آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

داریوش فروهر با گذر از پیروزی انقلاب اسلامی، کار سیاسی خود را در دولت بازرگان آغاز کرد و تصدی وزارت کار را عهده‌دار شد. این اما تمام مشغولیت او در آن روزها نبود. فروهر برای مذاکره با سران کردها چندباری به کردستان سفر کرد. یکبار از طرف دولت موقت و چندبار از طرف شورای انقلاب. اختلاف فروهر با بازرگان نیز چنان بود که چند باری استعفا کرد و از جمله در یکم آبان 1358 خطاب به وی نوشت: «چون با کمال تاسف، به گمان من دولت موقت آن جناب دیگر نمی‌تواند وظیفه تاریخی خود را در پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران انجام دهد، از آن کناره‌گیری می‌کنم. »
 
فروهر خود می‌نویسد: «من دوبار تصمیم به استعفا از وزارت دولت موقت به نخست‌وزیری آقای مهندس بازرگان گرفتم. بار نخست در زمان وزارت کارو امور اجتماعی و پس از تعیین حداقل دستمزد کارگران بود که با ناسازواری بسیار شدید نخست‌وزیر و دیگر وزیران و حتی شورای انقلاب روبرو شدم و استعفای خود را نزد امام خمینی بردم ولی ایشان نپذیرفتند و به نخست‌وزیر و دیگران دستور دادند به کارشکنی‌های خود پایان دهند. بار دوم در زمان وزارت مشاور به انگیزه اشکالتراشی نخست‌وزیر در کارهایی که به پیشنهاد خود ایشان و دستور امام خمینی در کردستان می‌کردم و بطور کلی باور یافتن به ناشایستگی دولت موقت بود در یکم آبانماه هزار و سیصد و پنجاه و هشت. باز هم متن استعفا را نزد امام خمینی بردم ولی ایشان ادامه کار را «تکلیف شرعی» من تلقی کردند و دستورهای تندی هم به نخست‌وزیر دادند. در این کشمکش بود که نخست‌وزیر وجود «هیأت ویژه» را به من تحمیل کرد. »

بازرگان در کتاب «شورای انقلاب و دولت موقت» آنجا که از ترمیم کابینه و جابجایی داریوش فروهر از وزارت کار به وزیر مشاور توضیح می‌دهد، تاکید می‌کند: «در ترمیم ماههای آخر بود که بعضی از آقایان شورا[ی انقلاب]، ایرادهای فردی[می‌گرفتند] و قصد دخالت و دخل و تصرف در لیست وزرای پیشنهادی جدید ذیل را (وبیشتر آقای فروهر را) داشتند که من پافشاری نموده گفتم آقایان بر طبق اساسنامه شورا و سنت پارلمانی مجلس، می‌توانند یکپارچه رای بدهند یا یکپارچه رد کنند که با اکثریت آرا تصویب کردند. »

در بهار و تابستان 1358 مهمترین بحران دولت موقت مساله کردستان بود و ناآرامی‌های آن همچنان در حال گسترش بود. به گفته مهندس سحابی، امام خمینی ابتدا فروهر را به‌عنوان نماینده ویژه خود به کردستان فرستاده بود و او نیز گزارش کار را مستقیما به ایشان می‌داد. اما چندی بعد با تصویب شورای انقلاب هیاتی مرکب از آیت‌الله طالقانی، بهشتی، بنی‌صدر،‌ هاشمی رفسنجانی و فروهر انتخاب شد تا به کردستان رفته و مسائل آن را حل کنند. این گروه تلاشهایی برای حل بحران کرد و طرحهایی نیز ارائه کرد که از آن جمله تشکیل شوراهای محلی بود.

چند ماه پس از کناره‌گیری دولت بازرگان انتخابات اولین دوره ریاست‌جمهوری ایران در شرایطی تاریخی برگزار شد و ابوالحسن بنی‌صدر با رایی قاطع انتخاب گردید. در این رقابتها داریوش فروهر نیز کاندیدای ریاست جمهوری بود لیکن رای قابل توجهی بدست نیاورد. ششم بهمن 1358 پیش از آنکه نتیجه قطعی آرا مشخص شود فروهر پیام تبریکی به بنی‌صدر فرستاد و آرزو کرد که او بتواند در استوار داشتن اساس عدالت و آزادی موفق شود.

