آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

دکتر«فریدون آدمیت» بدون شک مهمترین تاریخ‌نگار معاصر ایران است. تا جایی که مقام و منزلتی دراین راستا یافته که به او وجاهت و ولایتی در تاریخ معاصررا اعطا کرده است. همین بس که هیچ تاریخ‌نگار و تاریخ‌پژوهی بی‌نیاز از خواندن و بررسی آثار فریدون آدمیت نیست. او که در سال 1299 در تهران متولد شد،در 87 سالگی هنوز در تهران زندگی می‌کند و به دور از تمام هیاهوها. او کمتر با کسی روبه‌رو می‌شود و عموما هیچکس را به حضور نمی‌پذیرد. اولین بار که او را دیدم پائیز سال گذشته بود. دکتر فریدون آدمیت را از نزدیک دیدم و با او دست دادم،دستم را فشرد و با دست دیگرش در حالی که عصایی نیز داشت به پشتم زد و خندید. خنده‌اش پیروزمندانه بود بدون شک.

شوق زیادی برای دیدار با او داشتم و برای این کار هم بسیار وقت گذاشته بودم. او من و دوستی را که همراهم بود به طبقه دوم منزلش دعوت کرد و به اتاق کارش رفتیم. میز بزرگی در آن قرار داشت و چوبی و لایه‌ای از گرد و خاک نیز بر آن نشسته بود. رو به ما کرد و گفت: «می‌بینی؟ این میز یک صدراعظم معزول است. » صدراعظم معزول به خودش می‌گفت. به راستی که هنوز یک صدراعظم می‌نمود. نشستیم و بیش از دو ساعت با هم حرف زدیم و بیشتر درباره مشروطه و نهضت قانون‌خواهی و بیداری ایران. اما از خودش چیزی نگفت. فریدون آدمیت متولد 1299 تهران است. پدرش عباسقلی خان قزوینی معروف به آدمیت بود که در سال 1278ق متولد و در سال 1358ق درگذشت. عباسقلی خان در سال 1303ق وارد جرگه سیاسی شد و با آشنایی با ملکم، در زمره مریدان او قرار گرفت. وی پس از آن بود که جامعه آدمیت را با همان اصول فکری و مرامنامه ملکم به وجود آورد.

دانش‌آموز دارالفنون
فریدون آدمیت تحصیلات مقدماتی را در دارالفنون گذراند. دبیرستانی که امیرکبیر پایه‌گذاری کرده بود و این چه تصادف عجیبی بود که پایان‌نامه‌اش را هم در مورد امیرکبیر نوشت. دو ماه پیش از امتحان نهایی دبیرستان، پدرش عباسقلی خان درگذشت،اما ابراهیم حکیمی (حکیم الملک)، دوست دیرین پدرش که به ادامه تحصیلات دانشگاهی فریدون آدمیت علاقه داشت، کارش را دنبال کرد وپیش برد. استادان آن روز دارالفنون نیز همه بی‌نظیر بودند و ماندگار و یک تن از این استادان «جلال همایی» بود که فریدون آدمیت او را بهترین استادش خوانده است.

همچنین فریدون آدمیت در گفت‌وگوی ما از استاد دیگرش به نام «محمد صدیق حضرت» نام برده ویادش را گرامی داشت. فریدون آدمیت پس از پایان دبیرستان به دانشکده حقوق و علوم سیاسی راه یافته و در سال 1321 شمسی از آن جا فارغ‌التحصیل شد. و همانطور که گفتم پایان‌نامه‌اش را درباره زندگی و اقدامات سیاسی امیرکبیر نوشت که در سال 1323 با عنوان «امیرکبیر و ایران» با مقدمه استادش «محمود محمود» به چاپ رسید. در آن دوران فریدون آدمیت افسر نظام وظیفه بود و عصرها بعد از دانشکده افسری، به کافه «فردوس» می‌رفت که در آن زمان صادق هدایت ودیگر دوستانش در آنجا حلقه‌ای داشته و گرد هم می‌آمدند. آنها اغلب تفکرات چپی داشتند و فریدون آدمیت خود را با این مسائل درگیر نمی‌کرد.
 
وقتی در این گردهمایی‌های دوستانه دو اندیشمند مهم ایران آن عصر، یعنی صادق هدایت و دکتر حسن شهید نورایی (استاد تاریخ وعقاید اقتصادی در دانشکده حقوق) آن کتاب (امیرکبیر و ایران) را پسندیدند،آدمیت را تشویق کردند،تا به اتمام آن کتاب پرداخته و تلاشش را بیشتر کند. صادق هدایت که بسیار سخت‌پسند بود وهیچ اثری را بدون گوشه وکنایه باقی نمی‌گذاشت، «امیر کبیر و ایران» را ستود وخواندنش را به همه دوستانش توصیه کرد.

