روسها بر سر جنگلیان معامله کردند
آرشیو
چکیده
متن
قیام میرزا کوچکخان جنگلی را در جنگلهای گیلان برخی شورش یک عده راهزن و برخی ملیگرایی و برخی از سر احساسات عدالتطلبی خواندند. تاکنون آثار محدود در این رابطه نوشته شده است که همگی از آنجا که فاقد اسناد درجه اول از آرشیو حزب کمونیست اتحاد شوروی، آرشیو وزارت امورخارجه ایران و انگلیس و... بودند به شکلی کاملا افسوس برانگیز نارسا است. دکتر خسرو شاکری با تلاش خود توانست تنها چند برگ از این اسناد را پس از فروپاشی اتحاد شوروی یافته و کتاب “میلاد زخم” را در مورد فراز و فرود جنبش جنگل بنگارد. هر چند او نتوانست از تمام این اسناد در این کتاب سود برد اما گفتوگوی ما با او در مورد جنبش جنگل و کوتاه سخنی در این رابطه است که در پی میآید.
برخی از جمله ابراهیم فخرایی نوشتهاند که میرزا قبل از آغاز حرکت خود در تهران با شخصیتهایی همچون سید حسن مدرس، سید جمالالدین اسدآبادی، اسکندری و.. روابطی داشت و تنها پس از مشورت با آنان و با هدف ایجاد پایگاهی ثابت و گرد آوردن نیرویی مدون علیه استبداد با مازندران وسپس به گیلان میرود. این درست است؟ در این صورت چرا هیچ ارتباط شفافی بین او و سیاستمداران تهرانی دیده نمیشود؟
نمیدانم این برخی برچه اساسی این ادعا را دارند، اما هرکه باشند این حرف را از روی بیاطلاعی زدهاند. اسدآبادی پیش از مشروطه فوت شده بود. تا آنجا که تحقیقات من نشان میدهد، کوچکخان پیش از رفتن به جنگل با آن دو نفر دیگر هم تماسی نداشته، اگرچه برخی نوشتهاند مدرس او را تأیید کرده بود. سلیمان میرزا آنقدر به کوچکخان بیاعتنا بود که حتی پس از بازگشت از تبعید انگلیسیان در هندوستان حتی یک تشکر خشک و خالی هم از کوچکخان نکرد که از طریق معامله بر سر اسرای انگلیسی در جنگل رهایی او را میسر ساخته بود.
آیا میتوان قیام جنگل را به واقع ضدحملهای پس از انحراف مشروطه، علیه همه آن چیزهایی دانست که چه مشروطه برقرار کرده و چه به سرکوب آن پرداخته بودند؟
اگر مقصود از انحراف مشروطیت سرکوب آن توسط روسیه تزاری با همدستی بریتانیاست، آری، کوچکخان برای رهایی ایران از چنگ آن دو قدرت آن نهضت را پایه ریخت.
اگر مشروطه را حرکتی در راستای ناسیونالیسم بخوانیم که به نظر میرسد چنین نیز باشد چرا اولین حرکت پس از آن به سمت انترناسیونالیسم درغلتید؟
نهضت جنگل یک جنبش ملی و ضداستعماری بود، اما در انترناسیونالیسم هم در غلتید. کوچکخان، همانند بسیاری از ملیون در آن زمان سقوط تزاریسم را امری مثبت تلقی میکرد و فکر میکرد که با کمک گرفتن از روسیه شوروی میتوانست بر ارتجاع داخلی و بریتانیا فائق آید. اینکه شوروی با بریتانیا بر سر جنگل و دیگر نهضتهای ملی-انقلابی معامله کرد امری است که قابل پیشبینی نبود؛ البته، امروز دیدن چنین معاملهای، چون انجام گرفته است، ساده است. افزون بر این، کوچکخان همواره بر استقلال خود پای فشرد و تا آنجا که به استقلال جنبش لطمه نمیخورد با کسانی که مدعی حمایت از ملل ستمدیده بودند همکاری کرد.
