شمارش معکوس زوال
آرشیو
چکیده
متن
پرویزمشرف رئیسجمهور نظامی پاکستان همزمان در چهار جبهه در جنگ است؛ 1-نبرد با بنیادگرایان و طالبان در ایالتهای شمال غربی و رو در رویی با احزاب اسلامی که مشی بنیادگرایانه دارند ولی در شورشهای خیابانی ژنرال را به چالش کشیدهاند. 2- سرکوب احزاب سیاسی مسلملیگ و مردم که پایههای لرزان دموکراسی پاکستان را شکل میدهند. 3- حقوقدانان، قضات و روزنامهنگاران که به مثابه حلقههای جامعه مدنی نیمبند پاکستان، نافرمانی مدنی را در برابر وضع فوقالعاده و حکومت نظامی مشرف پیشه کردهاند.
4- جامعه بینالمللی که تلاش اخیر مشرف برای نادیده گرفتن استقلال قوه قضائیه، اعلام وضع فوقالعاده، به تعلیق درآوردن قانون اساسی و محدود کردن شدید مطبوعات، رادیو و تلویزیونهای غیردولتی را نکوهش کرده و از او خواستهاند آب رفته را به جوی بازگرداند. در این میان باید جبهه جدیدی را به رویاروییهای مشرف افزود و آن روابط مبهم با ارتش است که اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد حامی اصلی مشرف در این کارزار چهارسویه باشد، ولی خود ملاحظات و منافعی دارد که الزاما همسویی منافع ارتش و ریاست جمهوری را در پی ندارد، هرچند که این رئیسجمهور خود ژنرال نظامی باشد.
ارتش پاکستان در گذشته نشان داده است که توانایی مقابله با رئیس جمهور نظامی را هم دارد آنجا که در سال 1969 ارتش پاکستان با انجام کودتا ژنرال محمد ایوبخان را از سریر قدرت به زیر کشید تا به جای او ژنرال یحییخان بر آن تکیه زند. ژنرال ایوبخان خود اولین نظامی پاکستانی بود که فرماندهی ارتش پاکستان را در سال 1951 بر عهده گرفت و به جای ژنرال انگلیسی سرداگلاس گریسی نشست، اما برای ارتش پاکستان خط قرمزی بالاتر از احترام به سلسلهمراتب نظامی و سیاسی کشور وجود دارد و ایوب خان در دفاع از خط قرمز پا به سستی نهاده بود، آنجا که در جنگ 1965 پاکستان از هند شکست خورد و پس از آن ائتلاف خان و ذوالفقار علیبوتو وزیر خارجه گسست. ارتش خواه ناخواه پشت سر علیبوتو قرار گرفت.
علی بوتو سیاستمدار پوپولیست توانسته بود به خوبی افکار عمومی پاکستان و ارتش را علیه فیلدمارشال تحریک کند. اما خود بوتو قربانی بعدی ارتش در سال 1976 شد. آنگاه که ژنرال محمدضیاءالحق فرمانده کل ارتش کودتای دیگری را این بار علیه بوتو سامان داد. بوتو اگر چه درس اول را از ارتش گرفته بود، اما زمان آن رسیده بود که ارتش درس دوم را هم به سیاستمداران پاکستانی بدهد. سیاستهای ذوالفقارعلیبوتو، در زمینههای اقتصادی بهویژه انجام اصلاحات ارضی که به تضعیف اشرافیت زمیندار پنجابی و طبقه ممتاز حاکمه میانجامید باعث بروز مخالفتها و تظاهراتی در این ایالت شد. بوتو ارتش را وادار کرد تا تظاهرات مخالفان را در پنجاب و نیز در ایالت بلوچستان سرکوب کند، اما ارتش به جای رویارویی با مردم ترجیح داد نخستوزیر را از میان بردارد. بدین ترتیب خط قرمز دوم ارتش برای سیاستمداران آشکار شد، زیرا از آغاز تاسیس پاکستان، ارتش علیه مردم وارد عمل نشد و تنها با سیاستمداران و احزاب سیاسی درگیر شده بود.
