تاریخ زندگی آیتالله یوسف صانعی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مرجع تقلیدی در قم در حال تمشیت امور متشرعین بود که نوایی تند از تهران شنیده شد؛ آن هم از سوی چهرههایی که لباس شریعت را بیعمامه بر تن کردهاند و خود را نهتنها منادی دین و دیانت، بلکه نزدیکترین حامیان اندیشه رهبر فقید انقلاب میپندارند. این ناملایمتیها در حق مرجع تقلیدی روا شده است که نه در انبان نامهها و دستخطهای «امام امت» سخن تندی علیه او است و نه در شاگردی او نزد آیتاللهالعظمی روحالله خمینی تردیدی. بلکه حتی استاد، شاگردش – آیتالله یوسف صانعی- را «فرزند» نام مینهد و دستپرورده خود: «من آقای صانعی را مثل یک فرزند بزرگ کردهام.
آقای صانعی وقتی که سالهای طولانی در مباحثاتی که ما داشتیم تشریف میآوردند، ایشان بالخصوص میآمدند و با من صحبت میکردند و من حظ میبردم از معلومات ایشان و ایشان، یک نفر آدم برجستهای در بین روحانیون و مرد عالمی است.»(1) این روابط صمیمانه استاد و شاگرد، زمانی بود که هنوز امام، امام انقلاب نشده بود و پیرامون او هنوز خیلیها نبودند و فقط او بود و شاگردانش. حال از راه رسیدگان، این شاگرد محبوب استاد را به چشم غصب مینگرند و یوسف امام را به تحریف سخنان او متهم میکنند.
این در حالی است که حرمت نهاد مرجعیت حتی قبل از تاسیس حکومت اسلامی مورد توجه دولتمردان بود و شاید به سبب هراس از افکار عمومی به آن توجه داشتند. چنانکه مرحوم «محمد مصدق» نخستوزیری که برخی به تشرع او خرده میگیرند، به منویات بزرگ مرجع وقت- آیتاللهالعظمی محمدحسین بروجردی- تمکین کرد و قانون توقیف مطبوعات در صورت توهین به مراجع تقلید را سند تشرع دولت خود ساخت و همین قانون مانع از دستدرازی رژیم پهلوی برجان آیتاللهالعظمی خمینی در مقام مرجعیت شد. همین حرمت تاریخی مرجعیت سبب میشود که در این مقطع به مرور جایگاه آیتالله العظمی صانعی بپردازیم تا با ردیگر جایگاه این نهاد مستقل را یادآوری کنیم.
یوسف صانعی در سنه 1316 در روستای «ینگاباد» (نیکآباد) در منطقه جرقویه اصفهان متولد شد. محمدعلی صانعی، روحانی آن روستا پدرش بود و جدش «ملایوسف». ملایوسف فلسفه را نزد «جهانگیرخان قشقایی» آموخت. جهانگیرخان استاد مرجع عامه وقت شیعیان «سیدابوالحسن اصفهانی» بود که استاد جلالالدین همایی در مورد او میگوید: «مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند و آن را مایه فضل و مفاخرت میشمردند.»(2) پدربزرگ «یوسف» همچنین فقه را در پای درس «میرزا حبیبالله رشتی»، شاگرد «صاحب جواهر» و شیخاعظم مرتضی انصاری دریافت.
او آنقدر مرید میرزای رشتی بود که همچون او به ترویج و دفاع از آرای سیاسی- مذهبی میرزای شیرازی میپرداخت؛ چرا که استاد ملایوسف، با وجود جایگاه مرجعیتاش از آن خودداری کرد و مرجعیت میرزایشیرازی، شاگرد دیگر شیخ مرتضی انصاری را اشاعه کرد.(3) «یوسف صانعی» در دامان این خانواده زیست که هنوز 9 سالش نشده بود که به همراه پدر و برادرش- شیخ حسن- به اصفهان رفتند تا این دو برادر در حوزه علمیه این شهر به تحصیل علوم قدیمه بپردازند. در آن سال سیدابوالحسن اصفهانی، مرجع عامه شیعیان درگذشته بود و زمزمههای مرجعیت آیتالله بروجردی شنیده میشد. او پس از تحصیل صرف میر، امثله و صمدیه، «سیوطی» را در نزد معلم حبیبآبادی در مدرسه علمیه «کاسهگران» حوالی مسجد جامع اصفهان فرا گرفت.
«حبیبآبادی» صاحب کتاب «مکارمالآثار در احوال رجال دوره قاجاریه» از هممباحثهایهای «استاد جلالالدین همایی» بود که همایی درباره مراوداتش با او گفته است: «همه روزه [در تعطیلات تابستان] از حدود نیم ساعت قبل از ظهر علیالدوام با هم بودیم، گفتوگوی ادبی و تاریخی داشتیم. در مبادله علمی از یادداشتهای تازه یکدیگر استفاده میکردیم...» حبیبآبادی آنقدر به کتابخوانی علاقهمند بود که حاضر شد کتابدار جزء کتابخانه شهرداری اصفهان شود تا مدت مدیدی را در این کتابخانه به مطالعه و تحقیق بپردازد. به گونهای که ریاست وقت اداره کل مطبوعات کشور از این امر ناراحت شده و گفته بود: «چه چیز تاسفبارتر از این که دانشمندی بزرگ به نام مستخدم جزء در کتابخانه شهرداری اصفهان استخدام شده و یک سالی است ماهی 10 تومان حقوقش بایگانی شده است.»(4)
«یوسف صانعی» پس از تلمذ از درس این استاد و تحصیل «مغنی»، در محضر یدالله پورهادی(5) به همراه برادر به قم آمد و در مدرسه «آقا سیدصادق» گذر قلعه تحصیل علوم حوزوی را دنبال کرد. در آن ایام، او در حجرهای 7 نفره سکنی گزیده بود که دیگر طلبهها همچون او در فقر به سر میبردند؛ به گونهای که خود میگوید: «با وجود اینکه روزی 13 جلسه درس و مباحثه داشتیم، سه ماه بنده یک وعده هم غذای سیر نخوردم.» وضعیت معیشتی او و برادرش به نحوی بود که «غلامحسین دینانی» از اساتید برجسته فلسفه- که در آن دوره دروس طلبگی میخواند- میگوید: «همگی مشکل فقر داشتیم، اما برادران صانعی مشکل مسکنت هم داشتند.» به این معنا که خانواده آنان نمیتوانست کمکشان کند.
