آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  شاید ماجرای «ایران –کنترا» یا به روایت ایرانی‌اش «مک فارلین» باید اتفاق می‌افتاد تا رونالد ریگان جمهوریخواه نیز فشارهایی را که سال‌های پیشتر بر رقیب دموکراتش – جیمی کارتر – وارد شده بود، تجربه کند. سال 1359 با تداوم اسارت گروگان‌های آمریکایی در ایران، این کارتر دموکرات بود که کاخ سفید را ترک گفت و صندلی ریاست‌جمهوری را به رونالد ریگان – رقیب جمهوریخواه خود – واگذار کرد. دست تقدیر جیمی کارتر را همراهی نکرد تا گروگان‌های آمریکایی چند روزی زودتر آزاد شوند، بلکه طعم شیرین آن آزادی بر کام او و حزب دموکرات آمریکا بنشیند.
 
گروگان‌های آمریکایی آزاد شدند اما آنگاه که ریگان بازی انتخابات را از رقیب خود برده و کلید کاخ سفید در دست محافظه‌کاران قرار گرفته بود. چند سال بعد – در سال 1365 – اما اکنون گویی نوبت به رونالد ریگان جمهوریخواه رسیده بود تا با پیچیدگی‌های دیپلماسی ایران روبه‌رو شود و طعم تلخ یک ناکامی بر زبانش بنشیند. آسیا به نوبت می‌چرخید: یک بار برای جمهوریخواهان و باری دیگر برای دموکرات‌ها؛ یک بار در داستان تسخیرسفارت آمریکا و باری دیگر در ماجرای «ایران – کنترا». این طنز تاریخ بود که در فاصله چند سال، اول جمهوریخواهان و سپس دموکرات‌ها، رقیب خود را سوار بر موجی به حاشیه برانند که از تهران برمی‌خاست.

چهارم خردادماه 1365 هواپیمایی که از آن سوی اقیانوس اطلس به پرواز درآمده بود در خاک ایران بر زمین نشست. این هواپیما برخلاف آنچه ریگان می‌پنداشت نه حامل ستاره اقبال او بود که عامل نابختیاری‌اش شد. رابرت مک‌فارلین (مشاور امنیت ملی ریگان) و الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) دو مسافر آن هواپیمای بدشگونی بودند که در تعلیق روابط تهران – واشنگتن و برای پیاده کردن ماموریت آنها وارد ایران شده بود. نمایندگان آمریکایی، کیکی را به همراه داشتند در شمایل کلید تا نشانه‌ای باشد از گشایش باب روابط میان دو کشور و نیز یک قبضه تپانچه و علاوه بر آن یک جلد انجیل‌مقدس که با امضای یادگاری‌ای همراه بود به خط رونالد ریگان و خطاب به رهبر ایران.
 
هدیه اصلی برای ایرانی‌ها اما نه کیک و کلید و انجیل که تسلیحات موردنیاز ایران بود. در میانه جنگ با عراق؛ تسلیحاتی همچون موشک‌های هاگ، تاو و لامپ‌های رادار که هواپیمای بدشگون حامل آنها بود. فروش این تسلیحات به ایران اما پیرو مذاکراتی صورت می‌گرفت که منوچهر قربانی‌فر – در مقام یک دلال اسلحه – و محسن کنگرلو – در مقام خریدار – انجام داده بودند. داستانی که بعدها اکبر هاشمی‌رفسنجانی، فرمانده جنگ وقت، آن را چنین روایت کرد: «شروع قضیه مک‌فارلین نامه‌ای است که آقای قربانی‌فر به آقای کنگرلو می‌نویسد که آن موقع مشاور نخست‌وزیر موسوی بود. قربانی‌فر [که دلال اسلحه بود] به آقای کنگرلو می‌گوید: جلسه‌ای در خانه «دول» ( از سران جمهوریخواه) بود که ریگان و بوش پدر هم در آن جلسه بودند.
 
در آن جلسه می‌گویند که از عراق حمایت می‌کنیم و اگر پیروز شود، سودش را شوروی‌ها خواهند برد. لذا بهتر است از جنگ استفاده و به ایران کمک کنیم چون ایران شکست نمی‌خورد، پس خوب است که در این پیروزی سهم داشته باشیم... به هر حال وقتی که این نامه به آقای کنگرلو می‌رسد، به ما می‌گوید و ما هم در جلسه سران قوا بحث می‌کنیم.»(1) پاسخ مقامات ایران نیز مثبت بود که بدین‌ترتیب لازم نبود تا تسلیحات آمریکایی به بهایی افزون‌تر، از بازار سیاه خریداری شوند. پیشنهاد قربانی‌فر، برداشتن آب از سرچشمه بود؛ امری که در میانه جنگ ایران و عراق انتفاع ایران را به همراه داشت و اینچنین بود که ایران نیز تعهد می‌داد تا یاری‌رسان آمریکایی‌ها باشد برای آزادی گروگان‌هایشان که در اسارت نیروهای حزب‌الله لبنان به‌سر می‌بردند.

