چمران؛ پارتیزانی که بوروکرات نشد
آرشیو
چکیده
متن
چریکها سومین قسم مردمانیاند که یکی راه پیشرفت میگزیند و دیگران را رهبری میکند؛ دیگری طریق شهرت میگیرد و رهبران را رهبری میکند و اینان مسیر جاودانگی میپیمایند و خود را رهبری میکنند و رهبری خود مستلزم برگزیدن یکی از دو منیت درون است که یا با ضیافت جنگ پدیدار میشود یا با رضایت صلح و گاه با ریاضت انقلاب. ارنستو چهگوارا وقتی مدرک پزشکی را گرفت همراه دوست خود «کارلوس فرر» به بولیوی و سپس اکوادور و گواتمالا سفر کرد. در نامهای از گواتمالا به مادرش نوشت: «من اینجا از طریق آلرژیشناسی میتوانم بسیار ثروتمند شوم ولی این وحشتناکترین خیانتی است که میتوانم به دو منیتی که در خود دارم داشته باشم: من سوسیالیست و من مسافر.»
مصطفی چمران در معتبرترین دانشگاه آمریکا - برکلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک میشود؛ اما چمران مبارز از آنجایی پا به عرصه حیات میگذارد که مینویسد: «من تصمیم دارم از این به بعد آدم خوبی باشم.» چهگوارا مسافر میشود و در «خاطرات سفر با موتورسیکلت» روایت سفرش با آلبرتو را به تصویر میکشد که با شیر یا خط انداختن آغاز شد و شیر آمد و رفتند و اگر هم 10 بار خط میآمد، باز شیر میدیدند و میرفتند. چمران هم در آمریکا، با همکاری برخی از دوستانش سنگبنای انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را میگذارد و در ردیف موسسان انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا مینشیند و به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی دولت پهلوی قطع میشود.
چهگوارا پس از پیروزی انقلاب کوبا وظیفه برقراری روابط اقتصادی کوبای نوین را با دیگر کشورها برعهده میگیرد و بعدها در مقام رییس بانک مرکزی و معاون رییسجمهور کوبا قرار میگیرد چهگوارای بوروکرات-معاون رییسجمهور کوبا-اندک زمانی بعد تاب مستوری از کف نهاده و دیگر بار هوس انقلابیگری به سرش میزند و راهی آمریکای لاتین میشود تا انقلاب سوسیالیستی را صادر کند. مصطفی چمران هم پس از بهمن 57، معاون نخستوزیر در امور انقلاب میشود؛ دفترش طبقه سوم ساختمانی آجری روبهروی کاخ نخستوزیری در پاستور بود که در طبقه اولش عباس امیر انتظام مینشست و در طبقه دوم آن مهندس مهدی بازرگان؛ اما چمران هم تاب دستگاه بوروکراسی را نیاورد و برای فرونشاندن غائله کردستان راهی آن دیار شد. چریکها را نمیتوان پشتمیزنشین کرد. چمران نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی بود؛ اما نه روی کرسیهای سرخ فام پارلمان؛ چمران وزیر دفاع شد اما نه پشت میز دفتر وزارت که در جبههها اصول جنگهای نامنظم را پیریزی و اجرا میکرد.
همه قبیله چمران عالمان دین بودند؛ او را معلم عشق دین، چریکی آموخت. چمران چریک بود اما در مکتب آنانی رشد کرد که نه چریک بودند و نه رموز جنگ میدانستند. وی دل در گرو عالمانی داشت که مبارز بودند اما پارتیزان نه-طالقانی، مطهری، امام موسی صدر- و سر در سودای سیاستمدارانی داشت که به سیاستورزی شهرهاند و نه مبارزه مسلحانه- مصدق، بازرگان- و گوش به صدای شریعتی داد که سنگرش حسینیه ارشاد بود و سلاحش نوشتن و گفتن. مصطفی چمران اهل بازار آهنگرها در سرپولک بود که در 15 سالگی سر از درس تفسیر قرآن آیتالله طالقانی در مسجد هدایت و درس فلسفه و منطق مرتضی مطهری درآورد. در دانشگاه تهران دانشجوی مهدی بازرگان بود؛ اما نه فقط درس ترمودینامیک که دینامیک مبارزه سیاسی را از او آموخت.
