حقایق در «آکواریومهای پیونگیانگ» فریاد میزنند
آرشیو
چکیده
متن
خاطرات «کانگ چول هوان» از دوران دهشتناک زندگی اش در اردوگاههای کار اجباری حکومت کره شمالی جذاب و البته تکاندهنده است. کتاب او و«پیر ریگولت» با عنوان «آکواریومهای پیونگ یانگ» گاهی شکل داستانی دارد؛ در بخشهایی مثل سند تاریخی است؛ و گاه به خاطره نگاری شباهت پیدا میکند؛ و البته خیلیها معتقدند این کتاب یکی از وحشتناکترین کتابهای خاطراتی است که تاکنون منتشر شده است. هوان -که روزنامهنگار و رئیس گروه مبارزه با گولاگهای کره شمالی است- میگوید انتشار کتابش باعث شده که جهانیان نسبت به مردم کره شمالی و رنجی که میبرند بیتفاوت نباشند.
با این وجود، سر و صداهای زیادی که پس از انتشار «آکواریومهای پیونگ یانگ» بلند شد نشان داد از طرفی حق با اوست و از طرف دیگر، هوان به هر حال باید شرط عقل را در موضع گیریهایش در نظر بگیرد! ماجرا از آنجا شروع شد که جورج بوش در اوج درگیریهای کاخ سفید با حکومت کره شمالی، کتاب «آکواریومهای پیونگ یانگ» را خواند و به شدت هم آن را پسندید. رئیسجمهور آمریکا معمولا عادت ندارد کتابهای زیادی را مورد توجه قرار دهد و خواندن آن را هم به دیگران توصیه کند؛ اما این بار او به مقامات ارشد آمریکایی هم توصیه کرد کتابی را که در خصوص یکی از کشورهای عضو محور شرارت نوشته شده، بخوانند! اما این تازه اول ماجرا بود. روز 13 ژوئن سال 2005 میلادی، «کانگ چول هوان» به کاخ سفید دعوت شد تا با جورج بوش در خصوص این کتاب به تبادل نظر بپردازد. کاخ سفید هم در ابتدا دیدار بوش و هوان را به صورت عمومیمطرح نکرده بود اما بعد این دیدار تایید شد و عکسهایی نیز از آن به نمایش گذاشته شد.
دیدار 40 دقیقهای آنها با این سوال بوش آغاز شد که: «اگر رئیسجمهور آمریکا بودی در مورد کره شمالی چه کارهایی صورت میدادی؟» پاسخی هم که شنید این بود: «اول از همه، چین را متقاعد میکردم که از استرداد اتباع فراری کره شمالی دست بردارد. بعد بستن اردوگاهها در کره شمالی را مورد توجه قرار میدادم و سپس بحران هستهای را حل میکردم.» ترکشهای ناشی از دیدار بوش و هوان خیلی زود آشکار شدند. فورا مقامات کره شمالی پا به صحنه گذاشتند و نویسنده کتاب «آکواریومهای پیونگ یانگ» را «آدم منفوری» خواندند که طی دیدارش با بوش «تمام تلاشها برای از سرگیری مذاکرات هستهای با آمریکا را نقش بر آب کرده است».
اما در شرایطی که جورج بوش، کره شمالی را عضو محور شرارت قلمداد میکرد و به سیاستهای مشابه بیل کلینتون در قبال کره شمالی هم علاقهای نشان نمیداد، توجه خاص او به کتابی انتقادی نسبت به حکومت کره شمالی غیرعادی نبود. جورج بوش نمیخواست در جریان مذاکرات هستهای با کره شمالی هم امتیازی به این کشور بدهد و این کتاب انتقادی به او کمک میکرد که موضع خود در مورد کره شمالی را راحتتر توجیه کند. از سوی دیگر، خیلی از صاحبنظران هم کره شمالی را با آلمان شرقی مقایسه میکردند و به همین جهت، به شدت از انتشار «آکواریومهای پیونگ یانگ» راضی بودند.