ابراهیم فخرایی ایدئولوژی نهضت جنگل را روش “اجتماعیون” و بر مبنای اصول “سوسیالیسم” که در سال 1299 در کنگره “کسما” به تصویب رسید میداند. نظر شما چیست؟
فخرایی هیچ سندی برای این ادعا ارائه نداده است و من در تحقیقاتم به سندی در تأیید ادعای او برنخوردم. آنچه برنامه جنگلیان بود در کتاب من مفصلا تشریح و تحلیل شده است. کوچکخان طرفدار استقلال ملی و نظامی عدالتخواهانه محدود بود؛ از اینرو، با اصلاحات ارضی توافقی نداشت، چون برخی از حامیان او زمینداران کوچک و تجار ملاک بودند.
آیا نمایندهای از سوی جنگلیها در انترناسیونال سوم حضور داشتند؟
نه. نه در انترناسیونال سوم و نه در کنگره خلقهای شرق در باکو (آخر تابستان 1299). اما کوچک، دوستش هوشنگ (گائوک از آلمانیهای وُلگا) و مظفرزاده را به مسکو و سپس باکو فرستاد تا لنین و دیگر رهبران شوروی را از اختلافات خود با حزب کمونیست ایران آگاه کند.
کوچکخان به لنین تلگراف زده و به او درس فلسفی میدهد مبنی بر اینکه کمونیسم باید به مردم توضیح داده و به تدریج و با حداکثر احتیاط و حوصله به آنها فهمانده شود. او مقابل راهحل سریع میایستد. اما به هر حال این نشانه چیست؟ آیا نشانهای از پیاده کردن نظام “سوویت” و اشتراکی، حتی به تدریج در جمهوری سوسیالیستی گیلان به رهبری کوچکخان دیده میشود؟
فکر نمیکنم مقصودش درس فلسفی بوده باشد، بلکه پیشنهاد تاکتیک برای انجام تدریجی اصلاحات اجتماعی بود. البته درک کوچکخان از این مقوله با درک لنین تفاوت بسیار داشت، منتها کوچکخان میخواست جلوی “انقلاب سوسیالیستی” پیشهادی جناح چپ حزب کمونیست ایران را بگیرد. این جناح خود چندی بعد به نامساعد یا غیر عملی بودن پیشنهاد خود پی برد، اما نظرش را دایر بر ضرورت اصلاحات ارضی رها نکرد.
نکته غریب اجتماعی و فلسفی در تاریخ ایران نهفته است. همانطور که همه گیلانیان طرفدار جنگلیان بودند و به آنان کمک میکردند، میبینیم با دستگیری دکتر حشمت مردم او و طرفدارانش را در لاهیجان سنگباران میکنند. وقتی سر میرزا بریده میشود کسی اعتراض نمیکند. در زمانی دیگر مردم در 30 تیر جان میدهند اما در 28 مرداد 1332 از ایستادگی در مقابل کودتاچیان سرباز میزنند. چرا؟ آیا میتوان پاسخی برای استقبال خوب مردمی و بدرقه فضاحتبارشان یافت؟
فکر نمیکنم کسانی که به دکتر حشمت سنگ میانداختند “مردم” بوده باشند، بلکه لومپنهای زرخرید ارتجاع بودند، چنانکه در 28 مرداد هم چنین بود و در این مورد اخیر خوشبختانه ما مدارک موثق تاریخی و همچنین عکس هم داریم. اما در مورد سکوت مردم پس از سر بریدن کوچکخان یا غارت خانه مصدق در روز 28 مرداد باید گفت که مردمی که دشمن را پیروز میبینند و فاقد رهبریاند نمیتوانند بیگدار به آب بزنند و روشی را پیشه میکنند که میتوان “انتظار برای فرصت مناسب بعدی” خواند. پس از شکستهای متوالی، رهبری درستی که بتواند آیندهای روشن و موفقیتآمیز را در برابر مردم قرار دهد و آنان را به صحت آن قانع سازد و نیز خود از کیفیت خدشهناپذیری برخوردار باشد برای بسیج مردم لازم است. روزی که سر کوچکخان را بریدند و عصر 28 مرداد که مردم در خیابان امیریه به سمت راهآهن اوباش غارتگر خانه مصدق را نظاره میکردند و میگریستند رهبریای وجود نداشت که آنان را برای مقاومت بسیج کند. (من خودم شاهد صحنه غارت و گریه مردم عادی در آن روز بودم.)
