روابط ایران و آمریکا؛ از پیروزی انقلاب تا تسخیر سفارت
آرشیو
چکیده
متن
پیام سهجملهای کلنل تام شفر، آخرین وابسته نظامی آمریکا به واشنگتن، تیر خلاص به نجات غریقهای کاخ سفید بود که سودای نجات «جزیره ثبات» از امواج انقلاب را در سر میپروراندند: «ارتش تسلیم شد. آیتالله خمینی برنده شد و نظم موجود فرو ریخت.» این در حالی است که در گزارشی که 18 ماه پیش از انقلاب توسط بازرس کل وزارت خارجه آمریکا تهیه شد، آمده بود: «هیچ چالش جدی داخلی در برابر رهبری شاه وجود ندارد.» سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) هم در اوت 1978(مرداد 1357) طی گزارشی به کاخ سفید و کنگره آمریکا اعلام کرد: «ایران در وضع انقلابی یا حتی ماقبل انقلاب قرار ندارد.» اداره ضداطلاعات ایالات متحده آمریکا (DIA) نیز در ارزیابی خود از شرایط ایران در 28 دسامبر 1978(7 مهرماه 57) طی گزارشی به مقامهای تراز اول واشنگتن اعلام کرد: «انتظار میرود شاه تا 10 سال دیگر بهطور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد.»
به نظر گریسیک، هیچ یک از دولتهای غربی تا ماههای پایانی سال 1978 طرحی را برای تغییر سیاستهای خود در قبال ایران و گرایش به سوی انقلابیون تهیه نکرده بودند. حتی ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در تهران هم که به چوب انتقاد رانده و در کشاکش بلاتکلیفیهای کاخ سفید مانده بود تمام تابستان سال 57 را برای گذراندن تعطیلات به آمریکا رفت و گزارشها فقط از طریق افراد عادی سفارت ارسال میشد و روشن بود که نمیتوانست اهمیت چندانی داشته باشد. سولیوان اذعان دارد که: «در ماههای نخست آغاز اعتراضهای مردمی ما این حوادث را مقدمه انقلاب نمیدانستیم و بدبینانهترین گزارشی که در این زمینه در ماه می از طرف قسمت سیاسی سفارت تهیه شد، حاکی از این بود که شاه مبارزه سختی در پیش دارد.»
حتی سرآنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران نیز تا قبل از شهریور 57 رژیم شاه را در معرض یک خطر جدی نمیدید: «من هنوز باور نداشتم که شاه در معرض یک خطر جدی قرار گرفته باشد و این بحران روزی به سقوط او بینجامد.» ظاهرا پایتختها به سفیرانشان چندان اعتمادی نداشتند. آمریکا هایزر را به تهران فرستاد و فرانسه «میشل پونیاتوسکی» فرستاده ویژه والری ژیسکاردستن رئیسجمهور و دوست شاه را.تنها در اجلاس گوادلوپ بود که سران کشورهای آمریکا، آلمان، انگلیس و فرانسه پس از سه روز گفتوگو و مشورت راجع به تحولات ایران به این نتیجه رسیدند که باقی ماندن شاه در ایران سبب تداوم بحران خواهد بود. معالوصف کارتر به توصیه ژیسکار دستن و سایرونس وزیر خارجه و برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در 18 دی توسط دو تن از مقامات فرانسوی پیامی را به امامخمینی رساند که در آن از ایشان خواسته شده بود تا تمام نیرو و اهتمام خویش را جهت جلوگیری از مخالفت مردم علیه بختیار به کار بندد.
وی در این پیام به قطعی بودن خروج شاه اشاره و سپس تهدید کرد که «تهاجم به بختیار به مثابه قماری است که تلفات فراوان برجای خواهد گذاشت و وخامت اوضاع به مداخله ارتش خواهد انجامید». امام با رد درخواست کارتر اعلام کردند:«ملت ما حاضر نیست با دولت بختیار بهعنوان میراث شاه یا با تدابیری چون تشکیل شورای سلطنت که همه آنها غیرقانونی است، کنار آید... آقای کارتر اگر حسننیت دارند میبایست از پشتیبانی کودتا یا دخالت در امور ایران دست بکشند تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمی برقرار شود... ملت را به حال خود واگذارید تا من از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت، یک شورای انقلاب تاسیس کنم تا امکانات مناسب جهت به ثمر نشستن حکومت مبعوث ملت انجام پذیرد، در غیر این صورت امید به آرامش نیست.» روز 21 دی سایروس ونس، وزیرخارجه آمریکا و سخنگوی 4 کشور شرکتکننده در کنفرانس گوادلوپ به روزنامهنگاران گفت: «شاه در نظر دارد تعطیلات خود را در خارج از ایران بگذراند و دولت ایالات متحده نیز این تصمیم شاه را تایید میکند. آمریکا احساس میکند که شاه دیگر در آینده ایران نقشی ندارد.»
