نویسندگان: غزال طبری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  نخستین سوالی که در رابطه با گابریل گارسیا مارکز به ذهن هر مخاطب - خواه موافق آثار او باشد و شیفته‌اش، خواه جزو آن دسته‌ای باشد که نویسنده را محکوم به آشفته‌گویی می‌کند و راست و دروغ‌های درهم او را بر نمی‌تابد – خطور می‌کند، پس از سال‌ها هنوز بی‌جواب مانده است: آیا رئالیسم جادویی لغتی صحیح برای سبک کار مارکز است؟
بسیاری از نویسندگان آمریکای لاتین، سرسختانه به این لغت رئالیسم جادویی می‌تازند، چرا که برای آنان، این رئالیسم جادویی که آن را محصول سانتی‌مانتالیسم اتوکشیده فرانسوی‌هایی می‌دانند که قادر به درک تنوع زندگی‌ها نیستند، این واقعیت زندگی روزمره‌شان است و مارکز، شاخص‌ترین نام میان کسانی که اینگونه می‌نویسند، من بر کلمه «اینگونه» اصرار می‌کنم چون خود این نویسندگان شیوه نوشته‌های خود را «سبک» تلقی نمی‌کنند، آنها خود را تنها راوی آن چیزی می‌دانند که در آمریکای لاتین هر روز و هر روز پیرامونشان اتفاق می‌افتد. بله، به راستی معجزه بخشی از زندگی روزمره در آمریکای لاتین است. سرزمینی که در آن جادوگرهای محلی قدرتی بیش از کلیسا دارند که انقلاب‌های یکی دوروزه در آن اتفاق می‌افتد و ترکیب نژادها، معجون فرهنگی عجیبی را در آن خلق کرده است.

گابو، در همین سرزمین‌ زاده می‌شود و رشد می‌کند. در خانه‌ای که به جای پدر و مادر جوان – که در جای دیگری ساکن هستند – مادربزرگ و پدربزرگی افسانه‌واره زندگی می‌کنند و یک دوجین آدم دیگر که بعضی روحند و بعضی انسان. مادر بزرگ، گابو، که بعدها الهام‌بخش شخصیت اورسولا می‌شود، برای او داستان‌هایی را تعریف می‌کند که بسیاری از آنها را بعدا در کتاب‌های مختلف مارکز می‌بینیم. پدربزرگ هم او را برای دیدن محیط بیرون می‌برد. با او به بازار مکاره می‌رود و برایش از دوئلی در دوران جوانی می‌گوید که در آن کسی را کشته است. آری، روح آن مرده، هرگز پدربزرگ را رها نمی‌کند و پدربزرگ هم خوسه ارکادیوی کتاب صد سال تنهایی مارکز می‌شود، برای علاقه‌مندان به صد سال تنهایی از این روست که خواندن زیستن برای بازگفتن، شعفی عمیق به همراه می‌آورد، چراکه تمام شخصیت‌های خیال‌گونه‌ اثر، متناظری در جهان کودکی مارکز می‌یابندباید توجه کرد که کسی گابو را تربیت نکرده است، کسی او را بزرگ نکرده است.
 
او، خود، میان سایه‌ها و تصاویر نیمه‌راست نیمه‌رویا بزرگ شده است و شاید، فضای جذاب آثارش را مدیون همین است که به زور، مرزهای میان حقیقت و رویا را برایش مشخص نکرده‌اند که او با آمیخته‌ای از هر دو رشد کرده است و تبدیل به بخشی از آن فرهنگ و فضا شده است. سال‌های کودکی گابو، با جنگ‌ها، تصاویر مردگان و اختلافات داخلی می‌گذرد، همین است که باعث می‌شود در صد سال تنهایی جنگ هزارروزه کلمبیا را به تصویر بکشد یا درگیری میان سفیدهای شرکت یونایتد فروت را با کارگران معترض خود که گابو را به خلق تصویر واگن‌های پر از مرده سوق می‌دهد – کل کشته‌شدگان این درگیری هفت نفرند. دره ماگدالنا، در بسیاری از آثار مارکز به چشم می‌خورد،‌ منطقه‌ای که در هجوم شرکت کاشت موز و سیل جویندگان کار، تبدیل به قمارخانه و عشرتکده سفیدها می‌شود.
 