اما صانعی همچنان به راه خود ادامه میداد. او در دوره سطح از استادانی همچون عبدالجواد جبلعاملی (کفایه و مکاسب بخش بیع و خیارات)، موسی صدر (قوانین)، طباطبایی سلطانی (بخشی از کفایه)، فکور (رسائل)، ستوده (معالمالاصول و بخشی از لمعه) و منتظری (منظومه و بخشی از مکاسب) سود جست(6)؛ به گونهای که توانست دوره سطح را در مدت 4 سال به پایان رساند و در سال 1334 در امتحان فارغالتحصیلی دوره سطح نفر اول شود که مورد تشویق و ترغیب آیتالله بروجردی قرار گرفت. سپس دروس خارج فقه و اصول را آغاز کرد و یکسالی به درس خارج فقه آقای بروجردی رفت. او درس استادش را اینگونه توصیف میکند: «آقای بروجردی سلطه زیادی بر فقه داشت و مباحث را ریشهیابی میکرد...[ایشان] پیشینه بحث را بیان، بر فتوا و نظر قدما تکیه، به فتوای فقهای اهل سنت توجه، فقه شیعه را با فتاوای اهل سنت تطبیق و در نهایت مطالب را جمعبندی میکرد.» پس از مدتی او با استادی آشنا شد که دیگر درس او را ماوای تحصیلی خود یافت.
او خود اینگونه حضور در درس آیتالله خمینی را روایت میکند: «در نزد آیتالله فکور برای تحصیل در درس آقای خمینی استخاره گرفتیم؛ اگرچه پیش از این شیخاسماعیل ابراهیمنژاد تدریس ایشان را خوب توصیف کرده بود. آقای فکور گفتند که اگر قصدتان تحصیل درس است، با افرادی هممباحثه میشوید که اختلاف سلیقهتان زیاد خواهد بود، اما روضهالجنت است. آقای فکور درست گفته بود، بعدها با دوستانی همچون آقای زرندی و ذوالفقاری، 8-7 نفری در مدرسه فیضیه آنقدر صدای مباحثه ما به دلیل اختلافات طلبگی بلند بود که میآمدند و میگفتند صدای مباحثه شما نمیگذارد آقای اراکی در مدرس روبهرو درس بگوید. به هر حال بنده تمامی معلوماتم را از درس امام گرفتم. باید گفت که پس از آقای بروجردی فقیهی مثل امام نیامده است... ایشان هم بر فقه سلطه داشت، هم محققانه درس میداد و هم بعد از درس ضابطه، قاعده و رهنمود میگرفتیم.»
با تبعید امام خمینی، آیتالله صانعی پس از 8-7 سال تلمذ در مکتب ایشان، مدت کوتاهی به درس آقایان داماد، اراکی و شاهرودی رفت، اما همچون دو استاد پیشین خود حظ نبرد. او میگوید: «آقای داماد بسیار باسواد بود، اما در پایان درس ضابطه و قاعدهای نصیب طلبهها نمیشد. آقای اراکی نیز بر فتوای فقها تسلط داشت و همچون آقای بروجردی روایت میکرد، اما ریشهیابی نمیکرد. آقای شاهرودی هم فقط به نقل میپرداخت.» اما صانعی از سال 34 تا 42-41 که امام تبعید شد، در تمامی کلاسهای درس خارج ایشان حضور مییافت و دلبسته شیوه تدریس این استاد شده بود. خودش میگوید: «در طول این 8-7 سال در مسجد سلماسی- صبح و عصر- و پس از آن مسجد اعظم قم هیچگاه از دست امام ناراحت نشدم؛ چرا که ایشان روشش، پرورش طلاب بود. اصول کلی ایشان هیچگاه تغییر نکرد، اما ایشان بر عنصر مکان و زمان همواره پای میفشرد.»
او پس از تبعید امام اندکاندک در جایگاه مدرس دروس حوزوی قرار گرفت و در مدرسه مشهور حقانی مشغول به تحصیل شد؛ مدرسهای منظم که با پیشنهاد «محمدحسین بهشتی» برپا شد و پس از آن از سوی «علی قدوسی» مدیریت میشد. در این مدرسه اکثر مدرسین هوادار آیتالله خمینی همچون آذریقمی، احمدیمیانجی، انصاریشیرازی، امینی، نجفآبادی، جنتی، جوادیآملی، حرمپناهی، خزعلی، بشیریزنجانی، طاهریخرمآبادی، قدوسی، گرامی، محققداماد، محمدیگیلانی، مشکینی، مصباحیزدی، مظاهری، مقتدایی، مومن، نوریهمدانی و یزدی تدریس میکردند.(7) صانعی نیز در این مدرسه درس خارج فقه (مبحث زکات)، کفایهالاصول و رسائلالجدیده را به طلاب میآموخت.(8)
در سالهای پس از انقلاب نیز که این مدرسه مکان و مدیریت آن تغییر کرد، صانعی به همراه «مشکینی، جنتی و محمدیعراقی» عهدهدار هیات امنای آن شد.(9) او در کنار تدریس در مدرسه حقانی، در مسجد امام حسن عسکری قم نیز مکاسب را آموزش میداد. تدریس درس خارج فقه او براساس مبانی تحریرالوسیله امام از سال 54 آغاز شد و تاکنون ادامه دارد و از سوی دیگر آموزش خارج اصول را نیز از سال 52 تا سال 73 در انبان علمآموزی خود به یادگار گذاشته است.اگرچه او در کنار آموزش و تحصیل علوم حوزوی، به دغدغههای سیاسی خود نیز در این ایام پاسخ میداد، اما از دهه 70 تاکنون دیگر فقط به مباحث تدریس درس خارج و پاسخ به امور متشرعین پرداخته است و در جایگاه مرجعیت تکیه زده است.
آیتالله یوسف صانعی اگرچه همواره برجنبه علمی- فقهی امام تاکید میکرد، اما نمیتوانست خود را نسبت به دغدغههای سیاسی استاد خود بیتفاوت قلمداد کند و در این مسیر گام ننهد. او خود میگوید: «از زمانی که امام مبارزات را شروع کرد، ما در خدمت امام بودیم، منتها ما حلقههای چهارم و سوم مبارزه بودیم. ما بیشتر در کارهای علمی مبارزات، سهم داشتیم. ما وقتی که میخواستند مرجعیت امام را در تهران جا بیندازند، تلاش میکردیم... مبارزات امام حلقه داشت. حلقه اول و دوم و سوم. حلقه اول مبارزات امام را مرحوم ربانی [شیرازی](ره) بود، ربانی املشی و... حلقه دوم یکسری از دوستان تهران و بازاریهای تهران بودند؛ چون شهید مهدی عراقی و باند آنها... حلقه سوم منبریهای تهران بودند که تبلغ میکردند و یا منبرهای بلاد. ما در کنار حلقه سوم مبارزات بودیم...»(10)
اینگونه بود که او در کنار تحصیل و تدریس، 18 سال (57-39) در شهرهای گوناگون و بهویژه هر هفته در تهران در جلسات متدینین منبر میرفت و برخی اوقات هم در مسجد الجواد و قبا سخنرانی میکرد. هرازگاهی منبرهای او آنچنان بوی سیاست به خود میگرفت که مورد استنطاق ماموران رژیم قرار میگرفت. خود او یکی از این منبرها را در سال 46 اینگونه روایت میکند: «ما رفتیم رفسنجان برای منبر رفتن... [در آنجا] یک بحثی را راجع به لاضرر پیش کشیدیم؛ به مناسبت اینکه اسم امام را بیاوریم و همانجا بود که اسم امام را آوردیم... فردا صبح شهربانی زنگ زده بود به آقای پورمحمدی [امام جماعت مسجد] که آن منبری که دیروز مسجد شما منبر رفته و تمام منبریها، باید بیایند شهربانی... فقها که میخواستند منبر بروند و وظیفهشان هم بود، آن تعهد را کلا امضا کردند. نوبت به ما رسید، [رئیس شهربانی رفسنجان] گفت شما امضا کن، گفتم من امضا نمیکنم. من تعهد نمیکنم که اسم آقای خمینی را نبرم. گفت نمیتوانید منبر بروید. گفتم مسالهای نیست، من منبر نمیروم... فردا شبش بود همین آقای پورمحمدی آمد و گفت آقا میروی در دهات اطراف رفسنجان منبر روی؟ گفتم هر کجا باشد، میروم.