آدمیت دیپلمات
آدمیت، همچنین در حالی که دانشجوی دانشکده حقوق بود، در سال 1319 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و درنخستین تجربه دیپلماتیک خود در دیماه سال 1323 به دبیر دومی سفارت ایران در لندن منصوب شد. و در همانجا به تحصیلات خود ادامه داده و وارد دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن شد. سرانجام در سال 1949 دکترای «تاریخ سیاسی و فلسفه سیاسی» را از همین دانشگاه اخذ کرد. در آن زمان رئیس دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن در مورد آدمیت گفته بود: «آقای آدمیت در تحقیق تاریخ روابط دیپلماسی تهران در دوره اوایل سده نوزدهم، علاوه بر پشتکار ومهارت فنی، نمودار بصیرت و تفکر تاریخی استثنایی است. همچنین در دوره‌های دیگر تاریخ دیپلماسی «آرشیوهای وزارت امور خارجه انگلستان، وزارت هندوستان ومنابع خطی کتابخانه موزه بریتانیا تحقیق کرده است. بدان مراتب، آقای آدمیت در تاریخ روابط دیپلماسی ایران در سده نوزدهم دانش استثنایی کسب کرده است و یقین دارم که می‌تواند تأثیر بزرگی در تحول تحقیقات تاریخی در ایران داشته باشد انتظار دارم در آینده آثار مهمی به وجود بیاورد».

فریدون آدمیت پس از بازگشت به تهران در سال 1328 به معاونت اداره اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه ومعاونت اداره کارگزینی آن منصوب شد،اما زیاد طول نکشید چرا که وی در سال 1330 به عنوان رایزن نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و سپس وزیر مختاری در ایالات متحده منصوب شد. این ماموریت فریدون آدمیت تا سال 1338 ادامه داشت. آدمیت که در حین کار دیپلماتیک به تحقیق و پژوهش تاریخی هم می‌پرداخت در سال 1955 و در همان زمان حضور در ایالات متحده دومین اثر خود پس از «امیرکبیر و ایران» را با عنوان «جزیره بحرین: تحقیق در تاریخ دیپلماسی و حقوق بین‌الملل» به زبان انگلیسی در نیویورک منتشر کرد. نفوذ فریدون آدمیت در سازمان ملل بسیار زیاد بود و با دبیران کل این سازمان روابط نزدیکی داشت. فعالیت‌های فریدون آدمیت از جمله شرکت در چندین کنفرانس و انجام وظیفه در مقام داور بین‌الملل در دیوان دائمی حکمیت لاهه در هلند از فعالیت‌های دیگر فریدون آدمیت طی ماموریت خود بود که تا سال 1359 شمسی یعنی دو سال پس از انقلاب ایران به طول کشید.

سفارت هند
اما فریدون آدمیت پس از بازگشت از ایالات متحده در سال 1342به سمت سفیر کبیر ایران در «دهلی نو» منصوب شد. آدمیت در دهلی نو ارتباط بسیار دوستانه‌ای با «جواهر لعل نهرو» نخست وزیر این کشور داشت و در اولین دیدار «نهرو» از تهران نیز همراه او به تهران آمد و تمام طول سفر در جنوب ایران را نیز همراه نهرو بود.
آدمیت خاطرات زیادی از زمان سفارت در دهلی نو دارد. اما در مورد یکی از آنها می‌گوید: «وقتی به دهلی رفتم متوجه شدم در سفارت ایران تعداد زیادی مرتاض، مارگیر و. . . و این افرادی که در هند زیاد پیدا می‌شوند حضور دارند و همه هم از سفارت ایران پولی دریافت می‌کنند. من متوجه شدم در دیگر سفارتخانه‌ها هم چنین افرادی حضور دارند. من همه آنها را از سفارات اخراج کرده و دیگر پولی به آنها ندادم». او در سال 1344 از دهلی نو بازگشت و به سمت مشاور عالی سیاسی منصوب شد. این آخرین ماموریت و یا مسوولیت دولتی دکتر فریدون آدمیت بود.
 
