پادشاهان قاجار و جنگهای بدفرجام ایران و روس
آرشیو
چکیده
متن
«ای غریبه به من بگو که در دنیا چه اتفاقی افتاده و چرا همیشه ما شکست میخوریم؟ نمیدانم این قدرتی که شما(اروپاییها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و بهکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطهور و بهندرت آتیه را در نظر میگیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است، یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تاثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمیکنم.
اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟»این پرسش عباس میرزا، ولیعهد فتحعلیشاه قاجار از ژوبر، نماینده ناپلئون بناپارت در ایران، نخستین جرقه اصلاحگری در خرمن مملکتداران ایرانی است که روشنایی از حریقی میگرفت که جنگ ایران و روسیه به پا کرده بود و یکی پس از دیگری متعلقات ارضی شمالی ایران را از کف میداد. اگر سرنوشت جنگ چالدران را توپهای عثمانی تغییر داد و سلطان سلیم به جای گریز از مهلکه، سپاه شاه اسماعیل صفوی را در هم کوبید، جنگهای ایران و روسیه را نه فقط تفوق نظامی همسایه شمالی، که تفرق سیاسی-نظامی ایران در اردوگاه دیوانسالاران تهران و جنگسالاران تبریز به کجراهه برد. ادوات سنتی جنگ مهیا بود، علما حکم جهاد و شهادت دادند و امرا حکم به پایمردی و صلابت اما جنگهای ایران و روسیه نه تنها آوردگاه زنگار جنگ سنتی و زنگ نبرد مدرن، که مسلخ مصلحت جنگ و مسوولیت ادامه و پایان آن بود.
یکی، دو باری هم که سپاه عباس میرزا توانست جنگ را به سمت پیروزی ایران سوق دهد عدم پشتیبانی درباریان تهران طعم گس شکست را به کام نشاند. شکست در جنگ چالدران چنان قزلباشها را متاثر کرد که از آن پس، شاه اسماعیل را بسان شاهی واجبالاطاعه میدیدند تا مرشدی کاملالاحاطه، چنانکه شکست از روسها نیز چنان سنگین نشست که لشکرکشیهای عباس میرزا به خراسان و تصرف بخشهای اشغال شده آن و وادار کردن خانهای خراسان به پذیرش حاکمیت حکومت ملی نیز نتوانست آن را جبران کند. هزیمت در میدان نبرد برای حاکمانی که فره ایزدی بر فراز سر میدیدند و غره نصرت ابدی در سر میپروراندند، عزیمتی بود به قعر تحقیر و سرخوردگی.
فرمان جنگ را دیوانسالاران تهران میدادند و فرمان جنگ را جنگسالاران تبریز میراندند. تهران شاهی داشت غرقه در احتساب زنان حرمسرایش که بیش از هزار زن و 262 فرزند احاطهاش میکردند و تبریز ولیعهدی داشت که در 12 سالگی از حرمسرا خارج شده و به همراه میرزا عیسی قائم مقام ( پدر قائم مقام فراهانی ) به مرکز دارالسلطنه تبریز که مرکز مهم توزیع قدرت و ثروت بود فرستاده شد و مملکتداری آموخت. تهران شاهی داشت معتقد به اوراد و سعد و نحس ستارگان و توسل به دعانویسها و طلسم و جادو و اباطیل که گفتهاند برای به در کردن روسها از میدان نبرد متوسل به حاج میرزا محمد اخباری شد تا وی چلهنشینی کند و با آن سر اشپختر(سیسیانف فرمانده قوای روس)را برایش به ارمغان آورد و تبریز ولیعهدی داشت که اصلاحات پطرکبیر، فرمانروای روسیه در توسعه چاپخانهها، تاسیس آموزشگاههای جدید، آموزش زبانهای خارجی، اعزام دانشجو به اروپا، تاسیس سازمانهای جدید اداری، تشکیل ارتش منظم و یکپارچه مجهز به سلاحهای جدید را دیده بود و به نوسازی ارتش میاندیشید.
