پدیده پوتینیسم در روسیه
آرشیو
چکیده
متن
انتقال قدرت از یلتسین به پوتین، شاهد دیگری بر دشواری فرآیند گذار بر دموکراسی در روسیه بود. بوریس یلتسین، فردی را به عنوان جانشین خود برگزید که از دستگاه امنیتی روسیه برخاسته بود و دارای اشتهار و نفوذ شخصی نبود. او در پرتو حمایت یلتسین هویت یافت و الیگارشیها نیز در روی کار آمدن او نقش موثری ایفا کردند. در توافق بوریس یلتسین برای به قدرت رساندن پوتین، عدم تعرض به خانواده و الیگارشیها مورد تعهد قرار گرفته بود؛ تعهدی که ولادیمیر پوتین به آن پایبند نماند. وقتی قدرت را توانست در کنترل خود درآورد، برخورد گزینشی با الیگارشیها و صاحبان قدرت سیاسی ـ اقتصادی در روسیه که زمینه را برای قدرت یافتن او فراهم کرده بودند، آغاز شد و این کاملا مطابق با ساخت دولت و قدرت در روسیه بود...
اینک ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری قدرتمند روسیه براساس همین مدل که خود به ریاست جمهوری رسید، ویکتور زوبکوف فرد ناشناختهای در عرصه سیاست روسیه را به عنوان نخستوزیر روسیه برگزیده است؛ فردی که بتواند به خوبی دیدگاهها و نظرات رییسجمهوری را اجرا کند. پوتین، ویکتور زوبکوف را فردی صادق و معقول معرفی کرده است. البته او قول داده است انتخابات پارلمانی آینده (پایان 2007) را به گونهای دموکراتیک برگزار کند، تا مردم روسیه بتوانند به انتخاب بهترین و شایستهترین کاندیداها بپردازند. بسیاری از تحلیلگران انتظار داشتند با استعفای دولت میخاییل فرادکف، افرادی مانند سرگئی ایوانف یا دیمیتری مدودف که معاون اولهای دولت بودند، به قدرت برسند، ولی براساس الگوی یادشده، برای برگزاری انتخاب پیشرو به منظور برگزیدن رییسجمهوری جدید روسیه فردی این پست را عهدهدار شد که پاسخگوی انتظارات شخص اول روسیه باشد.
مطابق قانون اساسی روسیه، ولادیمیر تا سال 1391/2012 نمیتواند به عنوان رییسجمهور روسیه انتخاب شود، چون او دو دوره رییسجمهور بوده است. از دیدگاه برخی صاحبنظران حتی این امکان وجود دارد، در دوره میان دو دوره رییسجمهوری پوتین او به قدرت بازگردد. پوتین بر اقتدار روسیه در عرصههای جهانی تاکید ورزید و افزایش سرسامآور بهای نفت در بازار جهانی و سیطره آن بر بازارهای گاز طبیعی در جهان، به ویژه وابستگی اروپا به روسیه از این نظر، شرایط مناسب را برای اجرای برنامههای احیای دولت قدرتمند روسی توسط او فراهم آورده است.
ولادیمیر پوتین در شرایطی قدرت را در فدراسیون روسیه به دست گرفت که تصویر یک رهبر قدرتمند از
او برای نجات روسیه از تکرار سناریوی فروپاشی اتحاد شوروی(2) به مردم این کشور ارائه شده بود. همانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه، روسیه که همه ویژگیهای جوامع در حال توسعه را داراست، هرچند به دلیل عناصر گوناگون قدرت ملی با فاصله زیادی از این کشورها در مرز توسعهیافتگی قرار میگیرد، نوسان میان امنیت و آزادی و حرکت میان این دو قطب یک روند تکراری بوده است. مردم روسیه در دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی با گسترش امواج جداییطلبی و جنگ در چچن و اقدامات گوناگون تروریستی مواجه شدند. آنها در جریان گروگانگیریهای خونبار در مسکو، بسلان، داغستان و... هر روز با اخبار هولناکی که امکان فروپاشی فدراسیون روسیه را برجسته میساخت روبهرو بودند. انتخاب ولادیمیر پوتین پایانی بر این نگرانیها بود. او توانست امنیت را تا حد قابل ملاحظهای در سراسر فدراسیون برقرار کند و این امتیاز بزرگی بود که پوتین موفق به کسب آن شد.
