شبی که با افسردگی تمام گذراندم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قرار بود در 26 مردادماه یک جشن ورزشی در محل حزب ملت ایران بربنیاد پانایرانیسم واقع در میدان بهارستان ابتدای خیابان صفی علیشاه برگزار شود که نزدیک ظهر آن روز مورد حمله عدهای ظاهرا وابسته به حزب توده با چوب و چماق و سنگ و پاره آجر که به وسیله یک ماشین آورده شدند روبهرو شد.
این عمل با مقاومت چند نفری که در محل ساختمان حضور داشتند قرار گرفت به هر حال قرارگاه حزب را به صورت نیمه مخروبه درآوردند. ما به محض اطلاع، سریع خود را به محل رساندیم. دبیر حزب داریوش فروهر هم جلوتر از همه در آنجا حاضر شده بود افراد حزبی همه عصبانی از وضع پیشآمده آمادگی خود را برای پاسخگویی به این گستاخی اعلام کردند البته باید یادآور شوم حمله به نقاط دیگر و تخریب و آتشسوزی در گوشه و کنار شهر و شعارنویسی ضدسلطنت روی در و دیوار به وسیله عوامل حزب توده انجام و این خود باعث هراس و وحشت بین مردم میشد و این خود خواست کودتاگران بوده چه بستر را جهت اهداف شیطانی آنها آماده میکرد، حزب تصمیم گرفت بهرغم وضع به وجود آمده جشن ورزشی را برگزار کند لذا همزمان مامور آماده کردن محل برای اجرای برنامه شدند تا ابتدا وسایل ورزشی را تهیه کنند که با کمک گرفتن از باشگاههای ورزشی آن دوران انجام پذیرفت و همه چیز برای برگزاری جشن در شب 28 مردادماه آماده شد.
در آن شب افراد زیادی در محل حزب ملت ایران حضور داشتند از جمله رضا مجید و سرگرد خسروانی مدیر باشگاه تاج با لباس ارتشی که تا حدودی تعجبانگیز بود که هر دو از صحنهگردانان روزهای بعد بودند. جالب اینکه سرگرد خسروانی میگفت دستور دادهام تابلوهای باشگاه تاج را پایین آورده و تابلوهایی با نام کلوپ مصدق نصب کنند که واقعا تابلوها آماده شده بود ولی کودتا فرصت نصب آن را نداد.حال باید به عمل این کودتا توجه کرد که آقای رضا مجید و سرگرد خسروانی که از عوامل کودتا بودند بیاطلاع از همه چیز در شب کودتا در محل پایگاه مصدقیها حضور پیدا کردهاند و باید از خود پرسید این چه کودتایی بود که عوامل آن در شب کودتا از آن بیخبر بودند؟ به هر حال جشن شروع شد، اولین سخنران کریمپور شیرازی، مدیر روزنامه شورش بود و بعد از آن داریوش فروهر دبیر حزب به سخنرانی پرداخت.
با توجه به عصبانیت از حمله روز گذشته گفت ما ضمن حمایت همهجانبه از نهضت ملی ایران و رهبر اندیشمند آن دکتر مصدق اجازه نخواهیم داد جوجه بلشویکها که سر در آستان کرملین دارند در تمام طول مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی ملت ایران با اخلال و همسویی با دول استعماری سد راه مبارزان بودهاند به اعمال ناشایست و جنایتبار خود ادامه بدهند. پس از انجام مراسم حدودا ساعت 11 شب 27 مرداد بود که محل حزب را ترک کردم. در مسیر حضور، ماموران زیادی که در شهر دیده میشد حاکی از اوضاع غیرعادی بود. روز بعد یعنی 28 مرداد از ساعت 10 صبح تظاهراتی در گوشه و کنار شهر به وسیله اوباش شروع شد که سازماندهی و رهبری آن با برادران رشیدیان، اردشیر زاهدی، سیدجعفر بهبهانی و... بود و البته شعبان جعفری هم پس از آزادی به این جماعت پیوست و محلهای مختلف از جمله دفتر روزنامه باختر امروز و قرارگاه حزب ملت ایران و دفاتر حزب ایران و نیروی سوم و... مورد یورش کودتاگران که تماما از اوباشهای محلههای شهر بودند قرار گرفت و کاملا تخریب شد.