سیاستورزی را از حضور در دایره اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران آغاز کرد که دوره ملی شدن صنعت نفت فرا رسید و چمران به حمایت از دکتر محمد مصدق برخاست. پس از کودتای 28 مرداد به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و 10 سالی بعد پس از واقعه 15 خرداد 1342 خلعت پارتیزانی بر تن کرد و راهی مصر شد تا دوره آموزشهای چریکی و جنگهای پارتیزانی را بیاموزد و پس از چندی مسوولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به او سپرده میشود. بعد از درگذشت عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی ضرورت پیدا میکند و چمران رهسپار لبنان میشود تا چنین پایگاهی را تاسیس کند. او به کمک امام موسیصدر رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومان و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی کرد. چمران محو شخصیت امام موسی صدر میشود؛ چنانکه وقتی امام موسی صدر مرکز فنی و حرفهای جبل عامل را تاسیس کرد اداره آن را به چمران سپرد که افراد مبارز بسیاری که با حملات اسرائیل مقابله میکردند، از این مرکز دانشآموخته شدند.
چمران در شرایط جنگی لبنان همراه محبوبی داشت؛ کتابهای علی شریعتی. اما در سال 56 شریعتی را از دست میدهد و در سال 57 امام موسی صدر ربوده میشود. چند ماه بعد غربت فراق یاران، با قربت نصرت امیدواران به حلاوت میآمیزد و انقلاب 57 در ایران به ثمر مینشیند و وی پس از 23 سال به وطن بازمیگردد. انقلاب پاسدار میخواست و او مربی تربیت و آموزش اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میشود؛ سپس در مقام معاونت نخستوزیر در امور انقلاب، پرونده کردستان را به او میسپارند. پاوه در محاصره افراد مسلح بود و چمران در کسوت فرماندهی منطقه راهی آن دیار میشود که فرمان امامخمینی صادر شد که فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند. پاوه در عملیات شبانه از سقوط رهایی یافت و در عرض 15 روز شهرها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان تحت کنترل درآمد. فرمانده پیروز به تهران احضار و از سوی رهبر انقلاب به وزارت دفاع منصوب شد.
در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بهخصوص در ارتش حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. سپس به نمایندگی رهبر انقلاب در شورایعالی دفاع منصوب شد و ماموریت یافت تا بهطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند. ارتش هنوز سامان نیافته، درگیر جنگ با ارتش سراپا مسلح همسایه شد. چمران ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد و این شهر را از خطر سقوط نجات داد. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا موفق نشد. صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومینبار به آن شهر مظلوم حمله کرد که با مقاومت چمران روبهرو شد؛ ارتش صدام ناکام ماند ولی چمران از دو قسمت پای چپ زخمی شد.
ضرورت حمله به ارتفاعات اللهکبر مجال استراحت به او نمیداد که با چوب زیربغل راهی منطقه شد. پس از شکست هویزه در حمله به ارتفاعات اللهاکبر مصممتر شد و در 31 اردیبهشت 1360 موفق به فتح آن شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. بلافاصله فتح دهلاویه پیش آمد ولی در 30 خرداد 1360 در جلسه فوقالعاده شورایعالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیتالله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد اما خبر رسید که ایرج رستمی، فرمانده دهلاویه به شهادت رسیده و چمران تاب نیاورد و راهی آن دیار شد. در جریان درگیری ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و مجروح شد. او را از دهلاویه به بیمارستان سوسنگرد منتقل کردند؛ در راه انتقال به اهواز بود که به شهادت رسید؛ در 31 خرداد 1360 و در سن 49 سالگی.
چمران چریکی عارفمسلک و مبارزی عاشقپیشه اما انقلابی واقعبین بود. چریکی بود که میگفت: «به خاطر عشق است که فداکاری میکنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بیاعتنایی مینگرم و ابعاد دیگری را مییابم.» مبارزی بود معتقد به اتحاد نیروهای انقلابی، چنانکه اختلاف انقلابیون در مصر و الجزایر نصبالعینش بود و انقلابیای بود باورمند به آنکه: «انقلابى آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و لباس فدایى بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را از جرگه ملت خارج کند و با شعارها و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل کند. انقلابى آن است که هنگام صلح، به انقلابىگرى تظاهر نکند، ولى هنگام خطر در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد.
