نویسندگان: مهران کرمی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

درباره ساموئل هانتینگتون و نظریه‌اش برخورد تمدن‌ها همه گونه سخن رفته است. اینکه نظریه معروف این دانشمند 80 ساله فرهیخته دانشگاه ییل و استاد سابق هاروارد، نسخه‌ای تجویزی و نقشه راه تمدن غربی و به‌ویژه ایالات متحده است، در برخورد با دیگر تمدن‌ها یا اینکه صرفا توصیفی است. از آنچه در دو دهه گذشته و پس از جنگ سرد در جهان امروز می‌گذرد هر چه باشد،‌ نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون در دو دهه گذشته بیشترین تاثیر را در میان نظریات روابط بین‌الملل بر مناسبات جهانی بر جا گذاشته و از قضا چه در درون تمدن اسلامی که ما با آن سر و کار داریم و چه در تمدن غربی و به‌ویژه از نوع آمریکایی‌اش با بیشترین استقبال در میان بنیادگرایان و رادیکال‌ها مواجه شده است.

حتی اگر برخورد تمدن‌ها را فرضیه‌ای بدانیم که به جای بهره‌گیری از واقعیات موجود در جهان پس از جنگ سرد، سعی در تئوریزه کردن و رادیکالیزه کردن سیاست خارجی آمریکا و غرب در برابر دیگر تمدن‌ها دارد، نمی‌توان منکر این شد که اولا زمانی که هانتینگتون در سال 1993 مقاله برخورد تمدن‌ها را در مجله فارین افرز نوشت، جنگ میان مسلمانان و صرب‌ها در یوگسلاوی یعنی یکی از گسل‌های تمدنی میان اسلام و مسیحیت ارتدوکس آغاز شده بود. ثانیا با تحولات پس از 11 سپتامبر، جهان شدیدترین سوءظن‌ها، برخوردها و خشونت‌ها را میان نمایندگانی از تمدن اسلامی در برابر ایالات متحده به نمایندگی از تمدن غربی شاهد بوده است که همین امر جهان پس از 11 سپتامبر را جهان برخورد تمدن‌ها کرده است.
 
جهانی که قهرمان نظری‌اش، ساموئل هانتینگتون و قهرمانان میدان عملش، اسامه بن‌لادن و تروریست‌ها در سویی و جورج بوش در دیگر سو بوده است. بالکان یکی از نقاطی بوده که به تعبیر هانتینگتون روی گسل تمدنی قرار گرفته است. منطقه‌ای به وسعت بیش از 500 هزار کیلومتر مربع و با جمعیتی حدود 60 میلیون نفر شاهد یکی از خشونت‌بارترین صحنه‌های برخورد بشری در دهه‌های پایانی قرن بیستم بوده است. این مکان چند قرن گذشته محل تلاقی سه تمدن بزرگ بشری بوده است؛ جایی که نمایندگانی از مسیحیت شرقی ارتدوکس، مسیحیت غربی کاتولیک و مسلمانان را در خود جای داده و در دو سه قرن گذشته شاهد رقابت‌های شدید قدرت‌های بزرگ اروپایی به نمایندگی از این سه تمدن بوده است.
 
امپراتوری روسیه‌ تزاری با مسیحیت شرقی و مردمانی با نژاد اسلاو که در پیوند با مردم اسلاونژاد و ارتدوکس صرب و بلغار قرار داشتند، امپراتوری دوگانه اتریش – مجار که مسیحیت غربی کاتولیک را در این منطقه نمایندگی می‌کرده و امپراتوری اسلامی عثمانی که از قرن پانزدهم منطقه اصلی بالکان را تا اوایل قرن بیستم در اختیار داشته است. بوسنیایی‌ها،‌ آلبانیای‌های و دیگر مسلمانان بالکان و همین طور نام ترکی بالکان یادگار حضور امپراتوری ترکی – اسلامی عثمانی در این منطقه است. در غرب بالکان دو کشور کرواسی و اسلوونی با مذهب کاتولیک و متمایل به غرب که در زمان جنگ سرد بخشی از یوگسلاوی بودند نیز نشانی از دوران امپراتوری رومی – ژرمنی و اتریش - هنگری را بر چهره خود دارند.

