نویسندگان: فرزانه سالمی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

در شیلی همه چیز یا به آلنده مربوط است یا به پینوشه. حد وسطی وجود ندارد. اگر آگوستینو پینوشه را جنایتکار بخوانی، به دفاع از کمونیست‌ها متهم خواهی شد و اگر به نقاط ضعف سیاست‌های سالوادور آلنده اشاره کنی، محکوم به حمایت از سرکوب و جنایت پینوشه خواهی شد! شیلی در گذشته با سایر کشورهای آمریکای لاتین یک تفاوت داشت و آن هم دوری ارتش از عرصه سیاست بود؛ زیرا ورود ارتش به مهلکه اختلافات داخلی در سال 1891 میلادی به کشته شدن شمار زیادی از غیرنظامیان منجر شده بود و گزینه مطلوبی به شمار نمی‌آمد.

مهمترین اتفاقات در تاریخ سیاسی شیلی را باید در دوران زمامداری سالوادور آلنده رییس‌جمهور چپ‌گرای این کشور و سپس دوران دیکتاتوری ژنرال پینوشه دنبال کرد؛ دو دوره‌ای که سایه‌های آنها هنوز بر فراز شیلی سنگینی می‌کند. این ماجرا را شاید بتوان از سال 1970 میلادی روایت کرد؛ یعنی زمانی که شرایط به قدرت رسیدن رییس‌جمهور سوسیالیستی مثل آلنده فراهم شده بود. او از جوانی فعالیت سیاسی داشت و نمایندگی پارلمان شیلی و وزارت بهداشت را هم تجربه کرده بود. با این وجود، طبقه نخبگان شیلی از او وحشت داشتند و فکر می‌کردند آلنده همه چیز را اشتراکی خواهد کرد.

سالوادور آلنده در جریان انتخابات 36 درصد آرا را به دست آورده بود و همین باعث شده بود راستها نقطه ضعفی از او در دست داشته باشند. آنها می‌گفتند آلنده حمایت اکثریت را به دست نیاورده و دولت او قانونی نخواهد بود. اما ژنرال رنه اشنایدر، فرمانده وقت نیروهای مسلح بر قانونی بودن حکومت آلنده صحه گذارد و جانشین او هم آلنده را به رسمیت شناخت. دولت سوسیالیستی آلنده حکومتی دموکراتیک بود که به تدریج تغییرو تحولات زیادی را در این کشور رقم زد. ملی کردن برخی صنایع از جمله مس، تصرف کارخانه‌ها و مقابله محرومان با صاحبان صنایع و سرمایه از جمله وقایعی بود که در سه سال حکومت سالوادور آلنده رقم خورد.

اما آلنده با مشکلات زیادی مواجه بود. برخی گروه‌های چپ‌گرا از جمله نهضت چپ انقلابی به جای حمایت از آلنده او را به شدت مورد حمله قرار می‌دادند، آتش تنش‌ها را دامن می‌زدند، اشغال غیرقانونی کارخانه‌ها را رهبری می‌کردند و با پلیس به زد و خورد می‌پرداختند. چپ‌های رادیکال در شیلی عملا معتقد بودند آلنده بیش از اندازه به دموکراسی و اصلاحات پایبند است و به همین جهت خائن است.
از سوی دیگر، راست‌ها می‌خواستند جلو اعمال تغییرات اساسی توسط آلنده را بگیرند و مثلا پارلمان از او می‌خواست برای ملی کردن صنایع یا انجام هر مصادره، موافقت نمایندگان را جلب کند و این باعث بروز بن‌بست قانون اساسی شد. درواقع تنها سال اول حکومت آلنده به خوبی و خوشی گذشت و پس از آن مشکلات عدیده‌ای سربر آوردند. با این وجود، آلنده حس شأن خوبی را به مردم شیلی هدیه کرد که برای بسیاری از آنها اهمیت زیادی داشت.

