مردی که زندان خانه دوم او بود و ایران خانه اولش
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
محمد مصدق گویی تقدیر محتوم داریوش و پروانه فروهر را پیشبینی کرده بود؛ آنگاهی که گفت: “آن دو، دروتختهای هستند که خوب به هم جوش خوردهاند.” چه آنکه آن دو نه در زندگی که در مرگ نیز همراه یکدیگر بودند. داریوش فروهر 70 ساله بود که زندگی را وداع گفت، در حالی که پیش از مرگ به عنوان “رهبر حزب ملت ایران”، برای سالها، حاشیهنشینی را تجربه میکرد و پس از خروجش از کابینه مهدی بازرگان و رها کردن پست وزارت کار و وزارت مشاور، راهی به قدرت نیافته بود. او از پوزیسیون به اپوزیسیون قدرت، نقل مکان کرده بود و با این حال، سابقه انقلابیاش آنچنان مورد توجه بود که گهگاه مورد توجه و حمایت آیتالله خمینی نیز قرار میگرفت. آنچنانکه این امامخمینی بود که او را برای تصدی پست وزارت در دولت موقت، به مهدی بازرگان معرفی کرده و در برابر مخالفت بازرگان نیز، تاکید رهبر انقلاب بود که نخستوزیر را به عقبنشینی واداشته بود.
پاییز سال 60 نیز اگرچه داریوش فروهر رهسپار زندان اوین شد و پنج ماه را به زندگی در زندان گذراند اما به روایتی، آزادی او نیز به دستور رهبر انقلاب میسر شده بود. توجه ویژه امام خمینی به داریوش فروهر را بهرغم اختلافنظرهای فراوان، در روایتهای دیگری نیز سراغ میتوان گرفت؛ آنگاهی که بهرغم فاصلهگیری فروهر از حکومت مستقر و در سالهای میانی دهه 60، آیتالله، روزی به یکباره عطیتی را به رسم هدیت به اطرافیان خود میسپارد تا به دست فروهر برسانند؛ اقدامی که تعجب یاران امام را برمیانگیزد و آنها را از توجه ویژه امام به فروهر متحیر و البته آگاه میسازد. فروهر در کنار تمام سوابقش اما چه بسا به سببی خاص نیز مورد توجه امام بود؛ به سبب دورانی که او و مصطفی خمینی ـ فرزند آیتالله ـ در زندان قزلقلعه، همبند با یکدیگر بودند و در نزدیکی و دوستی، همغذا نیز شده بودند.
فروهر آنچنان که بعدها روایت کرد، به واسطه دوستی با مصطفی خمینی در زندان، علاقهمند به شخصیت و اندیشه آیتالله خمینی نیز شده و این علاقهمندی تا بدانجا بود که در آن ایام اختلافنظر میان او و دوستانش به واسطه تغییر نگاهش نسبت به آیتالله را نیز سبب شده بود. بدین ترتیب گویی میان فروهر خارج از حکومت و امام خمینی در مقام رهبری حکومت، به رغم اختلافات سیاسی بسیار، همواره پیوندی نیز برقرار بوده است. آنچنانکه در آستانه انقلاب و پس از آزادی از زندان، در 26 دیماه 57 نیز داریوش فروهر راهی پاریس شد تا به دیدار رهبر انقلاب برسد و 16 روز پس از آن نیز او از جمله مردانی بود که به همراه آیتالله با پرواز انقلاب به تهران آمد.
فروهر در سالهای پس از انقلاب اگرچه منتقدان بسیاری داشت ـ چه در حکومت و چه در خارج از حکومت ـ اما مورد احترام بود و این احترام را مدیون مبارزات انقلابی خود بود که به هر حال او پیش از انقلاب، بیش از 10 بار راهی زندان شده و 15 سال زندگی در عسرت و زندان را تجربه کرده بود. تجربهای که در نتیجه آن، برخی دوستان فروهر، زندان را “خانه دوم”اش مینامیدند. فروهر با تشکیل “حزب ملت ایران” در آبانماه 1330 به عضویت در کمیته موقت رهبری آن درآمد و در هفدهم دیماه همان سال، 23 ساله بود که به دبیری حزب ملت ایران انتخاب شد و آنقدر شر و شور سیاست داشت که پس از کودتای 28 مرداد 1332، برای دستگیری زندهاش و یا تحویل جنازهاش، جایزه معین شد. آنگاهی نیز که در زندان، ارتشبد هدایت، حامل پیامی از سوی شاه، به او توصیه کرد تا ایران را ترک بگوید و آزادی خویش را مهیا سازد، فروهر پاسخش چنین بود که “زندان را به آزادی دور از وطن ترجیح میدهم”.
