از رزمندگی تا سازندگی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امروز ممکن است برخی این پرسش را داشته باشند که چرا در یک کشور دو نیروی نظامی موازی باید وجود داشته باشد. قاعدتا هر کشوری برای دفاع از کشور و استقلال و تمامیت ارضی خودش، باید نیروی نظامی واحدی در اختیار داشته باشد، چراکه تعدد نیرو و فرماندهی خود موجب کندی کار و اختلال در امر دفاع خواهد شد. بر همین اساس وجود دو نیروی نظامی ارتش و سپاه در کشور ما همواره منشا تاویل و تفسیر و پرسش دیگران بوده است. اما لازمه درک درست این شرایط شناخت ریشهها و زمینههایی است که چنین پدیدهای از درون آن شکل گرفت. بنابراین ناگزیرگریزی به پیدایش این مساله میزنیم.
چرا ارتش کافی نبود
22 بهمن 57 به این دلیل روز پیروزی انقلاب شناخته شد که ارگانهای رژیم سابق بهویژه ارتش شاهنشاهی فروپاشی شد. در آستانه پیروزی وقتی ارتش تسلیم شد، دیگر نیروی بازدارندهای نبود. پادگانها با همه تجهیزات به دست مردم افتاد. هرکس به خود اجازه میداد سلاح به دست بگیرد و از کیان انقلاب و کشور دفاع کند. روزهای اول امنیت شهرها و محلات توسط خود شهروندان تامین میشد. مردم به صورت خودجوش گروههایی تشکیل داده و محل خود را کنترل میکردند. در این میان گروههای سیاسی که قبل از انقلاب به زحمت سلاحی برای مبارزه با رژیم فراهم کرده بودند نیز از این طریق به امکاناتی دست یافتند.
هرکس خود را مسوول حفظ انقلاب میدانست و نگران واکنش احتمالی عوامل رژیم سابق و بازگشت اوضاع به وضع پیشین بود. تجربه پیروزی 25 مرداد 1332 تا کودتای 28 مرداد این هوشیاری را به مردم داده بود. با این پیشینه یکی از مسائل چالشبرانگیز پس از پیروزی انقلاب، بود و نبود ارتش سابق شد. این بحث در میان گروههای سیاسی نیز از اهمیت و شدت زیادی برخوردار بود. هنوز چند روزی بیشتر از 22 بهمن نگذشته بود که چریکهای فدایی خلق پیشنهاد کردند برای حفاظت از انقلاب و کشور یک ارتش تمام خلقی تشکیل شود. نیروهای انقلابی سازماندهندگان و کادر آن باشند و این ارتش با آموزههای انقلاب سامان یابد.
انحلال یا تصفیه
عدم اعتماد به ارتش در آن روزها یک روی سکه بود، اما این سکه روی دیگری هم داشت. در میان برخی گروهها و شخصیتهای سیاسی و انقلابی اختلافاتی ریشه دوانده بود که آنها هم همه به یکدیگر اعتماد نداشتند، بلکه از یکدیگر بیمناک هم بودند.این اختلافات در همان روزهای اول در برخورد با ارتش خود را نشان داد. گروههای سیاسی تندرو مذهبی و غیرمذهبی شعار انحلال ارتش را سر دادند. در حالی که طیف نیروهای نزدیکتر به رهبری انقلاب به تصفیه ارتش با درجات مختلف راضی بودند. آنها شعار انحلال ارتش را نوعی چپروی و موجب تقویت بخش ارتجاعی و ضدانقلاب میدانستند. این مساله آنقدر قوت گرفت که به مجادله رودررو با بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز کشیده شد. 27 بهمن امام خمینی دستور بازگشایی مراکز ارتش و شهربانی و ژاندارمری را صادر کرد. طی حکمی سپهبد قرهنی مامور شد کار ساماندهی و بازسازی ارتش را به عهده گیرد و دکتر یزدی نیز با حکم امام برای نظارت بر این کار تعیین شد.
اما در همان روز عدهای از دانشگاهیان نیز که تا پیروزی انقلاب در اعتصاب به سر میبردند، به حضور امام خمینی در مدرسه رفاه خیابان ایران رفتند. آنها بر سر دو محور حدود اطاعت از دولت موقت و نیز غیرقابل اعتماد بودن ارتش با امام به گفتوگو پرداختند. رهبر انقلاب توضیح داد قرار شده ردههای بالا اخراج یا بازنشسته شوند و بدنه ارتش بماند تا بعد بررسی شود که چگونهاند. اما دانشگاهیان اصرار میورزیدند که سرهنگ به بالا در ارتش قابل اعتماد نیست و اساسا روابط و مناسبات ارتش به نحوی است که برای کشور انقلابی و اسلامی ما قابل تکیه و تایید نیست. اما امام خمینی مکرر بر اینکه بدنه ارتش سالم است و بالاییها خراب و فاسد بودهاند تاکید ورزید.
بار دیگر نماینده دانشگاهیان که بیانگر نظرات آنها بود از امام خمینی پرسید: نظرتان درباره اینکه ما یک ارتش ملی را سازمان بدهیم چیست؟ به جای اینکه این ارتش را بیاوریم زحمت بکشیم باز بودجه برایش بگذاریم؟ امام جواب میدهد: «این تدریج میخواهد... نمیشود الان ما بگوییم ارتشی که نظام دیده و نظم دیده کنار برود، ارتشی بینظام میخواهیم، نمیشود این باید به تدریج بشود. باید (نیروی مردمی) درست نظام پیدا بکند، بعد تبدیل بشود آن ارتش به این ارتش ...» اما نماینده دانشگاهیان که گویا قانع نشده بر نظر خود پافشاری کرده و پرسشی نیمهتمام را طرح میکند که امام خمینی در میان بحث به نصیحت آنان میپردازد: «من خواهش میکنم از شما که آن تندی جوانیتان را یک قدری کنار بگذارید.... یک توقعاتی جوانها دارند که این توقعات از باب آن انرژی که در آنها هست میخواهند همه مسائل یکشبه حل شود(1)». این گفتوگو نشان میدهد در آن مقطع مساله ارتش تا چه حد میان نیروهای انقلاب مورد مناقشه بوده است.
