آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

سیاستمداران مستقر در سازمان مجاهدین انقلاب، امسال کنگره خویش را با ترکیبی متفاوت از میهمانان ـ در قیاس با سال‌های گذشته ـ برگزار کردند که اگرچه ابراهیم یزدی ـ سیاستمردی که در مقام دبیرکل نهضت آزادی به ملاک و میزان تسامح اصلاح‌طلبان در ائتلاف با اپوزیسیون تبدیل شده است ـ غایب جمع میهمانان در کنگره مجاهدین انقلاب بود اما در غیاب خویش، محمد توسلی را روانه این میهمانی سیاسی ساخته بود تا در ردیف اول میهمانان، صندلی سمت راست عزت‌الله سحابی، خالی نماند. محمد توسلی در کنار عزت‌الله سحابی با کمی فاصله از میهمانان مشارکتی و فاصله بیشتر از محمد موسوی‌خوئینی‌ها و موسوی‌بجنوردی همگی صدرنشین میهمانی سازمان‌هایی بودند که پیش‌تر در دعوت‌های سیاسی خویش، سخت و صلب تصمیم می‌گرفتند و عمل می‌کردند.
 
این جمع‌نشینی اگرچه گواه یک ائتلاف سیاسی نبود اما چه‌بسا نشان تحول و اتفاقی در مسیر یک ائتلاف برای آینده بود. سه دهه پس از انقلاب ایران و در 30 سالگی عمر «سازمان مجاهدین انقلاب»، حسین فدایی، محسن رضایی، ذوالقدر و شمخانی- از اعضای اولیه سازمان- امسال جایی در کنگره مجاهدین انقلاب نداشتند و چه‌بسا این طنز روزگار بود که در مقابل، نهضتی‌ها و عزتی‌ها ـ‌ کسانی که به دلیل رویکرد انتقادی‌شان نسبت به نظام مستقر، زمانی توسط تحلیلگران «سازمانی» در فهرست گروه‌های غیرخودی جای گرفته بودند ـ به میهمانان تازه وارد کنگره «سازمان» مبدل شدند. چرخ زمان را 30 سال به عقب باید بچرخانیم تا داستان را از ابتدا بخوانیم.

1 ائتلاف چریک‌ها علیه چریک‌ها : در گذر از بهمن 1357، در مدرسه‌ای که به کانون انقلاب معروف شده بود، مدرسه رفاه، نمایندگان هفت گروه چریکی مسلمان، گردهم آمدند و به تدبیر امور نشستند؛ جوانانی همچون بهزاد نبوی (از گروه امت واحده)، محسن رضایی (از گروه منصورون) و محمد بروجردی و محسن آرمین (از گروه توحیدی‌صف). ائتلافی در راه بود. نمایندگان هفت گروه مسلمان، جوانانی که تا دیروز‌ از یک‌سو در کار مبارزه مسلحانه بودند و از سوی دیگر در کار مواجهه با اصلی‌ترین گروه مسلح ـ مجاهدین خلق ـ اینک با وقوع انقلاب به تجمیع در یک ائتلاف و گشایش مسیر اتحاد می‌اندیشیدند.
اینچنین بود که چریک‌های مسلمان، شورایی برای هماهنگی تشکیل دادند و نمایندگان خویش را روانه آن شورا ساختند.
 
محمد سلامتی به نمایندگی از «امت واحده» (با اعضایی همچون بهزاد نبوی، مخملباف و عرب‌سرخی)، محمدباقر ذوالقدر به نمایندگی از «منصورون» (با اعضایی همچون محسن رضایی و شمخانی)، حسن واعظی به نمایندگی از «فلق» (و با اعضایی همچون مصطفی تاج‌زاده)، در کنار نمایندگانی از گروه‌های «بدر» (حسین فدایی)، «صف» (محمد بروجردی و محسن آرمین)، «موحدین» (محمود بخشنده) و «فلاح» (مرتضی الویری و منتظرقائم) جلسات مشترک را سامان دادند، زمانی در مدرسه رفاه و یک چندی بعد در ساختمانی معروف به «ساختمان کیا» که متعلق به سرهنگ کیا از سران ارتش نظام طاغوتی بود و اکنون به مصادره جوانان انقلابی درآمده بود. گفت‌وگوها و مذاکرات که پایان گرفت، نتیجه کار تشکیل سازمانی بود با مشی «ایدئولوژیک ـ سیاسی ـ نظامی» و در شمایل «نیمه‌مخفی ـ نیمه‌علنی»: «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی».
 
