کدام راست؟ کدام چپ؟
آرشیو
چکیده
متن
گشودن باب اقتراح در مورد آنچه سردبیر نشریه «شهروند امروز» از آن به عنوان «جنبش راست مدرن» یاد میکند، در صورت ورود صاحبنظران و تحلیلگران، میتواند به ارایه الگوهایی متفاوت از آرایش نیروهای سیاسی منجر شود؛ امری که در شرایط کنونی که نوعی همسویی و تفاهم میان طیف متنوعی از نیروها در برابر یک نیروی نوپدید شکل گرفته، ضروری به نظر میرسد و دستکم در بعد نظری، میتواند دو پرسش را پاسخ دهد: «اول آنکه، هر یک از نیروهای حاضر در این تفاهم سیاسی علیه نیروی نوپدید، چه ویژگیها، خواستها و پایگاههایی دارند؟ و دیگر اینکه، هر کدام از این نیروها به کدامین دلیل مشخص، در تفاهم علیه نیروی نوپدید همسویی نشان میدهد؟»
به نظر میرسد پاسخ به این دو پرسش، هم برای تحلیلگران و هم برای خود نیروهای سیاسی لازم است و زمینه آن را فراهم میکند که در وضعیت کنونی، تلاشی متناسب با خواست خود و نیز خواستن متناسب با تلاش خود بروز دهند. مثلا آن چهرههایی که از بستر این تفاهم، در اختیار گرفتن سکان دولت یا کرسیهای مجلس را میطلبند، باید امکانات و تحرک بیشتری را در جریان مقابله با نیروی نوپدید به میدان آورند تا آن نیرویی که در فهرست خواستهایش، فراتر از بقا یا حفظ موجودیت سیاسی – فکری خود، امکان طرح مطالبهای ندارد. از روی دیگر، پاسخ به این دو پرسش (و بهویژه پرسش اول)، این امکان را به ناظران و فعالان سیاسی میدهد تا از دام تصورات رهزن در امان بمانند.
تصوراتی که گاه باعث میشود برخی نیروها که نسبتی با مقولات و مطالباتی چون دموکراسی، مدرنیته، آزادی یا حقوق بشر نداشته و ندارند، محل انتظار قرار گیرند و در نتیجه، کالایی برای عرضه به مشتریان ناخوانده خویش نیابند. از این زاویه، «راست مدرن» نیز در کنار دیگر نیروهای حاضر در این جبهه ائتلافی، جا دارد و باید که ویژگیها، مطالبات، راهبردها و پایگاه خویش را بیابد و آن را به عرصه عمومی بنماید. اما چه تعریفی میتوان برای «راست مدرن» ارایه کرد و بهواقع، چه انتظاری از این نیرو میتوان داشت؟
برای پاسخ به این پرسش، مناسب به نظر میرسد که ابتدا تعریف خود را از «راست» و «چپ» روشن کنیم. به نظر میرسد تعریف غالب (مسلط) در مورد چپ و راست، عموما متناسب با تعریف جهانی آن مراد شده و در طول سالیان (به طور مشخص از زمان ارایه تقسیمبندی سازمان مجاهدان انقلاب اسلامی در ابتدای دهه 70)، تداوم یافته است. در این تعریف، «راست» مترادف با آن نیروی سیاسی است که در حوزه اقتصاد به سرمایهداری اصالت میدهد و بسته به اینکه، سرمایهداری مطلوب آن نیرو از بازار سنتی یا صنعتی تغذیه کند، به آن «راست سنتی» یا «راست مدرن» گفته میشود. در همان تعریف، راست (اعم از مدرن یا سنتی)، آرمانهایی چون «عدالت» یا «آزادی» را پس نمیدارد و تنها به منافع سرمایهداری چشم دارد.
البته این تعریف، در حال حاضر عملا در عرصه سیاسی ایران منسوخ شده است. هم واضعان تقسیمبندی مجاهدین انقلاب پذیرفتهاند که آن تقسیمبندی متناسب با وضعیت سیاسی کنونی ایران نیست و هم نویسنده سرمقاله «شهروند امروز» میپذیرد که در حال حاضر، «جنبش راست مدرن» نماینده سیاسی است. (یعنی نیروهایی که در تعریف پیشین مصداق «راست مدرن» بودهاند، در این تعبیر نمیگنجد) و از همین رو هم، تعبیر کشدار «جنبش فکری» را در توصیف وضعیت این جریان به کار میگیرد. اما چرا آن تقسیمبندی منسوخ شد و اکنون هم برای «راست مدرن» نمیتوان نمایندهای سیاسی یافت؟ به نظر میرسد پاسخ این پرسش در کاستی مبنایی تعریف موجود از عبارات «راست» و «چپ» یافتنی است. این کاستی از آنجا ناشی میشود که به کار برندگان آن، به نوعی گوتهبرداری از ادبیات سیاسی غرب دست زدهاند و کوشیدهاند با نوعی تقسیمبندی طبقاتی، مصادیق راست یا چپ را برای نیروهای موجود یا موعود سیاسی جعل کنند.