سه روز بعد در 30 بهمن 57، یک هفته پس از پیروزی، خبرنگاری از آیتالله طالقانی پرسید: مساله ارتش این روزها مساله روز است. یک عده میگویند با تغییر مهرهها و دست نخوردن سازماندهی در ارتش، مار را در آستینمان پرورش دادهایم و عدهای دیگر معتقد هستند که ارتش سرجای خودش باشد و فقط فرماندهان و افرادی که در رژیم گذشته دستشان به خون آلوده شده است باید عوض شوند. شما با تشکیل ارتش ملی موافق هستید؟ دوم آنکه آیا ارتش فعلی باید در هم ریخته شود و ارتشی مجدد سازمان پیدا کند یا خیر؟ آیتالله طالقانی ابتدا به قسمت پایانی سوال پاسخ داد: در وهله اول باید بگویم که ارتشی نمانده است که شما از آن صحبت میکنید. این ارتشی که فعلا با تمام تبلیغاتی که رژیم برای آن میکرد با چند ضربه متلاشی شد.
یعنی از درون یک ارتش ملی و وابسته به مردم و وطن نبود. وابسته به چند مزدور استعمار بود. بنابراین ارتشی به معنای ارتش فعلا وجود ندارد. آیتالله طالقانی در توضیحات بعدی خود علت انتصابات جدید برای ارتش را به منظور حفاظت از امکانات و وسائل پادگانها و جلوگیری از غارت آنها و سامان دادن به ارتش فروپاشیده دانست و سپس نظر خود را درباره تشکیل ارتش ملی چنین اعلام کرد: «از نظر من ارتش به یک سری از عوامل وطنپرست و باایمان نیازمند است تا بتواند رهبری صحیح داشته باشد. برای آنکه ما ارتشی میخواهیم که حافظ سرحدات و مرزهایمان باشد و از مملکت در مقابل حملات بیگانگان حفاظت کند. این ارتش دیگر نمیتواند 10 هزار یا 20 هزار باشد. باید همه ملت ارتش باشند..(2)
اغتشاش و تجزیهطلبی
در کنار این بحث و جدلها، نیروهای مردمی که در محلهها وشهرها برای امنیت شهروندان گرد آمده بودند تحت عنوان کمیته انقلاب اسلامی سازمان یافتند. این نیروها بیشتر به مسائل داخل شهرها میپرداختند، بهخصوص که روزهای پس از پیروزی همواره تیراندازیهای پراکنده یا انفجارهایی در گوشه و کنار شهرها به وقوع میپیوست. اما اغتشاشاتی هم در نقاط مختلف کشور وجود داشت که گاه به بحران تبدیل میشد. از جمله این نقاط بحرانخیز منطقه کردستان، گنبد و بلوچستان بود که نیاز به درایت بیشتری داشت.
ارتش که به طور نیمبند سازمان یافته بود قادر به چنین برخوردی نبود. آنها به سنت گذشته تنها راه مقابله را قدرتنمایی و سرکوب نظامی میدانستند و این روش در آن شرایط چه بسا مسائل را غامضتر میکرد. ضمن اینکه ارتشی که زیر تیغ تصفیه انقلاب قرارداشت و تازه از یک درگیری خونین با مردم خود بیرون آمده بود انگیزه اینکه باردیگر وارد درگیری جدیدی شود نداشت. طبعا کسی میتوانست انگیزه دفاع از انقلاب را داشته باشد و برای آن هزینه بدهد که در ایجاد آن نیز نقش داشته باشد.
دفاع پراکنده از انقلاب
در چنین شرایطی که تمرکزی وجود نداشت، برخی مبارزین نیروهای هوادار خود را سازمان داده و گروهی مسلح در اختیار داشتند و هرکجا لازم بود آنها را گسیل میکردند. علاوه بر گروههای چریکی با مشی مسلحانه، محمد منتظری و عباس زمانی معروف به ابوشریف، گروهی از هوادارانشان را سازمان داده بودند و دست به عملیات میزدند. همچنین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز تعدادی گروههای مسلح کوچکتر را در خود جای داده بود. هرکدام از این نیروها مقری و پایگاهی داشتند و دست به عملیات زده و با عوامل ضدانقلاب بنا به تشخیص خود یا به صلاحدید برخی مسوولان امر برخورد میکردند. گاه مواردی پیش میآمد که برای برخورد با یک سوژه دو یا چند نیرو بی خبر از یکدیگر وارد عمل میشدند.
تشکیل یک ارتش مردمی با نامهای مختلف در ذهن همه نیروهای انقلاب به عنوان امری ضروری پذیرفته شده بود. ارتش خلقی، ارتش مردمی یا ملی و نیروی پاسدار انقلاب از جمله عناوینی بود که حکایت از یک مفهوم میکرد. اما هر گروهی درصدد بود که سکان این نهاد را خود در دست گیرد. این تجربه قبلا در انقلابهای دیگر مثل چین یا ویتنام و کوبا دیده شده بود. اما تفاوت ماجرا در این بود که در آن کشورها قبل از پیروزی و در دوران مبارزه طولانی با دشمن، نیروی نظامی به عنوان ارتش خلق یا ارتش آزادیبخش شکل گرفته و تحت رهبری واحدی سازمان یافته بود. اما در ایران ضرورت چنین پدیدهای برای مسوولان امر پس از پیروزی انقلاب آشکار شد.