آنجا دیگر تعهد نمیخواهد؟ گفت نه... منبرمان را رفتیم و سپس برگشتیم شهر و همه آقایان منبرشان را رفته بودند...[فردا صبح با هماهنگیهای صورت گرفته در یکی از جلسات مهم و پرجمعیت رفسنجان (منزل آقای جدایی) منبر رفتیم] و حرفهایی که باید در یک دهه تو رفسنجان بزنیم، همان روز در روز آخر حرفهایمان را زدیم... به بهانه اینکه میرویم برای وضو گرفتن، عبا را گرفتیم زیر بغل و آمدیم و خم شده از زیر آن در کوچک آمدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و با سرعت رفتیم... از همانجا برای ما پرونده [در ساواک] تشکیل شد.»(11) او اگرچه میگوید، جزء حلقه اولیه مبارزات نبوده است، اما اسناد به گونهای دیگر از حضور او در میان مبارزان هوادار آیتالله خمینی سخن میگوید. صانعی از ابتدای تشکیل غیررسمی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و صدور اطلاعیهها، بیانیهها و نامههای سیاسی حضور داشت و جزو جوانهای این تشکل به حساب میآمد.(12) او رابط این تشکل با مردم تهران بود(13) و نماینده امام در کمک به مصدومان حادثه سرکوب تجمع طلاب در مدرسه فیضیه.(14) او همچنین پس از بازداشت امام در 13 خرداد 42، پس از آسیدمصطفی خمینی و طاهری خرمآبادی در بیت امام سخنرانی کرد و در هدایت اعتراضهای طلاب پس از این حادثه نقش داشت.(15)
او در سالهای تبعید رهبر انقلاب تا پیروزی حدود 30 اطلاعیه و اعلامیه سیاسی را امضا کرد؛(16) نامه به امام پس از تبعید،(17) نامه تسلیت خطاب به ایشان پس از درگذشت مصطفی خمینی،(18) اعلامیه علیه برخورد رژیم با مردم تبریز،(19) در مورد جشنهای نیمهشعبان در سال 56،(20) حمایت از اعتصابهای کارمندان و کارگران،(21) نامه به هویدا برای بازگشت امام به ایران(22) و از همه مهمتر بیانیه جامعه مدرسین در خلع ید شاه از حکومت و نیز مخالفت با دولت بختیار(23) و... . او در ایام تبعید برخی از دوستانش همچون نوریهمدانی و خلخالی برای دیدار با آنان به مریوان و سقز رفت که در این سفر آقایان توسلی و طاهریخرمآبادی او را همراهی میکردند.(24) اما در سالهای نزدیک به انقلاب اسلامی نقش او با تبعید و حبس برخی از مدرسین پررنگ شد. در پی انتشار مقالهای علیه آیتالله خمینی در روزنامه اطلاعات، جامعه مدرسین قم کانون سازماندهی اعتراضهای طلاب و مردم این شهر شد که صانعی نیز در جلسات این تشکل حضور یافت و دومین جلسه طراحی حرکتهای اعتراضی علیه رژیم در منزل او برگزار شد.(25) اینگونه بود که شاگرد درس خارج فقه استاد در خط مبارزات با رژیم پهلوی قرار گرفت و استاد خویش را در این راه تنها نگذاشت.
آیتالله یوسف صانعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 27 آذر 58 به عضویت رسمی جامعه مدرسین جدید درآمد(26) و در همان سال، یکم اسفند از سوی استاد خویش، رهبر فقید انقلاب اولین سمت حکومتی یعنی عضو فقهای شورای نگهبان به همراه «عبدالرحیم ربانیشیرازی، لطفالله صافی، محمدرضا مهدویکنی، غلامرضا رضوانی و احمد جنتی» دریافت کرد و تا 19 دی 61 در این کسوت بود. البته حضور آیتالله در آن سال در جامعه مدرسین آنقدر جدی بود که حتی با توجه به نبود دفتری برای این تشکل، مصوبه حمایت از جلالالدین فارسی- پیش از اعلام شبهه در تابعیت ایرانی او- در انتخابات ریاستجمهوری دوره اول در منزل آقای صانعی تصویب شد.(27)
همچنین او در دوره اول مجلس خبرگان با کسب بیش از دو میلیون رای از تهران به این مجلس راه یافت و بر این کرسی تکیه زد. بار دیگر رهبر انقلاب، پس از استعفای صانعی از شورای نگهبان، او را برای دادستانی کل کشور انتخاب کرد. او آنچنان برای نظرات استاد در زمان تصدی دادستانی کشور اهمیت قائل بود که بارها طی نامههای جداگانهای از ایشان کسب تکلیف میکرد تا در برابر موضوعات و حوادث پیشآمده چگونه عمل کند. البته در نهایت او طی نامهای بر استعفا از این سمت پای فشرد. او در نامه خود خطاب به رهبری نظام در 21 اردیبهشت64، به تشریح دلایل استعفای خود از این سمت پرداخته و خواستار موافقت امام خمینی با پذیرش استعفا شده که دلایل کنارهگیری را چهار محور ذکر کرده بود: «ضعف نیروی جسمی به خاطر پنج سال کار مداوم در دادستانی کل، عدم پذیرش و تحمل نظارت بر حسن اجرای قانون از ناحیه گروهها و باندها، داشتن افکار و مبانی در مسائل اسلامی که بنابر نظرات برخی از آقایان، آرای «شاذ» محسوب شده و مقاومت میشود و نیز کملطفی برخی از مقامات و جامعه در مورد پشتیبانی از دادستانی...» که امام صریحا حاضر به قبول این درخواست نشد و نوشت: «در شرایط فعلی موافقت نمیشود، به کار خودتان ادامه دهید.»(28)
البته پس از گذشت دو ماه از این تقاضا در نهایت او از این سمت خداحافظی کرد و «محمد موسوی خوئینیها» بر این کرسی تکیه زد. امام نیز در روز معارفه دادستانی جدید از رفتن او اظهار تاسف و تاثر کرد و از زحماتش قدردانی؛(29)چرا که امام در هنگام معرفی او در جایگاه دادستانی به جای ربانیاملشی، او را فرزند خود نامید و «علیاکبر مسعودی خمینی» از روحانیون مبارز و هوادار رهبری نظام نیز در بیان خاطرات پیش از پیروزی انقلاب تصریح کرده بود که «آقای شیخ یوسف صانعی که شاگرد حضرت امام بود، به آنجا [بیت امام] رفتوآمد داشت و محسوس بود که حضرت امام این دو برادر [آقایان حسن و یوسف صانعی] را دوست دارد.»(30) اگرچه آیتالله صانعی در سالهای بعد، در برخی سمتها همچون نمایندگی امام در شورای عالی بازسازی مناطق جنگی و امام جمعه قم حضور داشت، اما اندکاندک «قم» بیشتر باب طبع آیتالله شد.