آدمیت با سه کلمه «تقاضای بازنشستگی دارم» کار خود را در دولت به پایان رسانید و یکسره به تحقیق و تالیف پرداخت. اما هنگامی که در سال 1342 به عنوان سفیر ایران در هند منصوب شد، شاه در استوارنامه او نوشت: «… لازم می‌دانیم یکی از مامورین شایسته و مورد اعتماد خود را به سمت سفیر کبیر و نماینده فوق‌العاده در آن کشور تعیین نماییم. . ». (نقل از ماهنامه زمانه). اما کمی بعد مطرود شد که همین امر موجب استعفای او شد. در آن زمان گفته می‌شد علت اصلی بازنشستگی اوفشار زیاد وارده بر او به خاطر نامه‌ای بود که در مخالفت با جدایی بحرین از ایران ارسال کرد. برخی از سمت‌های دیگری که دکتر آدمیت داشت عبارتند از: نماینده ایران در کمیسیون وابسته به شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متحد، نماینده ایران در کمیسیون حقوقی تعریف تعرض، مخبر کمیسیون امور حقوقی در مجمع عمومی نهم، نماینده ایران در کنفرانس ممالک آسیایی و آفریقایی در باندونگ، مدیر کل سیاسی وزارت خارجه، مشاور عالی وزارت امور خارجه، معاون وزارت امور خارجه، سفیر ایران در لاهه، سفیر ایران در مسکو و سفیر ایران در فیلیپین. فریدون آدمیت از سال 1344 تمامی وقت خود را صرف مطالعه و تحقیق در عصر مشروطیت کرد.

آغاز سختی‌های سخت
هرچند فریدون آدمیت اساسا کارش را با مسوولیتی دیپلماتیک آغاز می‌کند اما هرگز چهره‌ای صرفا سیاسی به خود نگرفت. اما او با این وجود در ابتدای انقلاب اسلامی چهره‌ای سیاسی به خود می‌گیرد. سیاسی از این منظر که در قالب تشکلی فرهنگی که جمعی از نویسندگان تشکیل داده بودند، پیشنهادی در ده ماده به دولت ارائه می‌کنند که اجرای قانون اساسی، آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی ورعایت اعلامیه حقوق بشر برخی از مفاد آن بود. بعد‌ها در جریان فشارهایی که برگروههای سیاسی و دانشگاهی وارد شد فریدون آدمیت نیز در امان نمانده و تحت فشار قرار گرفت. از جمله بهانه‌هایی که در برخی جلسات به او ایراد می‌گرفتند امضای زیر همان بیانیه بود. پس از انقلاب به همین بهانه‌ها حقوق بازنشستگی‌اش را نیز قطع کردند تا جایی که برخی مواقع در فشار اقتصادی سختی به سر می‌برد. فریدون آدمیت چندان تمایلی به بازیادآوری آن خاطرات ندارد و تنها با نیشی گزنده از آن دوران یاد می‌کند و در حالی که چشمش را به مکانی دیگر دوخته است، می‌خندد.
 
خنده‌ای که بیشتر از آن صدای فریاد و اعتراض به گوش می‌رسد. او کسی بود که هرگز نخواست سیاسی باشد و سیاسی زندگی کند. آزاداندیشی مرام او بود. او حتی تمایلی برای به خاطر آوردن برخی جلسات با برخی از مسوولین امنیتی ندارد. من در حضور فریدون آدمیت کمتر سوال می‌پرسیدم چرا که او به اندازه کافی حرف و سخن برای گفتن داشت. از این رو بیش از چند سوال از او نپرسیدم. یکبار از او پرسیدم؛ اینکه می‌گویند شما از مریدان و طرفداران میرزا ملکم خان بودید،درست است؟پاسخ داد: «پدرم به ملکم احترام می‌گذاشت. اما من به هیچ وجه اعتقادی به احترامی که پدرم به او می‌گذاشت ندارم. بنده فریدون آدمیت هستم، مستقل‌الراس». جواب جالبی داده بود به من. در مورد تفکرات او هم پرسیدم و اینکه آیا به کلی عقل‌گراست و لیبرال؟ که گفت: «سالهای سال پیش از این،وقتی که نوجوان بودم استادم محمود محمود به من کتاب‌های هیوم را داد و از آنجا با تفکر عقلی آشنا شدم. محمود بسیار فرد بزرگی بود.»

مخالفین آدمیت
بهایی‌ها از صریح‌ترین مخالفان آدمیت هستند. چرا که معتقدند فریدون آدمیت تمام نوشته‌های بابی و بهایی را مورد نقد قرار داده و نوشته‌های بهاالله را خرافات می‌خواند. اما آدمیت در پاسخ پرسشی درباره مسائل شرعی گفت: «من فردی لائیک هستم اما این به معنای ملحد بودن من نیست. الحاد معنا و مفهوم دیگری دارد. من به یک سری از چیزها اعتقاد دارم. از این رو آدم بی‌اعتقادی هم نیستم اما به سبک خودم اعتقاد دارم. من خیلی جوان بودم که بر اثر پژوهش با مسائلی از جمله امثال بهالله آشنا شدم و خیلی زود با همه آنها وداع کردم.» دکترهما ناطق، مورخ شناخته شده ایرانی که مدتی را نیز در پاریس استاد دانشگاه سوربن بود در مورد فریدون آدمیت می‌گوید: «آدمیت بزرگوارترین انسانی بود که درمیان هموطنانم شناختم. در میان هرقوم وقبیله‌ای و از هر رده‌ای.» آدمیت که حرف می‌زند از همه چیز می‌گوید جز خودش. همه چیز را به شکل دقیق و رشک‌برانگیزی به خاطر دارد.
 
