انقلاب نرم با مشت و بولدوزر
آرشیو
چکیده
متن
آنان را میشد در آن روز شگفتانگیز پنجم اکتبر 2000 در بلگراد دید. آنها در جایی میان صدها هزار تظاهرکنندهای بودند که اسلوبودان میلوسوویچ، رییسجمهور مبهوت صربستان را مجبور به استعفا کردند و هنگامیکه این جنایتکار جنگی با دلسوزی نسبت به خود استعفایش را اعلام کرد، به شادی پرداختند. میلوسوویچ گفت: «میخواهم وقت بیشتری را با خانوادهام بهخصوص نوهام مارکو بگذرانم.»آنان را میشد روز 23 نوامبر 2003 در تفلیس دید، هنگامیکه ادوارد شواردنادزه، رییسجمهور گرجستان پس از هجوم بدون خشونت مردم به ساختمان مجلس، از اقامتگاه خود به طور زنده از فرستنده سیانان، مبهوت از رویدادهای انقلاب گلسرخ، با صدایی لرزان وداع خود را با قدرت اعلام کرد.
آنان را میشد روز 31 دسامبر 2004 در کییف دید، هنگامیکه اعلام شد ویکتور یانوکوویچ سرسخت که در انتخابات رژیم کوچما تقلب کرده بود، در برابر تظاهرات گسترده مردمی در میدان اصلی شهر و در برابر دریایی از اعتراض نارنجی، از قدرت دست کشید. آنان تقریبا سومین دهه عمرشان را میگذرانند. اغلب مردان جوانند اما زنان هم در صفوف آنها مبارزه میکنند. اکثر آنان در دانشگاه با یکدیگر آشنا شدهاند. الگوی آنان نه انسان قدرتمداری چون ماکیاولی است که علیه «حاکمان بد» هیچ چیز جز «ابزار آهنین» نمیشناخت و نه روبسپیر ژاکوبنهاست که درباره غرقه به خون شدن «استبدادِ آزادی» موعظه میکرد. لنین نزد آنان عمیقا مظنون است چرا که میگفت: «آیا واقعا فکر میکنید بدون دست زدن به وحشتناکترین ترورها میتوانیم به پیروزی برسیم؟» و مائو، آن واعظ خشونت و ویرانگر کبیر نیز از آنان بسیار دور است.
او که رسیدن به قدرت را از لوله اسلحه میدید و همه کسانی را که حتی فقط میخواستند برای قربانیان استثناء قائل شوند، به شدت تحت پیگرد قرار میداد و میگفت: «انقلاب عملی است که از خشونت حاصل میشود. مجلس شبنشینی نیست. اثر ادبی و تابلو نقاشی نیست. انقلاب، گلدوزی نیست!» نزد آنان انقلابی یعنی گاندی،مارتین لوترکینگ، لخ والسا و واسلاو هاول.برای آنها انقلاب یک گلدوزی است،گلی به رنگ سرخ،لاله و ... رویاپروران عملگرا و آرمانخواهان واقعگرا. جوانانی در راه صدور انقلاب؛انقلابی نرم با نشانی از مشت و بولدوزر.با دانشجویانی بدون رهبر ولی هماهنگ که در صربستان «اتپور» (به معنای مقاومت) نامیده میشوند؛ در گرجستان «کمارا» (بس است) در اوکراین «پورا» (لحظه فرارسیده) و در بلاروس «زوبر».