ارتش پاکستان اگرچه قدرتمند است و احتمالا مردم از صاحبان قدرت دل خوشی ندارند اما تاکنون کودتاهای ارتش و سرکوبگریهای آن همواره از حمایت افکار عمومی در پاکستان برخوردار بوده، زیرا ارتش ضامن تمامیت ارضی پاکستان و مهمتر از آن نماد رویارویی این کشور با کشور قدرتمند هند است و مردم بدین سبب به آن احترام میگذارند. در سال 1999 که ژنرال مشرف در کودتای بدون خونریزی نوازشریف را از قدرت ساقط و دو حزب مردم و مسلملیگ را در تنگنا گذاشت، این اقدام و سیاست مبارزه با فساد مالی و سیاسی مشرف با استقبال و حمایت گسترده مردم مواجه شد و هیچ کس در رثای نواز شریف و بینظیر بوتو اشکی نریخت و سنگی پرتاب نکرد. امروز اما روز دیگری است و اقدام دوباره مشرف در اعلام وضع فوقالعاده، سرکوب جامعه مدنی، جنگ با طالبان و بنیادگرایان و برخورد با احزاب سیاسی، نتوانسته است از حمایت مردمی برخوردار شود و مشرف تنهاتر از همیشه به بازوی نظامی خود دلخوش کرده است.
آن هم ارتشی که خود از پایههای تحکیم بنیادگرایی در پاکستان و تقویت طالبان در افغانستان و مناطق قبایلی ایالت سرحد شمالی بوده است و ناگزیر است به فرمان فرمانده خود با دستپروردههای سابق بجنگد و همه دستاوردهای دودههای خود را با هدف کسب نفوذ بر افغانستان و فشار بر هندوستان بر باد رفته ببیند. ارتش نهتنها باید در کوهستانهای شمال و شمال غربی با تروریستها بجنگد، بلکه باید در خیابانهای لاهور و کراچی و راولپندی با مردم عادی که به حمایت از احزاب و نهادهای مدنی برخاستهاند، دست و پنجه نرم کند.
در اینجاست که خط قرمز سوم ارتش خود را نشان میدهد. تاریخ 6 دههای استقلال پاکستان به یاد ندارد که ارتش و مذهب رو در روی یکدیگر قرار گرفته باشند چه این دو همزاد عوامل اصلی در استقلال و تعیین هویت پاکستان بودهاند. ارتش اگر به فرمان مشرف عمل کند باید به همزاد خود پشت کند و در این راه نه از حمایت احزاب سیاسی برخوردار است، نه رسانهها، مطبوعات، رادیو - تلویزیونها و نه جامعه مدنی چون حقوقدانان و وکلا. ارتش حتی حمایت خارجی را هم با خود ندارد و آمریکا و انگلیس پشت مشرف را خالی کردهاند و کاندولیزا رایس اعلام کرده است که کمکهای مالی به پاکستان را به جز در مبارزه با تروریسم به حالت تعلیق در میآورد. در این شرایط ایستادن پای خودکشی مشرف برای ارتش هم فرجامی جز خشونت، تقویت گرایشهای قومی، رادیکالیسم مذهبی، تروریسم و در نهایت به خطر افتادن تمامیت ارضی پاکستان ندارد. مشرف یکتنه ارتش را با همه عوامل قدرت، ثروت و مشروعیت درانداخته است.