تاریخ ما را به شکلی نوشتهاند که حتی نهضت متاخر جنگل نیز به راحتی از سوی سوسیالیستها، ناسیونالیستها و حتی مذهبیها مصادره شده است. اما تاریخ اهل مصادره نیست...
درست، اما اگر تسلیم تاریخنگاری جانبدار شویم، تاریخ مصادره میشود. این نکته را من به تفصیل در کتابم تحلیل کردهام. متأسفانه چنین است که تاریخ جنگل را باگرایشات ایدئولوژیک نوشتهاند. من در کتابم سعی کردم آن جنبش را، تا آنجا که دسترسی به اسناد میسر میساخت، خارج از ایدئولوژی بازسازی و تحلیل کنم. تا چه حد موفق شده باشم تحقیقات بعدی نشان خواهد داد. کوچکخان مرد متدینی بود، چون مصدق، براستی خواهان عدالت اجتماعی بود، پاک بود، درستکار بود، برای خود هیچ نمیخواست، حتی قدرت، و زندگی خود را فدای این آرمان اجتماعی کرد.
آیا نهضت جنگل در مذاکرات دو جانبه انگلیس- شوروی وسیلهای بود که باید پس از استفاده دور انداخته میشد و وجهالمصالحه قرار میگرفت؟ چرا جنگلیها از ابتدا این مساله را درک نکردند؟
دیدن این امر بعدالواقعه آسان است. در آن روزگار، شکست تزاریسم توسط لنین و یارانش این امید را در میان بسیاری، و نه فقط ایرانیان، ایجاد کرده بود که انقلاب اکتبر سرآغاز رهایی ملتها علیه استعمار بود. اما شکست انقلاب در اروپا، بهویژه در آلمان، روسیه را منزوی کرد و آن را به “امالقرایی” تبدیل کرد که هدفی جز حفظ خود نداشت و همه را فدای حفظ خود کرد. شاید بتوان گفت نهضت جنگل نخستین تجربه ایرانیان در این زمینه بود. جنبشهای دیگری نیز قربانی این معامله شدند، اما بسیار از کمونیستها، از جمله حزب کمونیست ایران، مخالف این سیاست بودند و نظرشان را هم بدون مجامله بیان کردند. بعدها نیز از حمایت شوروی از رضاخان انتقاد کردند و به همین دلیل به عنوان “خائن” به اردوگاههای مرگ فرستاده شدند.
درک جنگلیها از فضای جهان و تغییر سیاستهای جهانی چهاندازه بود؟آیا آنان منافع مشترک روس و بریتانیا را در جنگ درک کرده بودند؟
مسلما در آغاز نه کاملا، اما چون کوچکخان مردی میهندوست بود، روزی به این امر پی برد، اما روزی که دیگر دیر شده بود؛ وی تسلیم این معامله نشد و نمونهای از صداقت و وفاداری را برای آیندگان بهجای گذاشت.
دیدگاه روشنفکران ایرانی نسبت به جنبش جنگل در همان زمان چه بود؟
در مجموع، میتوان گفت که بسیاری از آن جنبش حمایت کردند، اما دشمنی سیاستمداران جاهطلب مانع از گسترش آن نهضت شد. اگر از جنبش جنگل حمایت جدی شده بود، امکان آن میبود که نهضت به سایر نقاط ایران گسترش یابد. خودخواهیهای سیاستبازان ایران یکی از موانع اصلی عدم گسترش و عدم موفقیت جنبش جنگل بود.