تشکیل سپاه
در همان روزهای اول پس از پیروزی از سوی رهبر فرمان شکلگیری نیرویی رزمنده به عنوان پاسداران انقلاب صادر شده بود. دکتریزدی که در آن زمان معاون نخستوزیر در امور انقلاب بود در کار تدارک و سازمان دادن چنین نیرویی برای دفاع از کیان انقلاب بود. امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت 10 روز پس از پیروزی انقلاب در 2 اسفند 57 خبر تشکیل سپاه پاسداران را اعلام کرد. این نیرو ابتدا زیر نظر دولت موقت با فرمان امام تشکیل شد که فرماندهی آن با علی دانش منفرد و فرماندهی عملیات برعهده محمد غرضی بود. براین اساس در هرمنطقه یا شهری که نیاز به حضور سپاه بود از تهران به شخصی مورد اعتماد حکم ماموریت داده میشد تا مشکل ایجاد شده در محل را حل کند. در صورتی که سپاه نیرویی نداشت، فرد مذکور خود نیروهای شناخته شده داوطلب را جمعآوری کرده و با تشکیل یک اکیپ به منطقه میرفت. در ابتدا این نیروها با کمترین امکانات و بدون چشمداشت مالی و بیشتر به عنوان یک وظیفه پیشقدم میشدند.
در همان دو، سه ماه اول سپاه به شهرهای چاه بهار و کنارک، گنبد، سرپل ذهاب، خرمشهر و اهواز نیرو اعزام کرد. اکثر این نیروها جوانانی بودند که حقوقی دریافت نمیکردند، از روی علاقه به انقلاب حاضر بودند خانه و کاشانه را رها کرده و به طور تمام وقت در اختیار باشند. ضمن اینکه میکوشیدند از سرکوب و برخوردهای نظامی مانند رژیم سابق تا حد توان پرهیز کرده و با درایتهای سیاسی و فرهنگی به تنشها پایان دهند. در صورت نیاز عوامل خودفروخته یا مزدور را دستگیر میکردند. این فرهنگ و درایت یکی از امتیازات سپاه نسبت به ارتش بود. همچنان که حجت الاسلام لاهوتی درباره ویژگی پاسداران سپاه از قول امام خمینی اعلام کرد: «افرادی که به عنوان سپاهی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران فعالیت میکنند 90 درصد از فعالیتشان باید از طریق عمل، اخلاق و ایمان اسلامی باشد و فقط 10 درصد با نیروی بازو و اسلحه به پاسداری از انقلاب بپردازند.»(3) اما سیاسی بودن نیروهای شرکتکننده یک خطر و عارضه نیز برای این نیرو به ارمغان میآورد.
آن هم کشیده شدن کشمکشهای سیاسی به درون این نیروی نظامی مردمی بود که میتوانست آن را به بازوی نظامی یک جناح و نه انقلاب و کشور تبدیل کند. افراد سیاسی خود اجتهاد کرده و بنا به تشخیص خود عمل میکردند. اولین نمود این عارضه در دستگیری فرزند آیتالله طالقانی در پنجشنبه 23 فروردین 1358 بروز کرد. گرچه این مساله با واکنش تند آیتالله طالقانی و تنشی چندروزه در عرصه سیاسی کشور پایان یافت، ولی علت همچنان باقی ماند. برخی نیروها بر این باور بودند که سپاه زیرمجموعه شورای انقلاب قرار گیرد و از حوزه دولت موقت خارج شود. رفیقدوست، غرضی و مرضیه حدیدچیدباغ به دیدار آیتالله خمینی در قم رفتند و به ایشان پیشنهاد کردند که سپاه از زیرنظر دولت موقت خارج و تحت نظر شورای انقلاب اداره شود.
بدینسان در تاریخ دوم اردیبهشت 58 شورای انقلاب طی حکمی مسوولیتهای سپاه را چنین تقسیم کرد: جواد منصوری فرماندهی سپاه، یوسف کلاهدوز مسوول آموزش و عضو شورای فرماندهی، عباس زمانی مسوول واحد عملیات و عضو شورای فرماندهی، علی محمد بشارتی مسوول اطلاعات و تحقیقات ستاد و عضو شورای فرماندهی، سید اسماعیل داوودی شمسی مسوول اداری و مالی، محسن رفیقدوست مسوول تدارکات، مرتضی الویری مسوول روابط عمومی و یوسف فروتن نیز به عنوان معاون روابط عمومی منصوب شدند. دو هفته بعد در 16 اردیبهشت ستاد فرماندهی سپاه طی اطلاعیهای اهداف و وظایف این نیرو را اعلام کرد. هدف این نیرو به شکل کلی پاسداری از انقلاب اسلامی در ایران و گسترش جهانی آن مبتنی بر ایدئولوژی اسلام اصیل عنوان شده بود. اما وظایف آن طی هشت بند بدین قرار تعیین شده بود:
1- کمک به اجرای امور انتظامی، امنیتی و کنترل، تعقیب و دستگیری عناصر ضدانقلاب. / 2- مبارزه مسلحانه علیه جریانهای مسلحانه ضدانقلاب اسلامی. / 3- دفاع در برابر حملات و اشغالگریهای عوامل یا قوای بیگانه در داخل کشور. / 4- همکاری و هماهنگی موثر با نیروهای مسلح. / 5- تربیت و آموزش کادر سپاه. / 6- کمک در اجرای دستورات دادگاه انقلاب اسلامی و دادگستری. / 7- حمایت از نهضتهای رهاییبخش تحت نظارت رهبری انقلاب و مشورت دولت. / 8- استفاده از نیروی انسانی و تخصصی افراد سپاه هنگام بروز بلایا و حوادث غیرمترقبه و کمک به پیشبرد طرحهای عمرانی.
روزنامه کیهان در این روز تیتر یک خود را اختصاص به این خبر داده بود. جالب اینکه از میان هشت وظیفه اعلام شده این تیتر برجسته شده بود: «سپاه انقلاب از نهضتهای آزادیبخش حمایت میکند.» سپاه ظرف یک ماه یعنی تا خردادماه 1358 در 29 شهر کشور شعبه دایر کرد و در 40 شهر دیگر نیز تاسیس سپاه در دست اجرا بود. همزمان با این تحولات قانون اساسی در مجلس خبرگان در حال تدوین بود. ماده 150 قانون اساسی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اختصاص یافت و تداوم آن را تضمین کرد و وعده داد که حدود اختیارات و وظایف آن را قانون معین خواهد کرد.
