نویسندگان: احمد زیدآبادی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

مدارا، مهمترین دستاورد فرهنگی دوره تجدد است و احتمالا ضروری‌ترین عامل بقای آن. به عبارت روشن‌تر، اگر استقلال عقل از منابع اصلی شناخت عصر سنت را آغاز دوره تجدد و روشنگری به حساب آوریم، نخستین نتیجه این تحول و عامل بقای آن، مدارا بوده است. می‌دانیم که حفظ انسجام اجتماعی همواره چه به صورت خودآگاه و چه به صورت ناخودآگاه، هدف بنیادی بشر برای ادامه زندگی جمعی‌اش بوده است. در عصر سنت، عامل حفظ و تداوم انسجام اجتماعی عموما مذهب بود که بر مرجعیت نوع خاصی از فهم و شناخت استوار بود. در آن عصر، آدمیان بر مبنای عقل فردی و مستقل خویش نمی‌اندیشیدند و عمل نمی‌کردند.
 
اغلب افراد، تابع آیین و دستوراتی بودند که اصل آن، ریشه در متافیزیک داشت و فرع آن نیز توسط قشر خاصی تفسیر و تاویل می‌شد. این نوع تابعیت قهرا همفکری و همراهی افراد جامعه و حفظ انسجام اجتماعی را پی داشت و از خطر فرو غلتیدن جامعه در هرج و مرج و فروپاشی جلوگیری می‌کرد. از این رو، چندان عجیب نیست که موضوع «ارتداد» در آن عصر بسیار حساس باشد. این حساسیت لزوما ناشی از نگرانی رهبران فکری جوامع کهن از فکر و اندیشه نو نبود، بلکه در نگرانی از بروز گسست در روابط اجتماعی و حرکت به سوی فروپاشی اجتماعی ریشه داشت.

ظهور آیین‌های متکی بر عقل مستقل نیز به واقع چیزی در حد ارتداد بود. بیهوده نیست که جریان عقلگرای معتزله در دنیای اسلام دوام چندانی نیافت. این جریان در واقع تفسیری از دین ارایه می‌کرد که در تحلیل نهایی، عقل را واجد جایگاهی برتر می‌شمرد. برای برخی از نوگرایان دینی در عصر حاضر، نحله اعتزال جذاب شده است، اما نباید فراموش کرد در عصری که بشر توان تحمل تنوع‌های بی شمار را نداشت، عقلگرایی محض، از یک سو تفسیرهای متعدد و ناسازگار از هستی ارایه می‌کرد و آدمیان آن عصر را به سرگیجه می‌انداخت و از دیگر سو، نتیجه این سرگردانی حاصلی جز نزاع مداوم سیاسی و به خطر افتادن نظام اجتماعی در پی نداشت. با این همه، در دنیای غرب، سیر تطور زندگی و اندیشه به نقطه‌ای رسید که عقل مستقل بر اریکه قدرت نشست و معرفت‌های متکی بر سایر منابع شناخت را به تدریج به حاشیه کشاند.
 
سروری عقل به خودی خود راه را بر تردید در همه اصول شناخته شده بشر و ارایه تفسیرهای مختلف از هستی و جامعه و انسان گشود و هزاران کانون مرجعیت اجتماعی برای نوع بشر فراهم کرد. این تفرقه و تشتت بی سابقه، در ابتدا نزاع‌های سیاسی را دامن زد و جنگ‌های خونین بسیاری را در جوامع غربی موجب شد. راه گریز از جنگ پناه بردن به تفسیر کهن از جهان و بر کرسی نشاندن منابع معرفت عصر سنت نبود، چون سد راه عقل شکسته شده بود و بازگشت به گذشته نه در اندیشه و نه در عمل امکان نداشت. جنگ بی پایان اما چیزی نبود که بشر آن را تاب بیاورد، زیرا بشر بنا به طبع خود خواهان ادامه زندگی است و حتی جنگ را هم به قصد آن آغاز می‌کند.
 
گذشته از این، در حالی که غول عقل از بطری خارج شده بود، جنگ نمی‌توانست به تفرق در اندیشه‌ها خاتمه دهد. به فرض که با یک جنگ می‌شد یک نحله فکری را خاموش کرد، اما با گذشت زمان نحله‌های بی شمار دیگری ظهور می‌کرد چون خاصیت بیداری این عقل همین بود. بنابراین، بشر ناچار بود که هم سروری عقل و به تبع آن، تفرقه و تشتت فکری را بپذیرد و هم راه چاره‌ای برای حفظ انسجام اجتماعی و گریز از نزاع مدام پیدا کند.

مدارا، نوش‌داروی این درد بی درمان بود که بشر آن را به فراست دریافت و به کار بست. در سایه مدارا، بشر آموخت که به جای حذف صاحبان اندیشه‌های متفاوت، می‌توان آنها را تحمل کرد و نظم اجتماعی تازه‌ای را مبتنی بر این تحمل استوار ساخت. در سایه اصل مدارا، بشر توسن عقل را در هر عرصه‌ای تازاند و در هر چیزی شک و تردید کرد، اما این تاختن و تردید کردن، افراد جوامع را به ستیز با یکدیگر نکشاند. در واقع، به واسطه سروری مدارا، نوع بشر آموخت که جهان هستی به غایت پیچیده و بغرنج است و هر کس به فراخور حال خویش درکی از آن دارد که این درک ممکن است شمه‌ای از حقیقت وجود را در خود داشته باشد و یا نداشته باشد. پس نباید سخت گرفت و به نزاع بر سر افکار و اندیشه‌ها برخاست.
 
تنها باید به نقد و یا نفی مسالمت‌آمیز اندیشه‌های مخالف پرداخت بدان امید که نقاب از رخ بخشی از حقیقت گرفته شود. از این روست که در عصر تجدد، مدارا به صورت فضیلتی اخلاقی و اجتماعی در آمده است، فضیلتی که میزان پایبندی هر فرد به آن معیاری برای رشد و بلوغ اخلاقی و دلبستگی‌اش به آرامش و ثبات اجتماعی تلقی می‌شود.
کسانی که در این عصر، مدارا را نفی می‌کنند، ضمن آنکه عدم بلوغ اخلاقی خود را به نمایش می‌گذارند، در عمل مبلغ و مروج بی‌ثباتی اجتماعی، نزاع سیاسی و در نهایت جنگ و خونریزی در داخل جوامع به شمار می‌روند، چون در عصر تجدد، مدارا اساس حفظ انسجام اجتماعی و تنها راه ادامه بقای بشر سوار بر توسن عقل به حساب می‌آید.

تبلیغات