انقلابهای رادیکال و تاریخ جهان
آرشیو
چکیده
متن
رقابت خواهربرادرها در طبیعت فراگیر است و گاهی به قتل یکدیگر میانجامد. ترتیب تولد خواهربرادرها بر نتیجه چنین درگیریهایی تاثیر میگذارد، زیرا نماینده نابرابریهای موجود بین آنها از نظر سن، جثه، قدرت و فرصتهاست. در گونه ما انسانها، ترتیب تولد با دوره طولانی وابستگی دوران کودکی به پدر و مادر همراه میشود تا تفاوت در سرمایهگذاریهای والدینی برجستهتر شود. از این گذشته برادر خواهرها اغلب کنجهای (niche) متفاوتی را درون خانواده اشغال میکنند و در رقابت با یکدیگر تاکتیکهای مختلفی را به کار میگیرند. این تجربههای ناهمگون روی شخصیت، گرایش به خانواده، الگوهای انگیزش و در مجموع نگرش افراد تاثیر میگذارد.
در طول تاریخ، ترتیب تولد از دیرباز در بسیاری از آداب و رسوم اجتماعی نظیر گزینههای شغلی، فرصتهای تولیدمثلی، تقسیم ارث و جانشینیهای سلطنتی دارای اهمیت بوده است. ترتیب تولد در حمایت از انقلابهای علمی و اجتماعی رادیکال و نیز مخالفت با آنها هم نقش مهمی داشته است. اگرچه دوام تاثیر ترتیب تولد در بزرگسالی در بررسیهای متعدد به خوبی ثابت شده است، هنوز درباره دامنه و حدود این تاثیر اختلاف نظر وجود دارد. در مقایسه با نمود کاملا مستند این تاثیر در خانواده، تفاوتهای شاخص میان برادر خواهرها وقتی در عرصههای غیرخانوادگی تجلی میکند، عموما دیگر به آن وضوح نیست.
به لحاظ تاریخی ، فرزندان بعدی بیشتر از فرزندان نخست احتمال دارد که به مخالفت با وضع موجود برخیزند. برای مثال، جنبش اصلاح دینی پروتستان از سوی حاکمانی که فرزند بعدی بودند و رعایایشان بیشتر مورد حمایت جدی قرار گرفت تا فرزند اولیها. رهبران انقلابهای سیاسی رادیکال، نظیر فیدل کاسترو، ژرژ ژاک دانتون، ولادیمیر لنین، هوشی مینه و لئون تروتسکی نیز معمولا فرزندان بعدی هستند. شواهدی تاریخی وجود دارد که نشان میدهد فرزندان وسط نسبت به فرزندان اول و فرزندان آخر در انقلابها کمتر مستعد تاکتیکهای خشونتآمیز هستند. این با ارزیابیهای درونخانوادگی که نشان میدهد فرزندان وسطی خوشایندترند سازگار است. برای مثال، طی انقلاب فرانسه که بیشتر از سوی فرزندان آخر مورد حمایت قرار گرفت، احتمال مخالفت آن عده از نمایندگان کنوانسیون ملی که فرزند وسط بودند با اقدامات افراطی منتهی به «حکومت وحشت» بیشتر از نمایندگان دیگر بود.
ترتیب تولد گاهی در راهاندازی و پذیرش نوآوریهای علمی رادیکال عامل مهمی بوده است. بیشتر انقلابهای رادیکال در علم توسط فرزندان بعدی خانواده هدایت شدهاند. برای مثال چارلز داروین از شش فرزند پنجمین بود. در اینجا منظور از انقلابهای رادیکال آن دگرگونیهای مفهومی است که دربرداشتههای دینی یا سیاسی قابل ملاحظهای داشته باشند، حل و فصل آنها چندین دهه به طول بینجامد و هم درون جامعه علمی و هم بیرون آن منشا بحثها و اختلافنظرهای گسترده و همگانی باشند. دیگر انقلابیهای رادیکال در علم عبارتند از کپرنیک (چهارمی از چهار فرزند)، بیکن(هشتمی از هشت)، دکارت (سومی از سه) و آلفرد راسل والاس (پنجمی از شش). سرانجام این والاس بود که پس از پیشبینی نظریه انتخاب طبیعی طی یک دوره حمله تب مالاریا در جنگلهای دور افتاده مالزی که در آنجا مشغول جمعآوری نمونههای تاریخی طبیعی بود، در سال 1858 داروین را مجبور به انتشار «اصل انواع» کرد.
