آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

هیچ قومی از اقوام بشر به آسایس و سعادت نائل نمی‌گردد، به سیر شاهراه ترقی و تعالی موفق نمی‌شود، مگر به حقوق خود واقف گشته،کاملا ادراک کند که خدای متعال همه‌ی آنها را آزاد آفریده، [و] بنده و ذلیل همدیگر نیستند. طوق بندگی یکدیگر را نباید بگردن بیندازند. همچنین به ابناء جنس خود حق ندارند حاکم مطلق و فعال مایرید باشند. تمام انبیاء اولیاء متقننین و بزرگان، جمیع فلاسفه و حکما و همه‌ی سوسیالیست‌های سابقه و حالیه‌ی دنیا،کلیه غمخواران جنس بشر، هر کدام به نوبه خود در این عالم ظهور نمودندکه همه‌ی افراد انسان را از مزایای این حق مشروع طبیعی‌شان آگاه کنند.
 
با این کیفیت، یک دسته از اصناف مخلوق که بصورت انسان و بسیرت از هر درنده‌ی بی‌رحم‌تر و قسی‌القلب‌تراند به نام پادشاه، وزیر، حاکم، رئیس و امثال آنها جهت شهوترانی و آزار انسانی که به هر طریق غیر مشروع بود، به ابناء جنس خود مسلط شده، به جان و مال و عرض و ناموس و همه‌ی هستی و ماحصل زندگی و جمیع قوائد حیاتی آنها دخالت کرده، راحت خود را در زحمت مردم، بقای خود را در فدای مردم، لذت و کامرانی خود را در رنج و ناتوانی مردم دانسته، بلکه بالاتر، خلقت خود را فوق خلقت سایرین تصور کرده و می‌کنند. نه به کتب آسمانی وقعی، و نه به قوانین و نصایح انسانی وقری، و نه به درماندگان مسکین و رنجبران بیچاره ترحمی. صفحات تاریخ فجایع عملیات آنها را به ما نشان داده، و شواهد حسی کافی است که چه کرده و می‌کنند. بیچاره مردم، همان مردمی که از اصول خلقت و از حقایق ودایع طبیعت بی‌خبرند مانند گوسفند خود را تسلیم این ستمکاران نموده، دم کاردهای برنده‌ی این سلاخان بی‌رحم دست و پا زده، مطیع صرف، بلکه خود را بنده و برده‌ی آنها دانسته، در عالم ذهن و تصور خود خطور نداده که روزی ممکن است سلاسل عبودیت این عزیزان بی‌جهت از هم گسیخته و از زیر بار اسارت و بندگی این خدایان مصنوعی بتوان شانه خالی نمود.

گاهی از میان این طبقه مظلوم رنج‌کش یک نفر با اشخاص معدود و معینی برای آگاهی سایر مظلومین، برای تحصیل حقوق مشروعه آدمیت، برای قلع و قمع ریشه‌ی جور و اعتساف طبقات ستمگر با تحمل هر نوع مذلت و مشقت و با هر گونه فداکاری قیام کرده، که شاید اصول مساوات و عدالت را مجری، رسوم ظلم و تعدی را محو، و مظلومین را از قید رقیت و بیچارگی نجات دهند. ایران که یکی از قطعات دنیا[ست]، اهالی ایران که یک قوم از اقوام ساکنین دنیا هستند قرنها است در دست استبداد سلاطین جور، امراء خودسر، خوانین جاه‌طلب، روسای شهوتران، اربابان بی‌رحم و فتوت صورت خرابه مهیبی را بخود گرفته، که عابر، هر ناظر، [و] هر متفکری از منظره اسفناک آن و ساکنین آن گرفتار بهت و حیرت می‌شود.
 