البته در قم نیز رفتوآمدش در جامعه مدرسین کاسته شد تا جایی که آقایان طاهریخرمآبادی، احمد آذریقمی و محمدعلی شرعی در 20 تیر 64 ماموریت یافتند که درباره حضور اندکش در جلسات بپرسند که عضویت او اندکاندک به دلیل مشغولیتهای جدید آیتالله در محاق انصراف رفت و در اجلاسیه مجمع عمومی جامعه مدرسین در سال 74 دیگر نامش دیده نشد.(31) همچنین پس از رحلت امام او به همراه «مرتضی بنیفضل» از اعضای باسابقه جامعه مدرسین طی اطلاعیهای از مرجعیت آیتالله اراکی حمایت کرد(32) تا شاید مرجعیت عامه در حوزه علمیه قم پابرجا باشد که اندک زمانی نگذشت، با فوت آیتالله اراکی، چندین مرجع تقلید به عموم مردم از سوی برخی تشکلها همچون جامعه مدرسین اعلام شد. البته پس از چند سالی که آیتالله صانعی از کسوت و سمتهای حکومتی درآمد و قم را همچون دوران طلبگی برای تدریس انتخاب کرد؛ دیگر ایشان به جایگاه جدید و قدرتمندی به نام مرجعیت رسید و اعلام برخی نظرات در این جایگاه، جاذبه و دافعههایی را برایش ایجاد کرد.
آیتاللهالعظمی یوسف صانعی در جایگاه مرجعیت، نظراتش در باب حکومت دینی و برخی فتاوا که شاید نادر به نظر میرسد، بازتابهایی یافته است؛ اگرچه دیدگاه او درباره حکومت دینی و نقش مردم در آن در سلسله گفتارهای امام خمینی یافت میشود و دیگر شاگردان ایشان هم به این شیوه حکومتداری پای میفشرند و از سوی دیگر فتاوای این مرجعیت تقلید درباره قضاوت، مرجعیت و حکومتداری زنان، تساوی دیه و قصاص زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان، قیمومیت مادر پس از پدر و... نیز در برخی از آرای فقهای بزرگی همچون احمدبن محمد محقق اردبیلی، ملامحسن فیض و ملامحمد باقرمحقق سبزواری یافت میشود.(33) به هر حال باید این نظرات را مطرح کرد و در این دوران به دیده تعمق به آن نگریست.
حکومت دینی از دیدگاه آیتالله
آیتالله صانعی که به ترویج، توصیف و تقویت نظریات استاد- امام خمینی- در جامعه، سیاست، فقه و اخلاق میاندیشد، اصل انتصابی بودن ولایت فقیهان را میپذیرد، اما تصرف را در آنچه مربوط به مردم است، منوط به اذن مردم ذکر میکند: «براساس مشروعیت شرعی کار مردم با مردم است ... بنابراین اعمال زور از سوی امام معصوم و جانشیان ایشان به زوال محبت اهل بیت میانجامد و خلاف ضروریترین اصل تشیع است.» او مشورت حاکم اسلامی با مردم را واجب میداند؛ حتی در مواردی که رای افراد با رای حاکم مخالف باشد: «تنها در این صورت است که مشورت میتواند سودمند باشد وگرنه منحصر کردن مشورت به کسانی که غالبا نظر موافق میدهند و موید هستند، امری است که زمینه استبداد را فراهم میآورد.» او براساس این منظر فقهی به حکومتداری اسلامی، مبنای انتصاب را از آن عموم فقهای جامعالشرایط میداند، اما میگوید: «گرچه بر مبنای ادله ولایت فقیه همه فقها دارای ولایتند و مردم بر مبنای رضایت خود به هر کس که بخواهند میتوانند مراجعه کنند و او نیز حق دخالت دارد،اما از آنجا که در مواردی این امر به هرج و مرج و اختلال نظام میانجامد، باید تنها یک فقیه که مورد قبول مردم است و از سوی آنان انتخاب شده است، در آن حوزه دخالت کند.»
نقل قولها و نظرات برگرفته از مجله اندیشه حکومت (نشریه کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی) شماره اول، تیر 78
گذری بر آرای آیتالله
آیتالله یوسف صانعی یکی از مراجع تقلید قم است که نظرات فقهی خود را درباره مسائل روز و مبتلابه بیان کرده است؛ با برخی از نظرات او آشنا میشویم.
اسلام عین دموکراسی است
اسلام عین دموکراسی و دموکراسی عین اسلام است. از نظر ما دموکراسی به این معناست که در حکومت اسلامی همه چیز با رای مردم است و اگر مشکلاتی بروز و ظهور میکند به دلیل عمل نکردن به دموکراسی اسلامی است و در حقیقت مشکل امروز در اجراست، چون آزادی هیچگاه به دین اسلام لطمه نمیزند.
اسلام دین حقوق بشر
اسلام دین حقوق بشر است و در آن تمام حقوق شرعی و قانونی افراد رعایت میشود و قرآن به عنوان کتاب آسمانی به مسلمانان و همه انسانها ارزش میدهد چرا که خداوند پس از آفرینش انسان- به عنوان اشرف مخلوقات- به خودش آفرین میگوید- فتبارک الله احسن الخالقین- و در این احسنت و آفرین، نژاد و مذهب و جغرافیا هیچ جایگاهی ندارد... و برداشت من از اسلام نیز براساس انطباق دین و حقوق بشر است.
معنای پیوند دین و سیاست
پیوند دین و سیاست به این معنا نیست که برای پیشبرد مقاصد خودمان از مذهب استفاده ابزاری کنیم. خواسته مذهب در سیاست این است که هیچ ظلم و فشاری و هیچ اذیت و صدمهای از ناحیه صاحبان قدرت به مردم نرسد و هیچ انسان بیگناهی هم گرفتار زندان و شکنجه نشود.