تهران شاهی داشت که چشم بر حمایت فرانسویها در جنگ با روسها دوخته بود، ولی به میرزا رضا قزوینی سفیر خود در فرانسه گفته بود به ناپلئون بناپارت بگوید ایران میتواند در لشکرکشی به هند یاریاش کند، حال آنکه خود در جنگ با روسها متحمل شکستهای پیدرپی میشد و تبریز ولیعهدی داشت که از گاردن، فرستاده بناپارت میپرسید که چه بکند تا ایرانیان به پای اروپاییان برسند؟تهران شاهی داشت که عهدنامه گلستان بر سوق گردن نهاده، فرمان جنگ دوم با روسها را صادر کرد و تبریز ولیعهدی داشت که آشفتگیهای سپاهش وی را واداشت مانع از وقوع جنگی جدید شود، اما تلاشی بیحاصل بود و تنها حاصل جنگ، عهدنامه ترکمانچای. عباس میرزا در جنگ اچمیازین(ارمنستان) با بهرهگیری از نیروی کمکی ارسالشده از سوی فتحعلیشاه، نتیجه را به سود ایران تغییر داد. گرچه جرقه اولین جنگ با الحاق گرجستان به روسیه زده شد اما مقاومت ایرانیان در برابر سپاه سیسیانف، ایروان و قرهباغ و شوشی را از حیطه سلطه روسها به درآورد و عباس میرزا بسان ولیعهدی خوشطلعت و ظفرسیرت بر قوای مهاجم تاخت؛ ولی شکست در اصلاندوز کافی بود تا ورق برگردد و قرارداد صلح در قریه گلستان منعقد شود که برای اولین بار مرزهای طبیعی ایران تغییر کرد و تمام نواحی شمال رود ارس از دست ایران خارج شد.
دوره اول جنگهای ایران و روسیه یک دهه به درازا کشید (۱۲۲۸- ۱۲۱۸ ه. ق) و دوره دوم جنگها دو سال. مشخص نبودن مرزهای بین ایران و روسیه و شورشها و ناامنیهایی که بسیاری از حاکمان و ساکنان مرزی برپا کرده بودند (از جمله حسینخان قاجار حاکم ایروان) از علل اصلی شروع دوباره جنگهای ایران و روسیه بود. فتحعلیشاه، عباس میرزا را به فرماندهی سپاه ایران منصوب و راهی نواحی تصرف شده کرد. چون روسها مهیای جنگ نبودند، غافلگیر شدند و سپاهیان ایرانی تمامی ولایات از دسترفته از جمله باکو، دربند، شوشی، داغستان، ایروان و تالش را به تصرف درآوردند. در این نبرد که به جنگ گنجه معروف شد عنقریب بود که گوی پیروزی نصیب ایرانیان شود اما به علت خیانت آصفالدوله، صدراعظم جدید ایران در اعزام نیرو، در سپاه ایران بینظمی به وجود آمد و تلاشهای عباس میرزا در نظم بخشیدن به امور فایدهای حاصل نکرد و ناچار به عقبنشینی پرداخت و در نتیجه این عمل، تلاشهای ایرانیان در کسب فتوحات در خطر افتاد و باعث پیروزی کامل پاسکوویچ، فرمانده سپاه روس و سپاهیانش شد.
عباس میرزا آخرین نیروهای خود را در سردارآباد متمرکز و به سال ۱۲۴۳ ه. ق با قوای روسیه به نبردی سخت پرداخت اما نرسیدن آذوقه و جیره و مواجب سپاهیان از تهران باعث تضعیف و متزلزل کردن روحیه سربازان ایرانی شد و سردارآباد به تصرف سردار روس درآمد و قوای ایران به کلی از ساحل چپ رود ارس به داخل آذربایجان رانده شدند. پس از آن عباس میرزا دستههای متفرق سپاه خود را به خوبی تمرکز داد و حفظ تبریز را به آصفالدوله سپرد اما ناتوانی آصفالدوله موجب اشغال تبریز توسط قوای روس شد تا اینکه پرچم سفید صلح افراشته و معاهده ترکمانچای منعقد شد که نتیجهای جز قبضه اراضی شمالی ایران نداشت. عباس میرزا که در جلوگیری از بروز دوره دوم جنگها سرخورده بود بارها دیوانسالاران تهران را به پایان جنگ فرامیخواند و گوشی شنوا نمییافت و یک بار در نامهای کوتاه به پدرش فتحعلیشاه قاجار نوشت: «دیگر قادر به ادامه جنگ نیستیم، باید صلح کنیم.» آغاز و پایان جنگ را نه جنگسالاران که دیوانسالاران مشخص میکنند و جنگی که در اثر ناتوانی در مقاومت و ناکامی در تهاجم به خط پایان رسد نه بوی ظفر دارد و نه سوی مفر.
