آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

همزمان با پیروزی انقلاب در سال 1357 و درگیر شدن انقلابیون با اداره کشور و ساختار اداری دولت، سخن از تحول در این ساختارها نیز به سخن روز تبدیل شد. گفته می‌شد که ساختارهای دولت، مربوط به دوران ماقبل انقلاب است و به این ترتیب هم غیرانقلابی است و هم ناکارآمد. در این میان شعار انحلال ارتش و سپس به وجود آمدن یک ارتش انقلابی از سوی اکثر نیروهای انقلاب- چپ‌ها و مذهبی‌ها- به شعار مهم روز تبدیل شد. بازرگان در برابر این شعار مقاومت کرد و حتی امام خمینی نیز به یاری او آمد و صریحا مخالفت خویش با انحلال ارتش را اعلام کرد. اما در حالی که پروژه انحلال ارتش کنار گذاشته شده بود، طرح تاسیس ارتشی مکتبی و انقلابی نیز مطرح شد تا در کنار ارتش پیشین قرار گیرد

«سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» یک چندی پس از انقلاب تشکیل شد. اگرچه سپاه پاسداران در ابتدای کار توان نظامی چشمگیری نداشت، لیکن به نظر می‌رسید که این نیرو در کنار ارتش دو نیروی موازی نظامی را تشکیل داده‌اند. سپاه پاسداران؛ هیچ‌گاه تحت فرماندهی ارتش قرار نگرفت و فرماندهی نظامی مستقل خود را داشت.

روزهای آغاز جنگ
سی و یکم شهریور 1359، ارتش عراق در یک تهاجم گسترده هوایی و زمینی به ایران حمله کرد. در طول ماه‌های قبل از آن نیز ناآرامی‌های مرزی بین ایران و عراق وجود داشت و حتی چند حمله هوایی به شهرها و روستاهای مرزی ایران شده بود. اما از آخرین روز شهریور 59، این جنگ به‌صورتی رسمی آغاز شد. بلافاصله پس از آغاز جنگ، شورای امنیت سازمان ملل، قطعنامه‌ای تصویب کرد که در آن دو کشور را به آتش‌بس و مذاکره فرا خوانده بود. بر اساس گاهشماری که توسط مرکز تحقیقات جنگ سپاه پاسداران تهیه شده است، 13 روز پس از آغاز جنگ (سیزدهم مهر 1359) عراق به قطعنامه آتش‌بس شورای امنیت پاسخ مثبت داده است. [مجله سیاست دفاعی- تابستان 1376- ص157]
 
اما اینکه چرا ایران حاضر به پذیرش آتش‌بس نشد، خود داستانی مفصل است با دلایل و عللی قابل توضیح. هاشمی رفسنجانی در خاطره‌ای که از روز اول جنگ بیان کرده به جلسه‌ای که در همان شب در زیرزمین ستاد مشترک ارتش و اتاق جنگ تشکیل شده اشاره کرده و می‌گوید: «فرماندهان نظامی در آنجا از من به عنوان رییس مجلس خواستند که آمادگی آنها را برای دفاع از انقلاب و کشور، خدمت امام بگویم و به ایشان اطمینان بدهم که ارتش آماده فداکاری در راه انقلاب و کشور است و درخواست کردند که قبلا از زدن ضربه کاری متقابل به بعث عراق و اعاده حیثیت ارتش، آتش‌بس و متارکه جنگ پذیرفته نشود.» [انقلاب- در بحران- ص 218] بیستم مهر 1359 ایران اعلام کرد تا زمانی‌که نیروهای عراق در خاک ایران قرار دارند آتش‌بس یا مذاکره غیرقابل قبول است.
 