آلنده برخلاف برخی از چپ‌گرایان نه سخنگوی مسکو بود و نه دنباله‌رو کاسترو. او سعی نکرد به زور کنگره را منحل کند و جلو فعالیت احزاب را بگیرد. ارتش هم در زمان او به دموکراسی و قانون اساسی پایبند بود. اما شیلی به تدریج به کشوری تبدیل شد که با کمبود و قحطی مواجه بود. سیاست‌های اقتصادی آلنده مشکلات زیادی ایجاد کرده بود که جامعه شیلی آمادگی برخورد با آن را نداشت. همه چیز صفی شده بود و اعتصاب و خرابکاری و خشونت به خوراک هرروزه مردم بدل شده بود . از تابستان 1972 به بعد، دائما شیلی صحنه اعتصاب و تحریم و تظاهرات موافقان یا مخالفان با آلنده بود و این مساله زندگی مردم را فلج کرده بود. کمتر از سه هفته مانده به کودتای 11 سپتامبر 1973، کارلوس پراتز فرمانده نیروی زمینی شیلی بر اثر فشارها وادار به استعفا شد. آلنده که «شنیده بود» معاون او یعنی ژنرال پینوشه چند بار از شرکت در توطئه چینی‌ها علیه حکومت سر باز زده ، در انتصاب او به فرماندهی نیروی زمینی تردید نکرد و با دست خودش گور خودش را کند.

در روز کودتای پینوشه، نیروی دریایی شیلی سرتاسر سواحل را به کنترل خود درآورد. نیروی هوایی کاخ ریاست جمهوری را بمباران کرد و تانک‌ها وارد سانتیاگو شدند. آلنده نیز در کاخ ریاست جمهوری به زندگی خود پایان داد.
پس از کودتا، ژنرال پینوشه سنت ارتش شیلی مبنی بر وفاداری به قانون اساسی را شکست و قدرت را خودش در اختیار گرفت. او فعالیت احزاب سیاسی را متوقف ساخت، کنگره را تعطیل کرد و برای تضمین امنیت رژیم نظامی‌اش تلاش زیادی به خرج داد. در دوران زمامداری او عده زیادی- بنا به روایتی بین سه تا چهار هزار نفر- ناپدید و عده زیادی کشته شدند. روایات وحشت‌آوری نیز در خصوص روش‌های شکنجه آن رژیم بر سر زبان‌ها بود و حتی از پینوشه نقل شده که «این مارکسیست‌ها را اگر شکنجه نکنی حرف نمی‌زنند»

نقض مسلم و آشکار حقوق بشر در حکومت پینوشه با مداخله بین‌المللی خاصی مواجه نشد و در این میان نقش آمریکا کاملا موثر بود؛ زیرا واشنگتن به هر صورت از سقوط حکومت چپگرای آلنده در شیلی کاملا احساس رضایت می‌کرد.
شاید از خوش‌شانسی پینوشه بود که مثل سایر دیکتاتورها مجبور نشد با خفت پا به فرار بگذارد! او در همه‌پرسی شکست خورد و قدرت را واگذار کرد اما خود را از تک و تا نینداخت و مقام فرماندهی نیروهای مسلح را حفظ کرد.

دوپارگی جامعه شیلی در مورد جنایات پینوشه تا مدت‌ها و حتی پس از مرگ او نیز ادامه داشت. زمانی که خبر بازداشت او در لندن و سپس حبس خانگی‌اش منتشر شد، 23 درصد از مردم شیلی اعلام کردند که می‌خواهند گذشته را فراموش کنند و علاقه‌ای به مجازات او ندارند. حتی عده‌ای از رعایت حقوق بشر در مورد ژنرال جنایتکار سخن به میان می‌آوردند!
شاید تا پیش از بازداشت پینوشه این بحث حتی در میان مردم مطرح هم نمی‌شد اما به تدریج مردم توانستند راجع به آن دوره وحشتناک هم حرف بزنند. دیکتاتوری او روح مردم را ترسانده بود؛ هر چند که امروز هم ژنرال پینوشه هنوز طرفدارانی دارد؛ گروه‌هایی که او را ناجی شیلی در مقابل کمونیسم می‌نامند.

منابع:
1. تب تند آمریکای لاتین، نشر نی، 1385
2. تاریخ جهان در قرن بیستم، نشر فرزان روز، چاپ اول، 1378
3. ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی، نشر آگاه، چاپ دوم،

تبلیغات