وقتی دوره اول جنگهای ایران و روسیه با قرارداد ننگین گلستان بهپایان رسید، عباسمیرزا دریافته بود که جهان تغییرکرده است و اگر ایران نیز تغییر نکند، شکست سرنوشت همیشگیاش خواهد شد. پیش از اینکه عباس میرزا به چنین وضعیتی آگاهی پیدا کند، روسها متوجه فاصله خود با اروپاییها شده بودند. ارتش منظم و مدرن روسیه نخستین نشانه تغییر جهان بود که به چشم عباس میرزا آمد. او پس از پایان دوره اول جنگهای ایران و روس تشکیل ارتشی یکپارچه و مدرن را در دستور کارخود قرار داده بود. پیش از آن، سپاه ایران از جنگاوران ایلهای مختلف تشکیل میشد که هر یک از روسای ایل خود دستور میگرفتند. عباسمیرزا با حضور مستشاران خارجی و از جمله ژنرال گاردن فرانسوی به تشکیل ارتشی منظم همت گماشته بود، اما هنوز فرصت نیافتهبود این ارتش را توسعه دهد که درگیر جنگی دیگر با روسیه شد؛ جنگی که او علاقهای به از سرگیریاش نداشت، اما دیگر شاهزادگان قاجار و سران برخی ایلها شاه را به انجامش ترغیب کردهبودند؛ جنگی که پایانش قرارداد ننگین دیگری برای ایران بود.
عباسمیرزا برای آگاهی از وضعیت رقبا دستور داد «تاریخ پطر کبیر» و «عظمت و انحطاط امپراتوری روم» را ترجمه کنند. در مرحله دوم پنج دانشجو را - چهار تن از آنان امور فنی و نظامی و یک تن برای آموزش زبانهای خارجی – راهی بریتانیا کرد. در آن هنگام سلطان سلیم سوم در عثمانی، ارتش خود را نوسازی کرده بود که آن را «نظام جدید» میخواندند. عباسمیرزا نیز کوشید اقداماتی شبیه به او در قشون ایران انجام دهد. کوششهای او نخستین برنامه نوسازی در ایران عصر قاجار به حساب میآید: «[عباسمیرزا] به تقلید از. . . سلطان سلیم سوم و مطابق برداشت خود از «نظام جدید» عثمانی، به ایجاد «نظام جدید» در آذربایجان دست زد. هسته اصلی این نظام جدید از شش هزار نظامی تشکیل میشد. این نیروها به توپخانه متحرک و سلاحهای کاملا جدید مجهز بودند، مقرری منظمی دریافت میکردند، لباس متحدالشکلی داشتند، در پادگانها سکنی میگزیدند و توسط افسران اروپایی آموزش میدیدند.