البته سردبیر نشریه «شهروند امروز» تا حدودی از تقسیمبندیهای مارکسیستی فاصله گرفته و به جای تقسیمبندی «سرمایه محور» که در آن شکاف «سرمایهدار- کارگر» پررنگ و فعل نشان داده میشود، به تقسیمبندی «دولت محور» روی آورده و شکاف «دولت – بخش خصوصی» را محور بحث خویش قرار داده است. چنانکه در این بحث، هر نیرویی به صفت استقلال از قدرت، پاس داشته میشود و در این میان، بین نیروهای سنتی و مدرن راست چندان تفاوتی نیست. حال آنکه به نظر میرسد این تقسیمبندی متناسب با شرایط امروز جامعه ایران نیست؛ چراکه محور تقسیمبندی، همچنان که در دهه 70 از سوی مجاهدان انقلاب به اشتباه مفاهیم و آرمانهایی چون «عدالت» و «آزادی» اختیار شده بود، اینک نیز با نوعی خوشبینی از همان جنس، حول مفهومی چون «استقلال از قدرت» یا «خصوصیسازی» صورتبندی شده است. حال آنکه چه در آن مقطع و چه بهویژه در مقطع کنونی (دوران پس از اصلاحات)، محور آرایش نیروها «قدرت سیاسی» است و متناسب با فاصله هر نیروی سیاسی (و حتی فکری) به کانون قدرت است که میتوان آن را «چپ» یا «راست» قملداد کرد.
چنین تعریفی البته به شدت نسبیگرایانه است و تکلیف ناظر سیاسی را روشن نمیکند و به عبارت دقیقتر، او را به قطعیت نمیرساند. اما با این حال، این تعریف، امکان آن را فراهم میسازد تا در هر لحظه مشخص سیاسی، آرایشی مشخص از نیروهای سیاسی را بتوان ارایه کرد. آنچه تعریف کنونی از «راست مدرن» فاقد آن است و به همین خاطر هم، نمایندهای سیاسی برای آن یافت نمیشود. در واقع، تعبیر ذهنی برای یک جریان سیاسی همچون «راست مدرن» گرچه دلانگیز است و در ظاهر امر، پلی میان سنت و تجدد مییابد و برخلاف همه نیروهای سیاسی تاریخ معاصر، میتواند نیرویی خلق کند که دولت را به چالش بکشد، بیآنکه به آن وابسته شود؛ اما در عمل، چیزی به دست نمیدهد. چراکه چنین نیرویی اولا موجود نیست و ثانیا با توجه به واقعیتهای جامعهشناسی سیاسی ایران، بسترها و زمینههای شکلگیری آن چندان فراهم نیست. در عوض، بنابر آن تعریف نسبیگرایانه از چپ و راست، به راحتی میتوان نمایندهای برای جریان «راست مدرن» یافت.
در این تعریف، همان طور که گفته شد، هر چه نیرویی به کانون قدرت غیردموکراتیک نزدیکتر و از ارزشهای دموکراسیخواهانه دورتر باشد، راستروتر است. حال نیز راست روی میتواند به نوعی به ابزارهای مدرن اعم از دولت، رسانه، تکنولوژی، سرمایهداری، نظامیگری، آموزش ویژه و سایر نهادها نیز مجهز شود و حتی در سود جستن از این ابزارها، چنان مدرن عمل کند که ناظران عادی متوجه شوند که آن نیرو پوزیسیون است یا اپوزیسیون. «چپ» (به مفهوم مارکسیتی آن) یا «راست» ریشه در کانون قدرت دارد یا علیه قدرت است. بخراسته از رانشیترین طیف سرمایهداری است یا نماینده محرومترین تودههای جامعه. این، دقیقا همان اتفاقی است که در جریان انتخابات ریاستجمهوری نهم رخ داد و باعث شد راستروترین نیرو و چهره حاضر در میدان، در قامت چپ ظاهر شود و از همین زاویه هم، به نقد و نفی بیپروای مجموعه دستاوردهای قدرت سیاسی بهویژه در دهه دوم جمهوری اسلامی دست بزند.