در حزب ملت ایران داریوش فروهر و چند نفری که حضور داشتند به مقابله پرداختند که منجر به مجروح شدن آنها شد که آنها برای مداوا به بیمارستان نجمیه انتقال داده شدند. داریوش فروهر پس از مداوای اولیه به منزل دکتر مصدق رفت و سپس در جلسهای که در فرمانداری نظامی تشکیل شده بود شرکت کرده و بعد از آن بود که کودتاگران، ادارات مختلف دولتی را با اندکی مقاومت تصرف کردند، داریوش فروهر پس از خروج، از فرماندار نظامی مخفی شد و اداره و رادیو نیز به تصرف اوباش شهر تهران درآمد و خبر پیروزی کودتا به وسیله ملکه اعتضادی و مهدی میراشرافی از رادیو اعلام شد. من در آن زمان جوانی 16 ساله بودم با علاقه تمام به سوی منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ کشیده شدم. خیابان کاخ به وسیله گارد محافظ با کامیونها محاصره شده بود به این ترتیب ماشینها، وسیله دیگری قادر به عبور از آن خیابان نبود.
پس از خیابان کاخ به سوی خیابان نادری و اسلامبول رفتم در خیابان اسلامبول دکتر منشیزاده، رهبر حزب سومکا که از زندان آزاد شده بود روی یک بلندی قرار گرفت تا برای مردمی که حضور داشتند سخنرانی کند. صحبت خود را با حمایت از دکتر مصدق شروع و در همان لحظه با مشاهده عدهای که شعار به نفع کودتاچیان و شاهپرستان میدادند با یک چرخش 180 درجهای به نفع کودتاگران ادامه داد. پس از این به سوی چهارراه سیمتری و خیابان شاه رفتم و در آنجا با افسردگی تمام نظارهگر وضع خیابانها بودم که ارتشیها سوار بر ماشینهای ارتشی با در دست داشتن وسایل غارتشده منزل دکتر مصدق علیه ایشان شعار میدادند و در طرف دیگر خیابان سیمتری زنهای محله بدنام به صورت زنندهای سوار بر ماشینهای دولتی با شعار جاویدشاه در حال عبور بودند.
مردم همه با بهت و حیرت نظارهگر وضع پیشآمده بودند. من و جوانهای هم سن و سالم از اینکه چیزی را که هرگز فکر نمیکردیم؛ آن هم شکست نهضت ملی یعنی نهضت استقلالطلبانه مردمی بود چه میتوانستیم بکنیم. با اندوه فراوان به طرف منزل رفتم آن شب را با افسردگی تمام گذراندم و از اینکه کاری نمیتوانستم انجام دهم سخت ناراحت بودم.
شادروان دکتر غلامحسین صدیقی که همراه با دیگر یاران نهضت هنگام آتشباری کودتاچیان، در منزل مصدق بود با خود میگفت: بد شد! بد شد!
مصدق گفت:چه چیز بد شد دو ابرقدرت برای شکست ما به میدان آمدهاند پس بنشین و آرام باش!
این عمل با مقاومت چند نفری که در محل ساختمان حضور داشتند قرار گرفت به هر حال قرارگاه حزب را به صورت نیمه مخروبه درآوردند. ما به محض اطلاع، سریع خود را به محل رساندیم. دبیر حزب داریوش فروهر هم جلوتر از همه در آنجا حاضر شده بود افراد حزبی همه عصبانی از وضع پیشآمده آمادگی خود را برای پاسخگویی به این گستاخی اعلام کردند البته باید یادآور شوم حمله به نقاط دیگر و تخریب و آتشسوزی در گوشه و کنار شهر و شعارنویسی ضدسلطنت روی در و دیوار به وسیله عوامل حزب توده انجام و این خود باعث هراس و وحشت بین مردم میشد و این خود خواست کودتاگران بوده چه بستر را جهت اهداف شیطانی آنها آماده میکرد، حزب تصمیم گرفت بهرغم وضع به وجود آمده جشن ورزشی را برگزار کند لذا همزمان مامور آماده کردن محل برای اجرای برنامه شدند تا ابتدا وسایل ورزشی را تهیه کنند که با کمک گرفتن از باشگاههای ورزشی آن دوران انجام پذیرفت و همه چیز برای برگزاری جشن در شب 28 مردادماه آماده شد.
در آن شب افراد زیادی در محل حزب ملت ایران حضور داشتند از جمله رضا مجید و سرگرد خسروانی مدیر باشگاه تاج با لباس ارتشی که تا حدودی تعجبانگیز بود که هر دو از صحنهگردانان روزهای بعد بودند. جالب اینکه سرگرد خسروانی میگفت دستور دادهام تابلوهای باشگاه تاج را پایین آورده و تابلوهایی با نام کلوپ مصدق نصب کنند که واقعا تابلوها آماده شده بود ولی کودتا فرصت نصب آن را نداد.حال باید به عمل این کودتا توجه کرد که آقای رضا مجید و سرگرد خسروانی که از عوامل کودتا بودند بیاطلاع از همه چیز در شب کودتا در محل پایگاه مصدقیها حضور پیدا کردهاند و باید از خود پرسید این چه کودتایی بود که عوامل آن در شب کودتا از آن بیخبر بودند؟ به هر حال جشن شروع شد، اولین سخنران کریمپور شیرازی، مدیر روزنامه شورش بود و بعد از آن داریوش فروهر دبیر حزب به سخنرانی پرداخت.
