آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  اندر حکایت نشستن به موقع و برخاستن به وقت اهل قدرت، واقعه 30 تیر 1331 است که یکی را چون محمد مصدق هجرت 5 روزه از مسند، مصدر ماندگاری شد و دیگری را چون احمد قوام آخرین عکس یادگاری. قوام سکان دولتی چند روزه و مستعجل را به دست گرفت که نه قوام از عنایت شاه داشت و نه دوام از حمایت مردم. آنچه در آن چند روز گذشت- از 25 تا 30 تیر- روایت عاقبت‌ا‌ندیشی برخاستن محبوبان و نشستن محبان قدرت است و اینکه نه هر رجعتی چون قوام نیک عاقبت است و نه هر هجرتی مانند مصدق خوش منزلت.

30 تیر تقاطع دوباره مصدق و قوام در بزرگراه تاریخ بود؛ انقطاع دوباره محبوبان و مطلوبان قدرت و تقطیع دوباره عاقبت‌اندیشی و عافیت‌طلبی. محمد مصدق و قوام‌السلطنه پیشتر و بیشتر از آن چند دوره شانه به شانه هم دویده بودند. هر دو اشراف‌زاده‌ای بودند منتسب به درباره قاجار؛ ناصرالدین شاه وقتی محمد 10 ساله بود پسر کوچک میرزا هدایت‌الله وزیر دفتر را «مصدق‌السلطنه» خواند و احمد وقتی با مظفرالدین شاه از سفر سوم فرنگ بازگشت «قوام‌السلطنه» شد. مصدق پس از مستوفی‌گری خراسان، دکترای حقوقش را از دانشگاه نوشاتل سوئیس گرفته بود و قوام قبل از فرمانروایی خراسان، عازم اروپا شد تا حقوق بخواند.
 
مصدق در اروپا بود که خبر رسید وثوق‌الدوله قرارداد 1919 را امضا کرده است؛ همان عاملی شد برای انتشار نامه‌ها و مقاله‌هایی علیه برادر بزرگتر قوام. کودتای سوم اسفند 1299 برای مصدق و قوام به یک اندازه گران آمد؛ مصدق والی فارس بود و چون دولت کودتایی رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی را به رسمیت نشناخت از مقامش استعفا داد؛ قوام والی خراسان بود و در برابر کودتا موضع منفی اتخاذ کرد، اما آنقدر در مسندش ماند و مخالفت کرد که سید ضیاء، کلنل پسیان را کفیل استانداری فارس کرد و جزای سرپیچی قوام شد بازداشت در زندان عشرت‌آباد در روز سیزده‌بدر سال 1300 یکه تازی سید ضیاء نه برای احمدشاه قاجار خوشایند بود و نه برای رضاخان؛ شاه سید‌ضیاء را وادار به استعفا کرد و تظاهرات گسترده مردمی در مسجدشاه تهران و میدان بهارستان هم مددرسان شد.

همای صدارت بر فراز محبوس بند به پرواز درآمد؛ زمانی که حکم رئیس الوزرائی قوام‌السلطنه از سوی احمدشاه صادر شد، وی 55 روز بود که در زندان عشرت‌آباد به سر می‌برد. حکم در داخل زندان به وی ابلاغ شد و قوام در بعدازظهر هشتم خرداد 1300 مستقیما از زندان راهی قصر فرح‌آباد شد ؛ 4 ساعت با احمدشاه مذاکره کرد و نخست‌وزیر شد. قوام وزارت مالیه را به مصدق سپرد؛ کسی که پیشتر سابقه 14 ماه خدمت در پست معاونت وزارت مالیه تا دوره صمصام‌الدوله را داشت. مصدق هم همچون اغلب اعضای کابینه قوام از محبوسان و مطرودان دوره سه‌ماهه سیدضیاء بود و در دولت 8 ماهه قوام که تا 29 دی 1300 به طول انجامید برای ایجاد اصلاحات مالی اختیار تام گرفت. کناره‌گیری قوام از نخست‌وزیری بر سر حمایت از مصدق بود؛ مهلت اختیارات تام تمام شده و مصدق درصدد تمدید آن برآمده بود، اما نمایندگان مخالف مانع شدند، قوام هم که دخالتش در حمایت از مصدق سودی نبخشید، پس از 230 روز صدارت پردردسر و پرمشغله استعفا داد.