ناخدای سرگردان جزیره ثبات
آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران از دغدغه شاه در آخرین دیدارش با وی چنین حکایت میکند:«در این دیدار خداحافظی، شاه نظر مرا راجع به سرنوشت خودش جویا شد. من گفتم او را در وضعی میبینم که آمریکاییها برای آن اصطلاح «no. win» (وضعیتی که در آن امیدی به پیروزی وجود ندارد) به کار میبرند و اضافه کردم هر روز که شما بیشتر در کشور بمانید بختیار مثل برفی که در آب افتاده باشد، تحلیل خواهد رفت، اگر کشور را ترک کنید شانس کمی برای بازگشت خواهید داشت. زیرا بختیار توانایی برقراری نظم و استقرار حکومت خود را ندارد... توفان انقلاب ایران را فرا گرفته و همه نهادهای قانونی را کنار زده است....» شاه با این دل خالی شده، تخت پرشده از اعتراض و بخت برگشته از انقلاب رهسپار آسوان مصر میشود، اما این آغاز دردسرهای کارتر بود.
هم شاه به کارتر حمله میکرد و وی را به خاطر سقوط ایران مورد سرزنش قرار میداد (کیهان- 09/11/57)هم امام خمینی کارتر را دشمن شماره یک مردم ایران میخواند. (کیهان-۵۷/۱۱/۴) قطبنمای زنگزده آمریکاییها، پس از ترک امید از بقای جزیره ثبات (به تعبیر کارتر) در ساختار پساسلطنتی ایران در پی ساحل امنی میگشت تا مگر با پناه به آن همچنان حضورشان را تداوم بخشند. به گفته سولیوان، «درباره سیاست کلی آمریکا در ایران من بر این اعتقاد باقی بودم که باید همکاری و اعتماد متقابلی بین گروه حاکم جدید و نیروهای مسلح ایران به وجود آورد و رهبران جدید ایران را قانع کرد که برای مبارزه با خطر کمونیسم به یک ارتش قوی احتیاج دارند.»
در نهایت وی موفق میشود تا حضور مستشاران آمریکایی در ارتش پس از انقلاب را هرچند با تعدادی کمتر، امکانپذیر سازد: «پس از مباحثات بسیار، سرانجام ما در مورد تقلیل تعداد اعضای هیئت نظامی خود در ایران به بیستوپنج نفر به توافق رسیدیم و قرار شد رئیس این هیئت هم نسبت به رئیس فعلی درجه پایینتری داشته باشد.» اما توفان از ناحیه کشتی ناخدای سرگردان در آسمان آفریقا و آمریکا برمیخاست. ناخدای سرگردانی (flying duchman)که به قول کسینجر پس از سیوهفت سال بهدنبال بندری برای پهلو گرفتن و پناه جستن بود اما کسی حاضر به یاریاش نبود. شاه پس از مصر مدتی به ملک حسن دوم پادشاه مراکش پناه برد اما استقبال انور سادات کجا و استقبال ملک حسن کجا.
شاه درخواست عزیمت به آمریکا کرد اما کارشناسان سیاسی آمریکا در یک برآورد سیاسی ـ اطلاعاتی در 14 فوریه 1979 (25 بهمن 1357) به اطلاع کارتر رساندند که پذیرش شاه مساوی است با نابودی تمامی امیدهای بسیار کوچک باقی مانده در آمریکا و واکنشهای تند انقلابیون ایرانی و تسخیر سفارت آمریکا در تهران. واقعه حمله به سفارت آمریکا و شلیک به داخل آن توسط 75 نفر از اعضای چریکهای فدایی خلق در روز 25 بهمن 1357 خطری بیخ گوش آمریکاییها بود که با وساطت آیتالله طالقانی، به خیر گذشته بود و حتی پس از آن کمیتهای به سرپرستی ماشاالله قصاب و ماشاالله کاشانی در سفارت تشکیل میشود، اما پذیرش شاه، بساط آمریکاییها را برمیچید. در هفته پایانی اسفند 1357 ساعت 11 شب، سولیوان و جان استمپل به نخست وزیری میروند و درخواست آزادی یکی از افراد گارد محافظ شرکت آمریکایی خلیج در خیابان سلطنت آباد را میکنند.
امیرانتظام، بازرگان را با تلفن خبر کرده و کسب تکلیف میکند؛ با درخواست سولیوان موافقت میشود و تیمسار ایمانیان فرمانده نیروی هوایی با فرستادن نیرو کار را انجام میدهد. در همان هفته پایانی اسفند 57 سولیوان این بار با حضور در نخستوزیری درخواست آزادی شماری از کارشناسان آمریکایی گروگان گرفته شده در کبکان مشهد را میدهد.وی اضافه میکند گروگانگیری جنبه سیاسی ندارد و صرفا به دلیل بدهکاری است و سفارت آمریکا حاضر است بدهی را کامل بپردازد و قضیه را حل کند. از بازرگان کسب تکلیف میشود و با درخواست وی موافقت میشود. در اظهارات سولیوان میتوان تاسف وی را از اینکه دولت موقت دارای قدرت مطلق در اجرای سیاستها و تصمیماتش نیست، ملاحظه کرد: «بازرگان و اعضای دولت او به حفظ روابط دوستانه با آمریکا علاقهمند بودند ولی اداره امور کشور عملا از دست آنها خارج بود.» این امر نشاندهنده آن بود که به رغم امید کاخ سفید به میانهروها، آنها از تیر ترکش خشم انقلابیون در امان نیستند.