نحوه انتخاب او برای جانشینی یلتسین پدیدهای حیرتانگیز برای اروپا و آمریکا بود. بسیاری از رهبران این کشورها انتظار داشتند، روسیه با گسترش هنجارهای نظامهای دموکراتیک به حل و فصل مشکلات بپردازد، ولی انتخاب پوتین به جانشینی یلتسین این تصویر را از میان برد. ولادیمیر پوتین چهره ناشناختهای برآمده از دستگاه امنیتی روسیه FSB، جانشین KGB بود. پوتین در امتداد تفکر اوراسیاگرایی جدید در روسیه(3) بهرهگیری از همه ابزارهای قدرت روسیه را در سیاست خارجی این کشور هدف قرار داد. او فردی فوقالعاده زیرک و توانا و کاملا پایبند به موازین منافع ملی روسیه آشکار شده است.
مردم روسیه پوتین را رهبری متفاوت با یلتسین برآورد کردند، همانگونه که قبلا در دوران گورباچف نسبت به یلتسین چنین برداشتی داشتند. او خود را متعهد به مبارزه با جداییطلبی معرفی کرد که نمونه بارز آن در چچن رخ داده بود. او به عنوان رهبری طرفدار وحدت ملی، تحکیم دولت و فدراسیون، طرفدار احیای قدرت داخلی و خارجی روسیه شناخته شد. در حالی که یلتسین فردی ضعیف و ناتوان شناخته شده بود. او به عنوان یک رهبر قدرتمند و قابل اعتماد که میتواند نظم و امنیت را به روسیه برگرداند، مورد توجه قرار گرفت. او به نسلی از سیاستمداران روسیه تعلق داشت که از زمان شوروی شکل گرفته بود. او به خوبی نیازهای مردم روسیه را درک کرده بود و برنامههای خود را براساس آن مطرح کرد.
به این ترتیب هرچند پوتین با حمایت یلتسین به قدرت رسید، ولی توانست با بهرهگیری از توانایی شخصی خود به زودی به یک رییسجمهوری محبوب در روسیه تبدیل شود. او که از دانشکده حقوق دانشگاه سنتپترزبورگ لیسانس حقوق دریافت کرده بود، سپس به خدمت کاگب پذیرفته شد. او 16 سال خدمت در این دستگاه را پشتوانه فعالیتهای خود قرار داد. کمک او به آناتولی سوبچاک، شهردار سنتپترزبورگ راه را برای ارتقای او گشود. با انتقال او به دفتر ریاستجمهوری در مسکو شرایط برای تحولات جدید مهیا شد. هنگامی که او از سوی یلتسین به عنوان کاندیدای ریاستجمهوری معرفی شد، برای همگان در داخل و خارج این سوال مطرح شد که او کیست؟ چه پیشینهای دارد؟ و چرا برگزیده شده است؟ و این همان سوالی است که امروز در مورد زوبکوف مطرح شده است...
یلتسین هنگامی پوتین را به عنوان وارث سیاسی خود برگزید که در داغستان شرایط دشوار و خطرناکی ایجاد شده بود.
عملیات نظامی در داغستان قرار بود به چچن نیز انتقال پیدا کند. بار سنگین ناکامی در عملیات نظامی اول روسیه در چچن بر دوش یلتسین قرار داشت و حلوفصل این مساله میتوانست در معادلات سیاسی روسیه بسیار تاثیرگذار باشد. انفجار در مجتمعهای مسکونی در مسکو، بویناکسک و ولگادونسک بر تهدیدها افزوده بود. موفقیتهای پوتین در جنگ دوم در چچن و ارائه تصویر یک رهبر ناجی از رسانههای روسی که تحت کنترل الیگارشیها قرار داشتند، در چارچوب توافقهای او و یلتسین شرایط را برای قرار گرفتن روسیه در مسیر نظم و امنیت قرار داد؛ تعهدی که پوتین سخت به آن پایبندی نشان داده است.