عباس میرزا برای تامین و تجهیز این ارتش جدید، کارخانه توپ و تفنگسازی در تبریز ساخت و اداره ترجمهای دایر کرد تا نظامنامه و مقررات مهندسی و نظامی لازم را ترجمه و تدوین کند. او برای تضمین اقدامات مذکور، اولین دفاتر دائمی نمایندگی ایران در پاریس و لندن را افتتاح کرد و همچنین برای تامین نیروی این نهاد، نخستین گروه از محصلان ایرانی را به اروپا اعزام کرد تا در برخی رشتههای کاربردی مانند علوم نظامی، مهندسی، تفنگسازی، پزشکی، چاپ و زبانهای مدرن آموزش ببینند. عباس میرزا برای تامین هزینه این امور، مستمریها و مخارج گزاف و غیرلازم دربار را قطع کرد و با استفاده از تعرفههای حمایتی و تحریم استفاده از پارچههای خارجی، درآمدها را افزایش داد. سپس برای جلوگیری از تکرار شورشهای مذهبی که سلطان سلیم سوم را از پای درآورده بود، نظر مساعد علما را به نظام جدید جلب کرد.» («ایران بین دو انقلاب» یرواند آبراهامیان)
در حقیقت با آغاز جنگهاى اول ایران و روس است که ضعف و ناکارآمدى ایران براى دولتمردان روشن مىشود. برنامه نوگرایانه عباس میرزا چه در زمینه نوسازى ارتش و چه در مورد فرستادن دانشجو به اروپا که براى نخستین بار در سال ۱۲۲۶ قمرى (۱۸۱۱ میلادى) رخ داد و چه اقدام به ترجمه و تالیف و چاپ کتبى در زمینه دانشهاى جدید اروپا، همگى براى یافتن راهى بود که بتوان ایران را به کاروان تمدن و دانش نو پیوند زد. جنگهای ایران و روسیه را آغاز اصلاحات در ایران میدانند و عباسمیرزا را نخستین اصلاحطلب ایرانی در درون حکومت. او در دو دوره جنگ از نزدیک تفاوت یک سپاه ایلیاتی و سنتی را با ارتش مدرن دیده و دریافته بود که باید تغییراتی را به وجود آورد؛ تغییراتی که گرچه کمر همت به نوسازی ساختار نظامی بسته بود اما راه به نوگرایی عرصه فکری و سیاسی ایران یافت؛چنانکه میرزا صالح شیرازی که جزء یکی از این پنج دانشجوی اعزامی برای آموزش زبانهای خارجی راهی بریتانیا شده بود، در آن کشور به نوع حکومت کشورهای غربی توجه نشان داده و به بحثهایی مثل دموکراسی و انتخابات، آزادی و مجلس توجه نشان داد و گزارشی درباره «آزادی بیان» به عنوان زیربنای نظام پارلمانی انگلستان نوشت و ارائه کرد.
اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟»این پرسش عباس میرزا، ولیعهد فتحعلیشاه قاجار از ژوبر، نماینده ناپلئون بناپارت در ایران، نخستین جرقه اصلاحگری در خرمن مملکتداران ایرانی است که روشنایی از حریقی میگرفت که جنگ ایران و روسیه به پا کرده بود و یکی پس از دیگری متعلقات ارضی شمالی ایران را از کف میداد. اگر سرنوشت جنگ چالدران را توپهای عثمانی تغییر داد و سلطان سلیم به جای گریز از مهلکه، سپاه شاه اسماعیل صفوی را در هم کوبید، جنگهای ایران و روسیه را نه فقط تفوق نظامی همسایه شمالی، که تفرق سیاسی-نظامی ایران در اردوگاه دیوانسالاران تهران و جنگسالاران تبریز به کجراهه برد. ادوات سنتی جنگ مهیا بود، علما حکم جهاد و شهادت دادند و امرا حکم به پایمردی و صلابت اما جنگهای ایران و روسیه نه تنها آوردگاه زنگار جنگ سنتی و زنگ نبرد مدرن، که مسلخ مصلحت جنگ و مسوولیت ادامه و پایان آن بود.
یکی، دو باری هم که سپاه عباس میرزا توانست جنگ را به سمت پیروزی ایران سوق دهد عدم پشتیبانی درباریان تهران طعم گس شکست را به کام نشاند. شکست در جنگ چالدران چنان قزلباشها را متاثر کرد که از آن پس، شاه اسماعیل را بسان شاهی واجبالاطاعه میدیدند تا مرشدی کاملالاحاطه، چنانکه شکست از روسها نیز چنان سنگین نشست که لشکرکشیهای عباس میرزا به خراسان و تصرف بخشهای اشغال شده آن و وادار کردن خانهای خراسان به پذیرش حاکمیت حکومت ملی نیز نتوانست آن را جبران کند. هزیمت در میدان نبرد برای حاکمانی که فره ایزدی بر فراز سر میدیدند و غره نصرت ابدی در سر میپروراندند، عزیمتی بود به قعر تحقیر و سرخوردگی.
