نویسندگان: امیرحسین اصطباری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

واژه انقلاب رنگین یا انقلاب گل‌ها از آن جهت به موارد متعددی از تغییر در ساختارهای سیاسی چندین کشور اطلاق می‌شود که نوعی پیوستگی و همگونی در علل و شکل تحولات مذکور قابل مشاهده است. انقلاب رنگین – که در ایران آن را انقلاب مخملین می‌خوانند - حاکی از مقاومتی بدون خشونت در برابر یک حکومت اقتدارگراست که منجر به تغییر حکومت می‌شود. انقلاب بولدوزر 2000 در صربستان، انقلاب ادسا 2001 در فیلیپین، انقلاب گل رز 2003 در گرجستان، انقلاب نارنجی 2004 در اوکراین و انقلاب لاله‌ای 2005 در قرقیزستان مصادیق این واژه هستند. تمامی نمونه‌هایی که از آنها به عنوان انقلاب‌های رنگین نام برده می‌شود، دارای ویژگی‌های مشترک ذیل هستند:

1- تمامی آنها به جز مورد قرقیزستان بدون استفاده از ابزارهای خشونت‌آمیز طی تظاهرات خیابانی به پیروزی دست یافتند.
2- تمامی‌ این تحرکات با شعارهایی مبتنی بر دموکراسی‌خواهی و لیبرالیسم انجام گرفتند.
3- نقش دانشجویان و سازمان‌های غیردولتی (NGOs) در بروز انقلاب برجسته بوده است.
4- دلیل اصلی وقوع انقلاب، وجود خصوصیاتی همچون اقتدارگرایی، فقدان چرخش نخبگان، ناکارآمدی در حل مشکلات عمومی‌و عدم مقبولیت مردمی‌ در حکومت وقت بوده است.
5- جرقه انقلاب به دنبال بروز خطاهایی از سوی حکومت مانند تقلب در انتخابات روشن شده است.
6- تحرکات انقلابی به شکل مستقیم و غیرمستقیم مورد حمایت ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی قرار گرفته‌اند.

در این میان رهبران برکنارشده پس از انقلاب به جای پذیرش عملکرد نامعقول خود در دوره زمامداری که مخالفت مردم را فراهم کرده، انگشت خود را به سوی مداخله بیگانگان در روند انقلاب نشانه می‌روند. حمایت دولت‌های غربی به ویژه آمریکا از مخالفان حکومت‌های صربستان، فیلیپین، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان در مدیریت و سازماندهی بخشی از نیروهای انقلابی کاملا عیان است. اما سوال اینجاست که آیا تنها خواست و اراده دولتمردان آمریکایی پروژه‌ای به نام انقلاب رنگین را در کشورهای مذکور، طراحی و اجرا کرده است؟ آیا بستری مناسب برای رویدادی همچون تغییر دولت در کشورهای فوق وجود نداشته است؟ و آیا حاکمان برکنارشده از قدرت، توان جلوگیری از بروز انقلاب را نداشتند؟
اگرچه حضور دولت آمریکا در فرآیند انقلاب‌های رنگین عاملی موثر به حساب می‌آید، اما این مولفه به تنهایی نمی‌تواند چرایی بروز انقلاب رنگین را توضیح دهد.
 
تمامی تئوری‌هایی که تا به امروز درباره انقلاب‌ها مطرح شده‌اند، پدیده انقلاب را یک دگرگونی خشونت‌آمیز دانسته‌اند. این در حالی است که عنصر خشونت در انقلاب‌های رنگین برخلاف انقلاب‌های کلاسیک همچون انقلاب 1789 فرانسه، 1917 روسیه و 1979 ایران دیده نمی‌شود. یک انقلاب چگونه بدون بهره‌گیری از ابزارهای خشونت‌آمیز قادر به حرکت و دستیابی به موفقیت است؟ به‌طور حتم بشر امروز با شرایطی متفاوت از دوران گذشته مواجه است که می‌تواند بدون اعمال خشونت به تغییر ساختارهای سیاسی کشورش اقدام ورزد. این وضعیت جدید بیش از هر چیز مولود تحولات منبعث از روند جهانی‌شدن و جایگاه تغییریافته دولت‌های اقتدارگرا در این روند است. دولت‌ها همگی متاثر از جهانی‌شدن هستند. با این وجود این تاثیرپذیری یکسان نیست و دولت‌های اقتدارگرا در معرض آسیب‌های بیشتری قرار دارند.
 
