نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

پدر آمریکای لاتین جنبش‌های مردم‌گرا در حال قدعلم کردن علیه دخالت غرب هستند. جان پیلجر، کارگردان مستند «جنگ به ‌بهانه دموکراسی» (War on Democracy) که اخیرا به صورت محدود روانه اکران سینماها شده، در متنی که پیش رو دارید توضیح می‌دهد که چرا سینما ظرفیت نقل بزرگترین داستان‌ها را دارد:
در دهه 1960 وقتی برای اولین بار به آمریکای لاتین رفتم، سفری مخروطی‌شکل داشتم و با گذشتن از سراسر فلاتی در حوالی کوه‌های آند از شیلی به پرو رفتم. عمده سفرم با اتوبوس‌های زهوار دررفته و قطار‌های تک واگنه بود. این تجربه‌ای بود که از زندگی و به‌ویژه جنب‌وجوش تماشایی مردم در حافظه‌ام ماند.
 
آنها از میان گردوخاک صحرا می‌گذشتند و در طول جاده‌هایی پیش می‌رفتند که نوارهایی از گل‌های سرخ‌رنگ بودند. آنها در آلونک‌هایی زندگی می‌کردند. مردی گفت: «ما آن‌قدر کوچک هستیم که به چشم نمی‌آییم». فرد دیگری از عبارت «رها شده‌ایم» استفاده کرد. هرگز فراموش نمی‌کنم که یک زن بومی در بولیوی فقرش را به عنوان محصولی از ثروتمندان توصیف کرد. وقتی بعدها عکس‌های سباستیئو سالگادو از مردم در حال کار آمریکای لاتین را دیدم؛ مردم کنار جاده، معدنچی‌های معدن طلا و کارگرهای قهوه‌کار و تصاویر سایه‌نمای روی صلیب‌های گورستان‌ها را به‌خاطر آوردم.
 
شاید ایده یک فیلم سینمایی از آن موقع در ذهنم نقش بست؛ شاید هم وقتی بود که سوءقصد مرگبار رونالد ریگان در آمریکای مرکزی را گزارش کردم؛ یا شاید زمانی بود که برای اولین بار چکامه‌های ویکتور خارا را خواندم و سرود سام کوک با عنوان تغییری روی خواهد داد (A Change Is Gonna Come) را گوش دادم. جنگ به بهانه دموکراسی اولین فیلم سینمایی من است که آن را متعاقب بیش از 55 فیلم مستند تلویزیونی ساخته‌ام. اولین فیلم تلویزیونی من شورش خاموش (Quiet Mutiny) بود که به ویتنام می‌پرداخت. بیشتر فیلم‌هایم داستان مبارزه مردم علیه قدرت چپاولگران و داستان‌ تلاش‌هایی در جهت تخریب و کنترل حافظه تاریخی‌مان را روایت می‌کنند. این کنترل و این فراموشی سازمان‌یافته و تحمیلی همواره مرا در مقام فیلمساز و روزنامه‌نگار خواهان و کنجکاو می‌کند.
 
هارولد پینتر (نمایشنامه‌نویس انگلیسی) آن را به عنوان یک سکوت طولانی و شاید همیشگی می‌داند که از جاروجنجال بی‌وقفه عصر رسانه ناشی می‌شود. این وضعیت به قدرتمندان غربی اطمینان می‌دهد که مبارزه همه جوامع علیه جنایت‌های آنها صرفا «به‌طور سطحی و ظاهری ضبط می‌شود، فقط مستند می‌شود و حتی صرفا مورد تصدیق قرار می‌گیرد ... اما هرگز اتفاق نیفتاده است. حتی وقتی در حال روی دادن بوده، هرگز اتفاق نیفتاده است. مهم نیست. توجهی به آن نمی‌شود».این وضعیت در مورد نیکاراگوئه اوایل دهه 1980 صدق می‌کند. وقتی یک انقلاب مردمی می‌خواست به فقر پشت کند و دانش و امید را به کشوری بازگرداند که مدت‌ها به عنوان یک جمهوری موزی (banana republic: معمولا در حوزه آمریکای لاتین به کشوری گفته می‌شود که از نظر سیاسی متزلزل است و اقتصاد آن تک‌محصولی است) پس‌زده شده بود. در ایالات متحده، حکومت ساندینیستا با موفقیت به‌عنوان حکومتی کمونیستی و خطرناک معرفی شد که درهم شکسته خواهد شد. در نهایت ریچارد نیکسون درباره تمام آمریکای لاتین گفت: «هیچ‌کس برای این منطقه خراب‌شده ارزشی قایل نیست.» جنگ به بهانه دموکراسی پادزهری است بر این رفتارها.