در قرون اخیره سیاست جهانگیرانه همسایگان همسایه آزار ما (دولت متجاوز انگلیس و حکومت جابره‌ی تزار‌ها‌ی سابق روسیه) ضمیمه‌ی مظالم حکمداران شهوت‌پرست ایران شده، برای اسارت این قوم مظلوم در صحنه‌ی این خرابه اَسف‌آور به تمام قوه عرض اندام کرده، و بهترین وسیله‌ی اسارت این کشور را همدستی و تقویت سلاطین و امراء و بزرگان این سرزمین دانسته، با جمیع قواء خود تسلط آنها را به سایرین تحکیم و تاکید می‌کردند. این قصابان مسلخ ایران استفاده از مقاصد همسایگان طماع کرده، آنچه را که در قدرت و توانائی خود داشتند درباره‌ی زیردستان اعمال نموده، ذره‌ای از مظالم خودداری نکرده، حال ایران و ایرانی به این منوال باقی بود تا [در] سنه 1324 عده [ای] از متفکرین و اشخاص حساس، مطلع و دلسوز حقیقی این قوم رنج دیده، که از حقوق ملیت و از خصوصیات خلقت خود و همه مطلع بودند، بنای مطالبهء حقوق ملی را گذاشته، آزادی و حریت را که حق مشروع همه بود خواستگار شدند. بتدریج انقلاب شروع شده و محمد علی شاه سابق مخلوع، مجلس ملی تشکیل، احمد شاه فرزند او به سلطنت مشروطه منصوب گردید.
 
بدبختانه، برای عدم تفکر و تعمق پیشقدمان آزادی بهر طریقی بود همان امراء و خوانین ستمگر زمام ریاست مشروطیت را در دست گرفته، انقلاب را به نفعت خود سوق دادند. بالجمله، این انقلاب و این نهضت و این فداکاری ملت بیچاره بجای منفعت مضرت تولید نموده، سابق به اسم سلطنت مستبده، این دفعه به نام سلطنت مشروطه، همان سلطه و اقتدار جور و ظلم را اعاده دادند. مردم که برای احساس هوای آزاد تا حدی از خواب غفلت و مستی جهالت بیدار شدند، بنای ستیزه و مقاومت گذاشته که قطع ایادی جابرانه‌ی مرتجعین حقیقی و مستبدین به لباس مشروطه را نمایند. آنها باز هم به اتکای قوای همسایگان بنای معارضه گذاشته، فجایع خونین 1330 ق را در قطعات شمالی ایران [تجاوزات روسیه‌ی تزاری در آذربایجان و گیلان برای تعطیل مشروطیت] ظاهر نموده درباره‌ی ایرانیان با حمایت امراء تزاری و کمک‌های باطنی انگلیس به شکنجه، ظلم و تعدی گرفتار کردند. چیزی نگذشت که عمر این مدت تطاول سپری، جنگ بین‌المللی شروع شده، موقع استفاده‌ی مظلومین این سرزمین رسید. قسمت بزرگی از احرار و عناصر فداکار در حدود غرب و جنوب ایران، عده‌ای از فدائیان گیلان در جنگل دارالمرز بر ضد خائنین ایرانی و همسایگان متجاوز قیام کردند.
 
پادشاه ایران که همه‌ی آرزوهای بیچاره ایرانی را زیر پا گذاشته، عوض همراهی با ملت و سعی در اختلاص آنها با امراء و مرتجعین مملکتی با قوای انگلیس و نیکلا متفق گشته، فداکاران غرب و جنوب را محو نموده، عطف توجه به حدود گیلان نمودند. در این اثنا، به همت غیورانه جوانمردان روسیه حکومت ظالمانه نیکلا و همدستان او را منهدم کرده، جمهوری سویت [را] تاسیس نمودند. از سمت شمال روایح آزادی و همراهی وزیدن گرفته، از این حدود اطمینان کامل حاصل شده تا حدی به مساعدت آنها مستظهر گشته [است]. ولی، از طرف دیگر، دچار پنجه‌ی قاهرانه انگلیس‌ها شده، و انگلیس‌ها نیز با قوای خود و قوای دولت مرتجع ایران بساط مشروطیت و آزادی را برچیده و پنجه‌های قاهرانه‌ی خود را به جسد این کشور بطوری فرو برده که مظالم قرون سابقه برای این خاطر‌های سهمگین جدید محو شد.
 
مجلس ملی را منحل، حکومت‌های نظامی در ایالات و ولایات تاسیس، قراردادی شوم را با دولت ایران در غیاب شورای ملی (که هیچ قراردادی بدون تصویب شورای ملی رسمیت ندارد) برای بلع ایران منعقد کرده، بعضی از جراید معلوم‌الهویه را مزدور خود نموده و آنها را برای مغلطه و اشتباه اذهان خارجه وادار نموده که ملت ایران را از این قرارداد راضی جلوه دهند، و تحت تاثیرات حکومت‌های نظامی و تحدید اردوهای مسلح انگلیسی و عده‌ای ناخلفان ایرانی شروع به انتخابات نموده، همان مفت‌خواران قدیم، همان ستمگران مردم‌آزار را به وکالت منتخب نموده، که در موقع افتتاح مجلس بدون تامل قباله‌ی مالکیت ایران را تسلیم او کنند.
 