او وقتی به ناکامی‌های تاریخی در ایران اشاره می‌کند می‌گوید: «آقا این حرف امروز و دیروز نیست. روزی بیسمارک به میرزا حسین خان گفته بود؛ مملکت شما مملکت بوالهوسان هست. هر روز یک نفر می‌آید و یک چیز می‌گوید.» آدمیت به سخنانش دراین ناکامی‌ها ادامه داده و با افسوس حرف می‌زند. افسوس در چشمانش هم موج می‌زند. او با ناکامی‌های سرزمین من بیشتر آشناست. آدمیت می‌گوید: «میرزا حسین خان سفیر ایران در لندن متن اولیه قراردادی را با انگلیسی‌ها تنظیم می‌کند تا هرات دوباره به ایران بازگردد. متن را برای ناصرالدین شاه می‌فرستند. ناصرالدین شاه از طریق میرزا صادق استخاره می‌کند و بد می‌آید، قرارداد هم منتفی می‌شود. آن هم چه قراردادی؟ قراردادی که قرار بود دوباره هرات را مطلقا زیر حکومت ایران برگرداند.»

دو کتاب برزمین‌مانده دارم
او هنوز غم تاریخ را می‌خورد. هنوز چیزهایی برزمین‌مانده دارد. می‌گوید: «کتابی می‌خواستم بنویسم در مورد تاریخ دیپلماسی در ایران و نیز جلد بعدی تاریخ فکر، همه نوشته‌ها هم تقریبا آماده‌اند، فقط نیاز به تنظیم دارد. اما نمی‌توانم، نمی‌توانم». خیلی افسوس می‌خورم. هم من و هم او. او از اینکه دیگر نمی‌تواند بنویسد و من از اینکه از خواندن چنین کتابی محرومم. چرا که نانوشته می‌دانم شاهکاری خواهد شد. اما آدمیت دیگر خسته است. خسته خسته. حتی خسته برای حرف زدن. می‌گوید: «میرزا یعقوب،پدر میرزا ملکم خان پس از رفتن به عثمانی برای ناصرالدین شاه کتابچه‌ای نوشت. در آن نوشته شده بود: در ایران هیچگاه دولت نبوده است. بلکه یک سلطنت بی‌معنی بود. کارش در درون تعرض به مال و جان مردم و در خارج،اگر قدرتی می‌داشت تعرض به خارجی بود.» از علت مشروطه می‌پرسم. گل از گلش شکفته است. همان سوال را پرسیدم که می‌خواست. توضیحاتش را مفصل داد. اما یک نکته: «آنها دنبال کنستیتیسیون بودند. . . . حتی امیرکبیر به میرزا یعقوب نوشته بود؛ در خیال کنستیتیسیون بودم، روسای تو مخالف بودند، مترصد بودم،که به من مجالی ندادند. . . . . . . از این رو بدانید که فکر کنستیتیسیون یعنی خواهان حکومت بر پایه اصول بودن. . . . . . بسیاری گمان می‌کنند مشروطه از دیگ پلوی سفارت انگلیس به وجود آمده. اینها کتاب نخوانده‌اند که چنین تفکری دارند. . . . . پشت مشروطه فکر و زمینه بود.»

مورخانی که تاریخ را درک نمی‌کنند
او در جلد اول کتاب ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران در همین رابطه نوشته بود: «مورخانی که روح تاریخ و زمان را درک نمی‌کنند، می‌کوشند هر واقعه‌ای را به صورتی کج و کوله درآورند، مگر در قالب ایدئولوژی ورشکسته خویش بگنجانند». اما اکنون فریدون آدمیت از لیوان آبش کمی می‌نوشد و ادامه می‌دهد: «جهد باید کرد تا در ایران پارلمان ملی، انتظام دستگاه دولت و استقلال دستگاه قضا انشا شود. این سرآمد نوشته یک مشروطه‌خواه و بهترین جمله کتابش است. » او خیلی پیر شده است. همین که مرا به حضور پذیرفته بسیار خوشحالم. او با هزار کلمه ناگفته به ما می‌فهماند که بروید. اما ما هنوز هستیم. سوال بسیار است و حرف بی‌نهایت، اما باید رفت. نمی‌توان ماند. ما هم رفتیم. با ما خداحافظی می‌کند و بار دیگر میز تحریر بزرگش را نشان می‌دهد که چندین دهه عمر دارد و به گمانم بسیاری از کتابهایش را روی آن نوشته است و می‌گوید: «می‌بینید میز صدراعظم معزول را؟ مثل من شده است. غبار پیری او را در‌ آغوش گرفته است».

تبلیغات