بنابراین مرزهای تمدنی در این منطقه، به عنوان یکی از کانون‌های زلزله‌ای قرار دارند که هانتینگتون اصرار دارد آن را گسل تمدنی بنامد و تاکید کند که مرزهای اسلام خونین است. اما اگرچه همه این جنگ‌ها و خشونت‌ها همزمان با نظریه برخورد تمدن‌ها رخ داد، کسانی که جنگ‌های جاری میان اقوام و ملیت‌های با هویت اسلامی را با اقوام و ملیت‌های همجوار در بالکان و مناطق روسیه را رویارویی میان اسلام و تمدن غربی می‌دانند، یک نکته مهم را فراموش کرده‌اند و آن این است که هم در جنگ فروپاشی یوگسلاوی که به کشتار مسلمانان در بوسنی و سپس کوزوو منجر شد و هم در جنگ چچن، کشورهای اسلامی دست در دست کشورهای غربی از مسلمانان حمایت می‌کردند و در نهایت حملات ناتو و ایالات متحده به دولت صربستان و صرب‌های بوسنی با حمایت مستقیم کشورهای اسلامی و از جمله ایران مواجه شد و در واقع بالکان نقطه‌ای بود که مسلمانان کمترین اصطکاک را با غرب داشتند و به اتفاق هم علیه مسیحیت ارتدوکس و نیروهای مورد حمایت روسیه نبرد می‌کردند. امروزه هم این غرب است که از استقلال ایالت مسلمان‌نشین کوزوو از صربستان حمایت می‌کند و در مقابل روسیه با هرگونه اعطای استقلال به آن از طریق شورای امنیت سازمان ملل مخالفت می‌ورزد.

در واقع اگرچه نبردهای بالکان در شروع خود تقابل میان دو تمدن اسلامی و مسیحیت ارتدوکس بود، اما در ادامه تمدن غربی با ادعای جهان‌مداری و جهانشمولی‌اش نه تنها جنگی نیابتی را عهده‌دار شد، بلکه در نهایت این نبرد به رویارویی میان غرب و روسیه تبدیل شد که ابعاد آن به رویارویی بالکان نیز خلاصه نمی‌شود. آمریکا پس از آنکه نتوانست از راه حملات نظامی و بمباران موشکی و هوایی دولت اسلوبودان میلوشویچ را در صربستان سرکوب کند، ‌به انقلاب رنگی روی آورد و از طریق حمایت از نافرمانی مدنی پس از انتخابات سال 2002 توانست میلوشویچ را سرنگون کند. اما این نیز واپسین اقدام غرب در رویارویی با روسیه نبود. آمریکا قدم بعدی را در محدوده کشورهای عضو اتحاد جماهیر شوروی سابق برداشت و با حمایت از انقلاب گل رز در گرجستان و انقلاب نارنجی در اوکراین پا به یکی از حیاط‌خلوت‌های تاریخی روسیه گذاشت تا مستقیما حوزه‌های امنیت ملی روس‌ها را هدف قرار دهد.
 
بازی دومینویی که آمریکا از بالکان در برابر نفوذ سیاسی و فرهنگی روس‌ها آغاز کرد، هنوز به پایان راه نرسیده و گرچه شیوه آن تغییر کرده اما دو کشور را در آستانه رویارویی دیگری قرار داده که بسیاری آن را به شروع جنگ سردی جدید میان روسیه و غرب تعبیر می‌کنند تا گسل تمدن میان مسیحیت غربی (اعم از کاتولیک و پروتستان) و مسیحیت ارتدوکس همچنان به فعالیت خود ادامه دهد. هانتینگتون تمایز مسیحیت غربی و شرقی را در این می‌داند که مسیحیت شرقی برخلاف همتای غربی‌اش تجربیات عصر رنسانس، رفورمیسم و روشنگری را از سر نگذرانده و تجربه‌ای یک سر متفاوت از تمدن غربی را سپری کرده است. مسیحیت غربی میراث‌دار امپراتوری رومی ـ‌ ژرمنی است و مسیحیت غربی خود را میراث‌دار امپراتوری بیزانسی و سپس تزاری می‌داند.
امروز به جز بلغارستان، یونان و قبرس همه کشورهای اتحادیه اروپا وابسته به مسیحیت کاتولیک و پروتستان هستند و از مسیحیت کاتولیک هنوز کرواسی رسما به این پیمان نپیوسته است.

تبلیغات