آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

جنگ‌های پیاپی و درنوردیدن خاک ایران توسط سپاهیان بیگانه یک روز در قامت جنگ چالدران و جنگ‌افروزی ترکان عثمانی رخ نمود و روزی نیز در حمله محمود افغان به ایران. زمانی نیز در عصر پادشاهان قاجار این آتش جنگ میان ایران و همسایه شمالی بود که به از دست رفتن بخش‌‌هایی دیگر از ایران منجر شد و این داستان ادامه پیدا کرد تا جنگ جهانی اول و دوم و اشغال ایران توسط افسران روس و انگلیس. تاریخ دوران گذار در ایران بدین‌ترتیب به محک جنگ بود که تجربه شد و ناسیونالیسم ایرانی نیز مولود روشنفکران ایرانی‌ای بود که در اندیشه تجدد و دلبسته آن، از یک‌سوی طعام از سفره بیگانه برمی‌گرفتند و از سوی دیگر به دنبال جدا کردن حساب خویش از کتاب بیگانگان بودند و اینچنین بود که مدرنیته ایرانی از ابتدا هم غربی بود و هم غرب‌ستیز. آنچنان که به اعتقاد «ادوارد براون» انگلیسی، نهضت مشروطه‌خواهی ایرانیان نیز بیشتر از آنکه سویه‌های دموکراتیک داشته باشد، جنبه‌‌های ناسیونالیستی داشت.

ناسیونالیسم ایرانی در عصر تجدد ایرانی، بدین‌ترتیب سرکنگبینی بود که صفرای مقابله با تجدد را نیز می‌فزود چه آنکه در طرح چنین ناسیونالیسمی، مقصود اصلی یکپارچه ساختن حاکمیت بود در برابر جهان خارجی که بیگانه تلقی می‌شد. تمرکزگرایی در دستگاه اداری – اتفاقی که در عصر قاجار آغاز شد و در دوران حکومت پهلوی تکمیل شد- از ملزومات همین ناسیونالیسم ایرانی بود که هدف را در تقویت «مصالح ملی» می‌دید. در تاکید بر همین «مصالح ملی» بود که هرگونه کثرتی تقبیح شد و ملت‌سازی- اصل ضروری ناسیونالیسم مدرن- جای خود را به امت‌سازی داد. چه آنکه اگر ملت، اجتماع افراد متکثر می‌بود، امت اما اجتماع توده‌‌های همسان و رعایایی بود که تابع دولت مرکزی بودند و بنابراین آنگاهی که نگاه‌های اصلاح‌گرانه تنها سمت و سوی دولت‌سازی داشته باشد، در غفلت از ملت‌سازی این امت‌سازی و تقویت «امت متحد» است که در اولویت قرار می‌گیرد.
 
امری که رضاشاه پهلوی نیز در اندیشه آن بود، آنگاهی که میهن‌پرستی سنتی را تقویت می‌کرد و این بدل سنتی را به جای اصل مدرنی که از آن سخن می‌رفت، قرار می‌داد: امت‌سازی به جای ملت‌سازی و میهن‌پرستی سنتی به جای ناسیونالیسم مدرن. این، دستاورد ما از مشروطه و تجدد ایرانی بود؛ دستاوردی که از قضا نسبتی نیز با اندیشه تجدد نداشت و تنها ما را در توهم نسخه اصلی باقی می‌گذاشت. بداقبالی ایرانیان اما در آنجا بود که از بد ماجرا این ناسیونالیسم موهوم، سپر بلای ما نیز نشد و توقع ما را برآورده نکرد و راه نفوذ خارجی را نبست؛ چه آنکه ما به واسطه تجربه جنگ‌های خونین و بدفرجام- از چالدران تا جنگ‌‌های جهانی- در عصر تجدد و روابط متقابل دولت ملت‌ها در جهان جدید نیز همچنان در اندیشه استقلال کامل بودیم؛ امری که چه‌بسا ممتنع بود و از همین‌روی نه‌تنها ناسیونالیسم رضاشاهی، چاره‌ساز ما نشد و به اشغال ایران انجامید که ناسیونالیسم و استقلا‌ل‌خواهی مصدق – رهبر ملی ایران- نیز سر از کودتا درآورد و ما را به ناکجاآباد برد. اینچنین شد که تاریخ ایران ایامی را به جنگ سپری کرد و ایامی را نیز در تقابل با آن دوران در توهم ناسیونالیسم ایرانی؛ ناسیونالیسمی‌ که البته هیچ‌گاه کام‌ ما را شیرین نساخت و دوای دردمان نشد.

تبلیغات