اگرچه مک فارلین و الیور نورث پای به خاک تهران گذاشته بودند تا بابی به مذاکره بگشایند، اما محاسبات آمریکایی‌ها اشتباه از کار درآمده بود. همچنان که بعدها وقتی رونالد ریگان مدعی آن شد که تهران و واشنگتن پیش از سفر مک فارلین به ایران، 18 ماه مذاکره را پشت سر گذاشته‌اند چنین پاسخی از آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت ایران شنیدیم: « تماس آمریکا با مقامات ایرانی در 18 ماه گذشته به هیچ‌وجه صحت ندارد و شاید‌آنها مذاکره با دلال‌های اسلحه را تماس با مقامات ایرانی قلمداد می‌کردند.»(2) آمریکایی‌ها آنچنان که بعدها اکبر هاشمی‌رفسنجانی مدعی شد: «از یک واسطه اسلحه فریب خوردند و مناسب نبود که یک جایی مثل کاخ سفید فریب بخورد و از واسطه ما شکست بخورد.»(3)

اینچنین بود که مک‌فارلین با ورود به تهران، آنگاه که خواستار ملاقات با رئیس‌جمهور ایران شد و خود را حامل پیام رونالد ریگان معرفی کرد، خود را با درهای بسته دیپلماسی روبه‌رو دید. اما نه‌تنها رئیس‌جمهور ایران به مذاکره با مک‌فارلین آمریکایی ننشست که برای دیپلمات آمریکایی درهای مذاکره به سوی نخست‌وزیر و رئیس مجلس ایران نیز بسته بود. در نهایت این تنها دکتر محمدعلی هادی و فریدون وردی‌نژاد بودند که به ترتیب به نمایندگی از مجلس و سپاه به مذاکره با نمایندگان رئیس‌جمهور آمریکا نشستند. مک‌فارلین اما آنقدر متعجب شده بود که چهره درهم بکشد و به ایرانی‌ها بگوید: «شانس در خانه شما آمده است و در حالی که فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی است، ما آمده‌ایم تا مشکلات‌تان را حل کنیم، اما شماها اینطور با ما عمل می‌کنید؟ من اگر رفته بودم روسیه که پوست بخرم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات می‌کرد؛ شما چه جور آدم‌هایی هستید که نماینده مخصوص رئیس‌جمهور آمریکا آمده و با این حال یک کلام حاضر نیستید با آن صحبت کنید؟»(4)

مک‌فارلین این سخن را گفته بود تا ناآگاهی‌اش از دیپلماسی ایرانی را به نمایش گذاشته باشد که به گمان او آنگاهی که درهای دیپلماسی حتی میان دو ابرقدرت متقابل – آمریکا و شوروی – نیز به کلی بسته نیست، چه توجیهی است برای سختگیری مقامات ایرانی در مواجهه با آمریکایی‌ها وجود دارد. بعدها امام به روشنی پاسخ او را داد، وقتی که گفت: «آن کس که ادعا می‌کند اگر من به شوروی رفته بودم رئیس شوروی سه مرتبه به دیدن من می‌آمد، گمان می‌کند اینجا هم شوروی است. اینجا کشور اسلام است. اینجا، نه کرملین... [بلکه] کشور رسول خداست.»(5)

نمایندگان آمریکایی در تعلیق مذاکرات پنج روزی را در هتلی در تهران اقامت گزیدند، اگرچه به هر حال تسلیحات آمریکایی مورد نیاز ایران را مطابق وعده‌های قبلی، تحویل مقامات ایران دادند و پس از آن تهران را به مقصد واشنگتن ترک کردند. نابختیاری آمریکایی‌ها اما تا اینجای ماجرا در لایه‌های پنهان دیپلماسی رقم خورده بود که داستان نه به گوش ایرانیان ضدآمریکایی رسیده بود و نه به گوش آمریکایی‌های ضدایرانی. نابختیاری اصلی اما در راه بود. ایران به پرداخت 14 میلیون از بدهی 21 میلیون دلاری خود به منوچهر قربانی‌فر، دلال این معامله تسلیحاتی، بسنده کرد؛ چه آنکه مدعی گرانفروشی و کم‌فروشی در این معامله بود. با این حال منوچهر قربانی‌فر مدعی آن بود که بقیه پول را نیز به‌ حساب آمریکایی‌ها ریخته است اما از جیب خود. اینچنین بود که قربانی‌فر، ماجرا را با آیت‌الله منتظری در میان گذاشت و اکنون چه‌بسا این مهدی هاشمی بود که پنج ماه پس از سفر مک‌فارلین به ایران، هفته‌نامه «الشراع» چاپ لبنان را در جریان خبر آن قرار می‌داد.
 