تشابه نام با «سازمان مجاهدین خلق» اگرچه مشهود بود اما بی‌دلیل و بدون توجیه نبود: «برای اینکه نقطه مقابل منافقین (سازمان مجاهدین خلق) بایستیم، اسممان را هم گذاشتیم سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. بلافاصله هم منافقین موضع گرفتند و گفتند که اینها کلمه مجاهدین را از ما به سرقت بردند.» (محسن رضایی، کیهان 9/11/78) بی‌سبب نبود اگر میان آرم سازمان مجاهدین انقلاب و سازمان مجاهدین خلق نیز در عناصر شباهت‌هایی در کار بود، همچنانکه با همین هدف، طراح آرام مجاهدین انقلاب، یک چندی بعد مسوولیت طراحی آرام سپاهیان پاسداران را نیز برعهده گرفت تا بر شعله آتش در خرقه مجاهدین خلق (منافقین) بیفزاید و رونق پایگاه آنان را بکاهد و به طعنه بگیرد و از همین روی بود که چریک‌های مسلمان پس از تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب در هفتمین روز از سال 1358، اولین تجمع خود در دانشگاه تهران را نیز در سالروز قیام شیخ محمد خیابانی (16/1/58) برگزار کردند، در حالیکه همگی اسلحه در دست داشتند تا توان نظامی خویش را در برابر رقبا، به نمایش بگذارند.
 
این آغاز کار بود. 29 فروردین ماه،‌ مجاهدین تازه تاسیس، در ماجرای بازداشت فرزند آیت‌الله طالقانی که به قهر آیت‌الله و استفاده سیاسی مجاهدین خلق انجامید، به دفاع از سپاه تازه تشکیل شده برخاستند و گرد بیت رهبر انقلاب چرخیدند و سپس تظاهراتی را سامان دادند. چه آنکه اعضای مجاهدین انقلاب از پایه‌گذاران کمیته و سپاه نیز بودند: یوسف فروتن و مرتضی الویری در شورای مرکزی اولیه سپاه از جوانان مجاهد بودند همچنانکه بهزاد نبوی در کمیته‌های انقلاب نیز از جمع آنان بود. ائتلاف چریک‌ها علیه چریک‌هایی سامان‌دیده بود که پنجه در پنجه نظام روحانی ـ اسلامی انداخته بودند و از همین روی بود که با فرارسیدن سال 60، جوانان عضو مجاهدین انقلاب باری دیگر پس از نظام طاغوتی و این بار در نظام انقلابی رهسپار بند 209 اوین می‌شدند؛ این بار اما نه در مقام زندانی بلکه در مقام بازجویان جوانی که قصد دفاع از نظام تازه تاسیس داشتند: چریک‌ها علیه چریک‌ها (فرقانی‌ها)، سربازان نظام در برابر دشمنان نظام.

2 مجاهدین انقلاب علیه مجاهدین انقلاب : دولت موقت، دولت مستعجل شد و پرونده مجاهدین خلق (منافقین) نیز بسته شد اما اکنون ذات قدرت، دوگانگی دیگری می‌طلبید و اینچنین بود که اختلافات دامنگیر اردوگاه خود‌ی‌ها شد؛ چریک‌هایی که چپ بودند در برابر چریک‌هایی که رابطه با جناح بازار داشتند و در کامجویی از ایدئولوژی چپ، جانب احتیاط را می‌گرفتند. اختلاف البته از همان ماه‌های اول ائتلاف، برآفتاب افتاده بود؛ آنگاهی که عده‌ای در اندیشه بزرگداشت روز کارگر (12/2/58) بودند و عده‌ای ساز مخالفت کوک می‌کردند و بزرگداشت روز کارگر را سنتی مارکسیستی قلمداد می‌کردند و همراهی جوانان مسلمان در مراسم بزرگداشت روز کارگران را آنچنان می‌دیدند که در مسیر التقاط پای بگذارند.
 