دوران عزل و عزلت
دوری قوام از قدرت دیری نپایید و در خرداد 1301 برای دومین بار در مسند نخست‌وزیری نشست. قوام در کسوت صدارت و مصدق در مسند نمایندگی مجلس چهارم شورای ملی هر دو نالان از خودسری‌های رضاخان بودند که در کابینه همچنان وزارت جنگ را عهده‌دار بود. قوام از یکسو مخالفت مجلس بالاخص مصدق و آیت‌الله سیدحسن مدرس با رضاخان را می‌دید و از سوی دیگر حمایت انگلیسی‌ها از وزیر جنگ و ناتوانی احمد شاه در عزلش را؛ رضاخان مطبوعات حامی خود را وادار کرد علیه قوام جوسازی کنند؛ برخی نمایندگان مجلس چهارم هم بر طبل استیضاح نخست‌وزیر کوبیدند که قوام خود استعفا داد و عمر دولت دومش که این بار هم هشت ماهه بود به سر آمد.
 
مجلس پنجم شورای ملی دیدارگاه دیگر مصدق و قوام بود؛ هر دو وکالت مردم تهران را بر عهده داشتند؛ اما قوام با توطئه‌چینی رضاخان که ‌نخست‌وزیر شده بود روبه‌رو و به اتهام توطئه برای قتل رضاخان بازداشت شد، اما احمدشاه شفاعت کرد و قوام با وجودی که از مصونیت پارلمانی برخوردار بود به اروپا تبعید شد. پس از سقوط قاجار و جلوس رضاخان بر تخت سلطنت، قوام و برادرش وثوق‌الدوله راهی موطن خود شدند؛ وثوق به وزارت و وکالت رسید اما قوام به لاهیجان رفت و به کشاورزی و برنجکاری و چایکاری مشغول شد. در همان ایام مصدق هم که خانه‌نشین شده بود، در اواخر سلطنت رضاشاه به زندان افتاد و پس از چند ماه آزاد شد و به احمدآباد رفت.

در شهریور 1320 و با تبعید رضاشاه، مصدق و قوام از کنج عزلت بیرون خزیدند و راه سیاست گزیدند؛ اما در دو راه مختلف. مصدق در مجلس چهاردهم وکیل اول تهران شد و اولین کاری که کرد تصویب قانونی برای منع دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمان حضور نیروهای خارجی در ایران بود. قوام یکسال پس از سلطنت محمدرضاشاه جوان، سومین دوره نخست‌وزیری‌اش را آغاز کرد وهمکاری نزدیک با آمریکا را جزو اصول اساسی سیاستش قرار داد. اولین دسته از نیروهای نظامی آمریکا تحت عنوان «میسیون نظامی ایران» در آذر 1321 وارد ایران شدند و «میلسپو» برای دومین بار راهی ایران شد و امور خزانه‌داری را برعهده گرفت. مقارن سفر میلسپو، دو هیات مستشاری دیگر نیز به تهران آمدند. یکی به ریاست «سرلشکر جان گریلی» برای تجدید سازمان ارتش و دیگری به ریاست «سرهنگ نورمن شوارتسکف» برای نوسازی ژاندارمری.
 
