آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی 57، اختلاف گروه‌های سیاسی آشکار شد. جریان‌های مختلف در تلاش برای مصادره انقلاب به نام خود بودند. این گروه‌ها از یک سو نام خود را با «پیروزی انقلاب» گره می‌زدند و از دیگر سو در تکاپو بودند مسیر آینده کشور را نیز تعیین کنند. شکاف با پیروزی انقلاب پدید آمده بود. جریان مکتبی که عموم روحانیون و سران کنونی نظام به آن نام شناخته می‌شدند، نگران از آینده انقلاب، تلاش داشتند تا ضمن حفاظت کودک تازه متولد شده، فضای انقلاب را استمرار بخشند. در آن سوی جریان لیبرال قرار داشت که مهدی بازرگان آن را نمایندگی می‌کرد و اصرار داشت که کشور باید از فضای انقلاب هر چه سریع‌تر خارج شود و راه اصلی را بپیماید.

بدین ترتیب هر چه می‌گذشت اختلافات عمیق و آشکارتر می‌شد. انقلابیون برابر لیبرال‌ها صف‌آرایی کردند و هر یک نیروهای اجتماعی خود را فراخواندند. رسانه‌های آنها نیز چنین وضعیتی داشتند. کیهان‌تریبون جریان حزب‌الله و مکتبی بود و میزان رسانه لیبرال‌ها؛ اگرچه بعدها «انقلاب اسلامی» بنی‌صدر نیز به کمک لیبرال‌ها آمد. آن می‌نوشت و دیگری پاسخ می‌داد و دیگری انتقاد می‌کرد و آن یک جواب می‌داد. فضای داخلی کشور کاملا دوقطبی شده بود. حتی سران سازمان مجاهدین خلق که در انقلابی‌گری، گوی سبقت را از جریان حزب‌الله ربوده بودند، اندکی بعد مقابل روحانیون قرار گرفتند و اقدام به عملیات تروریستی و همزمان خود را به بنی‌صدر نزدیک‌تر کردند.

همزمان با این وقایع عراق نیز آتش جنگ را برافروخته و در جبهه دیگر ایران درگیر بود. مرحوم بازرگان که نتوانسته بود دولت موقت را استمرار بخشد و به علت تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان استعفا داده بود، لازم دید در این شرایط قلم به دست گیرد و از «فرزندان مکتبی و مجاهد» خود بخواهد که اختلافات را کنار بگذارند و شرایط انقلاب و کشور را درک کنند. اما نه تنها هیچ پاسخ مثبتی دریافت نکرد، بلکه از آن روی که اعضای سازمان مجاهدین خلق را «فرزندان مجاهدم» خوانده بود مورد انتقاد قرار گرفت.

در چنین شرایطی بود که مرحوم سیداحمد خمینی فرزند بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران با روزنامه کیهان به گفت‌وگو نشست. او صریحا از دو طرف خواست راه اصلی را بیابند و به آنها سیاست‌های کلی امام را یادآور شد. در این گفت‌وگوی معروف، سیداحمد خمینی از لزوم توجه به راه سوم در جمهوری اسلامی سخن گفت و تاکید کرد: «من از اول عقیده‌ام این بوده که عده‌ای هستند مکتبی و معتقد که روی چشممان عده‌ای هم هستند که مکتب را عنوان کرده‌اند و از آن می‌خورند. عده‌ای هم هستند اهل قلم و بیان و به اصطلاح روشنفکر که هیچ‌گونه شناختی از جامعه ندارند و فقط مواظب هستند عقب نیفتند که خطرشان کمتر از دسته دوم نیست.من گفته‌ام و می‌گویم که باید به اسلام راستین توجه کرد و این دو خط را که باطل است کنار گذاشت و خط سوم (را که) راستین و تنها راه نجات است، دنبال کنیم… خط سومی که امام راهبر آن است.» (24 فروردین 60)