فروهر یک مصدقی تمامعیار بود و آنچنان دشمن دشمنان مصدق بود که در مواجهه با تودهایها و مخالفان رهبر ملی ایران، از برخورد فیزیکی و نزاع و درگیری نیز ابایی نداشت. فروهر از حماسهآفرینان سیام تیرماه 1331 بود و از حامیان جدی مصدق. در سال 1339 و با تشکیل جبهه ملی دوم نیز او اگرچه در زندان بود اما به عضویت در شورای مرکزی این جبهه انتخاب شد. نزدیکی او به چهرههایی همچون سنجابی و بختیار در جبهه ملی در سالهای منتهی به انقلاب اما به فاصله او از احزابی همچون نهضت آزادی و چهرههایی به مانند مهدی بازرگان دامن زد و نقطه این جدایی در انتشار نامه سرگشادهای خطاب به شاه، هویدا شد که امضای سنجابی و بختیار و فروهر را در پای خود داشت و بازرگان از امضای آن خودداری کرده بود. چه آنکه گویی بازرگان به تکثر و افزایش امضاها میاندیشید و سنجابی اما مخالف راهیابی چهرههای متعدد در بازی بزرگان بود. بدین ترتیب انتشار نامه سهامضایی موید اختلاف و افتراق در میان چهرههای ملی شد اگرچه پس از آن با نخستوزیری بختیار، زمینه جدایی میان فروهر و بختیار نیز فراهم آمد و فروهر بیش از پیش جدا از یاران ماند.
فروهر سالهایی پس از انقلاب از حکومت فاصله گرفت اما ملیگرا باقی ماند و بدینترتیب اگرچه در طول جنگ ایران و عراق چندان به دفاع از حکومت سخن نگفت و برنخاست اما به هنگام صلح آخر، در لباس منتقد ظاهر شد که گویی چنان صلحی را همراستا با ملیگرایی خویش نمیدید. داریوش فروهر بدین ترتیب یک مبارز سیاسی و ملی بود، حتی اگر او را یک سیاستمدار ندانیم و کاندیداتوریاش در انتخابات ریاست جمهوری اول و رأی 133 هزارتاییاش در برابر رأی 10 میلیون و 700 هزارتایی کاندیدای برگزیده را یک اشتباه سیاسی و محصول فرصت ناشناسی او بخوانیم.
شنبه سیاه
اواخر آبان 1377، شایعهای در محافل سیاسی حکایت از ارسال بیانیهای با فاکس برای برخی نشریات داشت. در آن بیانیه با طرح نام 35 چهره سیاسی و ادبی از آنان به عنوان افراد معاند نام برده و تاکید شده بود که به زودی به سزای اعمالشان خواهند رسید. چندی بعد، این خبر دیگر نمیتوانست صرفاً یک شایعه باشد وقتی یکشنبه یکم آذرماه، ساعت پنج بعدازظهر خبر قتل داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری به مثابه بمبی در فضای خبری کشور منفجر شد. داریوش فروهر با 26 ضربه چاقو در طبقه پایین خانه شخصیاش به قتل رسیده بود، در حالی که آن روزها از درد پا نیز رنج میبرد و به تازگی یک عمل جراحی را پشت سر گذاشته بود.