به این موضوع در کتاب خاطرات کارتر اشاراتی شده است: «مهدی بازرگان و اعضای کابینهاش که بیشتر آنها تحصیلکرده غرب بودند با ما همکاری داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت میکردند و از ژنرال فیلیپ گاست مراقبت به عمل میآوردند تا بدون خطر رفت و آمد کند و برای ما پیامهای دوستانه میفرستادند. بازرگان به طور علنی اعلام کرد که مایل است با آمریکا روابط حسنهای داشته باشد، اما تندروها برای او به صورت مشکلی درآمده بودند.» (بحران 444 روزه تهران، ص 20) با این حال نگرانی از وقوع کودتا با حمایت کارتر درمیان دولت موقت چنان بود که از همان اوان انقلاب ابراهیمیزدی به نماینده آمریکاییها گوشزد کرده بود. نگرانی جدی بود، چرا که اردشیر زاهدی پسر فضلا... زاهدی - نظامی کودتاچی علیه مصدق - به گوش شاه خوانده بود که میتوان ترفند 25 سال قبل را دوباره آزمود و وی نقش پدرش را ایفا کند. اما شاه در پاسخ به او گفته بود:« شرایط امروز با دو هفته پیش هم متفاوت است چه برسد به 25 سال قبل.»
تیر خلاص به روابط ایران و آمریکا
کارتر از یکسو در مواجهه با فشارهای داخل کاخ سفید برای میزبانی از شاه بیمار بود-هرچند شخصا مخالفش بود و حتی توصیههای ابراهیم یزدی به نمایندگان آمریکایی وی را از این کار برحذر میداشت- و از سوی دیگر به مهندسی سازه جدیدی از روابط با ایران انقلابی میاندیشید. روزنامه اطلاعات در شماره روز 10 فروردین 1359 نوشت:«جیمیکارتر، رئیسجمهور آمریکا در پیامی به امامخمینی به اشتباهات واشنگتن در قبال انقلاب اسلامی ایران اعتراف کرد.» دو روز بعد،همزمان با رفراندوم تعیین نظام جمهوری اسلامیایران، کارتر «چارلز ناس» را به عنوان کاردار ایالات متحده راهی تهران کرد و از طریق وی نظر دولت بازرگان در مورد سفر شاه به آمریکا را جویا شد؛ نظر دولت موقت منفی بود.
از مجموعه نوشتههای دولتمردان آمریکا معلوم میشود بازرگان، نخستوزیر دولت موقت انقلاب و دکتر یزدی، وزیر امورخارجه ضمن مخالفت با سفر شاه به آمریکا حتی به دلایل پزشکی، توجیه آن را برای مردم ایران ناممکن دانسته، درباره برانگیخته شدن تظاهرات مردمی اعلام خطر میکنند. جیمی کارتر و سایروس ونس ـ که نمایندگان جناح مخالف سفر شاه به آمریکا بودند ـ معتقد بودند: آمریکا نباید به خاطر شاه که دیگر از سلطنت خلع شده راههای نزدیکی با حکومت جدید ایران را سد کند و منافع حیاتی آمریکا را در خاورمیانه از دست بدهد. به نوشته هامیلیتون جردن، کارتر تنها کسی بود که حتی تا آخرین لحظه از عواقب پذیرش شاه اظهار نگرانی میکرد.
دیوید راکفلر و هنری کیسینجر که جبهه دوستان شاه را تشکیل میدادند با فرستادن نامهای از دولت کارتر خواستند چون شاه بهشدت بیمار است و امکانات معالجه سرطان غدد لنفاویش در مکزیک ـ محل اقامت جدید شاه ـ نیست باید به آمریکا سفر کند. در ماه اکتبر این جبهه به کاخ سفید نیز نفوذ کرد و از میان نزدیکترین یاران جیمی کارتر نیز یارگیری نمود. او کسی نبود جز زبیگنیو برژینسکی. کیسینجر تهدید کرد که اگر حکومت کارتر میخواهد از پشتیبانی آنها در مورد قرارداد محدود ساختن سلاحهای استراتژیک پیمان (سالت) برخوردار شود باید تقاضای مسافرت شاه را بپذیرد. در کنار وی، برژینسکی نیز پذیرفتن شاه از سوی آمریکا را این چنین توجیه میکرد: «پذیرفتن شاه به آمریکا یک امر اصولی و اخلاقی بود... من قویا این نظر را دنبال میکردم که آنچه برای ما مطرح است پایبندی به تعهد برای پناه دادن به یک دوست قدیمی است.
من میدانستم که سادات و ملکحسین و رهبران سعودی و سایر دوستان ما به دقت مراقب رفتار ما با شاه هستند و روش ما در برابر روش شاه در قضاوت خود آنان نسبت به ما نیز مؤثر واقع خواهد شد.»کارتر در نهایت تسلیم شد.4 هفته پس از ورود شاه به مکزیک بیماری وی تشدید شد. او یک تومور سرطانی بدخیم در ناحیه گردن داشت و از یرقان شدید نیز رنج میبرد. پس از 4 ماه اقامت در مکزیک وی مطلع شد که دولت کارتر با سفر او به آمریکا صرفا با هدف معالجه بیماریش موافقت کرده است. سرانجام هواپیمای «گلف استریم» حامل شاه و فرح پهلوی و خانواده سلطنتی در شب 22 اکتبر 1979-30 مهر 1358- به آرامی در فرودگاه «لاگاریا» در نیویورک فرود آمد. جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا، ساعاتی قبل ورود محمدرضا شاه پهلوی به آمریکا برای معالجات پزشکی را تصویب کرده بود.
