آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن


بچه‌هایی که سفارت آمریکا را اشغال کردند، مدعی‌اند که در جریان اشغال سفارت به دنبال ائتلاف میان گروه‌های چپ بودند و در برابر آنها، دانشجویانی که انقلاب فرهنگی را هدایت کردند، این وحدت چپ را به تفرقه تبدیل کردند. شما به عنوان فردی که در آن زمان یک دانشجوی سیاسی چپ اما خارج از جریان دفتر تحکیم بودید، آیا چنین تحلیلی را درست و قابل قبول می‌‌دانید؟
سفارت آمریکا توسط کسانی تسخیر شد که شعارشان مرگ بر امپریالیسم و مرگ بر التقاط بود. منظور از التقاطی هم مجاهدین و فدائیان بودند. همچنان که یکی از اعضای ارشد شورای مرکزی تحکیم در سفارت آمریکا هم بعدها گفت آنها سفارت آمریکا را تسخیر کردند تا دولت موقت سقوط کند. این دانشجویان در چنین مختصاتی به هیچ‌وجه چپ خوانده نمی‌شدند که بخواهند به دنبال ائتلاف چپ باشند. بعدها در دهه 70 بود که عنوان چپ روی آنها گذاشته شد.
 
آنها سفارت آمریکا را تسخیر کردند تا گروه‌های چپ را دنبال خودشان بکشند و این به مفهوم ایجاد وحدت نیست. آنها به روحانیون شورای انقلاب و حزب جمهوری نزدیک بودند؛ چهره‌هایی مثل آقای بهشتی. آنها بدین‌ترتیب آگاهانه یا ناآگاهانه در خدمت یک جریان از حاکمیت عمل کردند که مخالف دولت موقت بود. اگر آنها حمایت بخشی از حاکمیت را نداشتند در تسخیر سفارت موفق نمی‌شدند، کما اینکه فدایی‌ها، سفارت را تسخیر کردند و به‌سرعت از سفارت اخراج شدند و با آنها برخورد شد. اگرچه بچه‌های چپ خارج از سفارت آمریکا جمع می‌شدند و از این اقدام حمایت می‌‌کردند اما بچه‌‌های سفارت، مرزبندی خود را با این نیروها همواره حفظ می‌کردند.

می‌گویید که آنها به آقای بهشتی و حزب جمهوری نزدیک بودند، در حالی که گویا بیشتر، بچه‌‌های فعال در انقلاب فرهنگی به آقای بهشتی نزدیک بودند.
مساله یک فرد نیست. بحث ارتباط با یک جریان است. آنها با مجموعه روحانیت و مخالفان دولت موقت در ارتباط بودند. آقای خوئینی‌ها با دولت موقت خیلی موضع داشت ولی این مخالفت از موضع چپ نبود. چون آنها اصلا گروه‌های چپ را التقاطی می‌نامیدند. افشاگری‌های‌شان هم یک‌طرفه و علیه دولت موقت بود. آن هم ضعیف‌‌ترین لایه‌های دولت موقت مثل مهندس امیر انتظام. بعدها که کتاب سولیوان منتشر شد مشخص شد که آقای امیر انتظام به همراه دیگرانی هم با آقای سولیوان ملاقات داشته است. ولی می‌بینید که اسناد فقط دامن یک جریان را گرفت و برخی اسناد دیگر خوانده شد. پس آنها اراده سیاسی داشتند. آقای سحابی می‌گوید که در شورای انقلاب ما آقایان را راضی می‌‌کردیم تا بچه‌‌های دانشجوی تسخیرکننده را آرام کنند و آنها قبول می‌کردند اما باز در سخنرانی‌‌هایشان، حرف خودشان را می‌زدند.

علیه لیبرال‌ها اسناد منتشر شد ولی علیه چپ‌ها که اسناد منتشر نکردند.
بالاخره در بیانیه‌های‌شان به تندی از چپ‌ها انتقاد می‌کردند.

اما بچه‌های سفارت با بچه‌های انقلاب فرهنگی مرزبندی‌هایی داشتند و با انقلاب فرهنگی گویا مخالف هم بوده‌‌اند.
دانشجویی به نام کاتوزیان بود در میان بچه‌های سفارت که بعد گفت، در آنجا بحث انقلاب فرهنگی هم مطرح بوده است. اصلا از این حرف بگذریم، مگر بچه‌های سفارت خودشان اهل تصفیه کردن نبودند. مگر داخل سفارت هم نیروهای غیرخودی را شناسایی و تصفیه نمی‌کردند.

بخش اقلیت و معدودی در سفارت آمریکا مثل آقای ضرغامی شاید با انقلاب فرهنگی موافق بودند اما جریان کلی موافق آغاز انقلاب فرهنگی نبود.
شاید آنها مرزبندی‌‌هایی در داخل با یکدیگر داشته‌اند اما در بیرون با همدیگر متحد بودند. اختلافشان تاکتیکی بود. شاید روی چگونگی برخورد، اختلاف نظر داشتند اما در کلیت، وحدت داشتند.