تداخل مسوولیتها
مسوول روابط عمومی سپاه در 22 اردیبهشتماه اعلام کرد سپاه زیر نظر شورای انقلاب اداره میشود و دولت موقت نیز بر آن نظارت دارد اما دو هفته بعد مهندس بازرگان نخستوزیر طی مصاحبه تلویزیونی از دخالتهای این نیرو در کارهای دولت و اینکه در شهرستانها خودمختار عمل میشود و از کسی جز مسوولان محلی خود تمکین نمیکنند گلایه کرد. این تداخل مسوولیتها نه فقط با ادارات دولتی بلکه میان نهادهای برخاسته از انقلاب نیز مشکلآفرین بود. عزت شاهی از تداخل ماموریتهای سپاه و کمیته چنین یاد کرده است: «سپاه که روی کارآمد، اختلالات و اختلافاتی نیز پیش آمد. آنها در حیطه وظایف ما دخالت میکردند. گاه میرفتیم متهمی را بگیریم؛ آنها زودتر میرفتند و میگرفتند. به خانه تیمی گروهکی وارد میشدیم، آنها هم میآمدند. تداخل در این امور باعث شد تا چند نفر بیخودی از بین رفته و کشته شدند.(4)» تداخل مسوولیتها همواره یکی از مشکلات جاری این نیرو بوده است که بعدها هم در میدان جنگ در رابطه با ارتش پیش آمد. عدم هماهنگی این دو نیرو موجب اختلالاتی در امر جنگ میشد که با وساطت نماینده امام و تفکیک حوزههای عملیاتی تا حدی برطرف شد.
آموزش سپاه
واقعیت این بود که سپاه را نیروهایی تاسیس کردند که در دوران مبارزه با سلطنت رشد کرده بودند. در ادامه کار نیز بافت اولیه از همین قشر تامین شد. درعین حال یکی از وظایف این نیرو تربیت کادر و آموزش به افراد استخدامی نیز بود. اما مساله آموزشهای عقیدتی و سیاسی یکی از نقاط مهم و چالشبرانگیز بود. بسیاری جریانهای فکری مخالف انقلاب از همین طریق میتوانستند به درون این نیرو رخنه کرده و سمت و سوی آن را تغییر دهند. درست زمانی که کادرهای اصلی انقلاب و سپاه درگیر جنگ بودند جریانی دست به تدوین و آموزش مطالبی در مراکز نظامی از جمله سپاه زده بود که فریاد اعتراض رهبر انقلاب را برانگیخت: امام خمینی در 15 دیماه 1361 طی حکمی که هیاتهای گزینش را منحل اعلام کردند در این باره گفتند: «بنابر گزارش رسیده بعضی از کلاسهای درسی که در ارتش و سپاه و سایر مراکز نظامی و انتظامی تاسیس شده است بسیار مستهجن و مبتذل است. باید این کلاسها به وسیله اشخاص عالم، عاقل و متعهد اداره شود.»
ایشان نمایندگان خود را موظف کردند که دراین باره اقدام و این مطالب را پاکسازی کنند.(5) اما نقطه شکوفایی سپاه و ظهور کارایی آن دوران جنگ ایران و عراق بود. با هر تفکر و ایدهای بنگریم نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور در دوران جنگ مرهون فداکاریهای رادمردانی از سپاه است که داوطلبانه و شجاعانه در مقابل هجوم بیگانه ایستادند و برای هر وجب خاک ایران خونهای بسیاری نثار کردند. سردارانی چون داوودکریمی، محمدبروجردی، جهان آرا، حسین علمالهدی، مهدی باکری، همت و.... که در چنبره سه بت شهرت، قدرت و ثروت اسیر نشدند و نامشان بر تارک تاریخ استقلال ایران ماندگار شد. ما این واقعیت را هم نمیتوان نادیده گرفت که گرچه این رادمردان برای حفظ میهن اسلامی جان دادند اما جای خالی آنها همچنان برجای ماند. طبیعی است با از دست رفتن کادرهای اولیه کیفیت انسانی هر سازمانی افت کرده و بازسازی و جایگزینی آن نیروها به درازا میکشد.
با شروع جنگ که سپاه جوهره خود را نشان داد دیگر به چشم یک نیروی کمکی و موقتی دیده نمیشد بلکه رکن و جلودار دفاع از کشور به شمار آمد. مسوولان امر بر آن شدند سپاه را که بیشتر یک نهاد انقلابی بود و با سازوکارهای انقلابی اداره میشد ساختاری قانونی و اداری بخشند. در سال 61 اساسنامه سپاه که مصوب شورای انقلاب بود به صحن مجلس شورای اسلامی آمد و به شور گذاشته شد. سرانجام این اساسنامه در 49 ماده در تاریخ 15 شهریور 1361 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.
در این اساسنامه در بخشی از حوزهها سپاه به عنوان همکار سایر نیروها مثل نیروهای انتظامی، ارتش، ارگان اطلاعاتی کشور معرفی شده بود و در حوزههایی که به آن ماموریت مستقیم داده شده بود(ماده 2 و3) عبارت «مبارزه قانونی» تاکید بر چارچوب دادن به فعالیتهای سپاه داشت. در ماده 13، 16 و 17 همین اساسنامه وزارت سپاه به عنوان یکی از ارکان تشکیلاتی سپاه پیشبینی شد که گرچه این نیرو را وارد کابینه میکرد اما در مقابل مجلس نیز پاسخگو میشد. در این اساسنامه که از فضای ابتدای انقلاب تا حدی فاصله گرفته بود از عبارتهای نهضتهای آزادیبخش یا حمایت از مستضعفان جهان خبری نبود و از عبارتهایی استفاده شده بود که در عرف بینالمللی بیشتر قابل دفاع بود.