شاه نگران از تضعیف موقعیتش، نارضایتی‌ها از مشکل کمبود نان را بهانه کرد؛ تظاهرات خشونت بار در میدان بهارستان و مقابل مجلس شورای ملی که دامنه آن به خانه خود قوام هم کشیده و پس از غارت آتش زده شد، فضا را ملتهب کرد. در نهایت اختلاف دولت و دربار شیشه عمر دولت سوم قوام را هم به سنگ زد. قوام سه سال بعد چهارمین کابینه‌اش را تشکیل داد و با تردستی به استالین قول داد با خروج نیروهای شوروی، قرارداد واگذاری نفت شمال را امضا می‌کند. شوروی‌ها به وعده خود عمل کردند اما مجلس پانزدهم این قرارداد را تصویب نکرد؛ مجلسی که مصدق در آن غایب بود و گفته می‌شود دخالت‌های دربار و ارتش در ممانعت از ورود وی به پارلمان مورد تائید قوام هم بود. قوام سرانجام در 18 آذر 1326 به دلیل اختلاف با مجلس و ضعف فراکسیون دولتی و تشدید اختلاف خود با شاه‌، استعفا داد و راهی اروپا شد.

مصاف مصلحت و منزلت
دکتر مصدق در دور دوم انتخابات مجلس شانزدهم، بار دیگر جامه وکالت پوشید و در اسفند 1329 طرح ملی شدن صنعت نفت را به تصویب رساند؛ پس از استعفای حسین علاء بر تن مصدق ردای صدارت انداختند و وی با دو برنامه راهی دفتر نخست‌وزیری شد؛ اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت. انتخابات مجلس هفدهم آوردگاه مصدق و دربار شد. کار به جایی رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، مصدق دستور توقف انتخابات حوزه‌های باقیمانده را صادر کرد. بالاخره مجلس تشکیل شد اما با مخالفت اقلیت مجلس‌ تحت رهبری سیدحسن امامی و عدم ابراز تمایل مجلس سنا به بقای مصدق در مسند، وی در 16 تیر اعلام کرد که قصد کناره گیری از نخست‌وزیری را دارد. آیت‌الله کاشانی در واکنش به مخالفت مجلس سنا در تائید ادامه زمامداری مصدق‌، اعلامیه شدیداللحنی صادر کرد. از طرف احزاب‌، گروه‌‌ها، اصناف‌ و بازاریان نیز تلگراف‌ها و نامه‌های فراوانی در حمایت از مصدق به مرکز ارسال شد.
 
تحت فشار گروه‌‌های سیاسی و درخواست‌های مکرر مردم و اظهار تمایل مجلس شورای ملی‌، شاه به‌رغم مخالفت مجلس سنا، فرمان نخست‌وزیری مصدق را صادر کرد. مصدق این بار اعطای اختیارات شش‌ماهه و درخواست مقام وزارت جنگ را پیش شرط پذیرش مقام نخست‌وزیری قرار داد. شاه از دادن مقام وزارت جنگ به نخست‌وزیر امتناع کرد و مصدق استعفا داد. مصدق در متن استعفانامه‌اش در 25 تیر 1331 خطاب به شاه نوشت: «بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. »استعفانامه مصدق که به دست شاه رسید، گروهی 40 نفره از نمایندگان مجلس تشکیل جلسه دادند و قرعه فال به نام احمد قوام زدند. 27 نفر دیگر در همان نزدیکی گردهم آمدند تا وفاداری جاودانه خود را نسبت به مصدق اعلام کنند. مصدق و قوام در تقاطع تاریخ روبه‌روی هم ایستادند. پیری 70 ساله رخت قدرت از تن به در کرده بود تا تردامن نشود از بازی قدرت، پیری 79 ساله ننگ بدنامی جانشینی نیکنامان به جان خریده بود تا طریق مصلحت پی‌گیرد.