ولادیمیر پوتین قبل از انتخاب خود سندی را منتشر کرد که شبیه پیام سالانه رییسجمهوری روسیه بود. در این پیام او به فهرستی از مشکلات گوناگون روسیه پرداخت. او بدون رد کردن اشتباهات اصلاحطلبان عامل اصلی رکود اقتصادی روسیه را در «میراث اقتصاد شوروی» خوانده و ایدئولوژیک بودن اقتصاد را مورد نقد شدید قرار داد. به نظر او چون روسیه در اقتصاد و سیاست بینالمللی با رقابت مناسب برخورد نکرد، قدرت کشور را شکوفا نکرد، توسعه سریع جامعه را تحقق نساخت و انسان را آزاد نکرد، نتوانست موقعیت برتر خود را حفظ کند. پوتین در همان حال موضع ضدکمونیستی نیز نداشت، او تلاش کرد بر حساسیتهای مردم روسیه تمرکز کند. او به شدت به افراطگرایی در ایدهها و برنامههای لیبرالیستی حمله کرد ولی مفهوم آزادسازی را هم رد نکرد.
در پیام ولادیمیر پوتین «استراتژی رستاخیر و شکوفایی روسیه» ترسیم شده بود؛ همان جهتی که مردم روسیه که تجربه ابرقدرت بودن را داشتند، تشنه و خواستار آن بودند. پوتین کوشید میان اصول کلی اقتصاد بازاری و دموکراسی با واقعیتهای جامعه و دولت در روسیه پیوند ایجاد کند و این تکلیف آسانی نبود.
او تاکید بر اصلاحات را از جایی که توقف شده بود، آغاز کرد؛ اقتصاد روسیه. پوتین سرعت بخشیدن به رشد اقتصادی و اصلاحات اقتصادی در روسیه را کاملا سیاسی و استراتژیک میدانست ولی در آن برنامه پوتین اندیشههای قدرتمند روسی نهفته بود. وطنپرستی در این برنامه جایگاه ویژهای داشت و او با ایدئولوژی رسمی و دولتی نیز مخالفت خود را بیان کرده بود. پوتین بر قدرت دولتی به عنوان عامل نظم و امنیت و حتی حفظ همبستگیهای اجتماعی تاکید کرد. دولت قدرتمند روسیه ریشه در تاریخ این کشور داشته که همواره برای تحقق آرمانهایی که بر آن تاکید میشد، هرچند این تاکید به نوبه خود برآیند دوران استالین و نورژینسکی نیز بود(4). با توجه به این نکته که 100 سال است در روسیه دموکراتها، درستکاری را در مخالفت با قدرت دولتی دانستهاند، پیام پوتین ابهامها و تردیدهای بسیاری را برانگیخت.
به این ترتیب پوتین روشن ساخت که رهبری قدرتمند خواهد بود که براساس تقویت تمرکزگرایی و نه توزیع قدرت در روسیه برنامههای ملی را پی خواهد گرفت. در این برنامه مبارزه با فساد مالی جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده بود. پوتین وعده داده بود به مرور زمان نقش دولت در اقتصاد کاهش داده است، ولی در شرایط آن دوران روسیه او اجرای طرحهای آزادسازی در اقتصاد روسیه را مناسب نمیدانست. در برنامه پوتین نیز فقر مورد توجه قرار گرفته بود. با توجه به رابطه فقر و فساد در کشورهای جهان، که براساس آمارها هرچه کشور فقیرتر باشد فساد بالاتر است،چگونگی شفاف شدن فعالیت دستگاههای قدرت در سطوح گوناگون ابهامات زیادی را در این برنامه مطرح میساخت، که برای هواداران تعمیق و گسترش دموکراسی در روسیه پیامهای خوشایندی در برنداشت. به هر حال او از مردم روسیه خواسته بود برای حرکت در مسیری که طولانی و دشوار است و برای تحقق اهداف ملی آماده شوند.
پوتین در مقام نخستوزیر پس از استعفای یوگنی پریماکوف، ابتدا جنگ در قفقاز را به عنوان نخستین موفقیت خود تجربه کرد. او در همان حال در مسکو مرتب از ضرورت وحدت و هماهنگی و یکپارچگی داخلی سخن میگفت. او یکپارچگی اجتماعی در روسیه را نه تنها در برابر دشمنان خارجی، بلکه در برابر تجزیهطلبان داخلی ضروری میدانست. پوتین به عقبنشینی ژئوپلتیک روسیه در قفقاز پایان داد، این تجربه پیش از او در آسیای مرکزی شکل گرفته بود.