تاثیر جنبش جنگل بر نسلهای بعدی ایرانی بهراستی چه بود؟
چون تاریخ آن تحریف شده بود، بویژه از سوی مورخان استالینیست، عناصر مترقی به اهمیت آن نهضت و معامله شوروی با بریتانیا بر سر ایران پی نبردند؛ از همین رو، حتی پیشهوری، که خود در 1300سال قربانی همان معامله شده بود، دیگر بار در دام شوروی افتاد و با قضیه آذربایجان لطمه شدیدی به جنبش آزادیخواهانه و استقلالطلبانه کشور وارد آورد.
برخی از جمله ابراهیم فخرایی نوشتهاند که میرزا قبل از آغاز حرکت خود در تهران با شخصیتهایی همچون سید حسن مدرس، سید جمالالدین اسدآبادی، اسکندری و.. روابطی داشت و تنها پس از مشورت با آنان و با هدف ایجاد پایگاهی ثابت و گرد آوردن نیرویی مدون علیه استبداد با مازندران وسپس به گیلان میرود. این درست است؟ در این صورت چرا هیچ ارتباط شفافی بین او و سیاستمداران تهرانی دیده نمیشود؟
نمیدانم این برخی برچه اساسی این ادعا را دارند، اما هرکه باشند این حرف را از روی بیاطلاعی زدهاند. اسدآبادی پیش از مشروطه فوت شده بود. تا آنجا که تحقیقات من نشان میدهد، کوچکخان پیش از رفتن به جنگل با آن دو نفر دیگر هم تماسی نداشته، اگرچه برخی نوشتهاند مدرس او را تأیید کرده بود. سلیمان میرزا آنقدر به کوچکخان بیاعتنا بود که حتی پس از بازگشت از تبعید انگلیسیان در هندوستان حتی یک تشکر خشک و خالی هم از کوچکخان نکرد که از طریق معامله بر سر اسرای انگلیسی در جنگل رهایی او را میسر ساخته بود.
آیا میتوان قیام جنگل را به واقع ضدحملهای پس از انحراف مشروطه، علیه همه آن چیزهایی دانست که چه مشروطه برقرار کرده و چه به سرکوب آن پرداخته بودند؟
اگر مقصود از انحراف مشروطیت سرکوب آن توسط روسیه تزاری با همدستی بریتانیاست، آری، کوچکخان برای رهایی ایران از چنگ آن دو قدرت آن نهضت را پایه ریخت.
اگر مشروطه را حرکتی در راستای ناسیونالیسم بخوانیم که به نظر میرسد چنین نیز باشد چرا اولین حرکت پس از آن به سمت انترناسیونالیسم درغلتید؟
نهضت جنگل یک جنبش ملی و ضداستعماری بود، اما در انترناسیونالیسم هم در غلتید. کوچکخان، همانند بسیاری از ملیون در آن زمان سقوط تزاریسم را امری مثبت تلقی میکرد و فکر میکرد که با کمک گرفتن از روسیه شوروی میتوانست بر ارتجاع داخلی و بریتانیا فائق آید. اینکه شوروی با بریتانیا بر سر جنگل و دیگر نهضتهای ملی-انقلابی معامله کرد امری است که قابل پیشبینی نبود؛ البته، امروز دیدن چنین معاملهای، چون انجام گرفته است، ساده است. افزون بر این، کوچکخان همواره بر استقلال خود پای فشرد و تا آنجا که به استقلال جنبش لطمه نمیخورد با کسانی که مدعی حمایت از ملل ستمدیده بودند همکاری کرد.
ابراهیم فخرایی ایدئولوژی نهضت جنگل را روش “اجتماعیون” و بر مبنای اصول “سوسیالیسم” که در سال 1299 در کنگره “کسما” به تصویب رسید میداند. نظر شما چیست؟
فخرایی هیچ سندی برای این ادعا ارائه نداده است و من در تحقیقاتم به سندی در تأیید ادعای او برنخوردم. آنچه برنامه جنگلیان بود در کتاب من مفصلا تشریح و تحلیل شده است. کوچکخان طرفدار استقلال ملی و نظامی عدالتخواهانه محدود بود؛ از اینرو، با اصلاحات ارضی توافقی نداشت، چون برخی از حامیان او زمینداران کوچک و تجار ملاک بودند.