پس از پایان جنگ سپاه علاوه بر ابزار و آلات جنگی، ماشین آلات و تجهیزات و امکانات فراوانی برای سازندگی و عمران در اختیار داشت. ضمن اینکه بهلحاظ تخصصی و فنی نیروهای باتجربهای جذب آن شده بودند. در اساسنامه آن نیز پیشبینی شده بود در شرایط صلح سپاه میتواند در پروژههای عمرانی به کمک دولت بشتابد. مجموعه این عوامل زمینهای شد که سپاه در عرصه اقتصاد نیز وارد شد و خود تبدیل به یکی از ارکان اقتصادی کشور شد.
چرا ارتش کافی نبود
22 بهمن 57 به این دلیل روز پیروزی انقلاب شناخته شد که ارگانهای رژیم سابق بهویژه ارتش شاهنشاهی فروپاشی شد. در آستانه پیروزی وقتی ارتش تسلیم شد، دیگر نیروی بازدارندهای نبود. پادگانها با همه تجهیزات به دست مردم افتاد. هرکس به خود اجازه میداد سلاح به دست بگیرد و از کیان انقلاب و کشور دفاع کند. روزهای اول امنیت شهرها و محلات توسط خود شهروندان تامین میشد. مردم به صورت خودجوش گروههایی تشکیل داده و محل خود را کنترل میکردند. در این میان گروههای سیاسی که قبل از انقلاب به زحمت سلاحی برای مبارزه با رژیم فراهم کرده بودند نیز از این طریق به امکاناتی دست یافتند.
هرکس خود را مسوول حفظ انقلاب میدانست و نگران واکنش احتمالی عوامل رژیم سابق و بازگشت اوضاع به وضع پیشین بود. تجربه پیروزی 25 مرداد 1332 تا کودتای 28 مرداد این هوشیاری را به مردم داده بود. با این پیشینه یکی از مسائل چالشبرانگیز پس از پیروزی انقلاب، بود و نبود ارتش سابق شد. این بحث در میان گروههای سیاسی نیز از اهمیت و شدت زیادی برخوردار بود. هنوز چند روزی بیشتر از 22 بهمن نگذشته بود که چریکهای فدایی خلق پیشنهاد کردند برای حفاظت از انقلاب و کشور یک ارتش تمام خلقی تشکیل شود. نیروهای انقلابی سازماندهندگان و کادر آن باشند و این ارتش با آموزههای انقلاب سامان یابد.
انحلال یا تصفیه
عدم اعتماد به ارتش در آن روزها یک روی سکه بود، اما این سکه روی دیگری هم داشت. در میان برخی گروهها و شخصیتهای سیاسی و انقلابی اختلافاتی ریشه دوانده بود که آنها هم همه به یکدیگر اعتماد نداشتند، بلکه از یکدیگر بیمناک هم بودند.این اختلافات در همان روزهای اول در برخورد با ارتش خود را نشان داد. گروههای سیاسی تندرو مذهبی و غیرمذهبی شعار انحلال ارتش را سر دادند. در حالی که طیف نیروهای نزدیکتر به رهبری انقلاب به تصفیه ارتش با درجات مختلف راضی بودند. آنها شعار انحلال ارتش را نوعی چپروی و موجب تقویت بخش ارتجاعی و ضدانقلاب میدانستند. این مساله آنقدر قوت گرفت که به مجادله رودررو با بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز کشیده شد. 27 بهمن امام خمینی دستور بازگشایی مراکز ارتش و شهربانی و ژاندارمری را صادر کرد. طی حکمی سپهبد قرهنی مامور شد کار ساماندهی و بازسازی ارتش را به عهده گیرد و دکتر یزدی نیز با حکم امام برای نظارت بر این کار تعیین شد.
اما در همان روز عدهای از دانشگاهیان نیز که تا پیروزی انقلاب در اعتصاب به سر میبردند، به حضور امام خمینی در مدرسه رفاه خیابان ایران رفتند. آنها بر سر دو محور حدود اطاعت از دولت موقت و نیز غیرقابل اعتماد بودن ارتش با امام به گفتوگو پرداختند. رهبر انقلاب توضیح داد قرار شده ردههای بالا اخراج یا بازنشسته شوند و بدنه ارتش بماند تا بعد بررسی شود که چگونهاند. اما دانشگاهیان اصرار میورزیدند که سرهنگ به بالا در ارتش قابل اعتماد نیست و اساسا روابط و مناسبات ارتش به نحوی است که برای کشور انقلابی و اسلامی ما قابل تکیه و تایید نیست. اما امام خمینی مکرر بر اینکه بدنه ارتش سالم است و بالاییها خراب و فاسد بودهاند تاکید ورزید.
بار دیگر نماینده دانشگاهیان که بیانگر نظرات آنها بود از امام خمینی پرسید: نظرتان درباره اینکه ما یک ارتش ملی را سازمان بدهیم چیست؟ به جای اینکه این ارتش را بیاوریم زحمت بکشیم باز بودجه برایش بگذاریم؟ امام جواب میدهد: «این تدریج میخواهد... نمیشود الان ما بگوییم ارتشی که نظام دیده و نظم دیده کنار برود، ارتشی بینظام میخواهیم، نمیشود این باید به تدریج بشود. باید (نیروی مردمی) درست نظام پیدا بکند، بعد تبدیل بشود آن ارتش به این ارتش ...» اما نماینده دانشگاهیان که گویا قانع نشده بر نظر خود پافشاری کرده و پرسشی نیمهتمام را طرح میکند که امام خمینی در میان بحث به نصیحت آنان میپردازد: «من خواهش میکنم از شما که آن تندی جوانیتان را یک قدری کنار بگذارید.... یک توقعاتی جوانها دارند که این توقعات از باب آن انرژی که در آنها هست میخواهند همه مسائل یکشبه حل شود(1)». این گفتوگو نشان میدهد در آن مقطع مساله ارتش تا چه حد میان نیروهای انقلاب مورد مناقشه بوده است.