انتخاب قوام برای شاه گران بود؛ تجربه‌اش با مصدق حاکی از شکست وی در برابر نخست‌وزیران قدرتمند بود و از این رو در پی فردی ضعیف و انعطاف‌پذیر بود که قوام هیچ یک از این دو ویژگی را نداشت اما بر مرکب حمایت خارجی سوار بود. انگلیسی‌ها قوام را نخست‌وزیری می‌دانستند که می تواند مشکل شان را حل کند. یکی از معاونان وزارت خارجه بریتانیا گفته بود اگر قوام‌السلطنه نخست‌وزیر نشود و نظام حکومتی ایران از هم بپاشد و روس‌ها در شمال مداخله کنند، ما هم در صورت نیاز می‌توانیم در جنوب بر اساس توافق‌های گذشته، یک منطقه نفوذ برای انگلستان ترتیب دهیم. حسین مکی در کتاب وقایع 30 تیر 1331 در این‌باره می‌نویسد: « با ملاحظه مکاتبات و اسنادی که حاکی از روابط تیره دربار و قوام می‌باشد ، پرواضح است که اگر از یک طرف فشار سیاست خارجی و از طرف دیگر ناراحتی دربار از حکومت دکتر مصدق نبود ، شاید غیرممکن بود که شاه به حکومت قوام تن بدهد.» بازگشت قوام بوی مصلحت‌اندیشی داشت؛ انتخابی طبیعی در غیرطبیعی‌ترین شرایط. سرانجام با 42 رای نمایندگان (کمتر از حدنصاب سه‌چهارم کل آرا) مجلس به نخست‌وزیری قوام ابراز تمایل کرد و بر اساس همین رای، شاه فرمان نخست‌وزیری قوام را با لقب «جناب اشرف»صادر کرد.

دوگانگی جمهوریخواهی و مشروطه‌خواهی
دوگانه قوام و مصدق، سرفصل دوگانگی جمهوریخواهی و مشروطه خواهی بود. یکی را چون قوام هوای جمهوریخواهی در سر بود؛ چنانکه در اعلامیه روز 27 تیر تحت عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» سوگند خورد مردم را خوشبخت کند؛ ولو با زور:«وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را به هم بزنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکس‌العمل از طرف من روبه‌رو خواهند شد و چنانکه درگذشته نشان داده‌ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفان، کیفر اعمالشان را در کنارشان می‌گذارم‌. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده‌، روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی‌شفقت قانون قرین تیره‌روزی سازم‌. به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است‌. »
 
مصدق ملزومات جمهوریخواهی را فراهم نمی‌دید و بر تبار مشروطه‌خواهی استوارتر بود؛ چنانکه پیغام دوستانه‌ای برای شاه فرستاد، قرآنی همراه با یک دست‌نوشته: «مرا، دشمن قرآن بدانید اگر اقدامی برخلاف قانون اساسی انجام دهم یا در شرایطی که دیگران درصدد لغو قانون اساسی یا تغییر شکل حکومت کشورمان هستند، ریاست‌جمهوری را بپذیرم.» قوام که در اوان جوانی به واسطه خط زیبایی که داشت، فرمان مشروطیت به قلم وی نوشته شد و حتی رابط مظفرالدین شاه و مشروطه خواهان بود، حال برای مخالفان خط و نشان می‌کشید و مصدق که جوانه مشروطیت را زیر خار دخالت‌های دربار و ارتش محصور می‌دید، در پی التزام شاه به سلطنت بود، نه حکومت و برای آن بود که درخواست واگذاری وزارت جنگ را کرد.

دوگانه قوام و مصدق، دوپارگی منفعت خارجی‌ها و دربار و مصلحت عموم و احزاب بود. مصدق از پشتیبانی سه پایگاه روحانیت، بازار و احزاب و مردم برخوردار بود و قوام از پشتیبانی شاه و بریتانیا از مصدق. آنچه در روز 30 تیر 1331 رخ داد و پس از تظاهراتی خونین، شاه را سراسیمه در ساعت چهار بعدازظهر وادار به پذیرش استعفای قوام و پس از آن تمکین به خواسته‌های مصدق کرد، برآیند پیوند سه پایگاه نهادگرای حامی مصدق بود. یکی روحانیت به رهبری آیت‌الله کاشانی که با شنیدن نام قوام نهیب زد:« احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده‌اند، نباید اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته‌جمعی تهدید نماید... اگر قوام ظرف 48 ساعت نرود اعلام جهاد خواهم کرد و شخصا کفن‌پوشیده پیشاپیش مردم به مبارزه خواهم پرداخت‌... احمد قوام از حیث روح و جسم و اخلاق لایق زمامداری نیست به زور انگلیس‌ها برگزیده شده است.»
 
