نویسندگان: فریدون کشاورز
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

انقلاب کبیر اکتبر از راه سوسیالیسم منحرف شد و نمی‌توانست منحرف نشود. به‌خصوص که رژیم استالینیسم (که باید گفت بعد از استالین هم تا دو سال پیش کم و بیش ادامه پیدا کرد.) آزادی و دموکراسی را – که اصول اولیه و واجب رژیم سوسیالیستی هستند – از میان برداشت و متعاقب مرگ لنین رژیم دیکتاتوری فردی را از سال 1924 در شوروی برقرار کرد. استالین هزاران کمونیست معتقد و بسیاری از یاران و همکاران نزدیک لنین و از آن جمله کمونیست‌های ایرانی – که از ابتدای سال‌های 20 به شوروی پناهنده شده بودند – را کشت و این رویه را دست‌نشانده‌های او نظیر باقراف، دبیرکل حزب کمونیست آذربایجان شوروی که در زمان خروشچف تیرباران شد، نیز تعقیب کردند چنانکه همین باقراف به تنهایی به اعتراف خودش، قریب 25 هزار نفر را از بین برده بود. هنگامی که من در اتحاد شوروی به عنوان پناهنده سیاسی به سر می‌بردم شنیدم که همسر لنین (نایوژدا) گفته بود که اگر لنین زنده مانده بود،‌استالین او را هم مانند همکاران وی اعدام می‌کرد. با این همه، میلیون‌ها مردم شوروی در مرگ استالین، از صمیم قلب اشک می‌ریختند و من این را به چشم خود در مسکو دیدم که مردم نظیر کودکان پدرمرده زارزار گریه می‌کردند. باید گفت که جانشینان استالین آن سابقه و آن شخصیت و قدرت را نداشتند که استالین بشوند یا استالینیسم را از جامعه شوروی بزدایند. با وجود کوشش‌های کوچکی که با خروشچف شروع شد، همه به راه و روش‌های استالینیسم که بوی سوسیالیسم اصلا از آن استشمام نمی‌شد، برگشتند. به یادم می‌آید روزی در مسکو نامه‌ای از یک رفیق حزبی ساکن مجارستان به ما رسید که در آن نوشته بود: مرا به مدرسه حزبی گذاشته‌اند. در اینجا کادرهای نسبتا مهم حزبی درس مارکسیسم – لنینیسم می‌خوانند. دیروز سر ناهار یکی از چهار نفری که دور میز با من بود، پرسید: رفیق تو چرا از کشورت فرار کردی؟ جواب دادم: من به سوسیالیسم اعتقاد داشتم و عضو حزب توده بودم. پرسید: چه شغلی داشتی؟ جواب دادم رئیس یکی از شعبات بانک ملی در تهران بودم، شوفر داشتم، خانه داشتم، آشپز داشتم و وضع زندگی شخصی من خوب بود ولی مردم کشورم فقیر و محروم و بیسواد و گرفتار دیکتاتوری بودند و من نمی‌توانستم نسبت به این امر بی‌اعتنا بمانم. سوال‌کننده به من نگاهی با تعجب انداخت و گفت: تو یا قهرمانی یا دیوانه؟! و به یقین می‌توانم بگویم که قیافه‌ات به قهرمان‌ها شبیه نیست... این رفیق حزبی در آخر نامه‌اش نوشته بود: رفقا من دارم دیوانه می‌شوم. «برای خدا» یک کمونیست به من نشان بدهید!
٭ از رهبران حزب توده ایران، به نقل از نشریه جامعه فارغ‌التحصیلان، مرداد 1366

تبلیغات