سه روز بعد در 30 بهمن 57، یک هفته پس از پیروزی، خبرنگاری از آیتالله طالقانی پرسید: مساله ارتش این روزها مساله روز است. یک عده میگویند با تغییر مهرهها و دست نخوردن سازماندهی در ارتش، مار را در آستینمان پرورش دادهایم و عدهای دیگر معتقد هستند که ارتش سرجای خودش باشد و فقط فرماندهان و افرادی که در رژیم گذشته دستشان به خون آلوده شده است باید عوض شوند. شما با تشکیل ارتش ملی موافق هستید؟ دوم آنکه آیا ارتش فعلی باید در هم ریخته شود و ارتشی مجدد سازمان پیدا کند یا خیر؟ آیتالله طالقانی ابتدا به قسمت پایانی سوال پاسخ داد: در وهله اول باید بگویم که ارتشی نمانده است که شما از آن صحبت میکنید. این ارتشی که فعلا با تمام تبلیغاتی که رژیم برای آن میکرد با چند ضربه متلاشی شد.
یعنی از درون یک ارتش ملی و وابسته به مردم و وطن نبود. وابسته به چند مزدور استعمار بود. بنابراین ارتشی به معنای ارتش فعلا وجود ندارد. آیتالله طالقانی در توضیحات بعدی خود علت انتصابات جدید برای ارتش را به منظور حفاظت از امکانات و وسائل پادگانها و جلوگیری از غارت آنها و سامان دادن به ارتش فروپاشیده دانست و سپس نظر خود را درباره تشکیل ارتش ملی چنین اعلام کرد: «از نظر من ارتش به یک سری از عوامل وطنپرست و باایمان نیازمند است تا بتواند رهبری صحیح داشته باشد. برای آنکه ما ارتشی میخواهیم که حافظ سرحدات و مرزهایمان باشد و از مملکت در مقابل حملات بیگانگان حفاظت کند. این ارتش دیگر نمیتواند 10 هزار یا 20 هزار باشد. باید همه ملت ارتش باشند..(2)
اغتشاش و تجزیهطلبی
در کنار این بحث و جدلها، نیروهای مردمی که در محلهها وشهرها برای امنیت شهروندان گرد آمده بودند تحت عنوان کمیته انقلاب اسلامی سازمان یافتند. این نیروها بیشتر به مسائل داخل شهرها میپرداختند، بهخصوص که روزهای پس از پیروزی همواره تیراندازیهای پراکنده یا انفجارهایی در گوشه و کنار شهرها به وقوع میپیوست. اما اغتشاشاتی هم در نقاط مختلف کشور وجود داشت که گاه به بحران تبدیل میشد. از جمله این نقاط بحرانخیز منطقه کردستان، گنبد و بلوچستان بود که نیاز به درایت بیشتری داشت.
ارتش که به طور نیمبند سازمان یافته بود قادر به چنین برخوردی نبود. آنها به سنت گذشته تنها راه مقابله را قدرتنمایی و سرکوب نظامی میدانستند و این روش در آن شرایط چه بسا مسائل را غامضتر میکرد. ضمن اینکه ارتشی که زیر تیغ تصفیه انقلاب قرارداشت و تازه از یک درگیری خونین با مردم خود بیرون آمده بود انگیزه اینکه باردیگر وارد درگیری جدیدی شود نداشت. طبعا کسی میتوانست انگیزه دفاع از انقلاب را داشته باشد و برای آن هزینه بدهد که در ایجاد آن نیز نقش داشته باشد.
دفاع پراکنده از انقلاب
در چنین شرایطی که تمرکزی وجود نداشت، برخی مبارزین نیروهای هوادار خود را سازمان داده و گروهی مسلح در اختیار داشتند و هرکجا لازم بود آنها را گسیل میکردند. علاوه بر گروههای چریکی با مشی مسلحانه، محمد منتظری و عباس زمانی معروف به ابوشریف، گروهی از هوادارانشان را سازمان داده بودند و دست به عملیات میزدند. همچنین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز تعدادی گروههای مسلح کوچکتر را در خود جای داده بود. هرکدام از این نیروها مقری و پایگاهی داشتند و دست به عملیات زده و با عوامل ضدانقلاب بنا به تشخیص خود یا به صلاحدید برخی مسوولان امر برخورد میکردند. گاه مواردی پیش میآمد که برای برخورد با یک سوژه دو یا چند نیرو بی خبر از یکدیگر وارد عمل میشدند.
تشکیل یک ارتش مردمی با نامهای مختلف در ذهن همه نیروهای انقلاب به عنوان امری ضروری پذیرفته شده بود. ارتش خلقی، ارتش مردمی یا ملی و نیروی پاسدار انقلاب از جمله عناوینی بود که حکایت از یک مفهوم میکرد. اما هر گروهی درصدد بود که سکان این نهاد را خود در دست گیرد. این تجربه قبلا در انقلابهای دیگر مثل چین یا ویتنام و کوبا دیده شده بود. اما تفاوت ماجرا در این بود که در آن کشورها قبل از پیروزی و در دوران مبارزه طولانی با دشمن، نیروی نظامی به عنوان ارتش خلق یا ارتش آزادیبخش شکل گرفته و تحت رهبری واحدی سازمان یافته بود. اما در ایران ضرورت چنین پدیدهای برای مسوولان امر پس از پیروزی انقلاب آشکار شد.
تشکیل سپاه
در همان روزهای اول پس از پیروزی از سوی رهبر فرمان شکلگیری نیرویی رزمنده به عنوان پاسداران انقلاب صادر شده بود. دکتریزدی که در آن زمان معاون نخستوزیر در امور انقلاب بود در کار تدارک و سازمان دادن چنین نیرویی برای دفاع از کیان انقلاب بود. امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت 10 روز پس از پیروزی انقلاب در 2 اسفند 57 خبر تشکیل سپاه پاسداران را اعلام کرد. این نیرو ابتدا زیر نظر دولت موقت با فرمان امام تشکیل شد که فرماندهی آن با علی دانش منفرد و فرماندهی عملیات برعهده محمد غرضی بود. براین اساس در هرمنطقه یا شهری که نیاز به حضور سپاه بود از تهران به شخصی مورد اعتماد حکم ماموریت داده میشد تا مشکل ایجاد شده در محل را حل کند. در صورتی که سپاه نیرویی نداشت، فرد مذکور خود نیروهای شناخته شده داوطلب را جمعآوری کرده و با تشکیل یک اکیپ به منطقه میرفت. در ابتدا این نیروها با کمترین امکانات و بدون چشمداشت مالی و بیشتر به عنوان یک وظیفه پیشقدم میشدند.