کارش تمام است
آن چند نفری که در اتاقی کوچک و تاریک در خیابان کنز بلگراد جمع میشدند،هسته اولیه چند هزار نفری بودند که دو سال بعد در اکتبر 2000 در تمام خیابانهای شهر دیده شدند؛ نهضت مقاومت جوانان صربستان (اتپور). جوانانی که کارشان را با نجواهای خیابانی آغاز کردند:« مقاومت تا پیروزی». کمکم طرح مشت روی تیشرتهای سفیدشان روی دیوارهای شهر نقش بست؛دیوارهایی که در کریسمس2000 روی آنها نوشته شد:« سال۲۰۰۰، سال یک خواهد بود.»دیوارهایی که وقتی دیوار اداره مرکزی رادیو و تلویزیون دولتی با بولدوزر ویران شد،نشان بولدوزر هم بر طرح مشت افزوده شد:«درون همه ما بولدوزری خفته است.» شعارهایی چون «کارش تمام است» و «وقتش رسیده» بر سر زبانها افتاد. شعارهایی چون «ما همچنان مراقب رفتار شما هستیم.» با SMS منتقل و همهگیر شد؛ اینترنت هم مددرسان شد.
زمانی که ماموران میلوسوویچ دریافتند جنبش دانشجویی در حال سازماندهی یک مقاومت است، به یکی از اماکن ملاقات آنان حمله کردند و فریاد زدند: «این اینترنت لعنتی کجاست؟» آنها فکر میکردند با خراب کردن یک کامپیوتر در یک محل میتوانند این شبکه گسترده ارتباطاتی آنها را برای همیشه از بین ببرند. وقتی میلوسوویچ آنان را «جنایتکار و معتاد» و «انجمن تروریستها» نامید، جوانان، وی را به مسخره گرفتند و تیشرتهایی پوشیدند که روی آنها با مشت سیاه و سپید نوشته شده بود: «من یک معتادم!» یا «اخطار! من یک تروریست جنبش مقاومتم!» روز تصمیمگیری فرا رسید؛ روی دیوارها نوشتند: «ما به شما نمیگوییم چه کسی را انتخاب کنید. ولی پیش از آنکه رای بدهید، از فرزندان خود بپرسید!» کتاب«از دیکتاتوری به دموکراسی» نوشته جین شارپ ،پروفسور انستیتو آلبرت اینشتین در بوستن دست به دست می چرخید، کتابی که تحت عنوان «یک سیستم متدیک برای رهایی» 198 روش برای اقدامات دور از خشونت بر میشمارد.
شارپ خیلی زود به «گورو» [آموزگار در دین هندو] فعالان سیاسی تبدیل شد و مهمترین خطوط آموزش وی در دفترهای جنبش مقاومت خلاصه شد. اسلوبودان میلوسوویچ در برابر «وویسلاو کوشتونیتسا» از جناح اپوزیسیون صربستان به رقابت برخاست؛ نتیجه انتخابات، طلیعه انقلاب بود. کوشتونیتسا با کسب 51 درصد آرا بر میلوسوویچ که 37 درصد آرا را کسب کرده بود، پیروز شد اما میلوسوویچ حاضر به پذیرفتن شکست انتخاباتی نمیشد.به رغم آنکه تجمع وتظاهرات در بلگراد و دیگر شهرها از طرف رژیم ممنوع اعلام شده بود در تظاهرات پنجم اکتبر جمعیتی بین ششصد هزار تا یک میلیون نفر در مرکز بلگراد و در مقابل پارلمان یوگسلاوی تجمع کردند و از میلوسوویچ خواستند نتیجه انتخابات را به رسمیت بشناسد.
جنبش مقاومت از طرفداران خود خواست خودداری به خرج داده و تن به تحریکات ندهند. یک بار دیگر همه چیز روی لبه تیغ قرار گرفت. میلوسوویچ سرانجام خسته از هزاران تظاهرکننده تسلیم شد. کوشتونیتسا در رادیو وتلویزیون که در کنترل مردم قرار گرفته بود با اعلام پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، مردم را به آرامش دعوت و اعلام کرد :«صربستان حرکت در مسیر دموکراسی را شروع کرده و درآنجا که دموکراسی حاکم است جایی برای میلوسوویچ وجود ندارد.» میلوسوویچ شکست را پذیرفت؛ این شکست، آغاز پیروزی انقلاب بود.