طرفداران مهدویت مروجان دموکراسی و حقوق بشرند
امروز کسانی طرفدار مهدویت و منتظر ظهور مصلح به حساب میآیند که مروج دموکراسی و حقوق بشر باشند و حرکتشان در مسیر علم و دانش باشد و در جهت برقراری صلح جهانی تلاش و کوشش کنند. مهدویت نه فالگیری و رمالی است و نه خواب و خرافه، بلکه مهدویت؛ آزادی فکر و اندیشه و خدمت به علم، دانش و بشریت است.
آقای صانعی وقتی که سالهای طولانی در مباحثاتی که ما داشتیم تشریف میآوردند، ایشان بالخصوص میآمدند و با من صحبت میکردند و من حظ میبردم از معلومات ایشان و ایشان، یک نفر آدم برجستهای در بین روحانیون و مرد عالمی است.»(1) این روابط صمیمانه استاد و شاگرد، زمانی بود که هنوز امام، امام انقلاب نشده بود و پیرامون او هنوز خیلیها نبودند و فقط او بود و شاگردانش. حال از راه رسیدگان، این شاگرد محبوب استاد را به چشم غصب مینگرند و یوسف امام را به تحریف سخنان او متهم میکنند.
این در حالی است که حرمت نهاد مرجعیت حتی قبل از تاسیس حکومت اسلامی مورد توجه دولتمردان بود و شاید به سبب هراس از افکار عمومی به آن توجه داشتند. چنانکه مرحوم «محمد مصدق» نخستوزیری که برخی به تشرع او خرده میگیرند، به منویات بزرگ مرجع وقت- آیتاللهالعظمی محمدحسین بروجردی- تمکین کرد و قانون توقیف مطبوعات در صورت توهین به مراجع تقلید را سند تشرع دولت خود ساخت و همین قانون مانع از دستدرازی رژیم پهلوی برجان آیتاللهالعظمی خمینی در مقام مرجعیت شد. همین حرمت تاریخی مرجعیت سبب میشود که در این مقطع به مرور جایگاه آیتالله العظمی صانعی بپردازیم تا با ردیگر جایگاه این نهاد مستقل را یادآوری کنیم.
یوسف صانعی در سنه 1316 در روستای «ینگاباد» (نیکآباد) در منطقه جرقویه اصفهان متولد شد. محمدعلی صانعی، روحانی آن روستا پدرش بود و جدش «ملایوسف». ملایوسف فلسفه را نزد «جهانگیرخان قشقایی» آموخت. جهانگیرخان استاد مرجع عامه وقت شیعیان «سیدابوالحسن اصفهانی» بود که استاد جلالالدین همایی در مورد او میگوید: «مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند و آن را مایه فضل و مفاخرت میشمردند.»(2) پدربزرگ «یوسف» همچنین فقه را در پای درس «میرزا حبیبالله رشتی»، شاگرد «صاحب جواهر» و شیخاعظم مرتضی انصاری دریافت.
او آنقدر مرید میرزای رشتی بود که همچون او به ترویج و دفاع از آرای سیاسی- مذهبی میرزای شیرازی میپرداخت؛ چرا که استاد ملایوسف، با وجود جایگاه مرجعیتاش از آن خودداری کرد و مرجعیت میرزایشیرازی، شاگرد دیگر شیخ مرتضی انصاری را اشاعه کرد.(3) «یوسف صانعی» در دامان این خانواده زیست که هنوز 9 سالش نشده بود که به همراه پدر و برادرش- شیخ حسن- به اصفهان رفتند تا این دو برادر در حوزه علمیه این شهر به تحصیل علوم قدیمه بپردازند. در آن سال سیدابوالحسن اصفهانی، مرجع عامه شیعیان درگذشته بود و زمزمههای مرجعیت آیتالله بروجردی شنیده میشد. او پس از تحصیل صرف میر، امثله و صمدیه، «سیوطی» را در نزد معلم حبیبآبادی در مدرسه علمیه «کاسهگران» حوالی مسجد جامع اصفهان فرا گرفت.
«حبیبآبادی» صاحب کتاب «مکارمالآثار در احوال رجال دوره قاجاریه» از هممباحثهایهای «استاد جلالالدین همایی» بود که همایی درباره مراوداتش با او گفته است: «همه روزه [در تعطیلات تابستان] از حدود نیم ساعت قبل از ظهر علیالدوام با هم بودیم، گفتوگوی ادبی و تاریخی داشتیم. در مبادله علمی از یادداشتهای تازه یکدیگر استفاده میکردیم...» حبیبآبادی آنقدر به کتابخوانی علاقهمند بود که حاضر شد کتابدار جزء کتابخانه شهرداری اصفهان شود تا مدت مدیدی را در این کتابخانه به مطالعه و تحقیق بپردازد. به گونهای که ریاست وقت اداره کل مطبوعات کشور از این امر ناراحت شده و گفته بود: «چه چیز تاسفبارتر از این که دانشمندی بزرگ به نام مستخدم جزء در کتابخانه شهرداری اصفهان استخدام شده و یک سالی است ماهی 10 تومان حقوقش بایگانی شده است.»(4)
«یوسف صانعی» پس از تلمذ از درس این استاد و تحصیل «مغنی»، در محضر یدالله پورهادی(5) به همراه برادر به قم آمد و در مدرسه «آقا سیدصادق» گذر قلعه تحصیل علوم حوزوی را دنبال کرد. در آن ایام، او در حجرهای 7 نفره سکنی گزیده بود که دیگر طلبهها همچون او در فقر به سر میبردند؛ به گونهای که خود میگوید: «با وجود اینکه روزی 13 جلسه درس و مباحثه داشتیم، سه ماه بنده یک وعده هم غذای سیر نخوردم.» وضعیت معیشتی او و برادرش به نحوی بود که «غلامحسین دینانی» از اساتید برجسته فلسفه- که در آن دوره دروس طلبگی میخواند- میگوید: «همگی مشکل فقر داشتیم، اما برادران صانعی مشکل مسکنت هم داشتند.» به این معنا که خانواده آنان نمیتوانست کمکشان کند.
اما صانعی همچنان به راه خود ادامه میداد. او در دوره سطح از استادانی همچون عبدالجواد جبلعاملی (کفایه و مکاسب بخش بیع و خیارات)، موسی صدر (قوانین)، طباطبایی سلطانی (بخشی از کفایه)، فکور (رسائل)، ستوده (معالمالاصول و بخشی از لمعه) و منتظری (منظومه و بخشی از مکاسب) سود جست(6)؛ به گونهای که توانست دوره سطح را در مدت 4 سال به پایان رساند و در سال 1334 در امتحان فارغالتحصیلی دوره سطح نفر اول شود که مورد تشویق و ترغیب آیتالله بروجردی قرار گرفت. سپس دروس خارج فقه و اصول را آغاز کرد و یکسالی به درس خارج فقه آقای بروجردی رفت. او درس استادش را اینگونه توصیف میکند: «آقای بروجردی سلطه زیادی بر فقه داشت و مباحث را ریشهیابی میکرد...[ایشان] پیشینه بحث را بیان، بر فتوا و نظر قدما تکیه، به فتوای فقهای اهل سنت توجه، فقه شیعه را با فتاوای اهل سنت تطبیق و در نهایت مطالب را جمعبندی میکرد.» پس از مدتی او با استادی آشنا شد که دیگر درس او را ماوای تحصیلی خود یافت.
