مساله هیجان در سهگانه بورن
آرشیو
چکیده
متن
همهچیز بستگی دارد به توقع شما؛ اگر اهل «هیجان» هستید و از دیدن فیلمهایی که وظیفه نهاییشان هیجانزدهکردن تماشاگران است لذت میبرید «اولتیماتوم بورن» را هم میپسندید. سهگانه بورن که توسط دو کارگردان ساخته شده [هویت بورن را داگ لیمن ساخته و برتری بورن و اولتیماتوم بورن را پل گرینگراس] فیلمهای مهم و جریانسازی هستند. چنین بهنظر میرسد که راه سینمای پرتحرک، از همین مسیری باشد که گرینگراس آنرا بهخوبی ادامه داده است. این فیلمهای دلهره، کاملا سرراستاند و اگر پیچیدگیای در آنها دیده میشود، به داستانش برمیگردد، نه به نوع بیان این داستان. درعینحال، گرینگراس از قسمت دوم، چیزهایی را به فیلم اضافه کرد که اتفاقا به نفع مجموعه فیلمهای بورن شد.
او دنیای «جیسن بورن» را به فضایی دیوانهوار و مالیخولیایی تبدیل کرد و حس انتقامجویی بورن را که در «هویت بورن» تاحدی کمرنگ بود، کاملا پررنگ کرد. در فیلم دوم، بورن یک قاتل بیرحم بود که شاید دستهای از تماشاگران نمیتوانستند با آدمکشیهایش کنار بیایند اما در فیلم سوم او به آدمی تبدیل شده که میشود با او همدلی کرد و برایش دل سوزاند. شاید اگر کارگردانی اولین فیلم را هم به گرینگراس سپرده بودند، این اتفاق در فیلم دوم میافتاد. «اولتیماتوم بورن» کاملترین فیلم این سهگانه است و شاید اگر کاملترین فیلم نبود باید تعجب میکردیم. از همان فیلم اول، تماشاگران این سهگانه با مسالهای طرف هستند که ظاهرا گره اصلی این داستانهاست. هرچند بخشهایی از آنرا فهمیدهایم اما هنوز همهچیز برای ما روشن نشده است.
گره اصلی داستانها، ظاهرا هویت واقعی جیسن بورن است. میدانیم که این اسم واقعی او نیست و در پایان فیلم دوم هم میفهمیدیم که نام واقعیاش دیوید وب است. در فیلم سوم، بیشتر تلاش او صرف این میشود که بفهمد چرا هویتاش تغییر کرده و پشتپرده این تغییر هویت چه چیزی وجود دارد. اگر گره اصلی داستان واقعا همین باشد، قاعدتا «رابرت لادلام» فقید میخواسته در جلدهای بعدی رمانش قضایا را کاملا روشن کند، اما عمرش قد نداده و بعد از نوشتن رمان سوم مرده است. برای همین است که «اولتیماتوم بورن» هم بهگونهای تمام میشود که انگار باید منتظر فیلم چهارم باشیم.
«اولتیماتوم بورن» یک فیلم کاملا حرفهای است و بهنظر میرسد هر تماشاگری میتواند از آن لذت ببرد. با اینهمه، کسانی هم پیدا میشوند که سوال میکنند چرا باید به تماشای فیلمی بنشینیم که فقط در پی خلق هیجان است و هیچ چیز دیگری را نصیب تماشاگرش نمیکند. راستش این است که جوابی برای این سوال ندارم، ولی فکر میکنم اگر آنها اینجور استدلالها را کنار بگذارند و فقط با خود فیلم طرف شوند، مشکلشان تا حدودی حل میشود. اگر بخواهیم چنین منطقی را در مورد مجموعه فیلمهای بورن به کار بگیریم، نتیجهاش قطعا قابل قبول نخواهد بود. بعید میدانم گرینگراس فکر کند که فیلمش یکی از بهترینهای تاریخ سینماست و باید در شمار 10 فیلم برتر جهان بگیرد. بهنظرم خود او هم میداند که کارش چیزی جز جذاب از آبدرآوردن داستان لادلام نیست.