چنین بود اتفاقی که روزهایی بعدتر در مسیر بزرگداشت دکتر علی شریعتی (26 اردیبهشت 58 / سالروز خروج شریعتی از ایران) نیز رخ نمود؛ که علی شریعتی نیز گویی روشنفکری التقاطی و پاسداشت او، گرامیداشت التقاط بود. این بار اما اختلافات آنقدر بود که اعضای کمیته سیاسی سازمان، موافق (نبوی و الویری) و مخالف (پروین و ساجدی)، راهی بیت امام امت و دیدگاه رهبر معنوی خویش را جویا شدند. رهبر انقلاب اما در پرده سخن گفت و صراحت خویش پنهان ساخت همچنانکه باری دیگر برای مرتبه دوم نیز که سیاستمداران سازمانی، به دیدار رهبر خلق شتافتند و او را به داوری در این خصوص خواندند، ردپایی از صراحت نیافتند. آنها در انتهای دیدار نیز آنگاهی که پرسیدند: «یعنی ما بزرگداشت [برای شریعتی] نگیریم و در این جور مسائل وارد نشویم؟»، صرفا با چنین پاسخی مواجه شدند: «امروز روز بزرگداشت نیست، روز پیشرفت است.»
 
اختلافات اما در میان دو جناح سازمان، دو جناحی که رفته‌رفته ردپای تقابل خود را در دیگر نهادها و مراکز قدرت نیز به جای گذاشته بود و به چپ و راست شناخته می‌شد، با انتخاب آیت‌الله راستی‌کاشانی در مقام نماینده امام در سازمان فزونی گرفت؛ که نماینده آیت‌الله،‌نه در نام که در رفتار سیاسی نیز جناح راست حزب را نمایندگی می‌کرد و این اما اختلاف‌برانگیز بود. طنز ماجرا اما آنجایی بود که امام اگرچه در حکومتداری خویش حامی چپ‌های جوان و دانشجویانی بود که خط امامی نام گرفته بودند اما در میانه این منازعه، حمایت خویش را از نماینده راست‌اندیش خود در سازمان، راستی‌کاشانی، برنداشت. کمیته سیاسی سازمان در مهرماه سال 60 و در حاشیه دیدار خویش با امام امت اگرچه تلویحا تعویض نماینده را خواستار شدند اما پاسخی نشنیدند و آنگاهی نیز که در پایان سال نامه‌ای به امام نوشتند و پرسیدند که آیا نماینده ایشان «ولایت تامه» بر حزب دارد، راهی به پاسخ گشوده نبود.
 
نقطه عطف این اختلافات نیز زمانی رخ داد که در پی منع نظامیان از فعالیت حزبی توسط رهبر انقلاب در اسفندماه سال 60، سپاهیان راست‌اندیش (افرادی همچون ذوالقدر) سپاه را انتخاب کردند و با سازمان خداحافظی کردند و چپ‌اندیشان سپاهی اما با ترک سپاه، در مقام سیاستمداران تمام‌عیار ظاهر شدند. کفه ترازو به نفع جناح چپ در حزب سنگین شده بود. اینچنین بود که مسیر انشعاب گشوده شد. راستی‌کاشانی در مقام نماینده امام، اجازه حضور سپاهیان مستعفی از سازمان را در اجلاس مشورتی سازمان که بنای برگزاری در فروردین 61 داشت صادر کرد و مجاهدین چپ اما با کسب تکلیف از بیت امام، مخالفت آیت‌الله را با این تصمیم راستی‌کاشانی و استثنا گزینی‌اش در فعالیت سیاسی سپاهیان گرفتند تا بالادستی خویش را محفوظ نگه دارند.
اجلاس مشورتی اگرچه با محوریت جناح چپ سازمان اما با تحریم دست‌راستی‌ها، برگزار شد. راستی‌کاشانی، انتخابات صورت گرفته و ارکان و نهادهای منتخب را ملغی اعلام کرد و در مقابل، شورای موقتی را به حکم خویش منصوب کرد.