صاحبنظرانی که تعلق خاطر خاصی به ایدههای راستگرایانه و چپگرایانه نداشتند، تاکید میکردند هرکس که در عرصه سیاسی یا تجاری با کره شمالی مراوده دارد باید این کتاب را بخواند؛ زیرا «آکواریومهای پیونگ یانگ» به همه یادآوری میکند که در پشت موضعگیریها و ژستهای سیاسی، میلیونها نفر از مردم حضور دارند که فقط به تامین نان شبشان راضیاند. برخی صاحبنظران مثل کریستوفر هیچنز از مجله سالن معتقد بودند که« آکواریومهای پیونگ یانگ» باید خیلی معروفتر از اینها میشد. روزنامه انگلیسی فایننشیالتایمز هم این کتاب را «پیروزی بر سکوت» لقب داده و نوشته بود: «کیم جونگ ایل هنوز بر سر قدرت است و اردوگاه یودوک هم سر جایش است. به همین جهت فقط خواندن این کتاب هم به مثابه حملهای به این وضعیت غیرانسانی در کره شمالی است.»
از سوی دیگر، طبیعی بود که چنین انتقاد شدیدی از یک حکومت کمونیستی به کام چپها چندان خوش نیاید. شاید به همین جهت بود که ایزابل هیلتون در نشریه انگلیسی و چپ گرای «نیو استیتزمن» یادداشت خود در مورد «آکواریومهای پیونگ یانگ» را چنین آغاز کرد: «واقعیت این است که در بسیاری از کتابها، داستانهای مشابهی نقل میشود. اگر آکواریومهای پیونگیانگ را هم جزو همین دسته کتابها قرار دهیم، بدان معنی نیست که میخواهیم بسبت به رنج و عذاب انسانها بیتفاوت باشیم. موضوع این است که این نوع از خاطرهنویسی دیگر اصالت قبلیاش را ندارد.» هیلتون ترجیح داده بود برای نشان دادن رنج و عذابهای انسانی به شکنجه شدن زندانیان توسط سربازان آمریکایی در ابوغریب اشاره کند.
در مقابل، راستها و برخی میانهروها نیز با انتشار «آکواریومهای پیونگ یانگ» خود را در موقعیت خوبی برای انتقاد از حکومت کمونیستی یافتند. مثلا دیلیتلگراف - روزنامه راستگرای انگلیسی- از انتشار کتاب «آکواریومهای پیونگ یانگ» استقبال کرد و نوشت: «داستانی که هوان تعریف میکند، نشان میدهد تصمیمگیریهای ما انسانها چه عواقب غیرقابلپیشبینی میتواند به همراه داشته باشد.» و این موضوعی بود که درواقع به بازگشت خانواده هوان به کره شمالی و سرنوشت سخت آنها در این کشور کمونیستی اشاره داشت. به قول روزنامه دیلیتلگراف، حقایق در این کتاب فریاد میزنند. به همین خاطر نیازی به توجیه و تفسیر بیشتر وجود ندارد.
با این وجود، سر و صداهای زیادی که پس از انتشار «آکواریومهای پیونگ یانگ» بلند شد نشان داد از طرفی حق با اوست و از طرف دیگر، هوان به هر حال باید شرط عقل را در موضع گیریهایش در نظر بگیرد! ماجرا از آنجا شروع شد که جورج بوش در اوج درگیریهای کاخ سفید با حکومت کره شمالی، کتاب «آکواریومهای پیونگ یانگ» را خواند و به شدت هم آن را پسندید. رئیسجمهور آمریکا معمولا عادت ندارد کتابهای زیادی را مورد توجه قرار دهد و خواندن آن را هم به دیگران توصیه کند؛ اما این بار او به مقامات ارشد آمریکایی هم توصیه کرد کتابی را که در خصوص یکی از کشورهای عضو محور شرارت نوشته شده، بخوانند! اما این تازه اول ماجرا بود. روز 13 ژوئن سال 2005 میلادی، «کانگ چول هوان» به کاخ سفید دعوت شد تا با جورج بوش در خصوص این کتاب به تبادل نظر بپردازد. کاخ سفید هم در ابتدا دیدار بوش و هوان را به صورت عمومیمطرح نکرده بود اما بعد این دیدار تایید شد و عکسهایی نیز از آن به نمایش گذاشته شد.