در این زمان خرمشهر در برابر ارتش عراق ایستادگی می‌کرد و سخت‌ترین روزهای خود را می‌گذراند و بالاخره سوم آبان 1359، خرمشهر اشغال شد. به این ترتیب دیگر مشخص بود که جنگی که آغاز شده، به زودی به پایان نخواهد رسید. بر اساس آماری که مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران در کتاب «راهنمای عملیات جنگ 8 ساله» داده است، در طول جنگ 19 عملیات بزرگ، 19 عملیات کوچک انجام شد که سیزده عملیات مشترک توسط ارتش و سپاه، سه عملیات توسط ارتش و 11 عملیات توسط سپاه پاسداران صورت گرفته بود. شاید مهمترین عملیات نظامی انجام‌شده در این دوران، عملیات مشترک سپاه و ارتش در 26 آبان 1359 باشد که منجر به آزادی سوسنگرد شد.

سرتیپ پاسدار غلامعلی رشید در مقاله‌ای که درباره نقش سپاه در جنگ نوشته، معتقد است: «سپاه در چهار ماهه اول جنگ با وجود نقشی که در مقاومت داشت و طرح‌های نظامی که پیشنهاد می‌کرد و همچنین مشارکت در عملیات‌های نظامی در کنار یگان‌های ارتش، همچنان مورد بغض و کینه لیبرال‌ها قرار داشت، ضمن اینکه گرایش حاکم بر شورای‌عالی و فرماندهی سپاه نیز به گونه‌ای بود که هنوز مسائل جنگ را خارج از حوزه مسوولیتی و ماموریتی این نیرو ارزیابی کرده و مشارکت در جنگ را بیشتر بر عهده بخش عملیات سپاه می‌دانستند.» در این زمان توان نظامی سپاه نیز حدود 35 گردان بوده است. این توان نظامی تا مهر 1360 که سپاه در عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان با ارتش عملیات مشترک انجام داد، در حد تیپ ارتقا یافته بود که به گفته سرلشکر پاسدارغلامعلی رشید، سپاه با تشکیل 12 گردان در عملیات ثامن‌الائمه شرکت کرد.

دو نیروی نظامی متحد
صیاد شیرازی در خاطرات خود هماهنگی بین سپاه و ارتش را مربوط به درگیری‌های داخلی کشور پس از انقلاب می‌داند [ناگفته‌های جنگ- ص 187] اما تلاش برای هماهنگی رسمی سپاه و ارتش ظاهرا پس از عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان شدت گرفته است. در این عملیات مشترک که منجر به اولین پیروزی‌های چشمگیر نظامی شد به نظر می‌رسید که امکان اقدام مشترک بین سپاه و ارتش وجود دارد.

صیاد شیرازی می‌گوید بعد از عملیات ثامن‌الائمه: «از همان روزهای اول ارتباط مستقیم با برادران سپاه برقرار شد، با فرماندهی سپاه، عناصر عملیاتی و مشاورین ایشان، در محل پادگان گلف اهواز جلسات مکرر داشتیم... اولین نکته‌ای که به نظرم رسید این بود که باید به صورت رسمی قرارداد مشترک دایر کنیم. بنابراین تاریخ رسمی پیدایش قرارگاه مشترک ارتش و سپاه از آنجا بود. این پدیده تازه‌ای برای ما نبود. تجربه کردستان را به قرارگاه جدید منتقل کردیم» [همان – ص 210] طراحی عملیات‌های بزرگ و موفق طریق‌القدس (آذر 1360 – آزادی بستان)، فتح‌المبین (فروردین 1361 و آزادی 2400 کیلومتر مربع از ایران) و بالاخره بیت‌المقدس (اردیبهشت و خرداد 1361) که به آزادی خرمشهر انجامید در همین ستاد برنامه‌ریزی شد.