پروانه اسکندری نیز با 25 ضربه چاقو و به شیوهای مشابه در طبقه بالای همان ساختمان به قتل رسیده بود، در حالی که آن روزها بشدت اسیر بیماری آنفلوآنزا بود. ماجرا نیز آنگاهی فاش شد که دو دوست نزدیک فروهر، روز بعد از ماجرا ـ یکشنبه ـ در مراجعه به منزل او، در را به روی خود گشوده ندیدند و برای رفع نگرانی، یکی را از بالای در به داخل خانه فرستادند. رفع نگرانیای اما در کار نبود که فروهر و همسرش هر دو به قتل رسیده بودند. قتلهای پاییزی در بهار اصلاحات اتفاق افتاده بود.
محمدجواد حجتی کرمانی در مقالهای درباره قتل فروهرها از تشابه این اتفاق با قتل کاظم سامی سخن گفت که یک دهه پیشتر و در چنین روزهایی ـ آذر 1368 ـ رخ داده بود. سیدمحمد خاتمی با انتشار بیانیهای، ماجرا را جنایتی نفرتانگیز توصیف کرد و حتی صادق خلخالی نیز با انتشار بیانیه ای از سوابق فروهر گفت. یک ماهی از این اتفاق نگذشته بود که وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیهای مسئولیت این قتلها را متوجه نیروهایی خودسر در این وزارتخانه کرد و درینجفآبادی نیز صندلی وزارت را به استعفا، وداع گفت. یک سال گذشت و در دادگاه متهمان قتلهای زنجیرهای، مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی به اتهام امریت در قتل فروهرها و مختاری و پوینده محکوم به چهار بار حبس ابد و محمود جعفرزاده و علی محسنی نیز به اتهام زدن ضربات کارد بر بدن فروهرها، محکوم به قصاص نفس شدند.
محکومان، روایت نهایی خود را از چگونگی قتل فروهرها اعلام کردند. مطابق این روایت، ساعت نه و پنج دقیقه شنبه شب 30 آبان 1377، زنگ خانه داریوش فروهر به صدا درمیآید. ابوالفضل مسلمی و مهرداد عالیخانی با عنوان دروغین افسران نیروی انتظامی به فروهر میگویند که براساس گزارشهای دریافتی، با اتومبیل رنوی او سرقتی صورت گرفته است. برای بازدید وارد خانه میشوند و در نیمهباز، امکان ورود متناوب دیگران را نیز فراهم میکند. پس از گذاشته شدن گاز آغشته به مواد بیهوشی بر دهان و بینی فروهرها و از هوش رفتن آنها، ضربات چاقو قتل آنها را رقم میزند. قاضی پرونده احکام خویش را قرائت کرد و دادگاه قتلهای زنجیرهای پایان یافت و پرونده ماجرا بسته شد اگرچه وکیل کاظمی و عالیخانی، نسبت به اتهام “آمریت” موکلان خود معترض بود.
پاییز سال 60 نیز اگرچه داریوش فروهر رهسپار زندان اوین شد و پنج ماه را به زندگی در زندان گذراند اما به روایتی، آزادی او نیز به دستور رهبر انقلاب میسر شده بود. توجه ویژه امام خمینی به داریوش فروهر را بهرغم اختلافنظرهای فراوان، در روایتهای دیگری نیز سراغ میتوان گرفت؛ آنگاهی که بهرغم فاصلهگیری فروهر از حکومت مستقر و در سالهای میانی دهه 60، آیتالله، روزی به یکباره عطیتی را به رسم هدیت به اطرافیان خود میسپارد تا به دست فروهر برسانند؛ اقدامی که تعجب یاران امام را برمیانگیزد و آنها را از توجه ویژه امام به فروهر متحیر و البته آگاه میسازد. فروهر در کنار تمام سوابقش اما چه بسا به سببی خاص نیز مورد توجه امام بود؛ به سبب دورانی که او و مصطفی خمینی ـ فرزند آیتالله ـ در زندان قزلقلعه، همبند با یکدیگر بودند و در نزدیکی و دوستی، همغذا نیز شده بودند.