دو روز پس از ورود شاه به آمریکا، رهبر انقلاب در نخستین موضعگیری و در واکنش به این سفر فرمود: «اخیرا هم که شاه رفته آمریکا و پذیرفتند او را منتها به اسم اینکه سرطان دارد و انشاءالله صحیح باشد منتها... پس پولهای ما چه میشود، خوب او بمیرد پولهای ما چه میشود؟» روز دهم آبان امام خمینی طی پیامی قاطعانه خواستار استرداد شاه به ایران شد و در آخر فرمود «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید.» همان روز رویداد دیگری رخ داد که بسان کبریت مشتعلی بر تپه باروت عمل کرد. مهندس بازرگان نخستوزیر دولت موقت، ابراهیم یزدی وزیرامورخارجه و مصطفی چمران وزیردفاع، برای شرکت در جشنهای استقلال الجزایر به این کشور سفر کردند. برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا نیز در این مراسم حضور یافته بود. ملاقات و مذاکره این دو هیات، نقطه آغاز چالش میان رابطه دو کشور شد.
روزنامه اطلاعات شنبه ۱۲ آبان نوشت: براساس گزارشهای رسیده، مهندس مهدی بازرگان یک ملاقات بدون حضور خبرنگاران و عکاسان با برژینسکی مشاور ریاست جمهوری ایالات متحده در امور امنیت آمریکا، در الجزایر انجام داد که یکساعتونیم به طول انجامید. مهندس بازرگان در پایان این ملاقات در گفتوگوی کوتاهی اعلام کرد، مذاکره با برژینسکی صریح و روشن بوده و او اعلام کرده که باید آمریکا روش خود درباره ایران را نسبت به دوران شاه مخلوع تغییر دهد. بازرگان گفت: ترتیب این ملاقات دو روز قبل از عزیمت من به الجزایر داده شده بود. کاردار سفارت آمریکا در تهران به من اطلاع داد، برژینسکی مایل است هنگام اقامت من در الجزایر ملاقات و مذاکراتی انجام دهد، اما برژینسکی معتقد است که طرف ایرانی خواستار مذاکره با او شده است. وی در کتاب خود مینویسد: «مهدی بازرگان نخستوزیر ایران از من تقاضای ملاقات کرد. من این تقاضا را پذیرفتم و بعدازظهر همان روز با وی ملاقات کردم.
در این دیدار ابراهیم یزدی وزیر خارجه و مصطفی چمران وزیر دفاع حضور داشتند. مذاکرات ما تنها مربوط به مساله شاه و مسافرت او به آمریکا نبود بلکه در اطراف مسائل کلی مربوط به روابط دو کشور دور میزد. من تاکید کردم که آمریکا نه درصدد توطئه علیه رژیم جدید ایران است و نه چنین توطئهای را تشویق و تقویت میکند و افزودم، آماده برقراری هر نوع مناسباتی هستیم که شما میخواهید... ما منافع مشترکی با هم داریم ولی نمیدانیم که شما میخواهید چگونه با هم همکاری کنیم... دولت آمریکا آماده توسعه روابط اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی با دولت شما درحد آمادگی و خواست شماست. با این مقدمه، گفتوگوهای ما در زمینه امکانات همکاری در زمینههای مختلف از جمله امور امنیتی ادامه یافت و چمران هم مساله کمک و همکاری آمریکا را به نیروهای نظامی ایران مطرح کرد. من بدون اینکه وعده مشخصی بدهم امکان این همکاری را رد نکردم. مساله شاه بعد از مذاکرات مقدماتی مطرح شد.
یزدی که یک دکتر تحصیلکرده آمریکاست پس از اشاره به سیاست گذشته ما در پشتیبانی از شاه گفت که حضور شاه در آمریکا موجب ناراحتی ماست. یزدی سپس گفت: اگر خود شاه هم قصد فعالیت سیاسی نداشته باشد، اطرافیان و طرفداران او دست بردار نیستند و چنین نتیجه گرفت که مردم ایران حضور او را در آمریکا دلیل درگیری و دخالت آمریکا در این مساله میدانند. وی همچنین عنوان کرد که شاه بیماری خود را وسیلهای برای پناهندگی به آمریکا قرار داده است... موضوع داراییهای شاه در آمریکا مطرح شد و من گفتم درهای دادگاههای ما همیشه برای پذیرفتن دعاوی شما باز است. ملاقات ما در جو بسیار دوستانهای پایان یافت و رفتار مخاطبان ایرانی من بسیار بیش از انتظار صمیمانه بود.