تجارت انقلاب
اتپورهای جوان،پس از انقلاب بیکار نبودند؛ در خلاء بین انحلال جنبش مقاومت و غلتیدن به قدرت، ناگهان یک ایمیل از راه رسید. از گرجستان بود: «دوستان عزیز، ما در اینجا در موقعیت پیش از انقلاب به سر میبریم. شما یک حکومت فاسد را با موفقیت از سر راه برداشتید. ما نیز همین را در کشور خود میخواهیم. آیا میتوانید به ما بگویید چگونه این کار را انجام دهیم؟»اتپورها دست به کار شدند؛ صربها انتقال پیام خود را آغاز کردند و شاید تجارت انقلاب را. آنان در بلگراد یک «مرکز مقاومت بدون خشونت» تاسیس کردند؛ «چه گوارا»های بلگراد برنامهای را پیشنهاد دادند که از سوی فعالان (اکتیویست)های جوان گرجستان به مرحله اجرا درآمد. در شبهای آوریل، در خیابانهای تفلیس و ۹ شهر بزرگ صدها پلاکارد«کمارا» نصب شد. نتیجه آن بود که فردای آن روز همه در گرجستان درباره این پلاکاردها صحبت میکردند. فیلم «دیکتاتور را سرنگون کنید!»
از پیتر آکرمان که گزارش سرنگونی میلوسوویچ است برای جوانان گرجی فرستاده شد. ایوان ماروویچ یکی از مقاومتیهاست؛ پر از رویا، عملگرا و با نیروی اراده. میتوان او را یک فعال سیار در انقلابهای آرام نامید که سفارش میپذیرد. او خودش را «مربی» مینامد. فقط پنج تن دیگر از بنیانگذاران سابق جنبش دانشجویی که به ماموریت های خارج از کشور فرستاده میشوند، حق دارند این عنوان را داشته باشند. الکساندر ماریک 31 ساله که ایوان ماروویچ او را به دلیل ماموریتهای متعددش به خارج «چه گوارای ما» مینامد، یکی از آنان است.ردپای آنان را در بنیاد سوروس، خانه آزادی و بنیاد ملی دموکراسی در واشنگتن میتوان دید؛ خصوصا در طبقه سی و دوم یک عمارت اداری مجلل، نزدیک پارک مرکزی نیویورک که در آنجا جورج سوروس فرمان میراند. چهگواراهای صرب از آنجا به همتایان خود در گرجستان یاری میرسانند؛ از آنجا ایده انقلابی صادر میکنند؛ از تجربه اتپور،کمارا (جنبش دانشجویی و شهروندی)شکل گرفت. شعارها مانند جنبش ضد میلوسوویچ روشن بود: «کارش تمام است!»
آنان را میشد روز 31 دسامبر 2004 در کییف دید، هنگامیکه اعلام شد ویکتور یانوکوویچ سرسخت که در انتخابات رژیم کوچما تقلب کرده بود، در برابر تظاهرات گسترده مردمی در میدان اصلی شهر و در برابر دریایی از اعتراض نارنجی، از قدرت دست کشید. آنان تقریبا سومین دهه عمرشان را میگذرانند. اغلب مردان جوانند اما زنان هم در صفوف آنها مبارزه میکنند. اکثر آنان در دانشگاه با یکدیگر آشنا شدهاند. الگوی آنان نه انسان قدرتمداری چون ماکیاولی است که علیه «حاکمان بد» هیچ چیز جز «ابزار آهنین» نمیشناخت و نه روبسپیر ژاکوبنهاست که درباره غرقه به خون شدن «استبدادِ آزادی» موعظه میکرد. لنین نزد آنان عمیقا مظنون است چرا که میگفت: «آیا واقعا فکر میکنید بدون دست زدن به وحشتناکترین ترورها میتوانیم به پیروزی برسیم؟» و مائو، آن واعظ خشونت و ویرانگر کبیر نیز از آنان بسیار دور است.