او خود اینگونه حضور در درس آیتالله خمینی را روایت میکند: «در نزد آیتالله فکور برای تحصیل در درس آقای خمینی استخاره گرفتیم؛ اگرچه پیش از این شیخاسماعیل ابراهیمنژاد تدریس ایشان را خوب توصیف کرده بود. آقای فکور گفتند که اگر قصدتان تحصیل درس است، با افرادی هممباحثه میشوید که اختلاف سلیقهتان زیاد خواهد بود، اما روضهالجنت است. آقای فکور درست گفته بود، بعدها با دوستانی همچون آقای زرندی و ذوالفقاری، 8-7 نفری در مدرسه فیضیه آنقدر صدای مباحثه ما به دلیل اختلافات طلبگی بلند بود که میآمدند و میگفتند صدای مباحثه شما نمیگذارد آقای اراکی در مدرس روبهرو درس بگوید. به هر حال بنده تمامی معلوماتم را از درس امام گرفتم. باید گفت که پس از آقای بروجردی فقیهی مثل امام نیامده است... ایشان هم بر فقه سلطه داشت، هم محققانه درس میداد و هم بعد از درس ضابطه، قاعده و رهنمود میگرفتیم.»
با تبعید امام خمینی، آیتالله صانعی پس از 8-7 سال تلمذ در مکتب ایشان، مدت کوتاهی به درس آقایان داماد، اراکی و شاهرودی رفت، اما همچون دو استاد پیشین خود حظ نبرد. او میگوید: «آقای داماد بسیار باسواد بود، اما در پایان درس ضابطه و قاعدهای نصیب طلبهها نمیشد. آقای اراکی نیز بر فتوای فقها تسلط داشت و همچون آقای بروجردی روایت میکرد، اما ریشهیابی نمیکرد. آقای شاهرودی هم فقط به نقل میپرداخت.» اما صانعی از سال 34 تا 42-41 که امام تبعید شد، در تمامی کلاسهای درس خارج ایشان حضور مییافت و دلبسته شیوه تدریس این استاد شده بود. خودش میگوید: «در طول این 8-7 سال در مسجد سلماسی- صبح و عصر- و پس از آن مسجد اعظم قم هیچگاه از دست امام ناراحت نشدم؛ چرا که ایشان روشش، پرورش طلاب بود. اصول کلی ایشان هیچگاه تغییر نکرد، اما ایشان بر عنصر مکان و زمان همواره پای میفشرد.»
او پس از تبعید امام اندکاندک در جایگاه مدرس دروس حوزوی قرار گرفت و در مدرسه مشهور حقانی مشغول به تحصیل شد؛ مدرسهای منظم که با پیشنهاد «محمدحسین بهشتی» برپا شد و پس از آن از سوی «علی قدوسی» مدیریت میشد. در این مدرسه اکثر مدرسین هوادار آیتالله خمینی همچون آذریقمی، احمدیمیانجی، انصاریشیرازی، امینی، نجفآبادی، جنتی، جوادیآملی، حرمپناهی، خزعلی، بشیریزنجانی، طاهریخرمآبادی، قدوسی، گرامی، محققداماد، محمدیگیلانی، مشکینی، مصباحیزدی، مظاهری، مقتدایی، مومن، نوریهمدانی و یزدی تدریس میکردند.(7) صانعی نیز در این مدرسه درس خارج فقه (مبحث زکات)، کفایهالاصول و رسائلالجدیده را به طلاب میآموخت.(8)
در سالهای پس از انقلاب نیز که این مدرسه مکان و مدیریت آن تغییر کرد، صانعی به همراه «مشکینی، جنتی و محمدیعراقی» عهدهدار هیات امنای آن شد.(9) او در کنار تدریس در مدرسه حقانی، در مسجد امام حسن عسکری قم نیز مکاسب را آموزش میداد. تدریس درس خارج فقه او براساس مبانی تحریرالوسیله امام از سال 54 آغاز شد و تاکنون ادامه دارد و از سوی دیگر آموزش خارج اصول را نیز از سال 52 تا سال 73 در انبان علمآموزی خود به یادگار گذاشته است.اگرچه او در کنار آموزش و تحصیل علوم حوزوی، به دغدغههای سیاسی خود نیز در این ایام پاسخ میداد، اما از دهه 70 تاکنون دیگر فقط به مباحث تدریس درس خارج و پاسخ به امور متشرعین پرداخته است و در جایگاه مرجعیت تکیه زده است.
آیتالله یوسف صانعی اگرچه همواره برجنبه علمی- فقهی امام تاکید میکرد، اما نمیتوانست خود را نسبت به دغدغههای سیاسی استاد خود بیتفاوت قلمداد کند و در این مسیر گام ننهد. او خود میگوید: «از زمانی که امام مبارزات را شروع کرد، ما در خدمت امام بودیم، منتها ما حلقههای چهارم و سوم مبارزه بودیم. ما بیشتر در کارهای علمی مبارزات، سهم داشتیم. ما وقتی که میخواستند مرجعیت امام را در تهران جا بیندازند، تلاش میکردیم... مبارزات امام حلقه داشت. حلقه اول و دوم و سوم. حلقه اول مبارزات امام را مرحوم ربانی [شیرازی](ره) بود، ربانی املشی و... حلقه دوم یکسری از دوستان تهران و بازاریهای تهران بودند؛ چون شهید مهدی عراقی و باند آنها... حلقه سوم منبریهای تهران بودند که تبلغ میکردند و یا منبرهای بلاد. ما در کنار حلقه سوم مبارزات بودیم...»(10)
اینگونه بود که او در کنار تحصیل و تدریس، 18 سال (57-39) در شهرهای گوناگون و بهویژه هر هفته در تهران در جلسات متدینین منبر میرفت و برخی اوقات هم در مسجد الجواد و قبا سخنرانی میکرد. هرازگاهی منبرهای او آنچنان بوی سیاست به خود میگرفت که مورد استنطاق ماموران رژیم قرار میگرفت. خود او یکی از این منبرها را در سال 46 اینگونه روایت میکند: «ما رفتیم رفسنجان برای منبر رفتن... [در آنجا] یک بحثی را راجع به لاضرر پیش کشیدیم؛ به مناسبت اینکه اسم امام را بیاوریم و همانجا بود که اسم امام را آوردیم... فردا صبح شهربانی زنگ زده بود به آقای پورمحمدی [امام جماعت مسجد] که آن منبری که دیروز مسجد شما منبر رفته و تمام منبریها، باید بیایند شهربانی... فقها که میخواستند منبر بروند و وظیفهشان هم بود، آن تعهد را کلا امضا کردند. نوبت به ما رسید، [رئیس شهربانی رفسنجان] گفت شما امضا کن، گفتم من امضا نمیکنم. من تعهد نمیکنم که اسم آقای خمینی را نبرم. گفت نمیتوانید منبر بروید. گفتم مسالهای نیست، من منبر نمیروم... فردا شبش بود همین آقای پورمحمدی آمد و گفت آقا میروی در دهات اطراف رفسنجان منبر روی؟ گفتم هر کجا باشد، میروم.