فرمان جنگ را دیوانسالاران تهران میدادند و فرمان جنگ را جنگسالاران تبریز میراندند. تهران شاهی داشت غرقه در احتساب زنان حرمسرایش که بیش از هزار زن و 262 فرزند احاطهاش میکردند و تبریز ولیعهدی داشت که در 12 سالگی از حرمسرا خارج شده و به همراه میرزا عیسی قائم مقام ( پدر قائم مقام فراهانی ) به مرکز دارالسلطنه تبریز که مرکز مهم توزیع قدرت و ثروت بود فرستاده شد و مملکتداری آموخت. تهران شاهی داشت معتقد به اوراد و سعد و نحس ستارگان و توسل به دعانویسها و طلسم و جادو و اباطیل که گفتهاند برای به در کردن روسها از میدان نبرد متوسل به حاج میرزا محمد اخباری شد تا وی چلهنشینی کند و با آن سر اشپختر(سیسیانف فرمانده قوای روس)را برایش به ارمغان آورد و تبریز ولیعهدی داشت که اصلاحات پطرکبیر، فرمانروای روسیه در توسعه چاپخانهها، تاسیس آموزشگاههای جدید، آموزش زبانهای خارجی، اعزام دانشجو به اروپا، تاسیس سازمانهای جدید اداری، تشکیل ارتش منظم و یکپارچه مجهز به سلاحهای جدید را دیده بود و به نوسازی ارتش میاندیشید.
تهران شاهی داشت که چشم بر حمایت فرانسویها در جنگ با روسها دوخته بود، ولی به میرزا رضا قزوینی سفیر خود در فرانسه گفته بود به ناپلئون بناپارت بگوید ایران میتواند در لشکرکشی به هند یاریاش کند، حال آنکه خود در جنگ با روسها متحمل شکستهای پیدرپی میشد و تبریز ولیعهدی داشت که از گاردن، فرستاده بناپارت میپرسید که چه بکند تا ایرانیان به پای اروپاییان برسند؟تهران شاهی داشت که عهدنامه گلستان بر سوق گردن نهاده، فرمان جنگ دوم با روسها را صادر کرد و تبریز ولیعهدی داشت که آشفتگیهای سپاهش وی را واداشت مانع از وقوع جنگی جدید شود، اما تلاشی بیحاصل بود و تنها حاصل جنگ، عهدنامه ترکمانچای. عباس میرزا در جنگ اچمیازین(ارمنستان) با بهرهگیری از نیروی کمکی ارسالشده از سوی فتحعلیشاه، نتیجه را به سود ایران تغییر داد. گرچه جرقه اولین جنگ با الحاق گرجستان به روسیه زده شد اما مقاومت ایرانیان در برابر سپاه سیسیانف، ایروان و قرهباغ و شوشی را از حیطه سلطه روسها به درآورد و عباس میرزا بسان ولیعهدی خوشطلعت و ظفرسیرت بر قوای مهاجم تاخت؛ ولی شکست در اصلاندوز کافی بود تا ورق برگردد و قرارداد صلح در قریه گلستان منعقد شود که برای اولین بار مرزهای طبیعی ایران تغییر کرد و تمام نواحی شمال رود ارس از دست ایران خارج شد.