دیگری بازار و اصناف که حامی مصدق در مجلس چهاردهم بودند و پس از استعفای وی به اعتصاب و اعتراض روی آوردند و دیگری جبهه ملی و احزاب سیاسی، حتی حزب توده که در جریان خروج نیروهای شوروی از شمال ایران، از قوام زخم خورده بود و با فریاد « مرگ بر شاه، ما یک جمهوری خلقی می خواهیم!» مشتاقانه به صحنه آمد.
شاه در30 تیر قوام را عزل کرد و وی در منزل برادرش معتمدالسلطنه در امامزاده قاسم تهران مخفی شد. از جمله اقدامات مصدق که پس از او به قدرت رسید، تصویب لایحه مصادره اموال قوام در 12 مرداد 1331 بود. البته این مصوبه پس از کودتای 28 مرداد 1332 لغو شد. قوام پس از مدتی به اروپا رفت‌ و در پی کودتای 28 مرداد، در روز 6 فروردین 1333 به ایران بازگشت‌ و سرانجام در 31 تیر 1334 در اثر بیماری قلبی درگذشت و در قم دفن شد.

55سالگی مواجهه مصدق و قوام
پری شاکرین: نیم قرن و 5سال از آن روز گذشته است. روزی که ملت به تمامی به صحنه آمد، شاه وحشت زده در دربار نشست و خیابان‌ها از فریاد «یامرگ یا مصدق» لبریز شد.
30تیر 1331 در تاریخ معاصر ایران از فرازهای به یادماندنی شده است آنجا که مصدق به تازگی و با دستی پر در دفاع حقوق ازمنافع ایران از دادگاه لاهه بازگشته بود و در انتظار رای اعتماد مجلس برای نخست‌وزیری‌اش و ترغیب بیشتر دیوان لاهه جهت صدور حکم به سر می‌برد. از این‌رو بود که ملت به خیابان ریختند و مجلس به رای اعتماد نخست‌وزیر تن داد، هر چند که سنا در ابتدا مته به خشخاش گذاشت تا نشود آنچه که باید، اما نشد و در نهایت مرد صادق به شماره 109 خیابان کاخ رفت.
 
از آن پس نخست‌وزیر در پی اینکه دخالت دربار را در امور کم کند و کارها در جهت صلاح کشور پیش رود خواست تا اختیار وزیر جنگ را از شاه بگیرد و اینچنین بود که خاطر ملوکانه شاه برآشفت و معنای درخواست مصدق را بستن چمدان و رفتن از مملکت خواند. به این ترتیب مصدق مغضوب شد و قوام محبوب و 4روز پیش از آنکه مردم با خون خود بنویسند یا مرگ یا مصدق،‌قوام‌السلطنه برجای او تکیه زد. اما تکیه بر جای او زدن کار گزافی بود که قوام با اعلام توقیف کاشانی و حمایت لندن اشتباه استراتژیکی مرتکب شد و کاشانی که بعدها راهش از مصدق جدا شد در اعلامیه‌اش خطاب به وزیر دربار تهدید کرد که اگر مصدق سرکار بازنگردد و لبه تیغ تیز انقلاب به سوی دربار نشانه خواهد رفت و اینگونه مردم برای دفاع از مصدق بار دیگر به خیابان‌ها ریختند. اینچنین شد که دکتر مصدق وزارت دفاع را در دست گرفت، در لاهه پیروز شد خاتون‌های فتنه‌گر دربار را راند، امیران دسیسه‌باز را باز نشسته کرد و ستون استعمار داخل را شکست، هرچند که دسیسه‌گران و فتنه‌پردازان جوجه‌ای شوم را به تولد نشسته بودند که 28مرداد 32 سر از تخم به درآورد و با دولت مصدق آن کرد که چون لکه‌ای سیاه بر پیشانی تاریخ همیشه ایران نشست.

تبلیغات