مجاهدین چپ‌اندیش از یکسوی به دیدار هاشمی‌رفسنجانی رفتند و از دیگر سوی به دیدار موسوی‌اردبیلی تا راهی به تفوق و همراهی امام با خویش بیابند. اختلافات ـ که برآمده از تقابل دو جناح در جمهوری اسلامی بود ـ آنقدر عمیق شده بود که در خردادماه 61 پرونده‌ای علیه بهزاد نبوی به همراه عکسی که چریک پیر آن را خانوادگی می‌نامید، در کازیه نمایندگان مجلس قرار گرفت و بهزاد نبوی نیز صحنه‌گردانان ماجرا را حسین فدایی و علی عسگری از اعضای راست‌اندیش سازمان معرفی کرد. استعفانامه تند محسن رضایی خطاب به شورای مشورتی سازمان و پاسخ تندتر و طعنه‌آمیز سازمان به او ـ که اینک (در شهریور 60) در تسخیر جناح چپ بود ـ از اسناد تاریخی به یادگار مانده از مواجهه دو جناح در سازمان مجاهدین انقلاب است. صورت اختلاف دو جناح اما آنگاهی روشن شد که بهزاد نبوی (در مقام وزیر مشاور) و محمد سلامتی (به عنوان وزیر کشاورزی) راهی کابینه دولت شدند و در جرگه مدافعان اقتصاد دولتی، ایجاد تعاونی روستایی و شهری و طرح اصلاحات ارضی درآمدند.

دعوای کابینه به سازمان ورود پیدا کرد و منتقدان، این سیاست‌ها را کمونیستی و سوسیالیستی خواندند. رویارویی‌ها جلوه‌ای دیگر یافته بود. اسفندماه 59 بود که نشریه هفتگی سازمان، سخنانی را از قول راستی‌کاشانی علیه آیت‌الله مشکینی که حامی اقتصاد چپ‌گرایانه دولت بود، منتشر ساخت. راستی‌کاشانی، مشکینی را «فردی مذبذب و ضعیف‌النفس » معرفی کرده بود و اینچنین بود که محسن آرمین نامه‌ای سرگشاده خطاب به راست‌گرایان حزب نوشت: «برادر گزارشگر [که سخنان آقای راستی را نقل کرده]، چنان بغض و کینه آقای مشکینی را به دل دارد که پس از مصاحبه آقای مشکینی با روزنامه،‌چندین مرتبه به منزل ایشان زنگ می‌زند با تلفن سازمان، تا اینکه با رییس دفتر یا مشاور ایشان دعوایش می‌شود... این جریان راست محافظه‌کارانه، سازمان را عاقبت دچار دنباله‌روی و دریوزگی خواهد کرد.»
 
تیرماه سال 61، مجاهدین چپ‌گرا در سازمان در حالی که مدعی حضور 70 درصدی خود در حزب بودند، جلسه شورای مشورتی سازمان را تشکیل دادند و رای به انتخاب آزاد در مجمع عمومی سازمان دادند؛ تصمیمی که با انتقاد تند آیت‌الله راستی مواجه شد: «بیجا کرده‌اید جلسه تشکیل داده‌اید، گناه کرده‌اید، این کار به ضرر خودتان و به ضرر سازمان و در نتیجه به ضرر جامعه و حکومت اسلامی است.» راستی‌کاشانی جلسه مجمع عمومی را غیرقانونی خواند و در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «کسانی که به نظارت من معتقدند نباید در این جلسه شرکت کنند.» انتخابات اما در غیاب راست‌گرایان برگزار شد و یک چندی بعد آنگاهی که دو طرف به داوری و وساطت نزد امام امت رفتند نیز باری دیگر این راستی‌کاشانی بود که حمایت امام را همراه خویش ساخت.
 
اینچنین بود که سیاستمداران چپ‌گرای سازمان، فرزندان آیت‌الله، به دیدار هاشمی‌رفسنجانی نیز رفتند تا ناراحتی خویش را با رییس مجلس، هاشمی میانه‌رو، در میان بگذارند: «آقای بهزاد نبوی و رفقایش آمدند و از تایید امام نسبت به آقای راستی‌کاشانی که در حقیقت نفی جناح ایشان است ناراحت بودند و چاره‌جویی می‌کردند.» (پس از بحران، خاطرات هاشمی، ص 245) سی‌ام دی‌ماه 1361 پایان منازعه درونی سازمان مجاهدین انقلاب بود؛ چه آنکه 37 سیاستمدار چپ‌گرا استعفانامه‌ای دسته‌جمعی نوشتند و خروج خویش از سازمان را اعلام کردند. عصر دیگری در راه بود.