با اوج‌گیری اختلاف‌های سیاسی داخلی و نهایتا برکناری بنی‌صدر و درگیری‌های خونین، همه نیروهایی که در دوران ریاست جمهوری بنی‌صدر از او حمایت کرده و یا به هیچ یک از طرفین درگیری نپیوسته بودند مشمول تصفیه گسترده سیاسی در ایران شدند. داریوش فروهر نیز از این قاعده برکنار نماند. فروهر در پیامی درون‌سازمانی از اعضای حزب ملت ایران خواست که اتحاد خود را حفظ کنند و ابراز امیدواری کرد که این حزب بتواند از این دوران سخت نیز سربلند بیرون آید. در سال 1361 داریوش فروهر نیز دستگیر و زندانی شد. زندان فروهر پنج ماه طول کشید. ظاهرا پس از اطلاع امام خمینی از بازداشت فروهر دستور آزادی وی صادر شده بود.

گفته می‌شود فروهر پس از دستگیری 24 ساعت سرپا نگهداشته می‌شود و پس آن برای بازجویی برده می‌شود. بازجو تعارف به نشستن می‌کند و فروهر پاسخ می‌دهد که می‌تواند 24 ساعت دیگر هم سرپا بایستد! فروهر پس از آزادی تا پایان جنگ ایران و عراق فعالیت چشم‌گیری نکرد. تحلیل او ظاهرا آن بوده است که چون ایران درگیر جنگ با کشوری خارجی است بهتر است اختلاف‌های داخلی گسترش نیابد. پس از آن فروهر بار دیگر فعالیت گسترده خود را آغاز کرد و موضع سازش‌ناپذیرانه و به شدت انتقادی خود را از سر گرفت.
 
در سال 1368 که نامه نود تن از نیروهای دگراندیش سیاسی خطاب به‌ رئیس‌جمهور منتشر شد و پس از آن برخوردهایی با امضاکنندگان آغاز گردید، فروهر نامه را امضا نکرده بود اما به حمایت از امضاکنندگان پرداخت. او روز 28 خرداد 1368 طی گفت‌وگویی با یک رسانه خارجی درباره علت امضا نکردن این نامه گفت: «من نظرم را راجع به این نامه می‌دهم و نمی‌خواهم وارد این بشوم که چرا آن را امضا نکردم، چون این یک موضوع جداگانه ایست و بستگی به شیوه سیاسی من دارد. » او سپس ضمن حمایت از مضمون نامه گفت: «به گمان من این نامه سرگشاده، همچنانکه برخی از امضاکنندگان آن، بارها گفته و نوشته‌اند، کوششی خیرخواهانه برای رهگشایی در بن‌بست کنونی کشور بوده است.» فروهر برخوردهای صورت‌گرفته را نیز محکوم کرد. در سال‌های بعد حزب ملت ایران و داریوش فروهر همه انتخابات برگزار شده مجلس و ریاست جمهوری را تحریم می‌کرد.
 
او خواستار شرکت احزاب مخالف در انتخابات بود و چون این خواسته برآورده نمی‌شد انتخابات را تحریم می‌کرد. اما در این سال‌ها فروهر یک نگرش ویژه نسبت به ایران را نیز نمایندگی می‌کرد که از جمله ویژگی‌های شخصی اوست. فروهر با توجه به علاقه و ستایش بی‌نظیرش از ایران و سرزمین ایرانی، آن را هرگز محدود در مرزهای جغرافیایی قراردادی ایران نکرد و با همه اقوام ایرانی ساکن در فلات ایران در ارتباط بود. این ارتباط از کردستان عراق و ترکیه و آذربایجان شوروی تا تاجیکستان و ترکمنستان و افغانستان و بسیاری سرزمین‌های دیگر را نیز شامل می‌شد. نگرش یکپارچه‌گرایانه فروهر به مرور کامل شده بود و اکنون می‌توانست از آن میان نظریه‌ای ویژه سرزمین ایران ساخته شود. ارتباط صمیمانه او با رهبران افغان (همچون احمدشاه‌مسعود) و کرد (همچون مسعود بارزانی) با توجه به همین ویژگی بود.