فروهر آنچنان که بعدها روایت کرد، به واسطه دوستی با مصطفی خمینی در زندان، علاقهمند به شخصیت و اندیشه آیتالله خمینی نیز شده و این علاقهمندی تا بدانجا بود که در آن ایام اختلافنظر میان او و دوستانش به واسطه تغییر نگاهش نسبت به آیتالله را نیز سبب شده بود. بدین ترتیب گویی میان فروهر خارج از حکومت و امام خمینی در مقام رهبری حکومت، به رغم اختلافات سیاسی بسیار، همواره پیوندی نیز برقرار بوده است. آنچنانکه در آستانه انقلاب و پس از آزادی از زندان، در 26 دیماه 57 نیز داریوش فروهر راهی پاریس شد تا به دیدار رهبر انقلاب برسد و 16 روز پس از آن نیز او از جمله مردانی بود که به همراه آیتالله با پرواز انقلاب به تهران آمد.
فروهر در سالهای پس از انقلاب اگرچه منتقدان بسیاری داشت ـ چه در حکومت و چه در خارج از حکومت ـ اما مورد احترام بود و این احترام را مدیون مبارزات انقلابی خود بود که به هر حال او پیش از انقلاب، بیش از 10 بار راهی زندان شده و 15 سال زندگی در عسرت و زندان را تجربه کرده بود. تجربهای که در نتیجه آن، برخی دوستان فروهر، زندان را “خانه دوم”اش مینامیدند. فروهر با تشکیل “حزب ملت ایران” در آبانماه 1330 به عضویت در کمیته موقت رهبری آن درآمد و در هفدهم دیماه همان سال، 23 ساله بود که به دبیری حزب ملت ایران انتخاب شد و آنقدر شر و شور سیاست داشت که پس از کودتای 28 مرداد 1332، برای دستگیری زندهاش و یا تحویل جنازهاش، جایزه معین شد. آنگاهی نیز که در زندان، ارتشبد هدایت، حامل پیامی از سوی شاه، به او توصیه کرد تا ایران را ترک بگوید و آزادی خویش را مهیا سازد، فروهر پاسخش چنین بود که “زندان را به آزادی دور از وطن ترجیح میدهم”.
فروهر یک مصدقی تمامعیار بود و آنچنان دشمن دشمنان مصدق بود که در مواجهه با تودهایها و مخالفان رهبر ملی ایران، از برخورد فیزیکی و نزاع و درگیری نیز ابایی نداشت. فروهر از حماسهآفرینان سیام تیرماه 1331 بود و از حامیان جدی مصدق. در سال 1339 و با تشکیل جبهه ملی دوم نیز او اگرچه در زندان بود اما به عضویت در شورای مرکزی این جبهه انتخاب شد. نزدیکی او به چهرههایی همچون سنجابی و بختیار در جبهه ملی در سالهای منتهی به انقلاب اما به فاصله او از احزابی همچون نهضت آزادی و چهرههایی به مانند مهدی بازرگان دامن زد و نقطه این جدایی در انتشار نامه سرگشادهای خطاب به شاه، هویدا شد که امضای سنجابی و بختیار و فروهر را در پای خود داشت و بازرگان از امضای آن خودداری کرده بود. چه آنکه گویی بازرگان به تکثر و افزایش امضاها میاندیشید و سنجابی اما مخالف راهیابی چهرههای متعدد در بازی بزرگان بود. بدین ترتیب انتشار نامه سهامضایی موید اختلاف و افتراق در میان چهرههای ملی شد اگرچه پس از آن با نخستوزیری بختیار، زمینه جدایی میان فروهر و بختیار نیز فراهم آمد و فروهر بیش از پیش جدا از یاران ماند.
فروهر سالهایی پس از انقلاب از حکومت فاصله گرفت اما ملیگرا باقی ماند و بدینترتیب اگرچه در طول جنگ ایران و عراق چندان به دفاع از حکومت سخن نگفت و برنخاست اما به هنگام صلح آخر، در لباس منتقد ظاهر شد که گویی چنان صلحی را همراستا با ملیگرایی خویش نمیدید. داریوش فروهر بدین ترتیب یک مبارز سیاسی و ملی بود، حتی اگر او را یک سیاستمدار ندانیم و کاندیداتوریاش در انتخابات ریاست جمهوری اول و رأی 133 هزارتاییاش در برابر رأی 10 میلیون و 700 هزارتایی کاندیدای برگزیده را یک اشتباه سیاسی و محصول فرصت ناشناسی او بخوانیم.