3 چریک‌ها در میانسالی و چپ‌گرایی در حاشیه: نهایتا اما این سال 65 بود که راستی‌کاشانی در نامه‌ای به امام امت، از نمایندگی ایشان در سازمان استعفا داد و انحلال حزب را خواستار شد. مجاهدان راست‌گرا با اخراج دوستان سابق چپ‌گرای خود، کرکره حزب را پایین کشیدند و پرونده مجاهدین انقلاب را بستند تا 5 سال دیگر تابلو سازمان مجاهدین انقلاب، به همت استعفادادگان چپ‌گرا باری دیگر بالا رود.با پایان نخست‌وزیری میرحسین موسوی اما مناسبات قدرت در ایران آنچنان متحول شد که چپ‌گرایان به حاشیه بروند و به تدبیر کار خویش بنشینند. هاشمی‌رفسنجانی رییس‌جمهور ایران شد و با درگذشت رهبر انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای نیز عهده‌دار رهبری و ولی‌فقیه ایران شد.
 
ترکیب مجلس چهارم در فروردین‌ماه 1371 متفاوت از گذشته شد و اکثریت پارلمان نیز به راست‌گرایان رسید. سیاستمداران چپ‌گرایی که در سال 61 از سازمان مجاهدین انقلاب استعفا داده بودند اینک در مهرماه سال 71، درخواست خود برای تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب را به وزارت کشور بردند و پرچم حزب را برافراشتند. راست‌ها در اندیشه تعدیل اقتصادی و پیاده کردن اقتصاد سرمایه‌داری بودند و چپ‌ها را راهی جز به انتقاد نبود. اینچنین بود که مجاهدین انقلاب اینک نقش یک جناح منتقد در برابر راست‌های سنتی و راست‌های میانه (کارگزاران حامی هاشمی) را عهده‌دار شد.
میراث چپ‌گرایی در تهدید بود. پرچم مبارزه با استعمار و امپریالیسم و مقابله با آزادسازی اقتصادی و بازگشت ایرانیان خارج از کشور، اینک در دستان سیاستمداران سازمانی بود. این نیز واقعیت تراژیک سیاست بود که با بالا گرفتن انتقادات سیاستمداران چپ‌گرا از رییس‌جمهور وقت و تحکیم راست سنتی در مجلس پنجم، هاشمی‌رفسنجانی نیز بر فاصله خویش با سیاستمداران چپ‌گرا افزود و جانب راست را گرفت.
 
چپ‌گرایان اما اگرچه در عرصه سیاست به اجبار منفعل شده بودند و از همین‌روی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 72، جانب سکوت را گرفتند و حمایت خویش را از هاشمی‌رفسنجانی دریغ کردند اما در کار بازبینی اندیشه‌های خویش برآمدند. برای بازگشت به قدرت، سیاستی دیگر لازم بود. چپ‌گرایی در تعلیق بود و با پایان جنگ تحمیلی، ارزش‌های چپ‌گرایانه نیز در حال تحول بود. ایدئولوژی چپ اکنون نه با نقد منتقدان که با نقد زمانه روبه‌رو بود. گذشت دو دهه از انقلاب ایران، چندان وجهی برای تداوم سیاست‌های انقلابی و چپ‌گرایانه باقی نگذاشته بود. آرمان‌گرایان باید که واقع‌گرا می‌شدند.

4 همراه با راست علیه راست: مردادماه سال 72 بود که مرتضی نبوی در روزنامه خود به انتقاد از چپ‌گرایانی پرداخت که پراگماتیست می‌شدند: «جریاناتی که دیروز چوب لای چرخ دولت می‌گذاشتند، عیبی ندارد امروز کاسه داغ‌تر از آش بشوند و دوآتشه از هاشمی‌رفسنجانی حمایت کنند. منتها انصاف را مراعات کنند و دایه مهربان‌تر از مادر نشوند.» عصر ما، ارگان مجاهدین انقلاب اما اینچنین مسیر پراگماتیسم را گشوده بود: «براساس قرابت‌های فکری [با] دو جریان فکری چپ جدید (متمایل به انصار حزب‌الله) و راست مدرن (متمایل به هاشمی)، برقراری ارتباط و تبادل‌نظر با عناصر دو طیف مزبور را تایید ولی ائتلاف و اتحاد با آنها را در صورت حفظ مواضع موجود، به هیچ‌وجه به طیف چپ توصیه نمی‌کنیم.» این اما صرفا به مفهوم گشایش مسیر برای یک ائتلاف جدید بود، اگرچه راه‌ها هنوز هموار به نظر نمی‌آمد و دست‌ها به نشانه دوستی دراز نشده بود.
 