چالش اصلی میان مشرف و ارتش است. یا او میتواند ارتش را به انقیاد کامل درآورد و در شش جهت با دشمنان خانگی و خارجی بجنگد و یا این که همچون ژنرال ایوبخان باید شاهد وقوع کودتای دیگری باشد که این بار هم بالهای ژنرالی بلندپرواز را بسوزاند. به صحنه آمدن بینظیر بوتو در میتینگ اعتراضآمیز روز چهارشنبه شهر لاهور و فراخوان او برای پیوستن همه مخالفان مشرف به راهپیمایی از لاهور تا اسلامآباد، رویارویی نهایی میان مشرف با همه دشمنان خود است از منتهاالیه بنیادگرایان تا احزاب سیاسی غربگرا و از مردم عادی تا قضات دیوان عالی. مشرف این بار هم ارتش را به عنوان تنها نقطه اتکا در پشت سر خود احساس میکند. اما ارتش در روزهای آینده تعیین میکند که آیا خطوط قرمز خود، تمامیت ارضی پاکستان، برخورداری از حمایت مردمی و پیوند با مذهب را وا مینهد تا با طناب ژنرال یکلاقبا خود را به چاه سرکوب مخالفان بیندازد؟
4- جامعه بینالمللی که تلاش اخیر مشرف برای نادیده گرفتن استقلال قوه قضائیه، اعلام وضع فوقالعاده، به تعلیق درآوردن قانون اساسی و محدود کردن شدید مطبوعات، رادیو و تلویزیونهای غیردولتی را نکوهش کرده و از او خواستهاند آب رفته را به جوی بازگرداند. در این میان باید جبهه جدیدی را به رویاروییهای مشرف افزود و آن روابط مبهم با ارتش است که اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد حامی اصلی مشرف در این کارزار چهارسویه باشد، ولی خود ملاحظات و منافعی دارد که الزاما همسویی منافع ارتش و ریاست جمهوری را در پی ندارد، هرچند که این رئیسجمهور خود ژنرال نظامی باشد.
ارتش پاکستان در گذشته نشان داده است که توانایی مقابله با رئیس جمهور نظامی را هم دارد آنجا که در سال 1969 ارتش پاکستان با انجام کودتا ژنرال محمد ایوبخان را از سریر قدرت به زیر کشید تا به جای او ژنرال یحییخان بر آن تکیه زند. ژنرال ایوبخان خود اولین نظامی پاکستانی بود که فرماندهی ارتش پاکستان را در سال 1951 بر عهده گرفت و به جای ژنرال انگلیسی سرداگلاس گریسی نشست، اما برای ارتش پاکستان خط قرمزی بالاتر از احترام به سلسلهمراتب نظامی و سیاسی کشور وجود دارد و ایوب خان در دفاع از خط قرمز پا به سستی نهاده بود، آنجا که در جنگ 1965 پاکستان از هند شکست خورد و پس از آن ائتلاف خان و ذوالفقار علیبوتو وزیر خارجه گسست. ارتش خواه ناخواه پشت سر علیبوتو قرار گرفت.
علی بوتو سیاستمدار پوپولیست توانسته بود به خوبی افکار عمومی پاکستان و ارتش را علیه فیلدمارشال تحریک کند. اما خود بوتو قربانی بعدی ارتش در سال 1976 شد. آنگاه که ژنرال محمدضیاءالحق فرمانده کل ارتش کودتای دیگری را این بار علیه بوتو سامان داد. بوتو اگر چه درس اول را از ارتش گرفته بود، اما زمان آن رسیده بود که ارتش درس دوم را هم به سیاستمداران پاکستانی بدهد. سیاستهای ذوالفقارعلیبوتو، در زمینههای اقتصادی بهویژه انجام اصلاحات ارضی که به تضعیف اشرافیت زمیندار پنجابی و طبقه ممتاز حاکمه میانجامید باعث بروز مخالفتها و تظاهراتی در این ایالت شد. بوتو ارتش را وادار کرد تا تظاهرات مخالفان را در پنجاب و نیز در ایالت بلوچستان سرکوب کند، اما ارتش به جای رویارویی با مردم ترجیح داد نخستوزیر را از میان بردارد. بدین ترتیب خط قرمز دوم ارتش برای سیاستمداران آشکار شد، زیرا از آغاز تاسیس پاکستان، ارتش علیه مردم وارد عمل نشد و تنها با سیاستمداران و احزاب سیاسی درگیر شده بود.