از این زاویه است که به نظر میرسد «راست مدرن» در عرصه واقعی جامعه سیاسی امروز ایران، به آنچه سردبیر نشریه «شهروند امروز» مراد میکند، مطابق نیست. شاید بهتر باشد چنان نیرو را «چپ مدرن» نامید. نیرویی با چنان استقلالی از متن قدرت که به نقد آن دست میزند و در حد توان خویش در جهت اصلاح ساختاری، رفتاری قدرت و نیز تغییر مناسبات موجود تلاش میکند. در این جهت، استفاده از ماشین دولت نیز قابل تایید است؛ چراکه در اینجا، اصالت با «اصلاح قدرت» (دموکراتیزاسیون) است نه «دوری از دولت» نفس استقلال از قدرت، اگر هم ممکن باشد؛ چارهساز نیست
به نظر میرسد پاسخ به این دو پرسش، هم برای تحلیلگران و هم برای خود نیروهای سیاسی لازم است و زمینه آن را فراهم میکند که در وضعیت کنونی، تلاشی متناسب با خواست خود و نیز خواستن متناسب با تلاش خود بروز دهند. مثلا آن چهرههایی که از بستر این تفاهم، در اختیار گرفتن سکان دولت یا کرسیهای مجلس را میطلبند، باید امکانات و تحرک بیشتری را در جریان مقابله با نیروی نوپدید به میدان آورند تا آن نیرویی که در فهرست خواستهایش، فراتر از بقا یا حفظ موجودیت سیاسی – فکری خود، امکان طرح مطالبهای ندارد. از روی دیگر، پاسخ به این دو پرسش (و بهویژه پرسش اول)، این امکان را به ناظران و فعالان سیاسی میدهد تا از دام تصورات رهزن در امان بمانند.
تصوراتی که گاه باعث میشود برخی نیروها که نسبتی با مقولات و مطالباتی چون دموکراسی، مدرنیته، آزادی یا حقوق بشر نداشته و ندارند، محل انتظار قرار گیرند و در نتیجه، کالایی برای عرضه به مشتریان ناخوانده خویش نیابند. از این زاویه، «راست مدرن» نیز در کنار دیگر نیروهای حاضر در این جبهه ائتلافی، جا دارد و باید که ویژگیها، مطالبات، راهبردها و پایگاه خویش را بیابد و آن را به عرصه عمومی بنماید. اما چه تعریفی میتوان برای «راست مدرن» ارایه کرد و بهواقع، چه انتظاری از این نیرو میتوان داشت؟
برای پاسخ به این پرسش، مناسب به نظر میرسد که ابتدا تعریف خود را از «راست» و «چپ» روشن کنیم. به نظر میرسد تعریف غالب (مسلط) در مورد چپ و راست، عموما متناسب با تعریف جهانی آن مراد شده و در طول سالیان (به طور مشخص از زمان ارایه تقسیمبندی سازمان مجاهدان انقلاب اسلامی در ابتدای دهه 70)، تداوم یافته است. در این تعریف، «راست» مترادف با آن نیروی سیاسی است که در حوزه اقتصاد به سرمایهداری اصالت میدهد و بسته به اینکه، سرمایهداری مطلوب آن نیرو از بازار سنتی یا صنعتی تغذیه کند، به آن «راست سنتی» یا «راست مدرن» گفته میشود. در همان تعریف، راست (اعم از مدرن یا سنتی)، آرمانهایی چون «عدالت» یا «آزادی» را پس نمیدارد و تنها به منافع سرمایهداری چشم دارد.
البته این تعریف، در حال حاضر عملا در عرصه سیاسی ایران منسوخ شده است. هم واضعان تقسیمبندی مجاهدین انقلاب پذیرفتهاند که آن تقسیمبندی متناسب با وضعیت سیاسی کنونی ایران نیست و هم نویسنده سرمقاله «شهروند امروز» میپذیرد که در حال حاضر، «جنبش راست مدرن» نماینده سیاسی است. (یعنی نیروهایی که در تعریف پیشین مصداق «راست مدرن» بودهاند، در این تعبیر نمیگنجد) و از همین رو هم، تعبیر کشدار «جنبش فکری» را در توصیف وضعیت این جریان به کار میگیرد. اما چرا آن تقسیمبندی منسوخ شد و اکنون هم برای «راست مدرن» نمیتوان نمایندهای سیاسی یافت؟ به نظر میرسد پاسخ این پرسش در کاستی مبنایی تعریف موجود از عبارات «راست» و «چپ» یافتنی است. این کاستی از آنجا ناشی میشود که به کار برندگان آن، به نوعی گوتهبرداری از ادبیات سیاسی غرب دست زدهاند و کوشیدهاند با نوعی تقسیمبندی طبقاتی، مصادیق راست یا چپ را برای نیروهای موجود یا موعود سیاسی جعل کنند.