در همان دو، سه ماه اول سپاه به شهرهای چاه بهار و کنارک، گنبد، سرپل ذهاب، خرمشهر و اهواز نیرو اعزام کرد. اکثر این نیروها جوانانی بودند که حقوقی دریافت نمیکردند، از روی علاقه به انقلاب حاضر بودند خانه و کاشانه را رها کرده و به طور تمام وقت در اختیار باشند. ضمن اینکه میکوشیدند از سرکوب و برخوردهای نظامی مانند رژیم سابق تا حد توان پرهیز کرده و با درایتهای سیاسی و فرهنگی به تنشها پایان دهند. در صورت نیاز عوامل خودفروخته یا مزدور را دستگیر میکردند. این فرهنگ و درایت یکی از امتیازات سپاه نسبت به ارتش بود. همچنان که حجت الاسلام لاهوتی درباره ویژگی پاسداران سپاه از قول امام خمینی اعلام کرد: «افرادی که به عنوان سپاهی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران فعالیت میکنند 90 درصد از فعالیتشان باید از طریق عمل، اخلاق و ایمان اسلامی باشد و فقط 10 درصد با نیروی بازو و اسلحه به پاسداری از انقلاب بپردازند.»(3) اما سیاسی بودن نیروهای شرکتکننده یک خطر و عارضه نیز برای این نیرو به ارمغان میآورد.
آن هم کشیده شدن کشمکشهای سیاسی به درون این نیروی نظامی مردمی بود که میتوانست آن را به بازوی نظامی یک جناح و نه انقلاب و کشور تبدیل کند. افراد سیاسی خود اجتهاد کرده و بنا به تشخیص خود عمل میکردند. اولین نمود این عارضه در دستگیری فرزند آیتالله طالقانی در پنجشنبه 23 فروردین 1358 بروز کرد. گرچه این مساله با واکنش تند آیتالله طالقانی و تنشی چندروزه در عرصه سیاسی کشور پایان یافت، ولی علت همچنان باقی ماند. برخی نیروها بر این باور بودند که سپاه زیرمجموعه شورای انقلاب قرار گیرد و از حوزه دولت موقت خارج شود. رفیقدوست، غرضی و مرضیه حدیدچیدباغ به دیدار آیتالله خمینی در قم رفتند و به ایشان پیشنهاد کردند که سپاه از زیرنظر دولت موقت خارج و تحت نظر شورای انقلاب اداره شود.
بدینسان در تاریخ دوم اردیبهشت 58 شورای انقلاب طی حکمی مسوولیتهای سپاه را چنین تقسیم کرد: جواد منصوری فرماندهی سپاه، یوسف کلاهدوز مسوول آموزش و عضو شورای فرماندهی، عباس زمانی مسوول واحد عملیات و عضو شورای فرماندهی، علی محمد بشارتی مسوول اطلاعات و تحقیقات ستاد و عضو شورای فرماندهی، سید اسماعیل داوودی شمسی مسوول اداری و مالی، محسن رفیقدوست مسوول تدارکات، مرتضی الویری مسوول روابط عمومی و یوسف فروتن نیز به عنوان معاون روابط عمومی منصوب شدند. دو هفته بعد در 16 اردیبهشت ستاد فرماندهی سپاه طی اطلاعیهای اهداف و وظایف این نیرو را اعلام کرد. هدف این نیرو به شکل کلی پاسداری از انقلاب اسلامی در ایران و گسترش جهانی آن مبتنی بر ایدئولوژی اسلام اصیل عنوان شده بود. اما وظایف آن طی هشت بند بدین قرار تعیین شده بود:
1- کمک به اجرای امور انتظامی، امنیتی و کنترل، تعقیب و دستگیری عناصر ضدانقلاب. / 2- مبارزه مسلحانه علیه جریانهای مسلحانه ضدانقلاب اسلامی. / 3- دفاع در برابر حملات و اشغالگریهای عوامل یا قوای بیگانه در داخل کشور. / 4- همکاری و هماهنگی موثر با نیروهای مسلح. / 5- تربیت و آموزش کادر سپاه. / 6- کمک در اجرای دستورات دادگاه انقلاب اسلامی و دادگستری. / 7- حمایت از نهضتهای رهاییبخش تحت نظارت رهبری انقلاب و مشورت دولت. / 8- استفاده از نیروی انسانی و تخصصی افراد سپاه هنگام بروز بلایا و حوادث غیرمترقبه و کمک به پیشبرد طرحهای عمرانی.
روزنامه کیهان در این روز تیتر یک خود را اختصاص به این خبر داده بود. جالب اینکه از میان هشت وظیفه اعلام شده این تیتر برجسته شده بود: «سپاه انقلاب از نهضتهای آزادیبخش حمایت میکند.» سپاه ظرف یک ماه یعنی تا خردادماه 1358 در 29 شهر کشور شعبه دایر کرد و در 40 شهر دیگر نیز تاسیس سپاه در دست اجرا بود. همزمان با این تحولات قانون اساسی در مجلس خبرگان در حال تدوین بود. ماده 150 قانون اساسی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اختصاص یافت و تداوم آن را تضمین کرد و وعده داد که حدود اختیارات و وظایف آن را قانون معین خواهد کرد.