در شهریور سال 1370 که آذربایجان شوروی اعلام استقلال کرد، حزب ملت ایران بیانیه‌ای صادر و تاکید کرد: «بی‌شک هر دولت آگاه در تهران با هر بینش آرمانی و سیاسی که داشته باشد، نسبت به بخش‌های جداشده از ایران بزرگ با وظیفه‌ای تاریخی روبروست و باید با همه توان به انجام آن بپردازد. » و سپس نوشت: «شناخت رسمی استقلال آذربایجان که خوشبختانه عنوان «شوروی سوسیالیستی» را از دنباله نام خود برداشته است و نیز پشتیبانی از مردم آن برای زندگی آزاد، ضرورتی است تاریخی. به یقین این پایان راه نیست و دیر یا زود خیزش سلطه ستیزانه مردم جدامانده از مام میهن در فراسوی ارس، هرگونه توطئه را درهم خواهد شکست و به بازیافتن «روزگار وصل» و درهم ریختن مرزهای قراردادی و پیوند با دیگر ایرانیان روی خواهد آورد. » و در نهایت خطاب به مردم آذربایجان نوشته بود: «هزاران درود به زنان و مردان بیداردل آن سامان که سمندروار از زیر خاکستر ستم و سرکوب سر برداشته و در راستای رهایی از سلطه بیگانه و رسیدن به آزادی ملی قرار گرفته‌اند. »

در سال 1371 که به دنبال اعلامیه اتحادیه عرب درباره جزایر سه‌گانه ایران مشاجرات لفظی تندی بین دو طرف درگفته بود، فروهر طی گفت‌وگویی با یک رسانه خارجی گفت: «فکر می‌کنم، خود این بادیه‌نشینانی که از پرتو درآمد خدادادی نفت به جایی رسیده‌اند و کشورک‌هایی ساخته‌اند، جربزه این گونه طرحها را ندارند و قدرت‌های بزرگ روی برخوردهای سیاسی‌شان موضوع‌هایی را پیش می‌کشند و بازی درمی‌آورند. کما این که، خب با توطئه‌ای افزون بر بیست ساله قبل، یک جزیره ایرانی دیگر را به نام بحرین از مام میهن جدا کردند و اکنون هم این برداشت را دارم که هدف بیشتر ضربه زدن به ایران است تا به جمهوری اسلامی.» فروهر همچنین از همراهی برخی به ظاهر دوستان عرب ایران – از جمله سوریه- با این بیانیه نیز آشفته شده و گفته بود: «گرچه سوریه همواره با ایران همداستانی نداشته، من سوریه را یک همپیمان طبیعی برای ایران می‌دانم حتی سوریه بزرگ را و بسیار تاسف‌آور است که در کناره دیگر کشورهای عرب دست‌نشانده قرار بگیرد. »

فروهر در دوازدهم آبان 1375، همزمان با اشغال کابل توسط طالبان پیامی به «سردار سلحشور احمدشاه مسعود» فرستاد و در آن نوشت:«گرچه اشغال کابل از سوی «گروه طالبان»، موجی از اندوه در میان ایرانیان برانگیخت ولی اینکه آن فرمانده دلیر و کارآمد توانست خیلی زود جلوی پیشروی این دست‌نشاندگان بیگانه را بگیرد و روند جنگ را دگرگون سازد، امید و شادمانی بسیار پدید آورد. با تشکیل بهنگام «شورای عالی دفاع» و قرار گرفتن همه نیروهای سلاحدار میهن‌خواه در کنار ارتش دولتی زیر فرمان شما، انتظار می‌رود شهر کابل و دیگر بخشهای افغانستان هرچه زودتر از اشغال «گروه طالبان» که کردارهای دژخویانه‌ای با مردم دارند به‌در آید.
 
رهایی همه قومهای افغانی از زیر هرگونه سلطه، خواست همیشگی دیگر ایرانیان است و من به آن فرزند دلیر نیاخاک خود، اطمینان می‌دهم که پیوسته با همه نیرو برای استوار داشتن پیوندهای ملی با تکیه به فرهنگ یگانه و پربار هردو کشور در تکاپو باشم. » آنچه فروهر «نیا خاک» خود می‌نامید با توجه به همان نظریه‌ای بود که در باب یکپارچگی فلات ایران داشت و می‌کوشید تا حداقل زمینه‌های نظری این آرزو را برای سال‌های بعد آماده کند.