لازم به ذکر است که فرزندان بعدی در میان دانشمندان معمولا نه تنها بیش از فرزندان اول از نوآوریهای مفهومی رادیکال حمایت میکنند، بلکه احتمال مسافرتشان به نقاط دورافتاده و خطرناک جهان ـ چنانکه در مورد داروین و والاس هر دو دیده میشود ـ نیز بیشتر است.
اگرچه فرزندان نخست بسیاری از جمله کپلر، گالیله، نیوتن، لاوازیه، لایل و اینشتین، انقلابهای مهمی را در علم صورت دادهاند، انقلابهایی که آنها قهرمانش بودهاند از انقلابهایی که فرزندان بعدی قهرمانشان بودهاند، معمولا فنیتر و دارای بار ایدئولوژیک کمتری هستند. از این گذشته در مقایسه با مخالفان فرزند اولی انقلابهای علمی،فرزندان اولی که ایدههای علمی رادیکال پیشنهاد کرده یا از آنها حمایت کردهاند، معمولا جوانتر، از نظر اجتماعی لیبرال و به شدت با یکی از والدین یا هر دوی آنها درگیر بودهاند ـ عواملی که آنها نیز جدا از مساله ترتیب تولد از خاستگاههای مهم حمایت از نوآوریهای مفهومی رادیکال هستند.
به نظر میرسد در دورههای علم «نرمال» (در فلسفه توماس کوهنـ م) که پیش بردن پارادایم غالب سرراستترین راه دستیابی به موفقیت است، فرزندان نخست بر فرزندان بعدی برتری دارند. با در نظر گرفتن تعداد خواهر برادرها معلوم شد فرزندان نخست نسبت به فرزندان بعدی جایزه نوبل بیشتری بردهاند. این گرایش در میان برندگان جوایز علمی نوبل آشکارتر است تا در میان کسانی که در ادبیات جایزه نوبل گرفته یا برنده جایزه صلح نوبل شدهاند. این دو جایزه به حوزههای بیسر و سامانتری تعلق میگیرد که در آن فرزندان بعدی از عهده خود برآمدهاند. این نکته نیز جالب توجه است که در مقایسه با فرزندان نخست، فرزندان بعدی چنانکه از روی تعداد رشتههای مختلفی که در آنها به جایی رسیدهاند مشخص میشود، معمولا علایق گستردهتری دارند. برای مثال داروین در رشتههای متعددی چون زمینشناسی،زیستشناسی تکاملی، گیاه شناسی،بومشناسی، رفتارشناسی و روانشناسی سهم قابل توجهی داشته است.
Sulloway, F. J. 2007. Birth Order and Sibling Competition. pp. 297-311, in The Oxford Handbook of Evolutionary Psychology (eds. R. Dunbar & L. Barrett). Oxford: Oxford University Press.
چرا فرزندان یک خانواده این همه با هم فرق دارند؟
یکی از جالبترین پرسشها درباره برادرخواهرها آن است که چرا این قدر متفاوتند. اگرچه برادرخواهرها در نیمی از ژنهایشان مشترکند و بر مبنای همین اشتراک ژنتیکی شباهتهایی در شخصیت نشان میدهند، بیشتر پدر و مادرها در عمل از وجود این همه تفاوت در بچههایشان شگفت زدهاند. پژوهشهای انجام شده در حوزه ژنتیک رفتار این موضوع را به خوبی روشن کرده است. براساس بررسیهایی که در مورد فرزندان دوقلو و غیردوقلوی خانوادهها که یا با هم بزرگ شده یا پس از تولد از هم جدا شدهاند، صورت گرفته، پژوهشگران تعیین کردهاند که حدود 40درصد از کل تغییرات شخصیتی ژنتیکی است، حدود 35 درصد را میتوان به محیط غیرمشترک نسبت داد و تنها حدود 5درصد در ارتباط با بزرگ شدن در یک خانواده است. (20درصد باقیمانده واریانس شخصیت به خطاهای اندازهگیری مربوط میشود.) شگفتانگیزترین نکتهای که در این نتایج دیده میشود آن است که بزرگ شدن در یک خانواده تاثیر ناچیزی در شبیه هم شدن برادرخواهرها دارد. از اینرو برخی مفسران این نتایج گفتهاند که پدر و مادر اساسا نقش چندانی در شکلگیری شخصیت فرزندانشان ندارند.