تداخل مسوولیتها
مسوول روابط عمومی سپاه در 22 اردیبهشتماه اعلام کرد سپاه زیر نظر شورای انقلاب اداره میشود و دولت موقت نیز بر آن نظارت دارد اما دو هفته بعد مهندس بازرگان نخستوزیر طی مصاحبه تلویزیونی از دخالتهای این نیرو در کارهای دولت و اینکه در شهرستانها خودمختار عمل میشود و از کسی جز مسوولان محلی خود تمکین نمیکنند گلایه کرد. این تداخل مسوولیتها نه فقط با ادارات دولتی بلکه میان نهادهای برخاسته از انقلاب نیز مشکلآفرین بود. عزت شاهی از تداخل ماموریتهای سپاه و کمیته چنین یاد کرده است: «سپاه که روی کارآمد، اختلالات و اختلافاتی نیز پیش آمد. آنها در حیطه وظایف ما دخالت میکردند. گاه میرفتیم متهمی را بگیریم؛ آنها زودتر میرفتند و میگرفتند. به خانه تیمی گروهکی وارد میشدیم، آنها هم میآمدند. تداخل در این امور باعث شد تا چند نفر بیخودی از بین رفته و کشته شدند.(4)» تداخل مسوولیتها همواره یکی از مشکلات جاری این نیرو بوده است که بعدها هم در میدان جنگ در رابطه با ارتش پیش آمد. عدم هماهنگی این دو نیرو موجب اختلالاتی در امر جنگ میشد که با وساطت نماینده امام و تفکیک حوزههای عملیاتی تا حدی برطرف شد.
آموزش سپاه
واقعیت این بود که سپاه را نیروهایی تاسیس کردند که در دوران مبارزه با سلطنت رشد کرده بودند. در ادامه کار نیز بافت اولیه از همین قشر تامین شد. درعین حال یکی از وظایف این نیرو تربیت کادر و آموزش به افراد استخدامی نیز بود. اما مساله آموزشهای عقیدتی و سیاسی یکی از نقاط مهم و چالشبرانگیز بود. بسیاری جریانهای فکری مخالف انقلاب از همین طریق میتوانستند به درون این نیرو رخنه کرده و سمت و سوی آن را تغییر دهند. درست زمانی که کادرهای اصلی انقلاب و سپاه درگیر جنگ بودند جریانی دست به تدوین و آموزش مطالبی در مراکز نظامی از جمله سپاه زده بود که فریاد اعتراض رهبر انقلاب را برانگیخت: امام خمینی در 15 دیماه 1361 طی حکمی که هیاتهای گزینش را منحل اعلام کردند در این باره گفتند: «بنابر گزارش رسیده بعضی از کلاسهای درسی که در ارتش و سپاه و سایر مراکز نظامی و انتظامی تاسیس شده است بسیار مستهجن و مبتذل است. باید این کلاسها به وسیله اشخاص عالم، عاقل و متعهد اداره شود.»
ایشان نمایندگان خود را موظف کردند که دراین باره اقدام و این مطالب را پاکسازی کنند.(5) اما نقطه شکوفایی سپاه و ظهور کارایی آن دوران جنگ ایران و عراق بود. با هر تفکر و ایدهای بنگریم نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور در دوران جنگ مرهون فداکاریهای رادمردانی از سپاه است که داوطلبانه و شجاعانه در مقابل هجوم بیگانه ایستادند و برای هر وجب خاک ایران خونهای بسیاری نثار کردند. سردارانی چون داوودکریمی، محمدبروجردی، جهان آرا، حسین علمالهدی، مهدی باکری، همت و.... که در چنبره سه بت شهرت، قدرت و ثروت اسیر نشدند و نامشان بر تارک تاریخ استقلال ایران ماندگار شد. ما این واقعیت را هم نمیتوان نادیده گرفت که گرچه این رادمردان برای حفظ میهن اسلامی جان دادند اما جای خالی آنها همچنان برجای ماند. طبیعی است با از دست رفتن کادرهای اولیه کیفیت انسانی هر سازمانی افت کرده و بازسازی و جایگزینی آن نیروها به درازا میکشد.
با شروع جنگ که سپاه جوهره خود را نشان داد دیگر به چشم یک نیروی کمکی و موقتی دیده نمیشد بلکه رکن و جلودار دفاع از کشور به شمار آمد. مسوولان امر بر آن شدند سپاه را که بیشتر یک نهاد انقلابی بود و با سازوکارهای انقلابی اداره میشد ساختاری قانونی و اداری بخشند. در سال 61 اساسنامه سپاه که مصوب شورای انقلاب بود به صحن مجلس شورای اسلامی آمد و به شور گذاشته شد. سرانجام این اساسنامه در 49 ماده در تاریخ 15 شهریور 1361 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.
در این اساسنامه در بخشی از حوزهها سپاه به عنوان همکار سایر نیروها مثل نیروهای انتظامی، ارتش، ارگان اطلاعاتی کشور معرفی شده بود و در حوزههایی که به آن ماموریت مستقیم داده شده بود(ماده 2 و3) عبارت «مبارزه قانونی» تاکید بر چارچوب دادن به فعالیتهای سپاه داشت. در ماده 13، 16 و 17 همین اساسنامه وزارت سپاه به عنوان یکی از ارکان تشکیلاتی سپاه پیشبینی شد که گرچه این نیرو را وارد کابینه میکرد اما در مقابل مجلس نیز پاسخگو میشد. در این اساسنامه که از فضای ابتدای انقلاب تا حدی فاصله گرفته بود از عبارتهای نهضتهای آزادیبخش یا حمایت از مستضعفان جهان خبری نبود و از عبارتهایی استفاده شده بود که در عرف بینالمللی بیشتر قابل دفاع بود.
پس از پایان جنگ سپاه علاوه بر ابزار و آلات جنگی، ماشین آلات و تجهیزات و امکانات فراوانی برای سازندگی و عمران در اختیار داشت. ضمن اینکه بهلحاظ تخصصی و فنی نیروهای باتجربهای جذب آن شده بودند. در اساسنامه آن نیز پیشبینی شده بود در شرایط صلح سپاه میتواند در پروژههای عمرانی به کمک دولت بشتابد. مجموعه این عوامل زمینهای شد که سپاه در عرصه اقتصاد نیز وارد شد و خود تبدیل به یکی از ارکان اقتصادی کشور شد.