مجموعه فیلمهای بورن، داستانهای جذابی هستند که نفس تماشاگران را بند میآورند. همین. اگر غیر از این باشد، اصلا نمیتوانیم باور کنیم که کسی مثل جیسن بورن زنده بماند. بلاهایی که به سرش میآید، واقعا وحشتناک هستند و طبعا اگر این بلاها را سر کسی بیاوریم، میمیرد. ولی جیسن بورن زنده میماند. چرا؟ چون قهرمان داستان است و این داستان باید ادامه پیدا کند. یک نکته دیگر هم هست که فکر میکنم همینجا باید دربارهاش حرف بزنیم و آن هم میزان پیشرفتهبودن دستگاه جاسوسی آمریکاست. من که فکر نمیکنم سیا اینقدر پیشرفته و به چنین دستگاههای عجیب و غریبی دسترسی داشته باشد. کمی بعید به نظر میرسد که آنها بتوانند جیسن بورن را در هر گوشه جهان که هست، شناسایی کنند و دست به تعقیبش بزنند.
این چیزی جز یک بلوف بزرگ نیست و البته گرینگراس هم در نهایت هوشمندی این بلوف را مسخره میکند. اصلا همین که در پایان فیلم خبری از بورن به دست نمیآورند و جنازهاش به دست آنها نمیافتد، نشانه این است که آن دستگاههای پیچیده و ماهوارهها و میکروفونها به مفت نمیارزند، چون بههرحال همیشه کسی مثل جیسن بورن پیدا میشود که آنها را سر کار بگذارد. چیزی که در این فیلم و دو قسمت قبلی اهمیت دارد، جلوههای ویژه درجه یکی است که فیلم به کمک آنها ساخته شده است. اگر گول ظاهر مستندوار فیلم را خوردهاید و فکر میکنید جلوههای ویژهای در کار نیست، سخت در اشتباهید.
میخواهم چیزی را بنویسم که هرچند از آن مطمئن نیستم، ولی بهنظرم میرسد که خیلی غریب و دور از ذهن نیست. جلدهای چهارم و پنجم داستانهای بورن را کسی دیگر [اریک وان لاستبادر] نوشته و سعی کرده دقیقا از همان راهی برود که لادلام رفته است. ایرادی هم ندارد، ولی بههرحال بین نوشته او و لادلام تفاوتهای زیادی هست. فکر میکنم اگر خود لادلام زنده میماند و جلدهای بعدی را مینوشت، در جلد چهارم یا پنجم، جیسن بورن میفهمید که نام حقیقیاش دیوید وب هم نیست و نامی دیگر دارد و ممکن بود دو، سه جلد بعدتر باز هم این ماجرا تکرار میشد. درواقع، بهنظرم بعید است که لادلام رضایت میداد فقط همین یکبار با هویت او بازی کند. بازی با هویت، بازی جذابی است که میتواند تا سالهای سال آدم را سرگرم کند.
او دنیای «جیسن بورن» را به فضایی دیوانهوار و مالیخولیایی تبدیل کرد و حس انتقامجویی بورن را که در «هویت بورن» تاحدی کمرنگ بود، کاملا پررنگ کرد. در فیلم دوم، بورن یک قاتل بیرحم بود که شاید دستهای از تماشاگران نمیتوانستند با آدمکشیهایش کنار بیایند اما در فیلم سوم او به آدمی تبدیل شده که میشود با او همدلی کرد و برایش دل سوزاند. شاید اگر کارگردانی اولین فیلم را هم به گرینگراس سپرده بودند، این اتفاق در فیلم دوم میافتاد. «اولتیماتوم بورن» کاملترین فیلم این سهگانه است و شاید اگر کاملترین فیلم نبود باید تعجب میکردیم. از همان فیلم اول، تماشاگران این سهگانه با مسالهای طرف هستند که ظاهرا گره اصلی این داستانهاست. هرچند بخشهایی از آنرا فهمیدهایم اما هنوز همهچیز برای ما روشن نشده است.
گره اصلی داستانها، ظاهرا هویت واقعی جیسن بورن است. میدانیم که این اسم واقعی او نیست و در پایان فیلم دوم هم میفهمیدیم که نام واقعیاش دیوید وب است. در فیلم سوم، بیشتر تلاش او صرف این میشود که بفهمد چرا هویتاش تغییر کرده و پشتپرده این تغییر هویت چه چیزی وجود دارد. اگر گره اصلی داستان واقعا همین باشد، قاعدتا «رابرت لادلام» فقید میخواسته در جلدهای بعدی رمانش قضایا را کاملا روشن کند، اما عمرش قد نداده و بعد از نوشتن رمان سوم مرده است. برای همین است که «اولتیماتوم بورن» هم بهگونهای تمام میشود که انگار باید منتظر فیلم چهارم باشیم.