ارتش پاکستان اگرچه قدرتمند است و احتمالا مردم از صاحبان قدرت دل خوشی ندارند اما تاکنون کودتاهای ارتش و سرکوبگریهای آن همواره از حمایت افکار عمومی در پاکستان برخوردار بوده، زیرا ارتش ضامن تمامیت ارضی پاکستان و مهمتر از آن نماد رویارویی این کشور با کشور قدرتمند هند است و مردم بدین سبب به آن احترام میگذارند. در سال 1999 که ژنرال مشرف در کودتای بدون خونریزی نوازشریف را از قدرت ساقط و دو حزب مردم و مسلملیگ را در تنگنا گذاشت، این اقدام و سیاست مبارزه با فساد مالی و سیاسی مشرف با استقبال و حمایت گسترده مردم مواجه شد و هیچ کس در رثای نواز شریف و بینظیر بوتو اشکی نریخت و سنگی پرتاب نکرد. امروز اما روز دیگری است و اقدام دوباره مشرف در اعلام وضع فوقالعاده، سرکوب جامعه مدنی، جنگ با طالبان و بنیادگرایان و برخورد با احزاب سیاسی، نتوانسته است از حمایت مردمی برخوردار شود و مشرف تنهاتر از همیشه به بازوی نظامی خود دلخوش کرده است.
آن هم ارتشی که خود از پایههای تحکیم بنیادگرایی در پاکستان و تقویت طالبان در افغانستان و مناطق قبایلی ایالت سرحد شمالی بوده است و ناگزیر است به فرمان فرمانده خود با دستپروردههای سابق بجنگد و همه دستاوردهای دودههای خود را با هدف کسب نفوذ بر افغانستان و فشار بر هندوستان بر باد رفته ببیند. ارتش نهتنها باید در کوهستانهای شمال و شمال غربی با تروریستها بجنگد، بلکه باید در خیابانهای لاهور و کراچی و راولپندی با مردم عادی که به حمایت از احزاب و نهادهای مدنی برخاستهاند، دست و پنجه نرم کند.
در اینجاست که خط قرمز سوم ارتش خود را نشان میدهد. تاریخ 6 دههای استقلال پاکستان به یاد ندارد که ارتش و مذهب رو در روی یکدیگر قرار گرفته باشند چه این دو همزاد عوامل اصلی در استقلال و تعیین هویت پاکستان بودهاند. ارتش اگر به فرمان مشرف عمل کند باید به همزاد خود پشت کند و در این راه نه از حمایت احزاب سیاسی برخوردار است، نه رسانهها، مطبوعات، رادیو - تلویزیونها و نه جامعه مدنی چون حقوقدانان و وکلا. ارتش حتی حمایت خارجی را هم با خود ندارد و آمریکا و انگلیس پشت مشرف را خالی کردهاند و کاندولیزا رایس اعلام کرده است که کمکهای مالی به پاکستان را به جز در مبارزه با تروریسم به حالت تعلیق در میآورد. در این شرایط ایستادن پای خودکشی مشرف برای ارتش هم فرجامی جز خشونت، تقویت گرایشهای قومی، رادیکالیسم مذهبی، تروریسم و در نهایت به خطر افتادن تمامیت ارضی پاکستان ندارد. مشرف یکتنه ارتش را با همه عوامل قدرت، ثروت و مشروعیت درانداخته است.
چالش اصلی میان مشرف و ارتش است. یا او میتواند ارتش را به انقیاد کامل درآورد و در شش جهت با دشمنان خانگی و خارجی بجنگد و یا این که همچون ژنرال ایوبخان باید شاهد وقوع کودتای دیگری باشد که این بار هم بالهای ژنرالی بلندپرواز را بسوزاند. به صحنه آمدن بینظیر بوتو در میتینگ اعتراضآمیز روز چهارشنبه شهر لاهور و فراخوان او برای پیوستن همه مخالفان مشرف به راهپیمایی از لاهور تا اسلامآباد، رویارویی نهایی میان مشرف با همه دشمنان خود است از منتهاالیه بنیادگرایان تا احزاب سیاسی غربگرا و از مردم عادی تا قضات دیوان عالی. مشرف این بار هم ارتش را به عنوان تنها نقطه اتکا در پشت سر خود احساس میکند. اما ارتش در روزهای آینده تعیین میکند که آیا خطوط قرمز خود، تمامیت ارضی پاکستان، برخورداری از حمایت مردمی و پیوند با مذهب را وا مینهد تا با طناب ژنرال یکلاقبا خود را به چاه سرکوب مخالفان بیندازد؟