پدر تلگرافچی مارکز هم یکی از همین سیل مشتاقان بوده است که داستان عشقش با لوئیسا، مادر آینده گابو، بن‌مایه رمان عشق در سال‌های وبا را ساخته است.ما دره ماگدالنا را در توفان برگ، صد سال تنهایی و بسیاری از داستان‌های کوتاه مارکز می‌بینیم. ادبیات او کاملا محصول رشد یافتن میان تصاویری است که از کنار گابوی کوچک می‌گذرند، بی‌آنکه فیلتر شوند، بی‌آنکه تفکیک و تحلیل شوند و بار سوررئال خود را از دست بدهند. شاید برای همین است که ادبیات او تا این حد تصویری‌ است آمیخته به بوی ساحل‌های آمریکای لاتین تا این حد خاک آلود از خشکسالی‌های بی‌پایان… او اینها را رها نمی‌کند، سفرش به شوروی دستمایه رمان پاییز پدرسالار می‌شود. او که پیش از آن، به بیشتر کشورهای اروپای شرقی سفر کرده است، با ورود به شوروی برای نخستین بار مردمی را می‌بیند که گرچه فقیرند اما امید به آینده درآنها زنده است با این وجود گابو گرچه عمیقا و با تمام وجود سوسیالیست است هرگز واقع‌بینی‌اش را از دست نمی‌دهد، هرگز شعارزده نمی‌شود و همواره خود را از ادبیات سیاسی مبرا نگه می‌دارد.
 
او از رتبه‌بندی‌ها، ملاحظات و مناسبات سیاسی – که برای نویسندگان آمریکای لاتین جزئی لاینفک از زندگی حرفه‌ای‌ست – بیزار است، چرا که اعتقاد دارد یک نویسنده هنگامی که جایزه یا پستی سیاسی را قبول می‌کند، سرانجام وادار به محافظه‌کاری می‌شود، چرا که سیاست، سرانجام با مبارزه آزاد انسان در تعارض قرار می‌گیرد و انسان‌سیاسی، سرانجام وادار می‌شود در سمت وزیر، سفیر یا رئیس‌جمهور، جایی علیه مبارزات چریکی، مبارزات آزادی‌خواهانه بایستد.

مارکز، پیش از هر چیز یک انسان آزاد است و گرچه ذهنی ایدئولوژیک دارد، همواره سعی می‌کند سیاست‌زده نباشد. از همین رو است که وجه سیاسی ادبیات مارکز تا این حد جذاب و غیرشعاری‌ است، چراکه برپایه هیچ مصلحت‌اندیشی بنا نشده است، چرا که از دل او بر می‌آید. آری، او انسان آزادی است. او خود آمریکای لاتین است با همان خوی‌گرم و وحشی‌ و گاه حتی غیرقابل درک و تمام وحشتش از این است که روزی آزادی خود را از دست بدهد و به سرنوشت استوریاس دچار شود، نویسنده‌ای که با قبول پست سیاسی مقابل آرمان‌های خودش می‌ایستد.
 
با این وجود، این هراس مارکز، باعث نمی‌شود که او دوستی صمیمانه‌اش با فیدل کاسترو یا اورتگا را خدشه‌دار کند، که همه دستنویس‌هایش را بفرستد تا فیدل قبل از چاپ بخواند و از شهرتش، برای دفاع از حقوق بشر و آزادی استفاده نکند. هیچ کدام مانع نمی‌شود که او، درکتاب‌هایش، سیستم برده‌داری سرمایه‌داری را محکوم نکند. اما همه اینها اینقدر ظریف اتفاق می‌افتد، اینقدر آزادمنشانه اتفاق می‌افتد که بر خواننده تاثیر بدی نمی‌گذارد. او هم مثل هر نویسنده دیگری در آمریکای لاتین، مسوولیت اجتماعی خود را – هر چند با شیوه عجیب و غریب همیشگی‌اش – انجام می‌دهد و البته آن را با همان آزادی بدوی همیشگی‌اش در می‌آمیزد. او شدیدا برای خلق ادبیاتش به این زندگی بدوی نیاز دارد و پیام‌آور جنبش‌های آمریکای لاتین است بی‌اینکه نقشی سیاسی در آنها بر عهده بگیرد.
 
چراکه برعکس بسیاری از روشنفکران – البته در سایر نقاط دنیا – بر این باور است که جدایی نویسنده از اجتماعش، قطع تماس با توده مردم و معاشرت با جمعی نخبه، هر چند ممکن است برای نویسنده آرامش‌بخش و دل‌انگیز باشد اما او را به حیطه‌ای سوق می‌دهد که گابو نام «نویسنده حرفه‌ای» بر آن می‌گذارد. برای گابو، نویسنده حرفه‌ای، نویسنده عقیمی است که سر یک ساعت مشخص بیدار می‌شود، کارهای مشخصی را می‌کند و البته چیزهای مشخصی را می‌نویسند که فاقد ارزش ادبی‌اند که یخ زده‌اند، جامدند، خاطراتی خشک که از آن یک مرده‌اند. تلاش گابو بر این است که به این ورطه سقوط نکند، شاید به همین دلیل است که برای نویسندگان جوان، کارگاه‌های چندروزه ادبیات برگزار می‌کند و به میان مردم می‌رود و در تفریحات آدم‌های معمولی شریک می‌شود. دشواری ادبیات او، از همین رو شاید، دشواری لغات نیست. بیش از لغات یا ساختار جملات، آنچه کار خواننده – در مورد ما مترجم – را سخت می‌کند، تصاویر دشواریاب او هستند، ادبیات او، شدیدا خیال‌پرورانه است.

تبلیغات