شنبه سیاه
اواخر آبان 1377، شایعهای در محافل سیاسی حکایت از ارسال بیانیهای با فاکس برای برخی نشریات داشت. در آن بیانیه با طرح نام 35 چهره سیاسی و ادبی از آنان به عنوان افراد معاند نام برده و تاکید شده بود که به زودی به سزای اعمالشان خواهند رسید. چندی بعد، این خبر دیگر نمیتوانست صرفاً یک شایعه باشد وقتی یکشنبه یکم آذرماه، ساعت پنج بعدازظهر خبر قتل داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری به مثابه بمبی در فضای خبری کشور منفجر شد. داریوش فروهر با 26 ضربه چاقو در طبقه پایین خانه شخصیاش به قتل رسیده بود، در حالی که آن روزها از درد پا نیز رنج میبرد و به تازگی یک عمل جراحی را پشت سر گذاشته بود.
پروانه اسکندری نیز با 25 ضربه چاقو و به شیوهای مشابه در طبقه بالای همان ساختمان به قتل رسیده بود، در حالی که آن روزها بشدت اسیر بیماری آنفلوآنزا بود. ماجرا نیز آنگاهی فاش شد که دو دوست نزدیک فروهر، روز بعد از ماجرا ـ یکشنبه ـ در مراجعه به منزل او، در را به روی خود گشوده ندیدند و برای رفع نگرانی، یکی را از بالای در به داخل خانه فرستادند. رفع نگرانیای اما در کار نبود که فروهر و همسرش هر دو به قتل رسیده بودند. قتلهای پاییزی در بهار اصلاحات اتفاق افتاده بود.
محمدجواد حجتی کرمانی در مقالهای درباره قتل فروهرها از تشابه این اتفاق با قتل کاظم سامی سخن گفت که یک دهه پیشتر و در چنین روزهایی ـ آذر 1368 ـ رخ داده بود. سیدمحمد خاتمی با انتشار بیانیهای، ماجرا را جنایتی نفرتانگیز توصیف کرد و حتی صادق خلخالی نیز با انتشار بیانیه ای از سوابق فروهر گفت. یک ماهی از این اتفاق نگذشته بود که وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیهای مسئولیت این قتلها را متوجه نیروهایی خودسر در این وزارتخانه کرد و درینجفآبادی نیز صندلی وزارت را به استعفا، وداع گفت. یک سال گذشت و در دادگاه متهمان قتلهای زنجیرهای، مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی به اتهام امریت در قتل فروهرها و مختاری و پوینده محکوم به چهار بار حبس ابد و محمود جعفرزاده و علی محسنی نیز به اتهام زدن ضربات کارد بر بدن فروهرها، محکوم به قصاص نفس شدند.
محکومان، روایت نهایی خود را از چگونگی قتل فروهرها اعلام کردند. مطابق این روایت، ساعت نه و پنج دقیقه شنبه شب 30 آبان 1377، زنگ خانه داریوش فروهر به صدا درمیآید. ابوالفضل مسلمی و مهرداد عالیخانی با عنوان دروغین افسران نیروی انتظامی به فروهر میگویند که براساس گزارشهای دریافتی، با اتومبیل رنوی او سرقتی صورت گرفته است. برای بازدید وارد خانه میشوند و در نیمهباز، امکان ورود متناوب دیگران را نیز فراهم میکند. پس از گذاشته شدن گاز آغشته به مواد بیهوشی بر دهان و بینی فروهرها و از هوش رفتن آنها، ضربات چاقو قتل آنها را رقم میزند. قاضی پرونده احکام خویش را قرائت کرد و دادگاه قتلهای زنجیرهای پایان یافت و پرونده ماجرا بسته شد اگرچه وکیل کاظمی و عالیخانی، نسبت به اتهام “آمریت” موکلان خود معترض بود.