دوره اول جنگهای ایران و روسیه یک دهه به درازا کشید (۱۲۲۸- ۱۲۱۸ ه. ق) و دوره دوم جنگها دو سال. مشخص نبودن مرزهای بین ایران و روسیه و شورشها و ناامنیهایی که بسیاری از حاکمان و ساکنان مرزی برپا کرده بودند (از جمله حسینخان قاجار حاکم ایروان) از علل اصلی شروع دوباره جنگهای ایران و روسیه بود. فتحعلیشاه، عباس میرزا را به فرماندهی سپاه ایران منصوب و راهی نواحی تصرف شده کرد. چون روسها مهیای جنگ نبودند، غافلگیر شدند و سپاهیان ایرانی تمامی ولایات از دسترفته از جمله باکو، دربند، شوشی، داغستان، ایروان و تالش را به تصرف درآوردند. در این نبرد که به جنگ گنجه معروف شد عنقریب بود که گوی پیروزی نصیب ایرانیان شود اما به علت خیانت آصفالدوله، صدراعظم جدید ایران در اعزام نیرو، در سپاه ایران بینظمی به وجود آمد و تلاشهای عباس میرزا در نظم بخشیدن به امور فایدهای حاصل نکرد و ناچار به عقبنشینی پرداخت و در نتیجه این عمل، تلاشهای ایرانیان در کسب فتوحات در خطر افتاد و باعث پیروزی کامل پاسکوویچ، فرمانده سپاه روس و سپاهیانش شد.
عباس میرزا آخرین نیروهای خود را در سردارآباد متمرکز و به سال ۱۲۴۳ ه. ق با قوای روسیه به نبردی سخت پرداخت اما نرسیدن آذوقه و جیره و مواجب سپاهیان از تهران باعث تضعیف و متزلزل کردن روحیه سربازان ایرانی شد و سردارآباد به تصرف سردار روس درآمد و قوای ایران به کلی از ساحل چپ رود ارس به داخل آذربایجان رانده شدند. پس از آن عباس میرزا دستههای متفرق سپاه خود را به خوبی تمرکز داد و حفظ تبریز را به آصفالدوله سپرد اما ناتوانی آصفالدوله موجب اشغال تبریز توسط قوای روس شد تا اینکه پرچم سفید صلح افراشته و معاهده ترکمانچای منعقد شد که نتیجهای جز قبضه اراضی شمالی ایران نداشت. عباس میرزا که در جلوگیری از بروز دوره دوم جنگها سرخورده بود بارها دیوانسالاران تهران را به پایان جنگ فرامیخواند و گوشی شنوا نمییافت و یک بار در نامهای کوتاه به پدرش فتحعلیشاه قاجار نوشت: «دیگر قادر به ادامه جنگ نیستیم، باید صلح کنیم.» آغاز و پایان جنگ را نه جنگسالاران که دیوانسالاران مشخص میکنند و جنگی که در اثر ناتوانی در مقاومت و ناکامی در تهاجم به خط پایان رسد نه بوی ظفر دارد و نه سوی مفر.
وقتی دوره اول جنگهای ایران و روسیه با قرارداد ننگین گلستان بهپایان رسید، عباسمیرزا دریافته بود که جهان تغییرکرده است و اگر ایران نیز تغییر نکند، شکست سرنوشت همیشگیاش خواهد شد. پیش از اینکه عباس میرزا به چنین وضعیتی آگاهی پیدا کند، روسها متوجه فاصله خود با اروپاییها شده بودند. ارتش منظم و مدرن روسیه نخستین نشانه تغییر جهان بود که به چشم عباس میرزا آمد. او پس از پایان دوره اول جنگهای ایران و روس تشکیل ارتشی یکپارچه و مدرن را در دستور کارخود قرار داده بود. پیش از آن، سپاه ایران از جنگاوران ایلهای مختلف تشکیل میشد که هر یک از روسای ایل خود دستور میگرفتند. عباسمیرزا با حضور مستشاران خارجی و از جمله ژنرال گاردن فرانسوی به تشکیل ارتشی منظم همت گماشته بود، اما هنوز فرصت نیافتهبود این ارتش را توسعه دهد که درگیر جنگی دیگر با روسیه شد؛ جنگی که او علاقهای به از سرگیریاش نداشت، اما دیگر شاهزادگان قاجار و سران برخی ایلها شاه را به انجامش ترغیب کردهبودند؛ جنگی که پایانش قرارداد ننگین دیگری برای ایران بود.