به این ترتیب پوتین ابتدا به عنوان نخستوزیر و وارث سیاسی یلتسین معرفی شد، سپس در انتخابات ریاستجمهوری سال 1379/ 2000 به عنوان رییسجمهوری روسیه انتخاب شد. اینک او در مسیر همین سیاست روسیه را در آستانه تحولی جدید قرار داده است. هرچند چرچیل به درستی روسیه را «معمایی خوانده بود که به طور اسرارآمیز در درون یک راز پیچیده شده است» هنوز هم میتوان تحولات بسیار را در روسیه انتظار داشت.
اینک ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری قدرتمند روسیه براساس همین مدل که خود به ریاست جمهوری رسید، ویکتور زوبکوف فرد ناشناختهای در عرصه سیاست روسیه را به عنوان نخستوزیر روسیه برگزیده است؛ فردی که بتواند به خوبی دیدگاهها و نظرات رییسجمهوری را اجرا کند. پوتین، ویکتور زوبکوف را فردی صادق و معقول معرفی کرده است. البته او قول داده است انتخابات پارلمانی آینده (پایان 2007) را به گونهای دموکراتیک برگزار کند، تا مردم روسیه بتوانند به انتخاب بهترین و شایستهترین کاندیداها بپردازند. بسیاری از تحلیلگران انتظار داشتند با استعفای دولت میخاییل فرادکف، افرادی مانند سرگئی ایوانف یا دیمیتری مدودف که معاون اولهای دولت بودند، به قدرت برسند، ولی براساس الگوی یادشده، برای برگزاری انتخاب پیشرو به منظور برگزیدن رییسجمهوری جدید روسیه فردی این پست را عهدهدار شد که پاسخگوی انتظارات شخص اول روسیه باشد.
مطابق قانون اساسی روسیه، ولادیمیر تا سال 1391/2012 نمیتواند به عنوان رییسجمهور روسیه انتخاب شود، چون او دو دوره رییسجمهور بوده است. از دیدگاه برخی صاحبنظران حتی این امکان وجود دارد، در دوره میان دو دوره رییسجمهوری پوتین او به قدرت بازگردد. پوتین بر اقتدار روسیه در عرصههای جهانی تاکید ورزید و افزایش سرسامآور بهای نفت در بازار جهانی و سیطره آن بر بازارهای گاز طبیعی در جهان، به ویژه وابستگی اروپا به روسیه از این نظر، شرایط مناسب را برای اجرای برنامههای احیای دولت قدرتمند روسی توسط او فراهم آورده است.
ولادیمیر پوتین در شرایطی قدرت را در فدراسیون روسیه به دست گرفت که تصویر یک رهبر قدرتمند از
او برای نجات روسیه از تکرار سناریوی فروپاشی اتحاد شوروی(2) به مردم این کشور ارائه شده بود. همانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه، روسیه که همه ویژگیهای جوامع در حال توسعه را داراست، هرچند به دلیل عناصر گوناگون قدرت ملی با فاصله زیادی از این کشورها در مرز توسعهیافتگی قرار میگیرد، نوسان میان امنیت و آزادی و حرکت میان این دو قطب یک روند تکراری بوده است. مردم روسیه در دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی با گسترش امواج جداییطلبی و جنگ در چچن و اقدامات گوناگون تروریستی مواجه شدند. آنها در جریان گروگانگیریهای خونبار در مسکو، بسلان، داغستان و... هر روز با اخبار هولناکی که امکان فروپاشی فدراسیون روسیه را برجسته میساخت روبهرو بودند. انتخاب ولادیمیر پوتین پایانی بر این نگرانیها بود. او توانست امنیت را تا حد قابل ملاحظهای در سراسر فدراسیون برقرار کند و این امتیاز بزرگی بود که پوتین موفق به کسب آن شد.
نحوه انتخاب او برای جانشینی یلتسین پدیدهای حیرتانگیز برای اروپا و آمریکا بود. بسیاری از رهبران این کشورها انتظار داشتند، روسیه با گسترش هنجارهای نظامهای دموکراتیک به حل و فصل مشکلات بپردازد، ولی انتخاب پوتین به جانشینی یلتسین این تصویر را از میان برد. ولادیمیر پوتین چهره ناشناختهای برآمده از دستگاه امنیتی روسیه FSB، جانشین KGB بود. پوتین در امتداد تفکر اوراسیاگرایی جدید در روسیه(3) بهرهگیری از همه ابزارهای قدرت روسیه را در سیاست خارجی این کشور هدف قرار داد. او فردی فوقالعاده زیرک و توانا و کاملا پایبند به موازین منافع ملی روسیه آشکار شده است.