آنجا دیگر تعهد نمیخواهد؟ گفت نه... منبرمان را رفتیم و سپس برگشتیم شهر و همه آقایان منبرشان را رفته بودند...[فردا صبح با هماهنگیهای صورت گرفته در یکی از جلسات مهم و پرجمعیت رفسنجان (منزل آقای جدایی) منبر رفتیم] و حرفهایی که باید در یک دهه تو رفسنجان بزنیم، همان روز در روز آخر حرفهایمان را زدیم... به بهانه اینکه میرویم برای وضو گرفتن، عبا را گرفتیم زیر بغل و آمدیم و خم شده از زیر آن در کوچک آمدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و با سرعت رفتیم... از همانجا برای ما پرونده [در ساواک] تشکیل شد.»(11) او اگرچه میگوید، جزء حلقه اولیه مبارزات نبوده است، اما اسناد به گونهای دیگر از حضور او در میان مبارزان هوادار آیتالله خمینی سخن میگوید. صانعی از ابتدای تشکیل غیررسمی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و صدور اطلاعیهها، بیانیهها و نامههای سیاسی حضور داشت و جزو جوانهای این تشکل به حساب میآمد.(12) او رابط این تشکل با مردم تهران بود(13) و نماینده امام در کمک به مصدومان حادثه سرکوب تجمع طلاب در مدرسه فیضیه.(14) او همچنین پس از بازداشت امام در 13 خرداد 42، پس از آسیدمصطفی خمینی و طاهری خرمآبادی در بیت امام سخنرانی کرد و در هدایت اعتراضهای طلاب پس از این حادثه نقش داشت.(15)
او در سالهای تبعید رهبر انقلاب تا پیروزی حدود 30 اطلاعیه و اعلامیه سیاسی را امضا کرد؛(16) نامه به امام پس از تبعید،(17) نامه تسلیت خطاب به ایشان پس از درگذشت مصطفی خمینی،(18) اعلامیه علیه برخورد رژیم با مردم تبریز،(19) در مورد جشنهای نیمهشعبان در سال 56،(20) حمایت از اعتصابهای کارمندان و کارگران،(21) نامه به هویدا برای بازگشت امام به ایران(22) و از همه مهمتر بیانیه جامعه مدرسین در خلع ید شاه از حکومت و نیز مخالفت با دولت بختیار(23) و... . او در ایام تبعید برخی از دوستانش همچون نوریهمدانی و خلخالی برای دیدار با آنان به مریوان و سقز رفت که در این سفر آقایان توسلی و طاهریخرمآبادی او را همراهی میکردند.(24) اما در سالهای نزدیک به انقلاب اسلامی نقش او با تبعید و حبس برخی از مدرسین پررنگ شد. در پی انتشار مقالهای علیه آیتالله خمینی در روزنامه اطلاعات، جامعه مدرسین قم کانون سازماندهی اعتراضهای طلاب و مردم این شهر شد که صانعی نیز در جلسات این تشکل حضور یافت و دومین جلسه طراحی حرکتهای اعتراضی علیه رژیم در منزل او برگزار شد.(25) اینگونه بود که شاگرد درس خارج فقه استاد در خط مبارزات با رژیم پهلوی قرار گرفت و استاد خویش را در این راه تنها نگذاشت.
آیتالله یوسف صانعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 27 آذر 58 به عضویت رسمی جامعه مدرسین جدید درآمد(26) و در همان سال، یکم اسفند از سوی استاد خویش، رهبر فقید انقلاب اولین سمت حکومتی یعنی عضو فقهای شورای نگهبان به همراه «عبدالرحیم ربانیشیرازی، لطفالله صافی، محمدرضا مهدویکنی، غلامرضا رضوانی و احمد جنتی» دریافت کرد و تا 19 دی 61 در این کسوت بود. البته حضور آیتالله در آن سال در جامعه مدرسین آنقدر جدی بود که حتی با توجه به نبود دفتری برای این تشکل، مصوبه حمایت از جلالالدین فارسی- پیش از اعلام شبهه در تابعیت ایرانی او- در انتخابات ریاستجمهوری دوره اول در منزل آقای صانعی تصویب شد.(27)
همچنین او در دوره اول مجلس خبرگان با کسب بیش از دو میلیون رای از تهران به این مجلس راه یافت و بر این کرسی تکیه زد. بار دیگر رهبر انقلاب، پس از استعفای صانعی از شورای نگهبان، او را برای دادستانی کل کشور انتخاب کرد. او آنچنان برای نظرات استاد در زمان تصدی دادستانی کشور اهمیت قائل بود که بارها طی نامههای جداگانهای از ایشان کسب تکلیف میکرد تا در برابر موضوعات و حوادث پیشآمده چگونه عمل کند. البته در نهایت او طی نامهای بر استعفا از این سمت پای فشرد. او در نامه خود خطاب به رهبری نظام در 21 اردیبهشت64، به تشریح دلایل استعفای خود از این سمت پرداخته و خواستار موافقت امام خمینی با پذیرش استعفا شده که دلایل کنارهگیری را چهار محور ذکر کرده بود: «ضعف نیروی جسمی به خاطر پنج سال کار مداوم در دادستانی کل، عدم پذیرش و تحمل نظارت بر حسن اجرای قانون از ناحیه گروهها و باندها، داشتن افکار و مبانی در مسائل اسلامی که بنابر نظرات برخی از آقایان، آرای «شاذ» محسوب شده و مقاومت میشود و نیز کملطفی برخی از مقامات و جامعه در مورد پشتیبانی از دادستانی...» که امام صریحا حاضر به قبول این درخواست نشد و نوشت: «در شرایط فعلی موافقت نمیشود، به کار خودتان ادامه دهید.»(28)
البته پس از گذشت دو ماه از این تقاضا در نهایت او از این سمت خداحافظی کرد و «محمد موسوی خوئینیها» بر این کرسی تکیه زد. امام نیز در روز معارفه دادستانی جدید از رفتن او اظهار تاسف و تاثر کرد و از زحماتش قدردانی؛(29)چرا که امام در هنگام معرفی او در جایگاه دادستانی به جای ربانیاملشی، او را فرزند خود نامید و «علیاکبر مسعودی خمینی» از روحانیون مبارز و هوادار رهبری نظام نیز در بیان خاطرات پیش از پیروزی انقلاب تصریح کرده بود که «آقای شیخ یوسف صانعی که شاگرد حضرت امام بود، به آنجا [بیت امام] رفتوآمد داشت و محسوس بود که حضرت امام این دو برادر [آقایان حسن و یوسف صانعی] را دوست دارد.»(30) اگرچه آیتالله صانعی در سالهای بعد، در برخی سمتها همچون نمایندگی امام در شورای عالی بازسازی مناطق جنگی و امام جمعه قم حضور داشت، اما اندکاندک «قم» بیشتر باب طبع آیتالله شد.