به ندرت به نظر می‌رسد که سینمای داستانی معاصر سکوت‌های سیاسی را بشکند. فیلم واقعا خوب خاطرات موتورسیکلت چیزی حدود یک نسل دیر ساخته شد. در این کشور، جایی که هالیوود مرزهای آزادی‌خواهی را مشخص می‌کند، فیلم کن لوچ و چند تن دیگر، حکم استثناهایی افتخارآمیز را دارند. به هر حال سینما به‌خاطر قصور و کوتاهی در حال دگرگون شدن است. اینک مستند‌ها به پرده نقره‌ای بازگشته‌اند و عموم مردم از آنها استقبال می‌کنند؛ چه در آمریکا و چه در دیگر نقاط جهان. دو ماه بعد از اکران فارنهایت 11/9 مایکل مور، این فیلم همچنان مورد تشویق و تحسین قرار می‌گرفت. دلیل این امر چیست؟ جواب ساده است. این فیلم اثری قوی بود که به مردم کمک می‌کرد از اخبار بی‌معنای رسانه‌ها، معنایی برداشت کنند و چیزی بفهمند. اما جنگ به بهانه دموکراسی قرار نیست این چنین باشد.
 
امروزه با برنامه‌های تلویزیونی که به دروغ برچسب واقعیت را یدک می‌کشند و بیشتر وقت تلویزیون را به خود اختصاص داده‌اند، سینما فرصت مناسبی را برای بیان واقعیت فراهم آورده است. امروزه چنین خطراتی از سوی یک ابرقدرت‌ ددمنش و نئوفاشیست به ما تحمیل می‌شود و از این رو ما نیاز مبرمی به اطلاعات سالم و غیرآلوده داریم. مردم امروزی آماده‌اند تا با خرید یک بلیت سینما به این اطلاعات دست یابند. جنگ به بهانه دموکراسی به بررسی دموکراسی دروغین و بدلی می‌پردازد که به همراه موسسه‌ها و سازمان‌های مالی غربی و جنگی علیه دموکراسی مردمی از راه می‌رسد. این داستان مردمی است که من برای اولین بار چهل سال پیش آنها را دیدم؛ اما آنها دیگر کوچک نیستند و حالا به چشم می‌آیند؛ آنها یک جنبش سیاسی قدرتمند هستند در حال احیای مفاهیم اصیلی که با صنف‌گرایی و باندبازی تحریف شده بود و آنها در حال دفاع از اساسی‌ترین و بنیادین‌ترین حقوق بشر در جنگی هستند که علیه تمام ما برپا شده است.

کریس مارتین و من (که این فیلم را با مشارکت هم ساختیم) از دو گروه فیلم‌سازی و دو فیلم‌بردار متفاوت، پرستن کلوزیه و روبرت بینسلی، استفاده کردیم. برنامه‌ریز ما شخصی به نام مایکل وات بود که حامی و پشتیبان پروژه‌های ضد فقر در سراسر جهان است. او به تهیه‌کننده، وین یانگ، گفت که می‌خواهد از توانایی تلویزیونی من در سینما بهره ببرد. با جذب یکی دو سرمایه‌گذار خارج از برنامه توانستم وکلای نیویورکی سام کوک مرحوم را متقاعد به فروش حقوق سرود تغییری روی خواهد داد کنم؛ که به نظرم یکی از بهترین و شورانگیزترین قطعه‌های موسیقی سیاه است که تا امروز نوشته و اجرا شده است. وقتی این قطعه موسیقی اجرا شد در جنوب ایالات متحده بودم. دوران جنبش حقوق مدنی بود و ترانه کوک با - و برای- مردمی که برای آزادی مبارزه می‌کردند، صحبت می‌کرد.
 
این موضوع درباره چکامه‌های ویکتور خارا اهل شیلی نیز صدق می‌کند. ترانه‌های او تجلیلی از دموکراسی مردمی سالوادور آلنده بود که در نهایت آگوستو پینوشه و سی‌آی‌ای آن را خاموش کردند. ما فیلم را در استادیوم ملی شهر سانتیاگو شیلی ساختیم؛ جایی که خارا و هزاران زندانی سیاسی دیگر در آن نگهداری می‌شدند. بی‌تردید او منبع نیرو و استقامت رفقایش بوده و آن‌قدر برای آنها می‌خوانده تا سربازان به جانش بیافتند و دست‌هایش را خرد کنند. او آخرین ترانه‌اش را در آنجا روی تکه‌هایی از کاغذ نوشت؛ کلمات او می‌گفتند:ظاهر فاشیم چقدر ترسناک است؟ / آنها نقشه‌هایشان را با ظرافتی چاقووار اجرا کردند / برای آنها، خون برابر مدال است / خواندن چقدر سخت است / وقتی که باید از ترس بخوانم / جایی که سکوت و فریاد / پایان ترانه من است.آنها بعد از دو روز شکنجه او را کشتند. جنگ به بهانه دموکراسی درباره چنین دلاوری‌ها و روحیه‌هایی است و هشداری به همه ما که «برای آنها» هیچ چیز تغییر نکرده و خون هنوز برابر مدال است.

تبلیغات