شاه غافل را به مهمانی برده، تلگرافخانه‌ها و پستخانه‌ها را [تحت] سانسور گذاشته، در غالب نقاط ایران اردو‌های منظم نگاه داشته، طرفداران حریت، تنقیدکنندگان قرارداد را مشؤم، یعنی فرزندان دلسوز و حساس این آب و خاک را اعدام و حبس و تبعید کرده، همه‌ی موجبات اسارت را مجددا تهیه نموده، قوای احرار جنگل ایران را، که پنج سال [و] نیم است باتلاقی هر گونه مشقت‌های طاقت فرسا در مقابل قوای ظالمه انگلیس و ایران و مرتجعین مظلوم آزار و اربابان القاب و مناصب دروغی قیام کرده، و با اشد مصیبت‌ها و لطمات مقاومت کرده که روزی موفق براحت طبقات زحمتکش شود، و این قوه‌ی ملی را، که در زوایای جنگل گیلان آخرین مایه‌امید احرار سایر ولای[ا]تی که مقهور قوای خصم گشتند بوده مانع کلی مقاصد خود دانسته، و یگانه عامل موثر در جلوگیری از اجرای خیالات خود فهمیدند، در مقام محو این قوم نیز بر آمدند. آثار فضایح تاریخی آنها در گیلان قرن‌ها زدوده نخواهد شد، و از سَمتی دولت انگلیس با آن اسلحه خود(تزویر) روسیه آزاد را با فرزندان ناخلف خود (طرفداران نیکلا) بطوری مشغول نمود که به هیچ یک از مظلومین جوار خود نتوانستند معاونتی کنند.چندی نیز این روزگار مشاهده شد، ولی خدای قاهر، که هیچگاه بندگان خود را از نظر رأفت دور نداشته، و راضی نخواهد شد که ودایع خویش را تا ابد اسیر چنگال قهر ستمکاران نماید، دست قهرمانان خود در روسیه را از آستین انتقام بیرون آورده، عقیده‌ی سوسیالیستی و رفع ظلم دشمنان بشری را توسعه و بسط دادند.
 
باز هم وقت و موقع استفاده به ظلم دیده‌هایِ ایرانی و قوای ملی جنگل، که ذخیره‌ی همه‌ی احرار ایران است، داده، که حالیه این قوه ملی به استظهار کمک و معاونت عموم نوع‌پروران دنیا و به استعانت اصول حقه‌ی سوسیالیستی برای نجات ایرانی و اقوام دیگر، که از ظلم هر ظالم متجاوز داخل در مراحل انقلاب سرخ شده، و خود را به اسم جمعیت انقلاب سرخ ایران موسوم کردند، که، به نیروی فداکاری و از خودگذشتگی، هر قوه را که برای اسارت جنس انسانی تهیه و تشکیل شده در هم شکسته، اصول عدل و برادری را، نه تنها در ایران، بلکه در میان تمام طوایف مختلفه، بدون ملاحظه‌ی نژاد، محکم نماید؛ و مطابق این بیانیه، عموم رنجبران، زحمتکشان و فلاح و کارگر، و جمیع اصناف تعب کشیده را متوجه می‌کند که جمعیت انقلاب سرخ ایران آمال خود را در تحت مواد ذیل، که به تعقیب آن به تمام قواء عامل خواهد بود اعلان می‌کند:

1- جمعیت انقلاب سرخ ایران اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوریت شوروی را رسما اعلان می‌کند./ 2- تشکیل حکومت موقتی جمهوری و حفاظت جان و مال عموم اهالی را بشارت می‌دهد. / 3- هر نوع قرارداد و معاهده را که دولت ایران قدیما و جدیدا با هر دولتی منعقد کرده لغو و باطل می‌داند. / 4- حکومت جمهوری همه‌ی اقوام بشری را بلاتفاوت با این آمال شریک دانسته، و درباره‌ی آنها به تساوی رفتار کرده، و حفظ شعائر اسلامی را نیز از فرائض می‌داند.
‏رشت، به تاریخ 18 رمضان المبارک 1338 [16 خرداد 1299 ]

تبلیغات