آیا نمایندهای از سوی جنگلیها در انترناسیونال سوم حضور داشتند؟
نه. نه در انترناسیونال سوم و نه در کنگره خلقهای شرق در باکو (آخر تابستان 1299). اما کوچک، دوستش هوشنگ (گائوک از آلمانیهای وُلگا) و مظفرزاده را به مسکو و سپس باکو فرستاد تا لنین و دیگر رهبران شوروی را از اختلافات خود با حزب کمونیست ایران آگاه کند.
کوچکخان به لنین تلگراف زده و به او درس فلسفی میدهد مبنی بر اینکه کمونیسم باید به مردم توضیح داده و به تدریج و با حداکثر احتیاط و حوصله به آنها فهمانده شود. او مقابل راهحل سریع میایستد. اما به هر حال این نشانه چیست؟ آیا نشانهای از پیاده کردن نظام “سوویت” و اشتراکی، حتی به تدریج در جمهوری سوسیالیستی گیلان به رهبری کوچکخان دیده میشود؟
فکر نمیکنم مقصودش درس فلسفی بوده باشد، بلکه پیشنهاد تاکتیک برای انجام تدریجی اصلاحات اجتماعی بود. البته درک کوچکخان از این مقوله با درک لنین تفاوت بسیار داشت، منتها کوچکخان میخواست جلوی “انقلاب سوسیالیستی” پیشهادی جناح چپ حزب کمونیست ایران را بگیرد. این جناح خود چندی بعد به نامساعد یا غیر عملی بودن پیشنهاد خود پی برد، اما نظرش را دایر بر ضرورت اصلاحات ارضی رها نکرد.
نکته غریب اجتماعی و فلسفی در تاریخ ایران نهفته است. همانطور که همه گیلانیان طرفدار جنگلیان بودند و به آنان کمک میکردند، میبینیم با دستگیری دکتر حشمت مردم او و طرفدارانش را در لاهیجان سنگباران میکنند. وقتی سر میرزا بریده میشود کسی اعتراض نمیکند. در زمانی دیگر مردم در 30 تیر جان میدهند اما در 28 مرداد 1332 از ایستادگی در مقابل کودتاچیان سرباز میزنند. چرا؟ آیا میتوان پاسخی برای استقبال خوب مردمی و بدرقه فضاحتبارشان یافت؟
فکر نمیکنم کسانی که به دکتر حشمت سنگ میانداختند “مردم” بوده باشند، بلکه لومپنهای زرخرید ارتجاع بودند، چنانکه در 28 مرداد هم چنین بود و در این مورد اخیر خوشبختانه ما مدارک موثق تاریخی و همچنین عکس هم داریم. اما در مورد سکوت مردم پس از سر بریدن کوچکخان یا غارت خانه مصدق در روز 28 مرداد باید گفت که مردمی که دشمن را پیروز میبینند و فاقد رهبریاند نمیتوانند بیگدار به آب بزنند و روشی را پیشه میکنند که میتوان “انتظار برای فرصت مناسب بعدی” خواند. پس از شکستهای متوالی، رهبری درستی که بتواند آیندهای روشن و موفقیتآمیز را در برابر مردم قرار دهد و آنان را به صحت آن قانع سازد و نیز خود از کیفیت خدشهناپذیری برخوردار باشد برای بسیج مردم لازم است. روزی که سر کوچکخان را بریدند و عصر 28 مرداد که مردم در خیابان امیریه به سمت راهآهن اوباش غارتگر خانه مصدق را نظاره میکردند و میگریستند رهبریای وجود نداشت که آنان را برای مقاومت بسیج کند. (من خودم شاهد صحنه غارت و گریه مردم عادی در آن روز بودم.)