من جریان این ملاقات را بیدرنگ به رئیسجمهور و ونس گزارش دادم. آن شب تلویزیون ملی ایران تصاویری از برژینسکی در حالی که با هیات ایرانی دست میداد را نشان داد. اینچنین بود که حدود دو میلیون نفر تظاهرکننده خشمگین به خیابانها ریختند و شعار «مرگ بر آمریکا» سردادند و امام طی پیامی در 12 آبان 58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوی رژیم آمریکا اعلام کرد: «دانشگاهیان، دانشآموزان و طلاب علوم دینی با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریکا گسترش دهند.» روز پس از آن دانشجویان پیرو خط امام سفارت ایالات متحده را اشغال کردند؛ اپیزود آخر روابط ایران و آمریکا همین بود؛ پایان یک آغاز.
به نظر گریسیک، هیچ یک از دولتهای غربی تا ماههای پایانی سال 1978 طرحی را برای تغییر سیاستهای خود در قبال ایران و گرایش به سوی انقلابیون تهیه نکرده بودند. حتی ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در تهران هم که به چوب انتقاد رانده و در کشاکش بلاتکلیفیهای کاخ سفید مانده بود تمام تابستان سال 57 را برای گذراندن تعطیلات به آمریکا رفت و گزارشها فقط از طریق افراد عادی سفارت ارسال میشد و روشن بود که نمیتوانست اهمیت چندانی داشته باشد. سولیوان اذعان دارد که: «در ماههای نخست آغاز اعتراضهای مردمی ما این حوادث را مقدمه انقلاب نمیدانستیم و بدبینانهترین گزارشی که در این زمینه در ماه می از طرف قسمت سیاسی سفارت تهیه شد، حاکی از این بود که شاه مبارزه سختی در پیش دارد.»
حتی سرآنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران نیز تا قبل از شهریور 57 رژیم شاه را در معرض یک خطر جدی نمیدید: «من هنوز باور نداشتم که شاه در معرض یک خطر جدی قرار گرفته باشد و این بحران روزی به سقوط او بینجامد.» ظاهرا پایتختها به سفیرانشان چندان اعتمادی نداشتند. آمریکا هایزر را به تهران فرستاد و فرانسه «میشل پونیاتوسکی» فرستاده ویژه والری ژیسکاردستن رئیسجمهور و دوست شاه را.تنها در اجلاس گوادلوپ بود که سران کشورهای آمریکا، آلمان، انگلیس و فرانسه پس از سه روز گفتوگو و مشورت راجع به تحولات ایران به این نتیجه رسیدند که باقی ماندن شاه در ایران سبب تداوم بحران خواهد بود. معالوصف کارتر به توصیه ژیسکار دستن و سایرونس وزیر خارجه و برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در 18 دی توسط دو تن از مقامات فرانسوی پیامی را به امامخمینی رساند که در آن از ایشان خواسته شده بود تا تمام نیرو و اهتمام خویش را جهت جلوگیری از مخالفت مردم علیه بختیار به کار بندد.
وی در این پیام به قطعی بودن خروج شاه اشاره و سپس تهدید کرد که «تهاجم به بختیار به مثابه قماری است که تلفات فراوان برجای خواهد گذاشت و وخامت اوضاع به مداخله ارتش خواهد انجامید». امام با رد درخواست کارتر اعلام کردند:«ملت ما حاضر نیست با دولت بختیار بهعنوان میراث شاه یا با تدابیری چون تشکیل شورای سلطنت که همه آنها غیرقانونی است، کنار آید... آقای کارتر اگر حسننیت دارند میبایست از پشتیبانی کودتا یا دخالت در امور ایران دست بکشند تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمی برقرار شود... ملت را به حال خود واگذارید تا من از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت، یک شورای انقلاب تاسیس کنم تا امکانات مناسب جهت به ثمر نشستن حکومت مبعوث ملت انجام پذیرد، در غیر این صورت امید به آرامش نیست.» روز 21 دی سایروس ونس، وزیرخارجه آمریکا و سخنگوی 4 کشور شرکتکننده در کنفرانس گوادلوپ به روزنامهنگاران گفت: «شاه در نظر دارد تعطیلات خود را در خارج از ایران بگذراند و دولت ایالات متحده نیز این تصمیم شاه را تایید میکند. آمریکا احساس میکند که شاه دیگر در آینده ایران نقشی ندارد.»
ناخدای سرگردان جزیره ثبات
آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران از دغدغه شاه در آخرین دیدارش با وی چنین حکایت میکند:«در این دیدار خداحافظی، شاه نظر مرا راجع به سرنوشت خودش جویا شد. من گفتم او را در وضعی میبینم که آمریکاییها برای آن اصطلاح «no. win» (وضعیتی که در آن امیدی به پیروزی وجود ندارد) به کار میبرند و اضافه کردم هر روز که شما بیشتر در کشور بمانید بختیار مثل برفی که در آب افتاده باشد، تحلیل خواهد رفت، اگر کشور را ترک کنید شانس کمی برای بازگشت خواهید داشت. زیرا بختیار توانایی برقراری نظم و استقرار حکومت خود را ندارد... توفان انقلاب ایران را فرا گرفته و همه نهادهای قانونی را کنار زده است....» شاه با این دل خالی شده، تخت پرشده از اعتراض و بخت برگشته از انقلاب رهسپار آسوان مصر میشود، اما این آغاز دردسرهای کارتر بود.
