نویسندگان: احسان ابطحی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  نیکاراگوئه بزرگ‌ترین کشور آمریکای مرکزی در شمال هندوراس و جنوب کاستاریکا قرار گرفته است و مانند سایر کشورهای این منطقه سابقه درگیری‌های سیاسی طولانی دارد. وقایع این کشور برای ما ایرانی‌ها و البته آمریکایی‌ها چندان ناآشنا نیست. ماجرای مشهور «ایران کنترا» یا «ایران گیت» که می‌رفت سرنوشت ریچارد نیکسون را برای رونالدریگان تکرار کند، هیچگاه فراموش‌شدنی نیست. ماجرای ایران کنترا و ایران گیتس برای ما ایرانی‌ها ماجرای غریبی نیست.
 
اگرچه اسناد این ماجرا هنوز کاملا مشخص نشده‌اند، اما آنچه واضح است این است که دولت ریگان به طور غیرقانونی در زمان جنگ ایران و عراق، به جمهوری اسلامی سلاح می‌فروخت و پول ناشی از فروش آن را به شورشیان نیکاراگوئه مشهور به کنتراها می‌داد تا علیه اورتگا و سندینستای ضدآمریکایی بجنگند. این ماجرا ریگان را تا آستانه سقوط از دولت پیش برد اگرچه بخت یار او بود و او و دولتش به سرنوشت ریچارد نیکسون و ماجرای واترگیت دچار نشد. رقابت میان «ساندینیست‌»ها و «کنترا»ها سرنوشت تاریخ معاصر سیاسی نیکاراگوئه را رقم زده است. در سال 1961 بود که «کارلوس فونسکا» دانشجوی جوان نیکاراگوئه‌ای «جبهه ملی رهایی‌بخش ساندینیست‌ها» را بنیان نهاد. این حزب اگرچه در دهه 60 میلادی حزبی کوچک به شمار می‌رفت؛ اما برخورد بی‌رحمانه سوموزا، دیکتاتور وقت نیکاراگوئه این توهم را برای همه ایجاد کرد که «ساندنیست‌»ها گروهی قدرتمند و خطرناکند.
زلزله سال 1972 میلادی در شهر ماناگوآ، پایتخت نیکاراگوئه، آخرین میخ بر تابوت دیکتاتوری «لوموزا» بود. 90 درصد پایتخت ویران شده بود؛ اما سود مدیریت و فساد آشکار سوموزا که در بازسازی شهر اهمال می‌کرد، زمینه را برای سقوط او و روی کار آمدن«ساندینیست‌»ها فراهم کرد. انحصاری کردن صنایع کلیدی در بازسازی نیکاراگوئه اقتصاد این کشور را به شدت تضعیف کرد، تا جایی که دیگر کسی حاضر به حمایت از دیکتاتور نبود. در سال 1976 میلادی ادغام چند شرکت تولید پارچه کتان با یکدیگر باعث کاهش شدید قیمت آن در بازار شد. این کاهش قیمت باعث شد تا اقتصاد نیکاراگوئه که به شدت به محصول کتان وابسته است با مشکلاتی جدی روبرو شود.
 
ضعف اقتصادی شدید سبب شد تا «ساندنیست‌»ها با قدرت و جسارت بیشتری به جلو حرکت کنند و قدرت را در دست بگیرند. این روند تا آنجا ادامه یافت که سرانجام «ساندنیست‌»ها در ژوئن سال 1979 میلادی با حمایت قاطع مردم با تکیه بر عناصری مانند کلیسا، به قدرت رسیدند و دانیل اورتگا، رئیس‌جمهوری نیکاراگوئه شد. اورتگا اگرچه با تفکرات چپ‌گرایانه به قدرت رسیده بود اما مانند بسیاری از هم‌کیشانش عمل نکرد و در سال 1990 میلادی تن به برگزاری انتخابات آزاد داد. دانیل اورتگا و هم‌حزبی‌های ساندینیست‌‌اش شکست خوردند و البته از شکست خود به شدت شوکه شدند. با این حال اما قدرت را به طور مسالمت‌آمیز واگذار کردند. پارتیزان‌های سابق گویی مسیر جدیدی را در سیاست انتخاب کرده بودند و نقطه عطف سیاست برای آنها نه خیابان که صندوق رای بود.
 
به دنبال شکست اورتگا خانم ویولتا بریوس دو چامورو در سال 90 به قدرت رسید تا اولین رئیس‌جمهوری زن قاره آمریکای لاتین لقب بگیرد. جامورو در شرایطی قدرت را در دست می‌گرفت که اقتصاد نیکاراگوئه رو به زوال و نابودی بود و درآمد سرانه این کشور 80 درصد کاهش یافته بود و دولت 12 میلیارد دلار بدهی خارجی داشت؛ بحرانی که میراث جنگ داخلی میان کنتراها و ساندینیست‌ها بود. در سال 1996 دانیل اورتگا دوباره در انتخابات شرکت کرد و باز هم شکست خورد، این بار اما در برابر آرنولدو آلمان از حزب لیبرال قانون اساسی. در انتخابات سال 2001 میلادی؛ حزب لیبرال قانون اساسی باز هم حزب جبهه ملی رهایی‌بخش ساندینیست‌ها را شکست داد و این بار «انریکه بولانوس» رئیس‌جمهور شد.

پس از روی کار آمدن بولانوس، کالین پاول وزیر خارجه آمریکا به او هشدار داد که فاصله‌اش را با ساندینیست‌ها حفظ کند. گویا پاول آمریکایی پیش‌بینی می‌کرد تحولات آتی این کشور آمریکای لاتین را. با این همه اورتگای چپ‌گرا در نوامبر سال 2006، پس از شانزده سال دوری از قدرت دوباره به قدرت رسید. این بار اما با تفکرات جدید: آشتی با اقتصاد بازار آزاد؛ رفع فقر، گرسنگی و البته ایجاد عدالت. اورتگا در سفر به تهران به صراحت اعلام کرد که مبارزه با فقر و گرسنگی از مبارزه با آمریکا مهمتر است. اورتگای انقلابی شانزده سال پیش قدرت را به طور دموکراتیک به رقبایش واگذار کرد. و اینک دوباره بازگشته است. اگرچه در بازگشت خود، جامه نو کرده است.

تبلیغات