او که رسیدن به قدرت را از لوله اسلحه میدید و همه کسانی را که حتی فقط میخواستند برای قربانیان استثناء قائل شوند، به شدت تحت پیگرد قرار میداد و میگفت: «انقلاب عملی است که از خشونت حاصل میشود. مجلس شبنشینی نیست. اثر ادبی و تابلو نقاشی نیست. انقلاب، گلدوزی نیست!» نزد آنان انقلابی یعنی گاندی،مارتین لوترکینگ، لخ والسا و واسلاو هاول.برای آنها انقلاب یک گلدوزی است،گلی به رنگ سرخ،لاله و ... رویاپروران عملگرا و آرمانخواهان واقعگرا. جوانانی در راه صدور انقلاب؛انقلابی نرم با نشانی از مشت و بولدوزر.با دانشجویانی بدون رهبر ولی هماهنگ که در صربستان «اتپور» (به معنای مقاومت) نامیده میشوند؛ در گرجستان «کمارا» (بس است) در اوکراین «پورا» (لحظه فرارسیده) و در بلاروس «زوبر».
کارش تمام است
آن چند نفری که در اتاقی کوچک و تاریک در خیابان کنز بلگراد جمع میشدند،هسته اولیه چند هزار نفری بودند که دو سال بعد در اکتبر 2000 در تمام خیابانهای شهر دیده شدند؛ نهضت مقاومت جوانان صربستان (اتپور). جوانانی که کارشان را با نجواهای خیابانی آغاز کردند:« مقاومت تا پیروزی». کمکم طرح مشت روی تیشرتهای سفیدشان روی دیوارهای شهر نقش بست؛دیوارهایی که در کریسمس2000 روی آنها نوشته شد:« سال۲۰۰۰، سال یک خواهد بود.»دیوارهایی که وقتی دیوار اداره مرکزی رادیو و تلویزیون دولتی با بولدوزر ویران شد،نشان بولدوزر هم بر طرح مشت افزوده شد:«درون همه ما بولدوزری خفته است.» شعارهایی چون «کارش تمام است» و «وقتش رسیده» بر سر زبانها افتاد. شعارهایی چون «ما همچنان مراقب رفتار شما هستیم.» با SMS منتقل و همهگیر شد؛ اینترنت هم مددرسان شد.
زمانی که ماموران میلوسوویچ دریافتند جنبش دانشجویی در حال سازماندهی یک مقاومت است، به یکی از اماکن ملاقات آنان حمله کردند و فریاد زدند: «این اینترنت لعنتی کجاست؟» آنها فکر میکردند با خراب کردن یک کامپیوتر در یک محل میتوانند این شبکه گسترده ارتباطاتی آنها را برای همیشه از بین ببرند. وقتی میلوسوویچ آنان را «جنایتکار و معتاد» و «انجمن تروریستها» نامید، جوانان، وی را به مسخره گرفتند و تیشرتهایی پوشیدند که روی آنها با مشت سیاه و سپید نوشته شده بود: «من یک معتادم!» یا «اخطار! من یک تروریست جنبش مقاومتم!» روز تصمیمگیری فرا رسید؛ روی دیوارها نوشتند: «ما به شما نمیگوییم چه کسی را انتخاب کنید. ولی پیش از آنکه رای بدهید، از فرزندان خود بپرسید!» کتاب«از دیکتاتوری به دموکراسی» نوشته جین شارپ ،پروفسور انستیتو آلبرت اینشتین در بوستن دست به دست می چرخید، کتابی که تحت عنوان «یک سیستم متدیک برای رهایی» 198 روش برای اقدامات دور از خشونت بر میشمارد.
شارپ خیلی زود به «گورو» [آموزگار در دین هندو] فعالان سیاسی تبدیل شد و مهمترین خطوط آموزش وی در دفترهای جنبش مقاومت خلاصه شد. اسلوبودان میلوسوویچ در برابر «وویسلاو کوشتونیتسا» از جناح اپوزیسیون صربستان به رقابت برخاست؛ نتیجه انتخابات، طلیعه انقلاب بود. کوشتونیتسا با کسب 51 درصد آرا بر میلوسوویچ که 37 درصد آرا را کسب کرده بود، پیروز شد اما میلوسوویچ حاضر به پذیرفتن شکست انتخاباتی نمیشد.به رغم آنکه تجمع وتظاهرات در بلگراد و دیگر شهرها از طرف رژیم ممنوع اعلام شده بود در تظاهرات پنجم اکتبر جمعیتی بین ششصد هزار تا یک میلیون نفر در مرکز بلگراد و در مقابل پارلمان یوگسلاوی تجمع کردند و از میلوسوویچ خواستند نتیجه انتخابات را به رسمیت بشناسد.