یعنی تفاوتی میان احمدی‌نژاد با میردامادی و اصغرزاده وجود نداشته است؟
یکی از همین دانشجویان اصلی خط امام که در سفارت بود، به راحتی به خود من اتهام التقاط می‌زد و به همین مبنا با ما برخورد می‌شد. بله، در میان این دو جریان اختلاف هم بعدها پیدا شد اما وقتی که دیگر، طرف مقابل ضعیف و حذف شده بود. اصلا همین بچه‌های انجمن‌های اسلامی و مجاهدین انقلاب، در سال 58، شریعتی را التقاطی می‌دانستند.

ولی جریان چپ مجاهدین انقلاب برای تجلیل از شریعتی با جریان راست مجاهدین درگیر شد. بنابراین اختلافاتی هم وجود داشته است.
شما بروید و همان بیانیه نهایی مجاهدین انقلاب را که بچه‌‌های چپ آنجا درباره شریعتی منتشر کردند، بخوانید. در همان بیانیه هم آنها شریعتی را با تبصره‌های مطهری پذیرفته بودند.

پس جایگاه افرادی مثل دکتر پیمان در شورای مشورتی دفتر تحکیم چگونه بود؟
حتی دکتر سحابی هم برای سخنرانی در جمع دانشجویان به سفارت رفت. اما موضع او نزدیک کردن دانشجویان به دولت موقت بود. انجمن دانشگاه شیراز، پیمانی و امتی بود. همین آقایان که الان اصلاح‌طلب هم هستند، بچه‌های امتی را برای همراه شدن با انقلاب فرهنگی تحت فشار قرار دادند.

پس از نظر شما دو گروه در انجمن‌های اسلامی که امروز تبدیل به چپ و راست شده‌اند، آن زمان علیه راست و چپ خارج از حکومت، متحد بودند؟
دقیقا همین‌طور است. متحد بودند تا طرف مقابل را ضعیف کردند. بعد اختلافاتشان هویدا شد.

اما اگر در همان زمان کانون نویسندگان یا بچه‌های فدایی و مجاهد قدرت داشتند، آیا همان اقدامات را انجام نمی‌دادند؟
قصاص قبل از جنایت نمی‌توان کرد. ولی به نظر من در هر حال میان اقتدارگرایی سنتی و اقتدارگرایی مدرن هم تفاوت‌هایی وجود دارد و دومی بر اولی ارجح است.

موضع خود شما آن زمان چه بود؟
من اول با تسخیر سفارت موافق بودم ولی به زودی اعتقاد دیگری پیدا کردم.

درست است که می‌گویند برخی بچه‌های نزدیک به شماها منتقد بچه‌های سفارت بودند و خواهان برخورد سریع و اعدام گروگان‌ها بودند؟
برخی این شعار را می‌دادند ولی نیروهای ملی- مذهبی امروز، آن زمان چنین اعتقادی نداشتند. برخی‌ها می‌گفتند سریعا باید آنها را محاکمه و برخورد لازم را هم با آنها کرد و در توجیه سخن‌شان به کودتای 28 مرداد اشاره می‌‌کردند که عدم برخورد با کودتاچیان، منجر به کودتای دوم و سرنگونی دولت شد.

ماجرای یک افشاگری دردسر ساز
کیان پارسا: سه‌شنبه چهارم دی‌ماه 1358 بود که دو دانشجوی پیرو خط امام بر صفحه تلویزیون ظاهر شدند تا به افشای اسناد موجود در سفارت تسخیر شده آمریکا بپردازند و با افشاگری‌های خود،‌ ماجرایی بیافرینند. رحیم باطنی و ابراهیم اصغرزاده دو دانشجوی مرکزیت لانه جاسوسی بودند که عهده‌دار آن برنامه دردسرساز بودند. در آن جلسه رحیم باطنی با افشای اسناد، آنچنان در نقد دولت موقت و نهضت آزادی سخن گفت که انتقادها از دانشجویان بالا گرفت و فردای‌آن روز احمد صدر حاج سیدجوادی، یدالله سحابی و مهدی بازرگان نامه‌ای به علی قدوسی، دادستان کل دادگاه‌های انقلاب نوشتند و شرح دادند که: «در ساعات آخر سه‌شنبه 4/10/1385 دو نفر از آقایان جوان که ادعای وابستگی به دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می‌کردند و نام خود را نگفتند، در صفحه تلویزیون ظاهر شده به قصد افشاگری سیاسی و با ورق زدن و نگاه کردن به اوراق بی‌اساس، یک سلسله اظهارات و استدلال‌های نادرست بیان داشته، به نهضت آزادی ایران، اتهام و انتساب سازشکاری با بیگانگان و خیانت و نفع‌طلبی دادند.»
 
آنها در این نامه علیه دو دانشجوی پیرو خط امام اعلام جرم کرده و محاکمه و تعقیب آنها را خواستار شده و رسیدگی سریع و دقیق جریان را خواستار شده بودند. نهضت آزادی ایران نیز در پی این ماجرا بود که خواستار مناظره با دانشجویان انقلابی شد. دانشجویان افشاگر اما در پی این ماجرانامه‌ای نوشتند و از مردم عذرخواهی و حتی اعلام کردند که آماده‌اند تا خود را تحویل مقامات قضایی بدهند. در نهایت اما گویی تقدیر بر آن بود که عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت دادگاهی شود و با قضا و قدر روبرو!

تبلیغات