراض به قطع حمایت مسکو از میرزاکوچکخان، با خباثت خاطرنشان میسازد: «بدیهی است که دولت مرکزی ایران به تمام نیروهایی که در حال حاضر به جنگ با میرزاکوچکخان ابله و احسانالله خان «ابلهتر» مشغول میباشد احتیاج دارد.»
قصه استفاده مدرن و معاصر دول گوناگون روس از نهضتهای ایرانی به عنوان اهرم فشار در قبال غرب به تراژدی نهضت جنگل ختم نشد. ربع قرن بعد از آن استالین «فرقه دموکرات آذربایجان» را به رهبری «میرجعفر پیشهوری» برای باجگیری از ایالت متحده آمریکا بر پا کرد و شگفتا پیشهوری که سراب حمایت شوروی از انقلاب جنگل را- که خود از اعضای نخستین آن بود- با دو چشم دیده بود، باز مسخ و بازیچه رهبران کرملین شد و تاریخ بار دیگر تکرار شد. «مردان شرافتمند از بالای سر کشور خود با بیگانگان رابطه به هم نمیزنند. در خطرناکترین مواقع علیه دولت مرکزی برنمیخیزند.»