هم شاه به کارتر حمله میکرد و وی را به خاطر سقوط ایران مورد سرزنش قرار میداد (کیهان- 09/11/57)هم امام خمینی کارتر را دشمن شماره یک مردم ایران میخواند. (کیهان-۵۷/۱۱/۴) قطبنمای زنگزده آمریکاییها، پس از ترک امید از بقای جزیره ثبات (به تعبیر کارتر) در ساختار پساسلطنتی ایران در پی ساحل امنی میگشت تا مگر با پناه به آن همچنان حضورشان را تداوم بخشند. به گفته سولیوان، «درباره سیاست کلی آمریکا در ایران من بر این اعتقاد باقی بودم که باید همکاری و اعتماد متقابلی بین گروه حاکم جدید و نیروهای مسلح ایران به وجود آورد و رهبران جدید ایران را قانع کرد که برای مبارزه با خطر کمونیسم به یک ارتش قوی احتیاج دارند.»
در نهایت وی موفق میشود تا حضور مستشاران آمریکایی در ارتش پس از انقلاب را هرچند با تعدادی کمتر، امکانپذیر سازد: «پس از مباحثات بسیار، سرانجام ما در مورد تقلیل تعداد اعضای هیئت نظامی خود در ایران به بیستوپنج نفر به توافق رسیدیم و قرار شد رئیس این هیئت هم نسبت به رئیس فعلی درجه پایینتری داشته باشد.» اما توفان از ناحیه کشتی ناخدای سرگردان در آسمان آفریقا و آمریکا برمیخاست. ناخدای سرگردانی (flying duchman)که به قول کسینجر پس از سیوهفت سال بهدنبال بندری برای پهلو گرفتن و پناه جستن بود اما کسی حاضر به یاریاش نبود. شاه پس از مصر مدتی به ملک حسن دوم پادشاه مراکش پناه برد اما استقبال انور سادات کجا و استقبال ملک حسن کجا.
شاه درخواست عزیمت به آمریکا کرد اما کارشناسان سیاسی آمریکا در یک برآورد سیاسی ـ اطلاعاتی در 14 فوریه 1979 (25 بهمن 1357) به اطلاع کارتر رساندند که پذیرش شاه مساوی است با نابودی تمامی امیدهای بسیار کوچک باقی مانده در آمریکا و واکنشهای تند انقلابیون ایرانی و تسخیر سفارت آمریکا در تهران. واقعه حمله به سفارت آمریکا و شلیک به داخل آن توسط 75 نفر از اعضای چریکهای فدایی خلق در روز 25 بهمن 1357 خطری بیخ گوش آمریکاییها بود که با وساطت آیتالله طالقانی، به خیر گذشته بود و حتی پس از آن کمیتهای به سرپرستی ماشاالله قصاب و ماشاالله کاشانی در سفارت تشکیل میشود، اما پذیرش شاه، بساط آمریکاییها را برمیچید. در هفته پایانی اسفند 1357 ساعت 11 شب، سولیوان و جان استمپل به نخست وزیری میروند و درخواست آزادی یکی از افراد گارد محافظ شرکت آمریکایی خلیج در خیابان سلطنت آباد را میکنند.
امیرانتظام، بازرگان را با تلفن خبر کرده و کسب تکلیف میکند؛ با درخواست سولیوان موافقت میشود و تیمسار ایمانیان فرمانده نیروی هوایی با فرستادن نیرو کار را انجام میدهد. در همان هفته پایانی اسفند 57 سولیوان این بار با حضور در نخستوزیری درخواست آزادی شماری از کارشناسان آمریکایی گروگان گرفته شده در کبکان مشهد را میدهد.وی اضافه میکند گروگانگیری جنبه سیاسی ندارد و صرفا به دلیل بدهکاری است و سفارت آمریکا حاضر است بدهی را کامل بپردازد و قضیه را حل کند. از بازرگان کسب تکلیف میشود و با درخواست وی موافقت میشود. در اظهارات سولیوان میتوان تاسف وی را از اینکه دولت موقت دارای قدرت مطلق در اجرای سیاستها و تصمیماتش نیست، ملاحظه کرد: «بازرگان و اعضای دولت او به حفظ روابط دوستانه با آمریکا علاقهمند بودند ولی اداره امور کشور عملا از دست آنها خارج بود.» این امر نشاندهنده آن بود که به رغم امید کاخ سفید به میانهروها، آنها از تیر ترکش خشم انقلابیون در امان نیستند.