جنبش مقاومت از طرفداران خود خواست خودداری به خرج داده و تن به تحریکات ندهند. یک بار دیگر همه چیز روی لبه تیغ قرار گرفت. میلوسوویچ سرانجام خسته از هزاران تظاهرکننده تسلیم شد. کوشتونیتسا در رادیو وتلویزیون که در کنترل مردم قرار گرفته بود با اعلام پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، مردم را به آرامش دعوت و اعلام کرد :«صربستان حرکت در مسیر دموکراسی را شروع کرده و درآنجا که دموکراسی حاکم است جایی برای میلوسوویچ وجود ندارد.» میلوسوویچ شکست را پذیرفت؛ این شکست، آغاز پیروزی انقلاب بود.
تجارت انقلاب
اتپورهای جوان،پس از انقلاب بیکار نبودند؛ در خلاء بین انحلال جنبش مقاومت و غلتیدن به قدرت، ناگهان یک ایمیل از راه رسید. از گرجستان بود: «دوستان عزیز، ما در اینجا در موقعیت پیش از انقلاب به سر میبریم. شما یک حکومت فاسد را با موفقیت از سر راه برداشتید. ما نیز همین را در کشور خود میخواهیم. آیا میتوانید به ما بگویید چگونه این کار را انجام دهیم؟»اتپورها دست به کار شدند؛ صربها انتقال پیام خود را آغاز کردند و شاید تجارت انقلاب را. آنان در بلگراد یک «مرکز مقاومت بدون خشونت» تاسیس کردند؛ «چه گوارا»های بلگراد برنامهای را پیشنهاد دادند که از سوی فعالان (اکتیویست)های جوان گرجستان به مرحله اجرا درآمد. در شبهای آوریل، در خیابانهای تفلیس و ۹ شهر بزرگ صدها پلاکارد«کمارا» نصب شد. نتیجه آن بود که فردای آن روز همه در گرجستان درباره این پلاکاردها صحبت میکردند. فیلم «دیکتاتور را سرنگون کنید!»
از پیتر آکرمان که گزارش سرنگونی میلوسوویچ است برای جوانان گرجی فرستاده شد. ایوان ماروویچ یکی از مقاومتیهاست؛ پر از رویا، عملگرا و با نیروی اراده. میتوان او را یک فعال سیار در انقلابهای آرام نامید که سفارش میپذیرد. او خودش را «مربی» مینامد. فقط پنج تن دیگر از بنیانگذاران سابق جنبش دانشجویی که به ماموریت های خارج از کشور فرستاده میشوند، حق دارند این عنوان را داشته باشند. الکساندر ماریک 31 ساله که ایوان ماروویچ او را به دلیل ماموریتهای متعددش به خارج «چه گوارای ما» مینامد، یکی از آنان است.ردپای آنان را در بنیاد سوروس، خانه آزادی و بنیاد ملی دموکراسی در واشنگتن میتوان دید؛ خصوصا در طبقه سی و دوم یک عمارت اداری مجلل، نزدیک پارک مرکزی نیویورک که در آنجا جورج سوروس فرمان میراند. چهگواراهای صرب از آنجا به همتایان خود در گرجستان یاری میرسانند؛ از آنجا ایده انقلابی صادر میکنند؛ از تجربه اتپور،کمارا (جنبش دانشجویی و شهروندی)شکل گرفت. شعارها مانند جنبش ضد میلوسوویچ روشن بود: «کارش تمام است!»