البته در قم نیز رفتوآمدش در جامعه مدرسین کاسته شد تا جایی که آقایان طاهریخرمآبادی، احمد آذریقمی و محمدعلی شرعی در 20 تیر 64 ماموریت یافتند که درباره حضور اندکش در جلسات بپرسند که عضویت او اندکاندک به دلیل مشغولیتهای جدید آیتالله در محاق انصراف رفت و در اجلاسیه مجمع عمومی جامعه مدرسین در سال 74 دیگر نامش دیده نشد.(31) همچنین پس از رحلت امام او به همراه «مرتضی بنیفضل» از اعضای باسابقه جامعه مدرسین طی اطلاعیهای از مرجعیت آیتالله اراکی حمایت کرد(32) تا شاید مرجعیت عامه در حوزه علمیه قم پابرجا باشد که اندک زمانی نگذشت، با فوت آیتالله اراکی، چندین مرجع تقلید به عموم مردم از سوی برخی تشکلها همچون جامعه مدرسین اعلام شد. البته پس از چند سالی که آیتالله صانعی از کسوت و سمتهای حکومتی درآمد و قم را همچون دوران طلبگی برای تدریس انتخاب کرد؛ دیگر ایشان به جایگاه جدید و قدرتمندی به نام مرجعیت رسید و اعلام برخی نظرات در این جایگاه، جاذبه و دافعههایی را برایش ایجاد کرد.
آیتاللهالعظمی یوسف صانعی در جایگاه مرجعیت، نظراتش در باب حکومت دینی و برخی فتاوا که شاید نادر به نظر میرسد، بازتابهایی یافته است؛ اگرچه دیدگاه او درباره حکومت دینی و نقش مردم در آن در سلسله گفتارهای امام خمینی یافت میشود و دیگر شاگردان ایشان هم به این شیوه حکومتداری پای میفشرند و از سوی دیگر فتاوای این مرجعیت تقلید درباره قضاوت، مرجعیت و حکومتداری زنان، تساوی دیه و قصاص زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان، قیمومیت مادر پس از پدر و... نیز در برخی از آرای فقهای بزرگی همچون احمدبن محمد محقق اردبیلی، ملامحسن فیض و ملامحمد باقرمحقق سبزواری یافت میشود.(33) به هر حال باید این نظرات را مطرح کرد و در این دوران به دیده تعمق به آن نگریست.
حکومت دینی از دیدگاه آیتالله
آیتالله صانعی که به ترویج، توصیف و تقویت نظریات استاد- امام خمینی- در جامعه، سیاست، فقه و اخلاق میاندیشد، اصل انتصابی بودن ولایت فقیهان را میپذیرد، اما تصرف را در آنچه مربوط به مردم است، منوط به اذن مردم ذکر میکند: «براساس مشروعیت شرعی کار مردم با مردم است ... بنابراین اعمال زور از سوی امام معصوم و جانشیان ایشان به زوال محبت اهل بیت میانجامد و خلاف ضروریترین اصل تشیع است.» او مشورت حاکم اسلامی با مردم را واجب میداند؛ حتی در مواردی که رای افراد با رای حاکم مخالف باشد: «تنها در این صورت است که مشورت میتواند سودمند باشد وگرنه منحصر کردن مشورت به کسانی که غالبا نظر موافق میدهند و موید هستند، امری است که زمینه استبداد را فراهم میآورد.» او براساس این منظر فقهی به حکومتداری اسلامی، مبنای انتصاب را از آن عموم فقهای جامعالشرایط میداند، اما میگوید: «گرچه بر مبنای ادله ولایت فقیه همه فقها دارای ولایتند و مردم بر مبنای رضایت خود به هر کس که بخواهند میتوانند مراجعه کنند و او نیز حق دخالت دارد،اما از آنجا که در مواردی این امر به هرج و مرج و اختلال نظام میانجامد، باید تنها یک فقیه که مورد قبول مردم است و از سوی آنان انتخاب شده است، در آن حوزه دخالت کند.»
نقل قولها و نظرات برگرفته از مجله اندیشه حکومت (نشریه کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی) شماره اول، تیر 78
گذری بر آرای آیتالله
آیتالله یوسف صانعی یکی از مراجع تقلید قم است که نظرات فقهی خود را درباره مسائل روز و مبتلابه بیان کرده است؛ با برخی از نظرات او آشنا میشویم.
اسلام عین دموکراسی است
اسلام عین دموکراسی و دموکراسی عین اسلام است. از نظر ما دموکراسی به این معناست که در حکومت اسلامی همه چیز با رای مردم است و اگر مشکلاتی بروز و ظهور میکند به دلیل عمل نکردن به دموکراسی اسلامی است و در حقیقت مشکل امروز در اجراست، چون آزادی هیچگاه به دین اسلام لطمه نمیزند.
اسلام دین حقوق بشر
اسلام دین حقوق بشر است و در آن تمام حقوق شرعی و قانونی افراد رعایت میشود و قرآن به عنوان کتاب آسمانی به مسلمانان و همه انسانها ارزش میدهد چرا که خداوند پس از آفرینش انسان- به عنوان اشرف مخلوقات- به خودش آفرین میگوید- فتبارک الله احسن الخالقین- و در این احسنت و آفرین، نژاد و مذهب و جغرافیا هیچ جایگاهی ندارد... و برداشت من از اسلام نیز براساس انطباق دین و حقوق بشر است.
معنای پیوند دین و سیاست
پیوند دین و سیاست به این معنا نیست که برای پیشبرد مقاصد خودمان از مذهب استفاده ابزاری کنیم. خواسته مذهب در سیاست این است که هیچ ظلم و فشاری و هیچ اذیت و صدمهای از ناحیه صاحبان قدرت به مردم نرسد و هیچ انسان بیگناهی هم گرفتار زندان و شکنجه نشود.
طرفداران مهدویت مروجان دموکراسی و حقوق بشرند
امروز کسانی طرفدار مهدویت و منتظر ظهور مصلح به حساب میآیند که مروج دموکراسی و حقوق بشر باشند و حرکتشان در مسیر علم و دانش باشد و در جهت برقراری صلح جهانی تلاش و کوشش کنند. مهدویت نه فالگیری و رمالی است و نه خواب و خرافه، بلکه مهدویت؛ آزادی فکر و اندیشه و خدمت به علم، دانش و بشریت است.