بدلیل همین نزدیکی‌های فروهر به ایرانیان دیگر پس از فاجعه قتلهای آذر 1377 احمدشاه‌مسعود در پیامی نوشت: «هزار نقش برآورد زمانه و نبود / یکی از آنچه در آئینه تصور ماست. مردم افغانستان و من دوستی عزیز و ایران‌مردی بزرگ و میهن‌پرست از دست داد.»
و گروهی با نام هواداران جامعه بزرگ اقوام ایرانی در جمهوری تاجیکستان نیز در پیامی دیگر آوردند: «نام میهن‌پرست بزرگ، داریوش فروهر و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر او جهت استقلال، آزادی و سربلندی ایران بزرگ و سرافرازی همه ایرانی‌تباران جهان، از سی و پنج سال پیش از این برای ما آشنا و عزیز بود... در این مصیبت بزرگ، امروز فرزندان آگاه و فرهیخته تاجیکستان نیز لباس ماتم دربردارند.»
در سال‌های پایانی و در آستانه هفتاد سالگی؛ داریوش فروهر کوشید تا اتحادی جدید میان نیروهای مستقل اپوزیسیون بنا کند.
 
شاید این واپسین تلاش او که نوعی پیگیری مدل جبهه ملی محسوب می‌شود در زمینه‌سازی پایان خونین زندگی‌اش بی‌تاثیر نبوده باشد. در زمانه عسرت و آنگاه که امکان هیچ اتحاد دوباره‌ای فراهم نبود، فروهر تنها توانست چهار گروه سیاسی را گرد هم آورد که البته مهمترین آنها حزب ملت ایران، حزب خودش بود که آن نیز به اعتبار نام فروهر پابرجا مانده بود. نام این جبهه جدید را اتحاد حزب‌ها و نیروهای ملی ایران گذارد. حزب ملت ایران، جنبش برای آزادی ایران، حزب زحمتکشان ایران «نیروی سوم» و حزب مردم ایران؛ تشکیل‌دهندگان آن بودند. این گروه جدید که از بهار سال 1375 فعالیت رسمی خود را آغاز کرد، بجز صدور چند اعلامیه سیاسی فرصت اقدامی دیگر نیافت. اما در یکی از این اعلامیه‌ها تعبیر شگفتی آمده است که نوعی نقد رفتار سیاسی مردم است.
 
توصیف رفتار سیاسی مردم به «سازشکاری و آسان‌طلبی و ساده‌اندیشی» در اوج بهار رفرمیسم در ایران و در زمانی که همه امید به روند تحول جدید بسته‌اند، نشانه روشنی از برنامه سیاسی فروهر و جریان تحت رهبری او بود. همان برنامه سیاسی که ویژگی اصلی آن، سازش‌ناپذیری به‌نظر می‌آمد.
در نوشتن این مقاله از اسناد شخصی داریوش فروهر و همسرش استفاده کرده‌ام. از خانم پرستو فروهر، دختر گرامی فروهرها که این اسناد را سخاوتمندانه در اختیارم گذاشته‌اند سپاسگزارم.

فروهر، حامل نامه امام
داریوش فروهر 26 دی ماه 1357برای اولین بار از ایران خارج شد و به پاریس رفت و هجده روز، بعد همراه با امام خمینی به ایران بازگشت. در همین هجده روز رهبر فقید انقلاب نامه‌ای خطاب به ارتش نوشته و آن را به فروهر داد تا با سران ارتش تماس بگیرد. فروهر می‌نویسد: «در سفر پاریس برای دیدار و گفت‌وگو با امام خمینی، قرار شد به وسیله افسرانی که به انقلاب گرایش یافته‌اند و با من آمد و رفت دارند برای خودداری ارتش از پشتیبانی نظام حاکم، اقدام کنم و ایشان پیام پیوست را نوشتند و دادند تا به ایران برگردم و اگر کار به دلخواه پیش رفت آن را انتشار دهم.
 