گرچه این سخن در آن روزها در هیاهوی اختلافات و جنگ مورد دقت قرار نگرفت و گم شد اما راه سوم در ایران مسیر خود را طی کرد و آرام‌آرام نمایندگان مختلف خود را نیز یافت. مدتی بعد از آن گفت‌وگو جریان لیبرال به کل از صحنه سیاسی ایران حذف شد. انقلابیون نیز درگیر جنگ شدند و کشور راهی را که پیش روی آن گذاشته شده بود، طی کرد. ارتباط نزدیک برخی چهره‌ها همچون محمدموسوی خوئینی‌ها، عبدالله نوری و حتی غلامحسین کرباسچی با سیداحمد خمینی باعث شد که گهگاه سخنی نیز از «راه سوم» در میان باشد. اما هیچ‌گاه خط سوم، خط اصلی کشور نشد. زیرا از یک سو جریان راست در کشور قدرتمند شده بود و از دیگر سو نیروهای چپ انقلابی، با گستردگی تشکیلات خود بر آن بودند، رقیب اصلی راست‌ها قلمداد شوند. به همین دلیل و به واسطه نزدیکی برخی اعضای بیت امام با انقلابیون چپ‌گرا، خط سوم در چپ محو شد.

در میانه مجلس چهارم، گروهی به نام کارگزاران سازندگی شکل گرفتند که عناصر اصلی آن، اتفاقا با سیداحمد خمینی رفاقتی دیرینه داشتند. به واسطه حضور غلامحسین کرباسچی در میان کارگزاران و عبدالله نوری که به اندیشه کارگزاران نزدیک بود، تحلیلگران حضور دوباره خط سوم، را یادآور شدند و از زندگی مجدد این جریان سیاسی سخن گفتند. کارگزاران سازندگی با حمایت هاشمی رفسنجانی فعالیت می‌کردند و دوستی هاشمی و مرحوم احمد خمینی نیز بر کسی پوشیده نبود. بدین ترتیب خط سوم خود را در کارگزاران دید و به واسطه قدرتمند شدن آن، نیرو گرفت. گرچه هیچ‌یک از اعضای این حزب نامی از راه و خط سوم نبردند اما کاملا عیان بود که آنها در تلاش هستند بین دو گروه چپ و راست، راه میانه‌ای را که توام با اعتدال است برای خود برگزینند.
 
کارگزاران حدود شش سال بر مسند امور بودند و در همان زمان راه سوم توانست جای خود را باز کند. اما به واسطه نزدیکی انتخابات ریاست‌جمهوری سال 76، جناح راست حضور پرقدرتی را در انتخابات رقم زد. گروه‌های چپ در تلاش بودند تا با نمایندگی سیدمحمد خاتمی، پیروزی را از آن خود کنند. در این میان خط سوم دوباره دل در گرو چپ‌گرایان داد. به آنها نزدیک شد و در آنها ادغام تا نتیجه انتخابات را به سود خود تمام کند. خاتمی پیروز انتخابات شد اما چپ‌گرایان جوان بر مسند قرار گرفتند و راه خود را رفتند؛ راهی که قرابتی با میانه‌روی نداشت. خط سوم به محاق رفت و انفعال را تجربه کرد. گرچه هیچ تلاشی نیز از خود بروز نداد تا از چپ‌گرایان جدا شود و راه خود را برود.

با فرا رسیدن انتخابات مجلس ششم و کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی، انتقاد توام با انتقام از او فزونی گرفت. گروه‌های چپ و در راس آنها اعضای جبهه مشارکت تلاش داشتند مانع از ورود هاشمی به مجلس شوند. در این میان جناح راست نیز به واسطه آنکه هاشمی در انتخابات ریاست‌جمهوری به حمایت تلویحی از خاتمی پرداخته بود، در مقابل تخریب وی توسط چپ‌ها سکوت پیشه کردند تا با سکوت از او انتقام بگیرند.
در این میان، اعضای خط سوم نیز به علت آنکه از جمله تاثیرگذاران انتخابات ریاست جمهوری و فضای دوم خرداد بودند، رهسپار دادگاه‌ها شدند. غلامحسین کرباسچی به واسطه حضورش در شهرداری تهران، عبدالله نوری به واسطه چاپ مقالات روزنامه خرداد و عطاءالله مهاجرانی به خاطر تساهل و تسامحی که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به کار گرفته بود، جداگانه از حاکمیت کنار گذاشته شدند. یا به زندان رفتند یا رحل اقامت در خارج گزیدند.