«اولتیماتوم بورن» یک فیلم کاملا حرفهای است و بهنظر میرسد هر تماشاگری میتواند از آن لذت ببرد. با اینهمه، کسانی هم پیدا میشوند که سوال میکنند چرا باید به تماشای فیلمی بنشینیم که فقط در پی خلق هیجان است و هیچ چیز دیگری را نصیب تماشاگرش نمیکند. راستش این است که جوابی برای این سوال ندارم، ولی فکر میکنم اگر آنها اینجور استدلالها را کنار بگذارند و فقط با خود فیلم طرف شوند، مشکلشان تا حدودی حل میشود. اگر بخواهیم چنین منطقی را در مورد مجموعه فیلمهای بورن به کار بگیریم، نتیجهاش قطعا قابل قبول نخواهد بود. بعید میدانم گرینگراس فکر کند که فیلمش یکی از بهترینهای تاریخ سینماست و باید در شمار 10 فیلم برتر جهان بگیرد. بهنظرم خود او هم میداند که کارش چیزی جز جذاب از آبدرآوردن داستان لادلام نیست.
مجموعه فیلمهای بورن، داستانهای جذابی هستند که نفس تماشاگران را بند میآورند. همین. اگر غیر از این باشد، اصلا نمیتوانیم باور کنیم که کسی مثل جیسن بورن زنده بماند. بلاهایی که به سرش میآید، واقعا وحشتناک هستند و طبعا اگر این بلاها را سر کسی بیاوریم، میمیرد. ولی جیسن بورن زنده میماند. چرا؟ چون قهرمان داستان است و این داستان باید ادامه پیدا کند. یک نکته دیگر هم هست که فکر میکنم همینجا باید دربارهاش حرف بزنیم و آن هم میزان پیشرفتهبودن دستگاه جاسوسی آمریکاست. من که فکر نمیکنم سیا اینقدر پیشرفته و به چنین دستگاههای عجیب و غریبی دسترسی داشته باشد. کمی بعید به نظر میرسد که آنها بتوانند جیسن بورن را در هر گوشه جهان که هست، شناسایی کنند و دست به تعقیبش بزنند.
این چیزی جز یک بلوف بزرگ نیست و البته گرینگراس هم در نهایت هوشمندی این بلوف را مسخره میکند. اصلا همین که در پایان فیلم خبری از بورن به دست نمیآورند و جنازهاش به دست آنها نمیافتد، نشانه این است که آن دستگاههای پیچیده و ماهوارهها و میکروفونها به مفت نمیارزند، چون بههرحال همیشه کسی مثل جیسن بورن پیدا میشود که آنها را سر کار بگذارد. چیزی که در این فیلم و دو قسمت قبلی اهمیت دارد، جلوههای ویژه درجه یکی است که فیلم به کمک آنها ساخته شده است. اگر گول ظاهر مستندوار فیلم را خوردهاید و فکر میکنید جلوههای ویژهای در کار نیست، سخت در اشتباهید.
میخواهم چیزی را بنویسم که هرچند از آن مطمئن نیستم، ولی بهنظرم میرسد که خیلی غریب و دور از ذهن نیست. جلدهای چهارم و پنجم داستانهای بورن را کسی دیگر [اریک وان لاستبادر] نوشته و سعی کرده دقیقا از همان راهی برود که لادلام رفته است. ایرادی هم ندارد، ولی بههرحال بین نوشته او و لادلام تفاوتهای زیادی هست. فکر میکنم اگر خود لادلام زنده میماند و جلدهای بعدی را مینوشت، در جلد چهارم یا پنجم، جیسن بورن میفهمید که نام حقیقیاش دیوید وب هم نیست و نامی دیگر دارد و ممکن بود دو، سه جلد بعدتر باز هم این ماجرا تکرار میشد. درواقع، بهنظرم بعید است که لادلام رضایت میداد فقط همین یکبار با هویت او بازی کند. بازی با هویت، بازی جذابی است که میتواند تا سالهای سال آدم را سرگرم کند.