در طول تاریخ، ترتیب تولد از دیرباز در بسیاری از آداب و رسوم اجتماعی نظیر گزینههای شغلی، فرصتهای تولیدمثلی، تقسیم ارث و جانشینیهای سلطنتی دارای اهمیت بوده است. ترتیب تولد در حمایت از انقلابهای علمی و اجتماعی رادیکال و نیز مخالفت با آنها هم نقش مهمی داشته است. اگرچه دوام تاثیر ترتیب تولد در بزرگسالی در بررسیهای متعدد به خوبی ثابت شده است، هنوز درباره دامنه و حدود این تاثیر اختلاف نظر وجود دارد. در مقایسه با نمود کاملا مستند این تاثیر در خانواده، تفاوتهای شاخص میان برادر خواهرها وقتی در عرصههای غیرخانوادگی تجلی میکند، عموما دیگر به آن وضوح نیست.
به لحاظ تاریخی ، فرزندان بعدی بیشتر از فرزندان نخست احتمال دارد که به مخالفت با وضع موجود برخیزند. برای مثال، جنبش اصلاح دینی پروتستان از سوی حاکمانی که فرزند بعدی بودند و رعایایشان بیشتر مورد حمایت جدی قرار گرفت تا فرزند اولیها. رهبران انقلابهای سیاسی رادیکال، نظیر فیدل کاسترو، ژرژ ژاک دانتون، ولادیمیر لنین، هوشی مینه و لئون تروتسکی نیز معمولا فرزندان بعدی هستند. شواهدی تاریخی وجود دارد که نشان میدهد فرزندان وسط نسبت به فرزندان اول و فرزندان آخر در انقلابها کمتر مستعد تاکتیکهای خشونتآمیز هستند. این با ارزیابیهای درونخانوادگی که نشان میدهد فرزندان وسطی خوشایندترند سازگار است. برای مثال، طی انقلاب فرانسه که بیشتر از سوی فرزندان آخر مورد حمایت قرار گرفت، احتمال مخالفت آن عده از نمایندگان کنوانسیون ملی که فرزند وسط بودند با اقدامات افراطی منتهی به «حکومت وحشت» بیشتر از نمایندگان دیگر بود.
ترتیب تولد گاهی در راهاندازی و پذیرش نوآوریهای علمی رادیکال عامل مهمی بوده است. بیشتر انقلابهای رادیکال در علم توسط فرزندان بعدی خانواده هدایت شدهاند. برای مثال چارلز داروین از شش فرزند پنجمین بود. در اینجا منظور از انقلابهای رادیکال آن دگرگونیهای مفهومی است که دربرداشتههای دینی یا سیاسی قابل ملاحظهای داشته باشند، حل و فصل آنها چندین دهه به طول بینجامد و هم درون جامعه علمی و هم بیرون آن منشا بحثها و اختلافنظرهای گسترده و همگانی باشند. دیگر انقلابیهای رادیکال در علم عبارتند از کپرنیک (چهارمی از چهار فرزند)، بیکن(هشتمی از هشت)، دکارت (سومی از سه) و آلفرد راسل والاس (پنجمی از شش). سرانجام این والاس بود که پس از پیشبینی نظریه انتخاب طبیعی طی یک دوره حمله تب مالاریا در جنگلهای دور افتاده مالزی که در آنجا مشغول جمعآوری نمونههای تاریخی طبیعی بود، در سال 1858 داروین را مجبور به انتشار «اصل انواع» کرد.
لازم به ذکر است که فرزندان بعدی در میان دانشمندان معمولا نه تنها بیش از فرزندان اول از نوآوریهای مفهومی رادیکال حمایت میکنند، بلکه احتمال مسافرتشان به نقاط دورافتاده و خطرناک جهان ـ چنانکه در مورد داروین و والاس هر دو دیده میشود ـ نیز بیشتر است.