تفاوت نظر در سپاه و ارتش
پس از یک دوره چندماهه همکاری میان سپاه پاسداران و ارتش، اختلاف‌های دو نیروی نظامی که هر یک به سبک و شیوه جنگی متفاوتی می‌اندیشید، بروز کرد. هاشمی‌رفسنجانی در این‌باره می‌نویسد: «پیروزی‌های چشمگیر در اواخر سال 60 و همچنین سال 61 نیروهای مسلح ما را در شرایط جدیدی قرار داد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با سرعت رشد کرده بود و با استفاده از غنایم جبهه‌ها و حمایت مردم و... تبدیل به یک قدرت بدیع و کارساز نظامی شده بود. بنابراین خواستار ایفای نقش اول در صحنه‌های نظامی و حتی غیرنظامی بود. ارتش جمهوری اسلامی نیز که صلاحیت کارآیی خود را در جنگ و دفاع و در زمین و هوا و دریا و لجستیک و وفاداری خود را به انقلاب ثابت کرده بود، انتظار نداشت در امور نظامی دست کم گرفته شود و نقش درجه دوم یا حتی نقش مشاور نیروهای نظامی تازه ایجادشده را به او بدهند.
 
برای مدیریت جنگ، ارتش و سپاه، هر یک خواهان ایفای نقش تراز اول را داشتند و با توجه به تفاوت آموزش‌ها، روحیه‌ها و آیین‌ها معمولا در موارد طرح‌ها و عملیات و کیفیت اداره، هجوم و دفاع و استفاده از ابزار اختلاف نظر بروز می‌کرد.» رفسنجانی افسوس می‌خورد که: «از همین رهگذر، ما در عملیات مهم و سرنوشت‌سازی نتوانستیم به اهداف خودمان برسیم. این در حالی است که اگر شرایط همکاری همانند عملیات فتح‌المبین، طریق‌القدس یا بیت‌المقدس را داشتیم، پیروزی در این مقطع، آسانتر، وسیع‌تر و سرنوشت‌سازتر بود.» [آرامش و چالش- مقدمه] به نظر می‌رسد که در ابتدای همکاری سپاه و ارتش، عملا فرماندهی عملیات را ارتش بر عهده می‌گرفته است. صیاد شیرازی در این‌باره می‌گوید: «اول که ما عملیات می‌کردیم، به علت اینکه بچه‌های سپاه هنوز در مسیر کلاسیک طراحی و عملیات نبودند، کاملا در هم ذوب شده بودیم. برادرانه قبول کرده بودند چیزی را که ما می‌گوییم- چون بیشتر تجربه و تسهیلات و سازمانش را داشتیم- این تصمیم در جهت روحی آنان نیز هست.» [ناگفته‌ها جنگ- ص 224]

اما آرام‌آرام این فرماندهی ناگفته، دیگر پذیرفته نمی‌شد. هاشمی‌رفسنجانی در خاطرات سال 1363 بارها به اختلاف‌های صیاد شیرازی و محسن رضایی اشاره کرده و تلویحا خبر می‌دهد که صیاد شیرازی خواستار فرماندهی واحد بوده اما سپاه حاضر به قبول آن نبوده است.
هاشمی در خاطرات سی‌ام فروردین 1363خود می‌نویسد: «صبح زود آقای صیاد شیرازی به منزل آمد و درباره همان حرفهای قبلی در مورد وحدت فرماندهی، صحبت کرد... ظهر آقای رحیم صفوی آمد و از ضعف همکاری‌ها گفت و خودش هم ایمانی به موفقیت کامل طرح ندارد» [به سوی سرنوشت- ص 70]

و در جای دیگر: «اول شب، جلسه قرارگاه خاتم‌الانبیا برای بررسی پیشرفت کار جنگ، در دفتر من تشکیل شد؛ بر خلاف جلسات قبل، آقای صیاد خبر از تفاهم داد و دست از تز فرماندهی واحد برداشت. قرار شد، یک هفته با آقای محسن رضایی و دیگران کار کنند تا قرارگاه را یکپارچه کنند. یک ماه دیگر برای آماده شدن جهت انجام عملیات، مهلت خواستند. صیاد بعد از جلسه، با من خصوصی صحبت کرد؛ معلوم شد ملاقات امروز امام و برخورد قاطع ایشان، این نتیجه را داده است.» [همان- ص 75] هاشمی در مقدمه این کتاب نیز با اشاره به طرح عملیات سرنوشت‌ساز از عدم هماهنگی سپاه و ارتش سخن گفته است.