به این موضوع در کتاب خاطرات کارتر اشاراتی شده است: «مهدی بازرگان و اعضای کابینهاش که بیشتر آنها تحصیلکرده غرب بودند با ما همکاری داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت میکردند و از ژنرال فیلیپ گاست مراقبت به عمل میآوردند تا بدون خطر رفت و آمد کند و برای ما پیامهای دوستانه میفرستادند. بازرگان به طور علنی اعلام کرد که مایل است با آمریکا روابط حسنهای داشته باشد، اما تندروها برای او به صورت مشکلی درآمده بودند.» (بحران 444 روزه تهران، ص 20) با این حال نگرانی از وقوع کودتا با حمایت کارتر درمیان دولت موقت چنان بود که از همان اوان انقلاب ابراهیمیزدی به نماینده آمریکاییها گوشزد کرده بود. نگرانی جدی بود، چرا که اردشیر زاهدی پسر فضلا... زاهدی - نظامی کودتاچی علیه مصدق - به گوش شاه خوانده بود که میتوان ترفند 25 سال قبل را دوباره آزمود و وی نقش پدرش را ایفا کند. اما شاه در پاسخ به او گفته بود:« شرایط امروز با دو هفته پیش هم متفاوت است چه برسد به 25 سال قبل.»
تیر خلاص به روابط ایران و آمریکا
کارتر از یکسو در مواجهه با فشارهای داخل کاخ سفید برای میزبانی از شاه بیمار بود-هرچند شخصا مخالفش بود و حتی توصیههای ابراهیم یزدی به نمایندگان آمریکایی وی را از این کار برحذر میداشت- و از سوی دیگر به مهندسی سازه جدیدی از روابط با ایران انقلابی میاندیشید. روزنامه اطلاعات در شماره روز 10 فروردین 1359 نوشت:«جیمیکارتر، رئیسجمهور آمریکا در پیامی به امامخمینی به اشتباهات واشنگتن در قبال انقلاب اسلامی ایران اعتراف کرد.» دو روز بعد،همزمان با رفراندوم تعیین نظام جمهوری اسلامیایران، کارتر «چارلز ناس» را به عنوان کاردار ایالات متحده راهی تهران کرد و از طریق وی نظر دولت بازرگان در مورد سفر شاه به آمریکا را جویا شد؛ نظر دولت موقت منفی بود.
از مجموعه نوشتههای دولتمردان آمریکا معلوم میشود بازرگان، نخستوزیر دولت موقت انقلاب و دکتر یزدی، وزیر امورخارجه ضمن مخالفت با سفر شاه به آمریکا حتی به دلایل پزشکی، توجیه آن را برای مردم ایران ناممکن دانسته، درباره برانگیخته شدن تظاهرات مردمی اعلام خطر میکنند. جیمی کارتر و سایروس ونس ـ که نمایندگان جناح مخالف سفر شاه به آمریکا بودند ـ معتقد بودند: آمریکا نباید به خاطر شاه که دیگر از سلطنت خلع شده راههای نزدیکی با حکومت جدید ایران را سد کند و منافع حیاتی آمریکا را در خاورمیانه از دست بدهد. به نوشته هامیلیتون جردن، کارتر تنها کسی بود که حتی تا آخرین لحظه از عواقب پذیرش شاه اظهار نگرانی میکرد.
دیوید راکفلر و هنری کیسینجر که جبهه دوستان شاه را تشکیل میدادند با فرستادن نامهای از دولت کارتر خواستند چون شاه بهشدت بیمار است و امکانات معالجه سرطان غدد لنفاویش در مکزیک ـ محل اقامت جدید شاه ـ نیست باید به آمریکا سفر کند. در ماه اکتبر این جبهه به کاخ سفید نیز نفوذ کرد و از میان نزدیکترین یاران جیمی کارتر نیز یارگیری نمود. او کسی نبود جز زبیگنیو برژینسکی. کیسینجر تهدید کرد که اگر حکومت کارتر میخواهد از پشتیبانی آنها در مورد قرارداد محدود ساختن سلاحهای استراتژیک پیمان (سالت) برخوردار شود باید تقاضای مسافرت شاه را بپذیرد. در کنار وی، برژینسکی نیز پذیرفتن شاه از سوی آمریکا را این چنین توجیه میکرد: «پذیرفتن شاه به آمریکا یک امر اصولی و اخلاقی بود... من قویا این نظر را دنبال میکردم که آنچه برای ما مطرح است پایبندی به تعهد برای پناه دادن به یک دوست قدیمی است.
من میدانستم که سادات و ملکحسین و رهبران سعودی و سایر دوستان ما به دقت مراقب رفتار ما با شاه هستند و روش ما در برابر روش شاه در قضاوت خود آنان نسبت به ما نیز مؤثر واقع خواهد شد.»کارتر در نهایت تسلیم شد.4 هفته پس از ورود شاه به مکزیک بیماری وی تشدید شد. او یک تومور سرطانی بدخیم در ناحیه گردن داشت و از یرقان شدید نیز رنج میبرد. پس از 4 ماه اقامت در مکزیک وی مطلع شد که دولت کارتر با سفر او به آمریکا صرفا با هدف معالجه بیماریش موافقت کرده است. سرانجام هواپیمای «گلف استریم» حامل شاه و فرح پهلوی و خانواده سلطنتی در شب 22 اکتبر 1979-30 مهر 1358- به آرامی در فرودگاه «لاگاریا» در نیویورک فرود آمد. جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا، ساعاتی قبل ورود محمدرضا شاه پهلوی به آمریکا برای معالجات پزشکی را تصویب کرده بود.