تاریخ ما را به شکلی نوشتهاند که حتی نهضت متاخر جنگل نیز به راحتی از سوی سوسیالیستها، ناسیونالیستها و حتی مذهبیها مصادره شده است. اما تاریخ اهل مصادره نیست...
درست، اما اگر تسلیم تاریخنگاری جانبدار شویم، تاریخ مصادره میشود. این نکته را من به تفصیل در کتابم تحلیل کردهام. متأسفانه چنین است که تاریخ جنگل را باگرایشات ایدئولوژیک نوشتهاند. من در کتابم سعی کردم آن جنبش را، تا آنجا که دسترسی به اسناد میسر میساخت، خارج از ایدئولوژی بازسازی و تحلیل کنم. تا چه حد موفق شده باشم تحقیقات بعدی نشان خواهد داد. کوچکخان مرد متدینی بود، چون مصدق، براستی خواهان عدالت اجتماعی بود، پاک بود، درستکار بود، برای خود هیچ نمیخواست، حتی قدرت، و زندگی خود را فدای این آرمان اجتماعی کرد.
آیا نهضت جنگل در مذاکرات دو جانبه انگلیس- شوروی وسیلهای بود که باید پس از استفاده دور انداخته میشد و وجهالمصالحه قرار میگرفت؟ چرا جنگلیها از ابتدا این مساله را درک نکردند؟
دیدن این امر بعدالواقعه آسان است. در آن روزگار، شکست تزاریسم توسط لنین و یارانش این امید را در میان بسیاری، و نه فقط ایرانیان، ایجاد کرده بود که انقلاب اکتبر سرآغاز رهایی ملتها علیه استعمار بود. اما شکست انقلاب در اروپا، بهویژه در آلمان، روسیه را منزوی کرد و آن را به “امالقرایی” تبدیل کرد که هدفی جز حفظ خود نداشت و همه را فدای حفظ خود کرد. شاید بتوان گفت نهضت جنگل نخستین تجربه ایرانیان در این زمینه بود. جنبشهای دیگری نیز قربانی این معامله شدند، اما بسیار از کمونیستها، از جمله حزب کمونیست ایران، مخالف این سیاست بودند و نظرشان را هم بدون مجامله بیان کردند. بعدها نیز از حمایت شوروی از رضاخان انتقاد کردند و به همین دلیل به عنوان “خائن” به اردوگاههای مرگ فرستاده شدند.
درک جنگلیها از فضای جهان و تغییر سیاستهای جهانی چهاندازه بود؟آیا آنان منافع مشترک روس و بریتانیا را در جنگ درک کرده بودند؟
مسلما در آغاز نه کاملا، اما چون کوچکخان مردی میهندوست بود، روزی به این امر پی برد، اما روزی که دیگر دیر شده بود؛ وی تسلیم این معامله نشد و نمونهای از صداقت و وفاداری را برای آیندگان بهجای گذاشت.
دیدگاه روشنفکران ایرانی نسبت به جنبش جنگل در همان زمان چه بود؟
در مجموع، میتوان گفت که بسیاری از آن جنبش حمایت کردند، اما دشمنی سیاستمداران جاهطلب مانع از گسترش آن نهضت شد. اگر از جنبش جنگل حمایت جدی شده بود، امکان آن میبود که نهضت به سایر نقاط ایران گسترش یابد. خودخواهیهای سیاستبازان ایران یکی از موانع اصلی عدم گسترش و عدم موفقیت جنبش جنگل بود.
تاثیر جنبش جنگل بر نسلهای بعدی ایرانی بهراستی چه بود؟
چون تاریخ آن تحریف شده بود، بویژه از سوی مورخان استالینیست، عناصر مترقی به اهمیت آن نهضت و معامله شوروی با بریتانیا بر سر ایران پی نبردند؛ از همین رو، حتی پیشهوری، که خود در 1300سال قربانی همان معامله شده بود، دیگر بار در دام شوروی افتاد و با قضیه آذربایجان لطمه شدیدی به جنبش آزادیخواهانه و استقلالطلبانه کشور وارد آورد.