در هنگامه‌ای که به نظر می‌رسید دیگر خط سوم، از بین رفته است، ناگاه در میانه جناح راست، صدایی به گوش رسید که خود را رهرو این خط و راه می‌خواند. طه هاشمی، پزشکی روحانی که عضویت هیات مدیره دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم را دارا بود، خبر داد که در تلاش است این راه و خط را احیا کند. او گفت که باید به سمت نواندیشی دینی حرکت کنیم و خط سوم همان نواندیشی دینی است: «هم‌اکنون در درون جناح محافظه‌کار عده‌ای که ممکن است متشکل هم نباشند در صدد ایجاد بستر مناسب برای بازنگری هستند. این گروه از اینکه عده‌ای مارک‌دار و مشخص سخنگوی آنها باشند که قد و قواره‌شان خیلی کوتاه‌تر از آنهاست، ناراحتند… من امروز هم جناح اصلاح‌طلب و هم محافظه‌کار را به خوبی می‌شناسم… فشاری که امروز بر آقای خاتمی وارد می‌شود از طرف هر دو جناح سیاسی است… باید از راه صحیح و درست برای اصلاح کشور وارد شد… تحول در حال شکل‌گیری است و این واکنشی انتقادی نسبت به عملکرد خود این دوستان است… جناح راست پس از شکست در حوزه مسائل سیاسی برای اینکه در صحنه بماند خود را طرفدار منحصر به فرد دین و مبانی حکومت دینی معرفی می‌کند.
 
در مقابل جریان نوگرا (اصلاح‌طلب) با این تحلیل که این گروه حقیقت دین را نمی‌شناسد به قرائت آن از دین اعتراض دارد… در این میان گروه نواندیش معتقد است که این تلقی از حکومت اسلامی از همان ابتدا اشتباه بوده است و مردم از همان آغاز نقش اول را در تحقق حکومت اسلامی دارند.» (پیام امروز، ش 44) بدین ترتیب، راه سوم با نواندیشی دینی پیوند خورد. به همین علت نیز روزنامه انتخاب با حمایت سازمان تبلیغات اسلامی راه‌اندازی شد تا ارگان این اندیشه باشد. همزمان محمدمهدی فقیهی، سردبیر روزنامه امتیاز «راه سوم» را نیز از آن خود کرد تا بتواند این نگاه را در حاکمیت بسط دهد.در واقع جریان انتخاب، تلاش داشت تا با الگوبرداری از حزب کارگزاران، میانه‌روی را در اندیشه دین جست‌وجو و میان دو جناح راست و چپ حرکت کند؛ حرکتی روی لبه تیغ تا نه از آن سو بیفتند و نه از این سو. نه منتسب به راست بماند و نه اسیر افراط چپ‌گرایان شود. روزنامه انتخاب نیز به علت نوگرایی در فرم تلاش داشت، الگویی برای نشریات جناح راست باشد و آنها را نیز به این سو ترغیب کند اما هیچ نتیجه‌ای نگرفت.