اگرچه مجاهدین انقلاب منتقد سیاست‌های اقتصادی و بین‌المللی هاشمی‌رفسنجانی بودند و شیوه حکومتداری او را «دیکتاتوری مصلح» می‌نامید (عصر ما، شماره 65، اسفند 75) اما چپ‌گرایان سابق آنقدر پراگماتیست شده بودند که علیه رقیب اصلی ـ راست سنتی ـ با یک راست دیگر ـ راست مدرن ـ ائتلاف کنند و اینچنین بود که ائتلاف چپ و راست علیه راست در انتخابات ریاست جمهوری 76 به نمایش درآمد. مجاهدین انقلاب اما هنوز تا تکنوکرات شدن فاصله داشتند و از همین روی بود که ماهی مانده به دوم خرداد 76، در پاسخ به طعنه و کنایه‌های رقیب که راست‌نشینی سیاستمداران چپ‌گرا را به طعنه می‌گرفت، «عصر ما» چنین نوشت: «ما ضمن تایید وجود اشتراک میان خط امامی‌ها و کارگزاران، وجود هر نوع ائتلافی را برای چندمین بار تکذیب می‌کنیم.» (عصر ما، شماره 66، 23/1/76).
 
سیاستمداران چپ‌گرا در ائتلاف با راست علیه راست موفق شدند و محمد خاتمی رییس‌جمهور شد. آنها اما اگرچه به تبع تحمل سالیانی حاشیه‌نشینی و چشیدن طعم حذف، اکنون از آزادی و دموکراسی سخن می‌گفتند اما در تحلیل اقتصادی و بین‌المللی همچنان چپ‌گرا بودند و ایدئولوژیک. مخالف رابطه با آمریکا بودند و «معتقد به عادی‌سازی رابطه با عراق و نزدیکی با سوریه». (عصر ما، شماره 76، مرداد 76) هشت سال اصلاحات اما فرصت مناسبی بود برای چپ‌گرایان سابق تا پس از تجدیدنظر در دیدگاه‌های سیاسی خویش، دیدگاه‌های اقتصادی و بین‌المللی خود را نیز متحول سازند. چریک‌های سابق اکنون در گذر از جوانی و میانسالی، تکنوکرات می‌شدند اگرچه میراث چپ را نیز پاس می‌داشتند و با نزدیک خواندن خود به چپ نو جهانی و راه سوم اروپایی، تابلو چپ را همچنان بالا نگه می‌داشتند.

5 چریک‌های تکنوکرات علیه چریک‌های التقاطی: اکنون اما زمانه‌ای متفاوت فرارسیده است. چپ‌های جوان در دولت و مجلس اگرچه از جانب راست برخاسته‌اند اما در سخن، مبلغ گفتاری هستند که زمانی ـ در سال‌های پس از انقلاب ـ مجاهدین انقلاب، مبلغ آن بودند. پس از ائتلاف چپ‌های سازمانی با راست‌های کارگزارانی علیه راست سنتی، اینک این جناح راست سنتی است که دایه اندیشه چپ شده و در مسیر التقاط افتاده است. اینچنین است که مجاهدین انقلاب را سیاستی دیگر آمده است و آنان، مسیری دیگر را هموار می‌کنند. آنها اگرچه زمانی با تعریف نظریه «خودی و غیرخودی»، ائتلاف یک گروه خودی با یک گروه غیرخودی علیه گروه خودی دیگر را جایز ندانستند و در ایدئولوژی سیاسی خویش، چنین تصمیم سیاسی‌ای را غیرممکن شمردند اما اکنون این ائتلاف «خودی‌ها» با «غیرخودی‌ها» و علیه «خودی‌ها» است که رخ می‌نماید؛ آنگاهی که کارت‌دعوت برای حضور در میهمانی مجاهدین انقلاب به دست نهضتی‌ها و عزتی‌ها می‌رسد. فصلی دیگر در راه است.

تبلیغات