انقلابى آن نیست که با بىانصافى و زرنگى، حق دیگران را بگیرد و مردمى را که براى خاطر و شنیدن حرفهاى او نیامدهاند وادار کند که ساعتها به حرفهاى او گوش فرا دهند و کسانى را که ملت خواهان استماع سخنانشان هستند از سخن گفتن باز دارد.» حتی همان روزهای اول که فغان از چپ و راست به پا بود که میگفتند ارتش را منحل کنید و یک ارتش مردمى بهوجود آورید هشدار داد که «ایجاد ارتش ملى یا پاسداران انقلاب و حتى کمیتههاى موجود کار سادهاى نیست. وقت مىگیرد، سازماندهى لازم دارد، تربیت اخلاقى و شایستگى مىخواهد. اگر فکر مىکنید همین احزاب و سازمانهاى موجود اسلحه بهدست بگیرند و خود را پاسداران انقلاب بنامند، خاطره تلخ لبنان را در خاطرهها زنده مىکنیم».
مصطفی چمران در معتبرترین دانشگاه آمریکا - برکلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک میشود؛ اما چمران مبارز از آنجایی پا به عرصه حیات میگذارد که مینویسد: «من تصمیم دارم از این به بعد آدم خوبی باشم.» چهگوارا مسافر میشود و در «خاطرات سفر با موتورسیکلت» روایت سفرش با آلبرتو را به تصویر میکشد که با شیر یا خط انداختن آغاز شد و شیر آمد و رفتند و اگر هم 10 بار خط میآمد، باز شیر میدیدند و میرفتند. چمران هم در آمریکا، با همکاری برخی از دوستانش سنگبنای انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را میگذارد و در ردیف موسسان انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا مینشیند و به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی دولت پهلوی قطع میشود.
چهگوارا پس از پیروزی انقلاب کوبا وظیفه برقراری روابط اقتصادی کوبای نوین را با دیگر کشورها برعهده میگیرد و بعدها در مقام رییس بانک مرکزی و معاون رییسجمهور کوبا قرار میگیرد چهگوارای بوروکرات-معاون رییسجمهور کوبا-اندک زمانی بعد تاب مستوری از کف نهاده و دیگر بار هوس انقلابیگری به سرش میزند و راهی آمریکای لاتین میشود تا انقلاب سوسیالیستی را صادر کند. مصطفی چمران هم پس از بهمن 57، معاون نخستوزیر در امور انقلاب میشود؛ دفترش طبقه سوم ساختمانی آجری روبهروی کاخ نخستوزیری در پاستور بود که در طبقه اولش عباس امیر انتظام مینشست و در طبقه دوم آن مهندس مهدی بازرگان؛ اما چمران هم تاب دستگاه بوروکراسی را نیاورد و برای فرونشاندن غائله کردستان راهی آن دیار شد. چریکها را نمیتوان پشتمیزنشین کرد. چمران نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی بود؛ اما نه روی کرسیهای سرخ فام پارلمان؛ چمران وزیر دفاع شد اما نه پشت میز دفتر وزارت که در جبههها اصول جنگهای نامنظم را پیریزی و اجرا میکرد.
همه قبیله چمران عالمان دین بودند؛ او را معلم عشق دین، چریکی آموخت. چمران چریک بود اما در مکتب آنانی رشد کرد که نه چریک بودند و نه رموز جنگ میدانستند. وی دل در گرو عالمانی داشت که مبارز بودند اما پارتیزان نه-طالقانی، مطهری، امام موسی صدر- و سر در سودای سیاستمدارانی داشت که به سیاستورزی شهرهاند و نه مبارزه مسلحانه- مصدق، بازرگان- و گوش به صدای شریعتی داد که سنگرش حسینیه ارشاد بود و سلاحش نوشتن و گفتن. مصطفی چمران اهل بازار آهنگرها در سرپولک بود که در 15 سالگی سر از درس تفسیر قرآن آیتالله طالقانی در مسجد هدایت و درس فلسفه و منطق مرتضی مطهری درآورد. در دانشگاه تهران دانشجوی مهدی بازرگان بود؛ اما نه فقط درس ترمودینامیک که دینامیک مبارزه سیاسی را از او آموخت.
سیاستورزی را از حضور در دایره اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران آغاز کرد که دوره ملی شدن صنعت نفت فرا رسید و چمران به حمایت از دکتر محمد مصدق برخاست. پس از کودتای 28 مرداد به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و 10 سالی بعد پس از واقعه 15 خرداد 1342 خلعت پارتیزانی بر تن کرد و راهی مصر شد تا دوره آموزشهای چریکی و جنگهای پارتیزانی را بیاموزد و پس از چندی مسوولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به او سپرده میشود. بعد از درگذشت عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی ضرورت پیدا میکند و چمران رهسپار لبنان میشود تا چنین پایگاهی را تاسیس کند. او به کمک امام موسیصدر رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومان و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی کرد. چمران محو شخصیت امام موسی صدر میشود؛ چنانکه وقتی امام موسی صدر مرکز فنی و حرفهای جبل عامل را تاسیس کرد اداره آن را به چمران سپرد که افراد مبارز بسیاری که با حملات اسرائیل مقابله میکردند، از این مرکز دانشآموخته شدند.