البته سردبیر نشریه «شهروند امروز» تا حدودی از تقسیمبندیهای مارکسیستی فاصله گرفته و به جای تقسیمبندی «سرمایه محور» که در آن شکاف «سرمایهدار- کارگر» پررنگ و فعل نشان داده میشود، به تقسیمبندی «دولت محور» روی آورده و شکاف «دولت – بخش خصوصی» را محور بحث خویش قرار داده است. چنانکه در این بحث، هر نیرویی به صفت استقلال از قدرت، پاس داشته میشود و در این میان، بین نیروهای سنتی و مدرن راست چندان تفاوتی نیست. حال آنکه به نظر میرسد این تقسیمبندی متناسب با شرایط امروز جامعه ایران نیست؛ چراکه محور تقسیمبندی، همچنان که در دهه 70 از سوی مجاهدان انقلاب به اشتباه مفاهیم و آرمانهایی چون «عدالت» و «آزادی» اختیار شده بود، اینک نیز با نوعی خوشبینی از همان جنس، حول مفهومی چون «استقلال از قدرت» یا «خصوصیسازی» صورتبندی شده است. حال آنکه چه در آن مقطع و چه بهویژه در مقطع کنونی (دوران پس از اصلاحات)، محور آرایش نیروها «قدرت سیاسی» است و متناسب با فاصله هر نیروی سیاسی (و حتی فکری) به کانون قدرت است که میتوان آن را «چپ» یا «راست» قملداد کرد.
چنین تعریفی البته به شدت نسبیگرایانه است و تکلیف ناظر سیاسی را روشن نمیکند و به عبارت دقیقتر، او را به قطعیت نمیرساند. اما با این حال، این تعریف، امکان آن را فراهم میسازد تا در هر لحظه مشخص سیاسی، آرایشی مشخص از نیروهای سیاسی را بتوان ارایه کرد. آنچه تعریف کنونی از «راست مدرن» فاقد آن است و به همین خاطر هم، نمایندهای سیاسی برای آن یافت نمیشود. در واقع، تعبیر ذهنی برای یک جریان سیاسی همچون «راست مدرن» گرچه دلانگیز است و در ظاهر امر، پلی میان سنت و تجدد مییابد و برخلاف همه نیروهای سیاسی تاریخ معاصر، میتواند نیرویی خلق کند که دولت را به چالش بکشد، بیآنکه به آن وابسته شود؛ اما در عمل، چیزی به دست نمیدهد. چراکه چنین نیرویی اولا موجود نیست و ثانیا با توجه به واقعیتهای جامعهشناسی سیاسی ایران، بسترها و زمینههای شکلگیری آن چندان فراهم نیست. در عوض، بنابر آن تعریف نسبیگرایانه از چپ و راست، به راحتی میتوان نمایندهای برای جریان «راست مدرن» یافت.
در این تعریف، همان طور که گفته شد، هر چه نیرویی به کانون قدرت غیردموکراتیک نزدیکتر و از ارزشهای دموکراسیخواهانه دورتر باشد، راستروتر است. حال نیز راست روی میتواند به نوعی به ابزارهای مدرن اعم از دولت، رسانه، تکنولوژی، سرمایهداری، نظامیگری، آموزش ویژه و سایر نهادها نیز مجهز شود و حتی در سود جستن از این ابزارها، چنان مدرن عمل کند که ناظران عادی متوجه شوند که آن نیرو پوزیسیون است یا اپوزیسیون. «چپ» (به مفهوم مارکسیتی آن) یا «راست» ریشه در کانون قدرت دارد یا علیه قدرت است. بخراسته از رانشیترین طیف سرمایهداری است یا نماینده محرومترین تودههای جامعه. این، دقیقا همان اتفاقی است که در جریان انتخابات ریاستجمهوری نهم رخ داد و باعث شد راستروترین نیرو و چهره حاضر در میدان، در قامت چپ ظاهر شود و از همین زاویه هم، به نقد و نفی بیپروای مجموعه دستاوردهای قدرت سیاسی بهویژه در دهه دوم جمهوری اسلامی دست بزند.
از این زاویه است که به نظر میرسد «راست مدرن» در عرصه واقعی جامعه سیاسی امروز ایران، به آنچه سردبیر نشریه «شهروند امروز» مراد میکند، مطابق نیست. شاید بهتر باشد چنان نیرو را «چپ مدرن» نامید. نیرویی با چنان استقلالی از متن قدرت که به نقد آن دست میزند و در حد توان خویش در جهت اصلاح ساختاری، رفتاری قدرت و نیز تغییر مناسبات موجود تلاش میکند. در این جهت، استفاده از ماشین دولت نیز قابل تایید است؛ چراکه در اینجا، اصالت با «اصلاح قدرت» (دموکراتیزاسیون) است نه «دوری از دولت» نفس استقلال از قدرت، اگر هم ممکن باشد؛ چارهساز نیست