به علت بسته شدن فرودگاه تهران، بازگشتم به ایران به عقب افتاد و سرانجام با خود ایشان به تهران آمدم و بی‌درنگ با سران ارتش تماس گرفتم ولی آنها که با پادرمیانی ژنرال هویزر با بعضی ! رابطه برقرار کرده بودند به اشکال‌تراشی پرداختند و من نیز از این کار خود را کنار کشیدم و سه چهار روز بعد اصل پیام را به امام خمینی بازگرداندم و تا اندازه‌ای هم به بازیگری‌های دیگران اشاره کردم. »
متن پیام رهبر فقید انقلاب ایران که هرگز منتشر نشد، چنین بوده است:
«3 ربیع‌الاول 99 / بسم الله الرحمن الرحیم / ارتش معظم ایران افسران محترم درجه داران سربازان اعزهم الله تعالی

با احترام خاطرنشان می‌کند از نظر ملت بزرگ ایران شورای سلطنتی و مجلسین و دولت ناشی از آنها غیرقانونی و فاقد اعتبار ملی است و چون ارتش از ملت و ملت از ارتش است و پشتیبانی هریک از دیگری از وظایف ملی است، لازم است باحترام ملت و رای قاطع آن، ارتش خود را از دولت غاصب برکنار کند و این مطلب را اعلام کند. اینجانب بواسطه رهبری مبتنی بر حکم شرع و آرای اکثریت قریب باتفاق ملت دولت موقت را برای تشکیل مجلس موسسان و دیگر امور مقدماتی معرفی میکنم تا ارتش محترم بوظیفه قانونی و ملی خود رفتار نماید و انشاءالله تعالی بنابسامانی‌ها و آشفتگی‌ها خاتمه داده شود. مطمئن باشید در صورتیکه بوظیفه ملی و قانونی خود عمل نمائید ملت و دولت ناشی از آن در احترام و پشتیبانی شما کوشا خواهد بود. لازم بتذکر نیست که در این موقع حساس و خطیر اختلاف کلمه موجب انهدام ارکان کشور خواهد شد و همه ما مسئول آن هستیم.
والسلام علیکم. روح‌الله موسوی خمینی»

جوانی و سیاست پیشگی
زندگی سیاسی داریوش فروهر ( 1307 در اصفهان – 1377 در تهران) چنان است که می‌توان از رسیدن به هفتاد سالگی‌اش شگفت‌زده شد. مردی که نزدیک به نیم‌قرن در مرز میان مرگ و زندگی زیسته است. روز کودتای 28 مرداد 1332 فروهر تا نیمه‌های شب در حال زد و خورد با اوباش همکار کودتا بود و شایع شد که کشته شده است. فروهر را خونین به بیمارستان نجمیه بردند و شبانه هم فراری‌اش دادند. آن تصویر از دست و صورت باندپیچی شده‌اش در بیمارستان چند روز پس از کودتا است. در این زمان جوانی 25 ساله بود و دبیر حزب ملت ایران. بیست و پنج سالگی، امروز آغاز نوجوانی است! او روز بعد از کودتای اول (25 مرداد) در کنار فاطمی، «مجسمه‌ها» را پایین می‌کشید و این گناه کمی نبود. فاطمی بر سر همان «مجسمه‌ها» جان خود را گذاشت. عزت‌الله سحابی می‌گوید:«در آن زمان داریوش فروهر را بعد از دستگیری به دلیل آنکه در زندان و به هنگام بازجویی خیلی شجاعانه برخورد می‌کرد به دفتر سرهنگ امجدی رئیس رکن دو فرمانداری نظامی بردند.
 
در آنجا به دستور امجدی، موهای فروهر را از ته می‌زنند و بعد امجدی به وی می‌گوید خوب دیدی سرت را هم تراشیدیم و هیچ کاری نتوانستی بکنی؟ فروهر هم می‌گوید خب عیبی ندارد ما هم یک روز گردن شما را می‌زنیم. در اینجا امجدی عصبانی می‌شود و از جای خود بلند می‌شود که فروهر را بزند. فروهر می‌گوید من دیدم من که کتک خواهم خورد، پس پیشدستی کردم و محکم یک چک به امجدی زدم. بعد از این سربازها بر سر و روی فروهر ریخته و حسابی او را کتک می‌زنند. روز بعد که مادر فروهر به زندان مراجعه می‌کند، سرتیپ شهشهانی معاون بختیار که با مادر آقای فروهر نسبتی هم داشت، می‌گوید خانم می‌دانید پسر شما چه شیرین‌کاری کرده است؟ او توی گوش سرهنگ امجدی زده است. خانم فروهر هم در پاسخ می‌گوید «اگر این کار را نمی‌کرد که پسر من نبود. »

تبلیغات