جدایی نهایی
مرزبندی میان ارتش و سپاه بالا گرفت و بالاخره به تعبیر غلامعلی رشید «فرمانده عالی جنگ» در اواخر سال 1363 تصمیم بر اجرای عملیات جداگانه میان سپاه و ارتش در مناطق مختلف گرفت. [مجله سیاست دفاعی- تابستان 1376- ص 11] فرمانده عالی جنگ در این زمان هاشمی‌رفسنجانی بود که جانشینی فرماندهی کل قوا را برعهده داشت ظاهرا از عملیات خیبر که در اسفند 1362 به صورت مشترک انجام شد، سپاه به فکر جدایی افتاده بود. غلامعلی رشید می‌گوید: «قبل از آن به فکر جدا شدن از ارتش در عملیات افتادیم.
 
باز هم مسوولان نپذیرفتند این امر عملا در سال 1363روی داد، یعنی یکی دیگر از مشکلاتی که احساس می‌شد باید برادرانه و محترمانه از خود دور کنیم، همین بخش ارتش بود که به روشنی با بافت سازمانی و فرهنگ سپاه در ابعاد آموزش و روحیه و... متفاوت بود و دریافتیم که هیچ اشکالی هم ندارد که سپاه جداگانه عملیات انجام دهد و آنها هم مستقل عملیات داشته باشند و به وحدت و تضاد هم و برادری هم لطمه وارد نشود و در زمینه پشتیبانی به همدیگر هم کمک کنیم، زیرا از ادغام تجارب تلخی داشتیم.» [همان- ص 32 و 33]
 
به این ترتیب دوران جدایی فرا رسید. از این زمان سبک‌های جنگ‌های سپاه پاسداران تغییر کرد و تا پایان جنگ، هشت عملیات بزرگ را سپاه پاسداران به تنهایی انجام داد که عملیات کربلای 4 و کربلای 5 با فاصله دو هفته از هم، بحث‌برانگیزترین عملیات‌های نظامی سپاه بوده است. با جدا شدن سپاه پاسداران از ارتش لزوم گسترش ساختار سپاه پاسداران و تبدیل آن به یک سازمان نظامی تمام عیار مطرح شد. به همین دلیل بود که حدود یک سال بعد و در شهریور 1364، رهبر فقید انقلاب، طی حکمی فرمان تشکیل نیروهای سه‌گانه زمینی، هوایی و دریایی سپاه پاسداران را صادر کرد.

به گفته رشید، فرماندهان سپاه پیش از آن نامه‌ای به امام خمینی می‌نویسند و اعلام آمادگی برای تشکیل قوای هوایی و دریایی می‌کنند. چند ماه بعد سپاه پاسداران عملیات بزرگ والفجر 8 را طراحی کرده و در اواخر بهمن 1364 اجرا کرد. در این عملیات هشتصد کیلومتر مربع از خاک عراق تصرف شد و شهر و تاسیسات نفتی فاو و کارخانه نمک آن نیز به دست نیروهای ایرانی افتاد.

دو سال بعد نیز سپاه پاسداران در عملیات والفجر 10 (اسفند 1366) موفق به تصرف 1200 کیلومتر مربع از خاک عراق از جمله شهرهای حلبچه، دوجیله و خورمال شد. به لحاظ وسعت پیروزی‌های به دست آمده این دو عملیات موفق‌ترین عملیات‌های نظامی سپاه پس از سال 63 و در دوران جدایی از ارتش بود. بدین‌ترتیب گویی مقدر آن بود که پایان جنگ ایران و عراق با جدایی سپاه و ارتش از یکدیگر رقم خورد.

تبلیغات