یازدهم آبان‌ماه 1365، مجله «الشراع» لبنان، قفل از این داستان سربسته گشود. اکنون اگر ماجرای ایرانی‌ها، حدیث آش‌خورده و دهان‌سوخته بود، ماجرای آمریکایی‌ها اما حدیث آش‌نخورده و دهان‌سوخته بود. اینچنین بود که مک‌فارلین مسیری به خودکشی گشود و مقاماتی از کاخ سفید و شورای امنیت ملی آمریکا به همراه دادستان کل ایالات متحده، در مسیر استعفا پای گذاشتند؛ چه آنکه اکنون جمهوریخواهان آمریکا، خود را با «واترگیت دوم» روبه‌رو می‌دیدند. زمانی – در سال 1972 - پس از آنکه نیکسون جمهوریخواه به ریاست‌جمهوری آمریکا رسید، پرده‌ها برافتاد و فاش شد که پیروزی جمهوری‌خواهان به‌واسطه دستگاه‌های استراق سمعی ممکن شده بود که در ستاد انتخاباتی رقبای دموکراتشان – ساختمانی به نام واترگیت – کار گذاشته بودند.
 
آن ماجرا آنچنان به حیثیت جمهوریخواهان لطمه زد که نیکسون در اوایل سال 1974 از مقام خود کناره‌گیری کند و رسوایی «واترگیت» در پرونده جمهوریخواهان آمریکایی به ثبت برسد. اکنون اما – 12 سال بعد – فاش شدن سفر مک فارلین به ایران، رسوایی دیگری بود برای جمهوریخواهان آمریکا؛ و بنابراین بی‌مسمی نبود اگر این رسوایی را عده‌ای «واترگیت دوم» نامیدند و عده‌ای دیگر نیز آن را «ایران‌گیت» خواندند. آمریکا طعم شیرین فروش تسلیحات به ایران را چشیده بود در حالی که دیگر کشورها را از فروش تسلیحات به ایران منع می‌کرد و یک دیپلمات آمریکایی را با کیک و کلید دوستی به ایران فرستاده بود، آنگاه که هم‌پیمانان خود را از دوستی با ایران برحذر می‌داشت. سیاست یک بام و دو هوا، کار دست آمریکایی‌ها داده بود.

در ایران اما افشای ماجرا گویی چندن دردسرساز نشد که مقامات از غافلگیر شدن خود در هنگام اطلاع از ورود مک‌فارلین به ایران گفتند و بر این مبنا تا به آنجا که توانستند در تقبیح سیاستمداران آمریکایی سخن بر زبان آوردند و بدین‌ترتیب جامه تطهیر پوشیدند. با این حال «موسوی خوئینی‌ها» روحانی مرتبط با دانشجویان و فعال در تسخیر سفارت آمریکا گویی چندان پذیرای توجیهات نبود که به طعنه و انتقاد از حکومت‌مداران ایرانی، گفت: «اگر شیطان آمد، از همان دم در باید بیرونش کرد، حتی اگر بخواهد وارد شود و حرف هم نزند... جوهره این انقلاب مبارزه با آمریکا شد. بنابراین جوهره اگر از این انقلاب گرفته شود، دیگر انقلابی نیست.»(6) در ماجرای مک‌فارلین اما نه‌تنها راهی به مذاکره ایران و آمریکا گشوده نشد که – آنچنان که گفته شد – خشتی دیگر نیز بر دیوار بی‌اعتمادی میان دو کشور گذاشته شد. پرواز مک‌فارلین آمریکایی به ایران گویی بر مدار صفر‌درجه می‌چرخید.

یادداشت‌ها:
1- بی‌پرده با هاشمی‌رفسنجانی، انتشارات کیهان، چاپ اول، 1382، صص 84-83.
2- روزنامه کیهان، 24 آبان 1365، ص17.
3- کیهان هوایی، 19 فروردین 1366.
4- به نقل از: اکبر هاشمی‌رفسنجانی، سخنرانی در نماز جمعه، کیهان، 14 آبان 1365، ص13.
5- صحیفه نور، ج 20، ص 49.
6- روزنامه کیهان، 19 آبان 1365، ص18.

تبلیغات