چمران در شرایط جنگی لبنان همراه محبوبی داشت؛ کتابهای علی شریعتی. اما در سال 56 شریعتی را از دست میدهد و در سال 57 امام موسی صدر ربوده میشود. چند ماه بعد غربت فراق یاران، با قربت نصرت امیدواران به حلاوت میآمیزد و انقلاب 57 در ایران به ثمر مینشیند و وی پس از 23 سال به وطن بازمیگردد. انقلاب پاسدار میخواست و او مربی تربیت و آموزش اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میشود؛ سپس در مقام معاونت نخستوزیر در امور انقلاب، پرونده کردستان را به او میسپارند. پاوه در محاصره افراد مسلح بود و چمران در کسوت فرماندهی منطقه راهی آن دیار میشود که فرمان امامخمینی صادر شد که فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند. پاوه در عملیات شبانه از سقوط رهایی یافت و در عرض 15 روز شهرها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان تحت کنترل درآمد. فرمانده پیروز به تهران احضار و از سوی رهبر انقلاب به وزارت دفاع منصوب شد.
در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بهخصوص در ارتش حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. سپس به نمایندگی رهبر انقلاب در شورایعالی دفاع منصوب شد و ماموریت یافت تا بهطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند. ارتش هنوز سامان نیافته، درگیر جنگ با ارتش سراپا مسلح همسایه شد. چمران ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد و این شهر را از خطر سقوط نجات داد. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا موفق نشد. صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومینبار به آن شهر مظلوم حمله کرد که با مقاومت چمران روبهرو شد؛ ارتش صدام ناکام ماند ولی چمران از دو قسمت پای چپ زخمی شد.
ضرورت حمله به ارتفاعات اللهکبر مجال استراحت به او نمیداد که با چوب زیربغل راهی منطقه شد. پس از شکست هویزه در حمله به ارتفاعات اللهاکبر مصممتر شد و در 31 اردیبهشت 1360 موفق به فتح آن شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. بلافاصله فتح دهلاویه پیش آمد ولی در 30 خرداد 1360 در جلسه فوقالعاده شورایعالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیتالله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد اما خبر رسید که ایرج رستمی، فرمانده دهلاویه به شهادت رسیده و چمران تاب نیاورد و راهی آن دیار شد. در جریان درگیری ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و مجروح شد. او را از دهلاویه به بیمارستان سوسنگرد منتقل کردند؛ در راه انتقال به اهواز بود که به شهادت رسید؛ در 31 خرداد 1360 و در سن 49 سالگی.
چمران چریکی عارفمسلک و مبارزی عاشقپیشه اما انقلابی واقعبین بود. چریکی بود که میگفت: «به خاطر عشق است که فداکاری میکنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بیاعتنایی مینگرم و ابعاد دیگری را مییابم.» مبارزی بود معتقد به اتحاد نیروهای انقلابی، چنانکه اختلاف انقلابیون در مصر و الجزایر نصبالعینش بود و انقلابیای بود باورمند به آنکه: «انقلابى آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و لباس فدایى بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را از جرگه ملت خارج کند و با شعارها و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل کند. انقلابى آن است که هنگام صلح، به انقلابىگرى تظاهر نکند، ولى هنگام خطر در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد.
انقلابى آن نیست که با بىانصافى و زرنگى، حق دیگران را بگیرد و مردمى را که براى خاطر و شنیدن حرفهاى او نیامدهاند وادار کند که ساعتها به حرفهاى او گوش فرا دهند و کسانى را که ملت خواهان استماع سخنانشان هستند از سخن گفتن باز دارد.» حتی همان روزهای اول که فغان از چپ و راست به پا بود که میگفتند ارتش را منحل کنید و یک ارتش مردمى بهوجود آورید هشدار داد که «ایجاد ارتش ملى یا پاسداران انقلاب و حتى کمیتههاى موجود کار سادهاى نیست. وقت مىگیرد، سازماندهى لازم دارد، تربیت اخلاقى و شایستگى مىخواهد. اگر فکر مىکنید همین احزاب و سازمانهاى موجود اسلحه بهدست بگیرند و خود را پاسداران انقلاب بنامند، خاطره تلخ لبنان را در خاطرهها زنده مىکنیم».