مردم روسیه پوتین را رهبری متفاوت با یلتسین برآورد کردند، همانگونه که قبلا در دوران گورباچف نسبت به یلتسین چنین برداشتی داشتند. او خود را متعهد به مبارزه با جداییطلبی معرفی کرد که نمونه بارز آن در چچن رخ داده بود. او به عنوان رهبری طرفدار وحدت ملی، تحکیم دولت و فدراسیون، طرفدار احیای قدرت داخلی و خارجی روسیه شناخته شد. در حالی که یلتسین فردی ضعیف و ناتوان شناخته شده بود. او به عنوان یک رهبر قدرتمند و قابل اعتماد که میتواند نظم و امنیت را به روسیه برگرداند، مورد توجه قرار گرفت. او به نسلی از سیاستمداران روسیه تعلق داشت که از زمان شوروی شکل گرفته بود. او به خوبی نیازهای مردم روسیه را درک کرده بود و برنامههای خود را براساس آن مطرح کرد.
به این ترتیب هرچند پوتین با حمایت یلتسین به قدرت رسید، ولی توانست با بهرهگیری از توانایی شخصی خود به زودی به یک رییسجمهوری محبوب در روسیه تبدیل شود. او که از دانشکده حقوق دانشگاه سنتپترزبورگ لیسانس حقوق دریافت کرده بود، سپس به خدمت کاگب پذیرفته شد. او 16 سال خدمت در این دستگاه را پشتوانه فعالیتهای خود قرار داد. کمک او به آناتولی سوبچاک، شهردار سنتپترزبورگ راه را برای ارتقای او گشود. با انتقال او به دفتر ریاستجمهوری در مسکو شرایط برای تحولات جدید مهیا شد. هنگامی که او از سوی یلتسین به عنوان کاندیدای ریاستجمهوری معرفی شد، برای همگان در داخل و خارج این سوال مطرح شد که او کیست؟ چه پیشینهای دارد؟ و چرا برگزیده شده است؟ و این همان سوالی است که امروز در مورد زوبکوف مطرح شده است...
یلتسین هنگامی پوتین را به عنوان وارث سیاسی خود برگزید که در داغستان شرایط دشوار و خطرناکی ایجاد شده بود.
عملیات نظامی در داغستان قرار بود به چچن نیز انتقال پیدا کند. بار سنگین ناکامی در عملیات نظامی اول روسیه در چچن بر دوش یلتسین قرار داشت و حلوفصل این مساله میتوانست در معادلات سیاسی روسیه بسیار تاثیرگذار باشد. انفجار در مجتمعهای مسکونی در مسکو، بویناکسک و ولگادونسک بر تهدیدها افزوده بود. موفقیتهای پوتین در جنگ دوم در چچن و ارائه تصویر یک رهبر ناجی از رسانههای روسی که تحت کنترل الیگارشیها قرار داشتند، در چارچوب توافقهای او و یلتسین شرایط را برای قرار گرفتن روسیه در مسیر نظم و امنیت قرار داد؛ تعهدی که پوتین سخت به آن پایبندی نشان داده است.
ولادیمیر پوتین قبل از انتخاب خود سندی را منتشر کرد که شبیه پیام سالانه رییسجمهوری روسیه بود. در این پیام او به فهرستی از مشکلات گوناگون روسیه پرداخت. او بدون رد کردن اشتباهات اصلاحطلبان عامل اصلی رکود اقتصادی روسیه را در «میراث اقتصاد شوروی» خوانده و ایدئولوژیک بودن اقتصاد را مورد نقد شدید قرار داد. به نظر او چون روسیه در اقتصاد و سیاست بینالمللی با رقابت مناسب برخورد نکرد، قدرت کشور را شکوفا نکرد، توسعه سریع جامعه را تحقق نساخت و انسان را آزاد نکرد، نتوانست موقعیت برتر خود را حفظ کند. پوتین در همان حال موضع ضدکمونیستی نیز نداشت، او تلاش کرد بر حساسیتهای مردم روسیه تمرکز کند. او به شدت به افراطگرایی در ایدهها و برنامههای لیبرالیستی حمله کرد ولی مفهوم آزادسازی را هم رد نکرد.