دیدار 40 دقیقهای آنها با این سوال بوش آغاز شد که: «اگر رئیسجمهور آمریکا بودی در مورد کره شمالی چه کارهایی صورت میدادی؟» پاسخی هم که شنید این بود: «اول از همه، چین را متقاعد میکردم که از استرداد اتباع فراری کره شمالی دست بردارد. بعد بستن اردوگاهها در کره شمالی را مورد توجه قرار میدادم و سپس بحران هستهای را حل میکردم.» ترکشهای ناشی از دیدار بوش و هوان خیلی زود آشکار شدند. فورا مقامات کره شمالی پا به صحنه گذاشتند و نویسنده کتاب «آکواریومهای پیونگ یانگ» را «آدم منفوری» خواندند که طی دیدارش با بوش «تمام تلاشها برای از سرگیری مذاکرات هستهای با آمریکا را نقش بر آب کرده است».
اما در شرایطی که جورج بوش، کره شمالی را عضو محور شرارت قلمداد میکرد و به سیاستهای مشابه بیل کلینتون در قبال کره شمالی هم علاقهای نشان نمیداد، توجه خاص او به کتابی انتقادی نسبت به حکومت کره شمالی غیرعادی نبود. جورج بوش نمیخواست در جریان مذاکرات هستهای با کره شمالی هم امتیازی به این کشور بدهد و این کتاب انتقادی به او کمک میکرد که موضع خود در مورد کره شمالی را راحتتر توجیه کند. از سوی دیگر، خیلی از صاحبنظران هم کره شمالی را با آلمان شرقی مقایسه میکردند و به همین جهت، به شدت از انتشار «آکواریومهای پیونگ یانگ» راضی بودند.
صاحبنظرانی که تعلق خاطر خاصی به ایدههای راستگرایانه و چپگرایانه نداشتند، تاکید میکردند هرکس که در عرصه سیاسی یا تجاری با کره شمالی مراوده دارد باید این کتاب را بخواند؛ زیرا «آکواریومهای پیونگ یانگ» به همه یادآوری میکند که در پشت موضعگیریها و ژستهای سیاسی، میلیونها نفر از مردم حضور دارند که فقط به تامین نان شبشان راضیاند. برخی صاحبنظران مثل کریستوفر هیچنز از مجله سالن معتقد بودند که« آکواریومهای پیونگ یانگ» باید خیلی معروفتر از اینها میشد. روزنامه انگلیسی فایننشیالتایمز هم این کتاب را «پیروزی بر سکوت» لقب داده و نوشته بود: «کیم جونگ ایل هنوز بر سر قدرت است و اردوگاه یودوک هم سر جایش است. به همین جهت فقط خواندن این کتاب هم به مثابه حملهای به این وضعیت غیرانسانی در کره شمالی است.»
از سوی دیگر، طبیعی بود که چنین انتقاد شدیدی از یک حکومت کمونیستی به کام چپها چندان خوش نیاید. شاید به همین جهت بود که ایزابل هیلتون در نشریه انگلیسی و چپ گرای «نیو استیتزمن» یادداشت خود در مورد «آکواریومهای پیونگ یانگ» را چنین آغاز کرد: «واقعیت این است که در بسیاری از کتابها، داستانهای مشابهی نقل میشود. اگر آکواریومهای پیونگیانگ را هم جزو همین دسته کتابها قرار دهیم، بدان معنی نیست که میخواهیم بسبت به رنج و عذاب انسانها بیتفاوت باشیم. موضوع این است که این نوع از خاطرهنویسی دیگر اصالت قبلیاش را ندارد.» هیلتون ترجیح داده بود برای نشان دادن رنج و عذابهای انسانی به شکنجه شدن زندانیان توسط سربازان آمریکایی در ابوغریب اشاره کند.
در مقابل، راستها و برخی میانهروها نیز با انتشار «آکواریومهای پیونگ یانگ» خود را در موقعیت خوبی برای انتقاد از حکومت کمونیستی یافتند. مثلا دیلیتلگراف - روزنامه راستگرای انگلیسی- از انتشار کتاب «آکواریومهای پیونگ یانگ» استقبال کرد و نوشت: «داستانی که هوان تعریف میکند، نشان میدهد تصمیمگیریهای ما انسانها چه عواقب غیرقابلپیشبینی میتواند به همراه داشته باشد.» و این موضوعی بود که درواقع به بازگشت خانواده هوان به کره شمالی و سرنوشت سخت آنها در این کشور کمونیستی اشاره داشت. به قول روزنامه دیلیتلگراف، حقایق در این کتاب فریاد میزنند. به همین خاطر نیازی به توجیه و تفسیر بیشتر وجود ندارد.