جریان انتخاب اگرچه از آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی خواست تا حزب تشکیل دهند و احزاب را نهادینه کنند اما از آنجایی که خود فاقد پدرخوانده بود، نتوانست تاثیرگذار باقی بماند. طه هاشمی در انتخابات مجلس ششم از هاشمی رفسنجانی حمایت و تلاش کرد سپری مقابل انتقادات به او باشد. در انتخابات ریاست جمهوری سال 80 نیز از حضور مجدد خاتمی در حاکمیت دفاع کرد و از لزوم حضور او در این مقطع سخن گفت و اعلام کرد نواندیش از او حمایت خواهد کرد. با این حال از آنجا که هویتش برای بسیاری نامعلوم بود، نه تنها نیروهای سنتی آنها را پذیرا نشدند بلکه چپ‌گرایان نیز سوءظن به این گروه داشتند و آنها را در میان خود جای ندادند. حتی حضور طه هاشمی در اولین کنگره مجمع و روحانیون مبارز و تمجید او از این گروه و اعلام اینکه علاقه‌مند است در کنار اعضای بلندپایه آنها بنشیند باز افاقه نکرد و سوءظن برطرف نشد. نگرانی نسبت به جریان انتخاب در میان نیروهای سنتی تا بدانجا رسید که طلاب جوان مدرسه فیضیه قم مقابل دفتر سازمان تبلیغات در قم رفتند و با نصب اعلامیه‌ای علیه روزنامه انتخاب شعار دادند: «نواندیشی تاریک، ارتجاع ارتجاع» و «روزنامه انتخاب تعطیل باید گردد.»

با فشارهایی که مرتب به مدیران سازمان تبلیغات اسلامی از سوی جریان آیت‌الله مصباح یزدی وارد می‌آمد، مدیران روزنامه انتخاب در تنگنا قرار گرفته بودند. حتی برخی مواقع مجبور بودند، علیه رویه خود، تندروی کنند. همین امر باعث شد تا محمدمهدی فقیهی در گفت‌وگویی که با سایت امروز انجام داد، پرده از نفوذ آیت‌الله مصباح یزدی و تیم ایشان در روزنامه انتخاب بردارد و بگوید که ناچار هستند خارج از رویه خود عمل کنند.
این اتفاقات همزمان با حضور پدیده‌ای اقتصادی به نام شهرام جزایری افتاد. میلیاردر جوانی که توانسته بود به بسیاری از سیاسیون، نمایندگان مجلس و افراد قدرتمند نزدیک شود. شهرام جزایری با پرداخت پول به آنها تحت عنوان وجوهات، تلاش داشت راه‌های اقتصادی خود را نیز هموار کند. در میان سیل نام‌هایی که از جناح راست یا چپ در لیست شهرام جزایری دیده و اعلام شد، نام دکتر طه هاشمی و محمدصادق محفوظی نیز وجود داشت.
 
صادق محفوظی فرزند آیت‌الله محفوظی بود. او موسسه‌ای فرهنگی به نام مرکز دایره‌المعارف انسان‌شناسی راه‌اندازی کرده و از نیروهای جوان جریان نواندیشی دینی بود. گرچه آنها دریافت کمک مادی و رشوه را از شهرام جزایری تکذیب کردند اما اعلام نام آنها باعث زمین‌گیر شدن خط سوم و جریان نواندیشی دینی شد. انتقادات نسبت به آن‌ها فزونی یافت. روزنامه انتخاب سراشیبی را طی کرد و آرام آرام به سمت توقف در انتشار حرکت کرد. ناگهان مدیران روزنامه اعلام کردند که دیگر آن را منتشر نخواهند کرد چرا که کمک‌های مالی سازمان تبلیغات اسلامی قطع شده و مدیران نیز توان پرداخت هزینه‌ها را ندارند.

اینچنین، سازمان تبلیغات اسلامی خط پایان جریان سوم را برای مقطعی رقم زد و نقطه پایانی آن شد. گرچه چند سال بعد محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران که در کسوت دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام فعالیت می‌کرد، از راه سوم و خط سوم سخن به میان آورد و از لزوم توجه به این راه و دوری از افراط و تفریط گروه‌های سیاسی سخن گفت، اما به علت آنکه او نیز همچون طه هاشمی، عنصری تاثیرگذار نیست و فاقد یک رسانه تبلیغی برای این جریان است، جریان سوم نتوانست حیات دوباره بیابد و کماکان در کما به سر می‌برد و نشانه‌های ظهور دوباره آن به چشم نمی‌آید.

تبلیغات