با توجه به عصبانیت از حمله روز گذشته گفت ما ضمن حمایت همهجانبه از نهضت ملی ایران و رهبر اندیشمند آن دکتر مصدق اجازه نخواهیم داد جوجه بلشویکها که سر در آستان کرملین دارند در تمام طول مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی ملت ایران با اخلال و همسویی با دول استعماری سد راه مبارزان بودهاند به اعمال ناشایست و جنایتبار خود ادامه بدهند. پس از انجام مراسم حدودا ساعت 11 شب 27 مرداد بود که محل حزب را ترک کردم. در مسیر حضور، ماموران زیادی که در شهر دیده میشد حاکی از اوضاع غیرعادی بود. روز بعد یعنی 28 مرداد از ساعت 10 صبح تظاهراتی در گوشه و کنار شهر به وسیله اوباش شروع شد که سازماندهی و رهبری آن با برادران رشیدیان، اردشیر زاهدی، سیدجعفر بهبهانی و... بود و البته شعبان جعفری هم پس از آزادی به این جماعت پیوست و محلهای مختلف از جمله دفتر روزنامه باختر امروز و قرارگاه حزب ملت ایران و دفاتر حزب ایران و نیروی سوم و... مورد یورش کودتاگران که تماما از اوباشهای محلههای شهر بودند قرار گرفت و کاملا تخریب شد.
در حزب ملت ایران داریوش فروهر و چند نفری که حضور داشتند به مقابله پرداختند که منجر به مجروح شدن آنها شد که آنها برای مداوا به بیمارستان نجمیه انتقال داده شدند. داریوش فروهر پس از مداوای اولیه به منزل دکتر مصدق رفت و سپس در جلسهای که در فرمانداری نظامی تشکیل شده بود شرکت کرده و بعد از آن بود که کودتاگران، ادارات مختلف دولتی را با اندکی مقاومت تصرف کردند، داریوش فروهر پس از خروج، از فرماندار نظامی مخفی شد و اداره و رادیو نیز به تصرف اوباش شهر تهران درآمد و خبر پیروزی کودتا به وسیله ملکه اعتضادی و مهدی میراشرافی از رادیو اعلام شد. من در آن زمان جوانی 16 ساله بودم با علاقه تمام به سوی منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ کشیده شدم. خیابان کاخ به وسیله گارد محافظ با کامیونها محاصره شده بود به این ترتیب ماشینها، وسیله دیگری قادر به عبور از آن خیابان نبود.
پس از خیابان کاخ به سوی خیابان نادری و اسلامبول رفتم در خیابان اسلامبول دکتر منشیزاده، رهبر حزب سومکا که از زندان آزاد شده بود روی یک بلندی قرار گرفت تا برای مردمی که حضور داشتند سخنرانی کند. صحبت خود را با حمایت از دکتر مصدق شروع و در همان لحظه با مشاهده عدهای که شعار به نفع کودتاچیان و شاهپرستان میدادند با یک چرخش 180 درجهای به نفع کودتاگران ادامه داد. پس از این به سوی چهارراه سیمتری و خیابان شاه رفتم و در آنجا با افسردگی تمام نظارهگر وضع خیابانها بودم که ارتشیها سوار بر ماشینهای ارتشی با در دست داشتن وسایل غارتشده منزل دکتر مصدق علیه ایشان شعار میدادند و در طرف دیگر خیابان سیمتری زنهای محله بدنام به صورت زنندهای سوار بر ماشینهای دولتی با شعار جاویدشاه در حال عبور بودند.
مردم همه با بهت و حیرت نظارهگر وضع پیشآمده بودند. من و جوانهای هم سن و سالم از اینکه چیزی را که هرگز فکر نمیکردیم؛ آن هم شکست نهضت ملی یعنی نهضت استقلالطلبانه مردمی بود چه میتوانستیم بکنیم. با اندوه فراوان به طرف منزل رفتم آن شب را با افسردگی تمام گذراندم و از اینکه کاری نمیتوانستم انجام دهم سخت ناراحت بودم.
شادروان دکتر غلامحسین صدیقی که همراه با دیگر یاران نهضت هنگام آتشباری کودتاچیان، در منزل مصدق بود با خود میگفت: بد شد! بد شد!
مصدق گفت:چه چیز بد شد دو ابرقدرت برای شکست ما به میدان آمدهاند پس بنشین و آرام باش!