دو روز پس از ورود شاه به آمریکا، رهبر انقلاب در نخستین موضعگیری و در واکنش به این سفر فرمود: «اخیرا هم که شاه رفته آمریکا و پذیرفتند او را منتها به اسم اینکه سرطان دارد و انشاءالله صحیح باشد منتها... پس پولهای ما چه میشود، خوب او بمیرد پولهای ما چه میشود؟» روز دهم آبان امام خمینی طی پیامی قاطعانه خواستار استرداد شاه به ایران شد و در آخر فرمود «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید.» همان روز رویداد دیگری رخ داد که بسان کبریت مشتعلی بر تپه باروت عمل کرد. مهندس بازرگان نخستوزیر دولت موقت، ابراهیم یزدی وزیرامورخارجه و مصطفی چمران وزیردفاع، برای شرکت در جشنهای استقلال الجزایر به این کشور سفر کردند. برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا نیز در این مراسم حضور یافته بود. ملاقات و مذاکره این دو هیات، نقطه آغاز چالش میان رابطه دو کشور شد.
روزنامه اطلاعات شنبه ۱۲ آبان نوشت: براساس گزارشهای رسیده، مهندس مهدی بازرگان یک ملاقات بدون حضور خبرنگاران و عکاسان با برژینسکی مشاور ریاست جمهوری ایالات متحده در امور امنیت آمریکا، در الجزایر انجام داد که یکساعتونیم به طول انجامید. مهندس بازرگان در پایان این ملاقات در گفتوگوی کوتاهی اعلام کرد، مذاکره با برژینسکی صریح و روشن بوده و او اعلام کرده که باید آمریکا روش خود درباره ایران را نسبت به دوران شاه مخلوع تغییر دهد. بازرگان گفت: ترتیب این ملاقات دو روز قبل از عزیمت من به الجزایر داده شده بود. کاردار سفارت آمریکا در تهران به من اطلاع داد، برژینسکی مایل است هنگام اقامت من در الجزایر ملاقات و مذاکراتی انجام دهد، اما برژینسکی معتقد است که طرف ایرانی خواستار مذاکره با او شده است. وی در کتاب خود مینویسد: «مهدی بازرگان نخستوزیر ایران از من تقاضای ملاقات کرد. من این تقاضا را پذیرفتم و بعدازظهر همان روز با وی ملاقات کردم.
در این دیدار ابراهیم یزدی وزیر خارجه و مصطفی چمران وزیر دفاع حضور داشتند. مذاکرات ما تنها مربوط به مساله شاه و مسافرت او به آمریکا نبود بلکه در اطراف مسائل کلی مربوط به روابط دو کشور دور میزد. من تاکید کردم که آمریکا نه درصدد توطئه علیه رژیم جدید ایران است و نه چنین توطئهای را تشویق و تقویت میکند و افزودم، آماده برقراری هر نوع مناسباتی هستیم که شما میخواهید... ما منافع مشترکی با هم داریم ولی نمیدانیم که شما میخواهید چگونه با هم همکاری کنیم... دولت آمریکا آماده توسعه روابط اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی با دولت شما درحد آمادگی و خواست شماست. با این مقدمه، گفتوگوهای ما در زمینه امکانات همکاری در زمینههای مختلف از جمله امور امنیتی ادامه یافت و چمران هم مساله کمک و همکاری آمریکا را به نیروهای نظامی ایران مطرح کرد. من بدون اینکه وعده مشخصی بدهم امکان این همکاری را رد نکردم. مساله شاه بعد از مذاکرات مقدماتی مطرح شد.
یزدی که یک دکتر تحصیلکرده آمریکاست پس از اشاره به سیاست گذشته ما در پشتیبانی از شاه گفت که حضور شاه در آمریکا موجب ناراحتی ماست. یزدی سپس گفت: اگر خود شاه هم قصد فعالیت سیاسی نداشته باشد، اطرافیان و طرفداران او دست بردار نیستند و چنین نتیجه گرفت که مردم ایران حضور او را در آمریکا دلیل درگیری و دخالت آمریکا در این مساله میدانند. وی همچنین عنوان کرد که شاه بیماری خود را وسیلهای برای پناهندگی به آمریکا قرار داده است... موضوع داراییهای شاه در آمریکا مطرح شد و من گفتم درهای دادگاههای ما همیشه برای پذیرفتن دعاوی شما باز است. ملاقات ما در جو بسیار دوستانهای پایان یافت و رفتار مخاطبان ایرانی من بسیار بیش از انتظار صمیمانه بود.
من جریان این ملاقات را بیدرنگ به رئیسجمهور و ونس گزارش دادم. آن شب تلویزیون ملی ایران تصاویری از برژینسکی در حالی که با هیات ایرانی دست میداد را نشان داد. اینچنین بود که حدود دو میلیون نفر تظاهرکننده خشمگین به خیابانها ریختند و شعار «مرگ بر آمریکا» سردادند و امام طی پیامی در 12 آبان 58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوی رژیم آمریکا اعلام کرد: «دانشگاهیان، دانشآموزان و طلاب علوم دینی با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریکا گسترش دهند.» روز پس از آن دانشجویان پیرو خط امام سفارت ایالات متحده را اشغال کردند؛ اپیزود آخر روابط ایران و آمریکا همین بود؛ پایان یک آغاز.