اگرچه فرزندان نخست بسیاری از جمله کپلر، گالیله، نیوتن، لاوازیه، لایل و اینشتین، انقلابهای مهمی را در علم صورت دادهاند، انقلابهایی که آنها قهرمانش بودهاند از انقلابهایی که فرزندان بعدی قهرمانشان بودهاند، معمولا فنیتر و دارای بار ایدئولوژیک کمتری هستند. از این گذشته در مقایسه با مخالفان فرزند اولی انقلابهای علمی،فرزندان اولی که ایدههای علمی رادیکال پیشنهاد کرده یا از آنها حمایت کردهاند، معمولا جوانتر، از نظر اجتماعی لیبرال و به شدت با یکی از والدین یا هر دوی آنها درگیر بودهاند ـ عواملی که آنها نیز جدا از مساله ترتیب تولد از خاستگاههای مهم حمایت از نوآوریهای مفهومی رادیکال هستند.
به نظر میرسد در دورههای علم «نرمال» (در فلسفه توماس کوهنـ م) که پیش بردن پارادایم غالب سرراستترین راه دستیابی به موفقیت است، فرزندان نخست بر فرزندان بعدی برتری دارند. با در نظر گرفتن تعداد خواهر برادرها معلوم شد فرزندان نخست نسبت به فرزندان بعدی جایزه نوبل بیشتری بردهاند. این گرایش در میان برندگان جوایز علمی نوبل آشکارتر است تا در میان کسانی که در ادبیات جایزه نوبل گرفته یا برنده جایزه صلح نوبل شدهاند. این دو جایزه به حوزههای بیسر و سامانتری تعلق میگیرد که در آن فرزندان بعدی از عهده خود برآمدهاند. این نکته نیز جالب توجه است که در مقایسه با فرزندان نخست، فرزندان بعدی چنانکه از روی تعداد رشتههای مختلفی که در آنها به جایی رسیدهاند مشخص میشود، معمولا علایق گستردهتری دارند. برای مثال داروین در رشتههای متعددی چون زمینشناسی،زیستشناسی تکاملی، گیاه شناسی،بومشناسی، رفتارشناسی و روانشناسی سهم قابل توجهی داشته است.
Sulloway, F. J. 2007. Birth Order and Sibling Competition. pp. 297-311, in The Oxford Handbook of Evolutionary Psychology (eds. R. Dunbar & L. Barrett). Oxford: Oxford University Press.
چرا فرزندان یک خانواده این همه با هم فرق دارند؟
یکی از جالبترین پرسشها درباره برادرخواهرها آن است که چرا این قدر متفاوتند. اگرچه برادرخواهرها در نیمی از ژنهایشان مشترکند و بر مبنای همین اشتراک ژنتیکی شباهتهایی در شخصیت نشان میدهند، بیشتر پدر و مادرها در عمل از وجود این همه تفاوت در بچههایشان شگفت زدهاند. پژوهشهای انجام شده در حوزه ژنتیک رفتار این موضوع را به خوبی روشن کرده است. براساس بررسیهایی که در مورد فرزندان دوقلو و غیردوقلوی خانوادهها که یا با هم بزرگ شده یا پس از تولد از هم جدا شدهاند، صورت گرفته، پژوهشگران تعیین کردهاند که حدود 40درصد از کل تغییرات شخصیتی ژنتیکی است، حدود 35 درصد را میتوان به محیط غیرمشترک نسبت داد و تنها حدود 5درصد در ارتباط با بزرگ شدن در یک خانواده است. (20درصد باقیمانده واریانس شخصیت به خطاهای اندازهگیری مربوط میشود.) شگفتانگیزترین نکتهای که در این نتایج دیده میشود آن است که بزرگ شدن در یک خانواده تاثیر ناچیزی در شبیه هم شدن برادرخواهرها دارد. از اینرو برخی مفسران این نتایج گفتهاند که پدر و مادر اساسا نقش چندانی در شکلگیری شخصیت فرزندانشان ندارند.