دولت‌های اقتدارگرا تا به امروز از روش‌هایی برای تداوم حیات خود بهره برده‌اند که این شیوه‌ها در روند جهانی‌شدن به تدریج اعتبار و کارایی خود را از دست می‌دهند. آنچه به طور سنتی حیات رژیم اقتدارگرا را تهدید می‌کند، گروه‌های مخالف هستند. دولت اقتدارگرا به منظور مقابله با این تهدید از ابزارهایی چند بهره می‌برد: اولین و آسان‌ترین ابزار، سرکوب خشونت‌آمیز مخالفان است. دومین روش تلاش برای همسان سازی توده‌هاست تا از این طریق بتوان نیروهای مخالف را به انزوا کشاند. سومین شیوه که برای دولت اقتدارگرا نیز بسیار خطرناک است، انکار گفتمان رقیب است. در اینجا دولت اقتدارگرا اگرچه از وجود نارضایتی در میان مردم و مخالفت با حکومت کاملا آگاه است، اما آن را نفی و یک گفتمان تصنعی و غیرواقعی را ایجاد می‌کند. برگزاری انتخابات صوری و فراخوان تظاهرات عمومی ‌از سوی دولت جلوه‌های ترفند فوق هستند.

اما جهانی‌شدن دست دولت‌های اقتدارگرا را از به کاربردن ابزارهای فوق کوتاه می‌کند. انقلاب ارتباطات باعث شفافیت فضاهای داخلی و بین‌المللی می‌شود. در چنین وضعیتی مفاهیمی ‌چون حقوق بشر، دموکراسی و آزادی ‌بیان به هنجارهایی جهانی تبدیل شده‌اند که به راحتی به داخل مرزهای جوامع در حال توسعه نفوذ می‌یابند. از سوی دیگر بسیاری از دولت‌های اقتدارگرا به دلیل وابستگی متقابل اقتصادی، نیازمند ارتباط با جوامع بین‌المللی هستند که در آن، حقوق بشر حتی در ظاهر یک هنجار و اصل اخلاقی تلقی می‌شود. این موارد بهره‌گیری دولت اقتدارگرا را از ابزار سرکوب در مقابل مخالفان مشکل می‌سازد. از سوی دیگر جهانشمولی هنجارهای فوق و گستره فضای ارتباطی جهانی به آگاهی فرد و در نتیجه فقدان امکان توده‌ای شدن جامعه منجر می‌شود.
 
بدین ترتیب ابزار دوم نیز نمی‌تواند مورد استفاده دولت اقتدارگرا قرار گیرد. انکار گفتمان رقیب نیز به عنوان ابزار سوم رنگ می‌بازد. چرا که اولا انکار آن و حاکمیت گفتمان مدنظر دولت اقتدارگرا نیازمند توده‌ای شدن جامعه است و ثانیا گفتمان مخالف با بهره‌گیری از اینترنت، ماهواره و شبکه‌های ارتباطی بین‌المللی، ابزارهایی نوین در جهت رساندن صدای خود به گوش هموطنان و دیگر ملت‌ها یافته است. البته در این میان دولت‌های اقتدارگرا نیز با استفاده از ابزارهای ارتباطی نوین همچنان درصدد انکار گفتمان رقیب برمی‌آیند. اما چون تنوع ابزارهای رسانه‌ای به خودی خود آزادی مخاطب در انتخاب رسانه را موجب می‌شود، دولت اقتدارگرا توفیق چندانی در استفاده از رسانه برای تحمیل گفتمان خود بر جامعه نخواهد داشت.
 
بدین ترتیب جهانی‌شدن راه‌های تقابل بین دولت اقتدارگرا و مخالفانش را تنوع بخشیده است. بر همین اساس است که پیش از وقوع انقلاب‌های رنگین، برخی از نظریه‌پردازان از تحول در ماهیت انقلاب در عصر جهانی شدن خبرداده بودند. انقلاب‌های رنگین تجلی این تحول هستند. در واقع این جهانی شدن است که موجب می‌شود دولت اقتدارگرا برای سرکوب انقلابیون دچار محدودیت باشد؛ مخالفان بدون بهره‌گیری از خشونت به مقصود خود دست یابند؛ دموکراسی‌خواهی به یک هنجار اساسی برای شهروندان کشورهای در حال توسعه تبدیل شود؛ سازمان‌های غیردولتی از نقش برجسته‌ای در بروز انقلاب برخوردار شوند و قدرت‌های فراملی و هژمونیک در سطح جهان بتوانند در فرآیند انقلاب دخالت کنند. برخی نظریه‌پردازان در تئوری‌های خود، جهانی‌شدن را نویددهنده ظهور دولت‌های اقتدارگرای جدید با بهره‌گیری از ابزارهای نوین دانسته‌اند. به‌رغم این مساله مصادیق موجود از جمله انقلاب‌های رنگین نشان می‌دهند که جهانی‌شدن، پایان عصر حیات دولت‌های اقتدارگرا را نوید می‌دهد. تنها راه برون‌رفت دولت اقتدارگرا از این آسیب‌پذیری، تغییر خط مشی به نحوی است که بتواند گفتمان مخالف را نیز در درون خود پذیرا باشد.

تبلیغات