عباسمیرزا برای آگاهی از وضعیت رقبا دستور داد «تاریخ پطر کبیر» و «عظمت و انحطاط امپراتوری روم» را ترجمه کنند. در مرحله دوم پنج دانشجو را - چهار تن از آنان امور فنی و نظامی و یک تن برای آموزش زبانهای خارجی – راهی بریتانیا کرد. در آن هنگام سلطان سلیم سوم در عثمانی، ارتش خود را نوسازی کرده بود که آن را «نظام جدید» میخواندند. عباسمیرزا نیز کوشید اقداماتی شبیه به او در قشون ایران انجام دهد. کوششهای او نخستین برنامه نوسازی در ایران عصر قاجار به حساب میآید: «[عباسمیرزا] به تقلید از. . . سلطان سلیم سوم و مطابق برداشت خود از «نظام جدید» عثمانی، به ایجاد «نظام جدید» در آذربایجان دست زد. هسته اصلی این نظام جدید از شش هزار نظامی تشکیل میشد. این نیروها به توپخانه متحرک و سلاحهای کاملا جدید مجهز بودند، مقرری منظمی دریافت میکردند، لباس متحدالشکلی داشتند، در پادگانها سکنی میگزیدند و توسط افسران اروپایی آموزش میدیدند.
عباس میرزا برای تامین و تجهیز این ارتش جدید، کارخانه توپ و تفنگسازی در تبریز ساخت و اداره ترجمهای دایر کرد تا نظامنامه و مقررات مهندسی و نظامی لازم را ترجمه و تدوین کند. او برای تضمین اقدامات مذکور، اولین دفاتر دائمی نمایندگی ایران در پاریس و لندن را افتتاح کرد و همچنین برای تامین نیروی این نهاد، نخستین گروه از محصلان ایرانی را به اروپا اعزام کرد تا در برخی رشتههای کاربردی مانند علوم نظامی، مهندسی، تفنگسازی، پزشکی، چاپ و زبانهای مدرن آموزش ببینند. عباس میرزا برای تامین هزینه این امور، مستمریها و مخارج گزاف و غیرلازم دربار را قطع کرد و با استفاده از تعرفههای حمایتی و تحریم استفاده از پارچههای خارجی، درآمدها را افزایش داد. سپس برای جلوگیری از تکرار شورشهای مذهبی که سلطان سلیم سوم را از پای درآورده بود، نظر مساعد علما را به نظام جدید جلب کرد.» («ایران بین دو انقلاب» یرواند آبراهامیان)
در حقیقت با آغاز جنگهاى اول ایران و روس است که ضعف و ناکارآمدى ایران براى دولتمردان روشن مىشود. برنامه نوگرایانه عباس میرزا چه در زمینه نوسازى ارتش و چه در مورد فرستادن دانشجو به اروپا که براى نخستین بار در سال ۱۲۲۶ قمرى (۱۸۱۱ میلادى) رخ داد و چه اقدام به ترجمه و تالیف و چاپ کتبى در زمینه دانشهاى جدید اروپا، همگى براى یافتن راهى بود که بتوان ایران را به کاروان تمدن و دانش نو پیوند زد. جنگهای ایران و روسیه را آغاز اصلاحات در ایران میدانند و عباسمیرزا را نخستین اصلاحطلب ایرانی در درون حکومت. او در دو دوره جنگ از نزدیک تفاوت یک سپاه ایلیاتی و سنتی را با ارتش مدرن دیده و دریافته بود که باید تغییراتی را به وجود آورد؛ تغییراتی که گرچه کمر همت به نوسازی ساختار نظامی بسته بود اما راه به نوگرایی عرصه فکری و سیاسی ایران یافت؛چنانکه میرزا صالح شیرازی که جزء یکی از این پنج دانشجوی اعزامی برای آموزش زبانهای خارجی راهی بریتانیا شده بود، در آن کشور به نوع حکومت کشورهای غربی توجه نشان داده و به بحثهایی مثل دموکراسی و انتخابات، آزادی و مجلس توجه نشان داد و گزارشی درباره «آزادی بیان» به عنوان زیربنای نظام پارلمانی انگلستان نوشت و ارائه کرد.