در پیام ولادیمیر پوتین «استراتژی رستاخیر و شکوفایی روسیه» ترسیم شده بود؛ همان جهتی که مردم روسیه که تجربه ابرقدرت بودن را داشتند، تشنه و خواستار آن بودند. پوتین کوشید میان اصول کلی اقتصاد بازاری و دموکراسی با واقعیتهای جامعه و دولت در روسیه پیوند ایجاد کند و این تکلیف آسانی نبود.
او تاکید بر اصلاحات را از جایی که توقف شده بود، آغاز کرد؛ اقتصاد روسیه. پوتین سرعت بخشیدن به رشد اقتصادی و اصلاحات اقتصادی در روسیه را کاملا سیاسی و استراتژیک میدانست ولی در آن برنامه پوتین اندیشههای قدرتمند روسی نهفته بود. وطنپرستی در این برنامه جایگاه ویژهای داشت و او با ایدئولوژی رسمی و دولتی نیز مخالفت خود را بیان کرده بود. پوتین بر قدرت دولتی به عنوان عامل نظم و امنیت و حتی حفظ همبستگیهای اجتماعی تاکید کرد. دولت قدرتمند روسیه ریشه در تاریخ این کشور داشته که همواره برای تحقق آرمانهایی که بر آن تاکید میشد، هرچند این تاکید به نوبه خود برآیند دوران استالین و نورژینسکی نیز بود(4). با توجه به این نکته که 100 سال است در روسیه دموکراتها، درستکاری را در مخالفت با قدرت دولتی دانستهاند، پیام پوتین ابهامها و تردیدهای بسیاری را برانگیخت.
به این ترتیب پوتین روشن ساخت که رهبری قدرتمند خواهد بود که براساس تقویت تمرکزگرایی و نه توزیع قدرت در روسیه برنامههای ملی را پی خواهد گرفت. در این برنامه مبارزه با فساد مالی جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده بود. پوتین وعده داده بود به مرور زمان نقش دولت در اقتصاد کاهش داده است، ولی در شرایط آن دوران روسیه او اجرای طرحهای آزادسازی در اقتصاد روسیه را مناسب نمیدانست. در برنامه پوتین نیز فقر مورد توجه قرار گرفته بود. با توجه به رابطه فقر و فساد در کشورهای جهان، که براساس آمارها هرچه کشور فقیرتر باشد فساد بالاتر است،چگونگی شفاف شدن فعالیت دستگاههای قدرت در سطوح گوناگون ابهامات زیادی را در این برنامه مطرح میساخت، که برای هواداران تعمیق و گسترش دموکراسی در روسیه پیامهای خوشایندی در برنداشت. به هر حال او از مردم روسیه خواسته بود برای حرکت در مسیری که طولانی و دشوار است و برای تحقق اهداف ملی آماده شوند.
پوتین در مقام نخستوزیر پس از استعفای یوگنی پریماکوف، ابتدا جنگ در قفقاز را به عنوان نخستین موفقیت خود تجربه کرد. او در همان حال در مسکو مرتب از ضرورت وحدت و هماهنگی و یکپارچگی داخلی سخن میگفت. او یکپارچگی اجتماعی در روسیه را نه تنها در برابر دشمنان خارجی، بلکه در برابر تجزیهطلبان داخلی ضروری میدانست. پوتین به عقبنشینی ژئوپلتیک روسیه در قفقاز پایان داد، این تجربه پیش از او در آسیای مرکزی شکل گرفته بود.
به این ترتیب پوتین ابتدا به عنوان نخستوزیر و وارث سیاسی یلتسین معرفی شد، سپس در انتخابات ریاستجمهوری سال 1379/ 2000 به عنوان رییسجمهوری روسیه انتخاب شد. اینک او در مسیر همین سیاست روسیه را در آستانه تحولی جدید قرار داده است. هرچند چرچیل به درستی روسیه را «معمایی خوانده بود که به طور اسرارآمیز در درون یک راز پیچیده شده است» هنوز هم میتوان تحولات بسیار را در روسیه انتظار داشت.