یلتسین ، معمار فروپاشی؟
آرشیو
چکیده
متن
مرگ بوریس یلتسین بار دیگر نام او را به عنوان اولین رییسجمهوری فدراسیون روسیه مستقل پس از فروپاشی اتحاد شوروی سر زبانها انداخت. بسیاری از تحلیلگران غربی او را به خاطر تقویت و تسریع در فرآیند دموکراتیکسازی روسیه تمجید میکنند، در حالی که بسیاری از ناظران روسی او را به خاطر نقش فعال در تجزیه و فروپاشی اتحاد شوروی محکوم میسازند. این برخورد دوگانه با بوریس یلتسین به نقش موثر او در سالهای پایانی اتحاد شوروی و نظام کمونیستی آن مربوط میشود.
یلتسین همراه با گورباچف در اجرای برنامه اصلاحات بازاری در روسیه، قبل و بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، حضور فعال داشت. اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی گورباچف از بیستوهفتمین کنگره حزب کمونیست، که تنها یک کنگره پس از آن به عنوان آخرین کنگره حزب کمونیست برگزار شد، شرایط را برای ریاستجمهوری یلتسین در فدراسیون روسیه فراهم ساخت. گورباچف در پی آن بود تا قدرت دولتی را در برابر نفوذ محافظهکاران حزب کمونیست تقویت کند و یلتسین در مسیر تحقق این هدف بازیگری فعال بود.
اصلاحات گورباچف با هدف تقویت کارآیی دولت اتحاد شوروی در مسیر گسترش مکانیسمهای اقتصاد بازاری و فضای باز سیاسی جهت یافته بود. یلتسین که ریاستجمهوری فدراسیون روسیه را برعهده گرفت، به زودی در برابر جریان اصلاحات به رهبری گورباچف قرار گرفت. او به گروهی از اصلاحطلبان تعلق داشت که روند اجرای اصلاحات گورباچف را بسیار کند و ناکافی ارزیابی میکردند. همفکران یلتسین در پی انتقال سریع به اقتصاد بازاری و سرعت در فرآیند دموکراتیکسازی روسیه بودند. حاصل شتاب آنان فروپاشی اتحاد شوروی در پایان سال 1991 -دیماه 1370- بود. به این ترتیب بوریس یلتسین رهبری فدراسیون روسیه مستقل پس از نابودی اتحاد شوروی را عهدهدار شد.
حاصل تن دادن خوشبینانه او و یارانش به تجویزهای صندوق بینالمللی پول فرو بردن روسیه در کام رکود، تورم، فساد و بحرانهای متعدد سیاسی ـ اقتصادی بود.
بوریس یلتسین به زودی با گلولهباران پارلمان به کمک نیروهای نظامی روسیه به جهانیان نشان داد چالشهای دموکراسی در روسیه چقدر عمیق و جدی است. درگیری بوریس یلتسین و رسیدن بوخاچف به عنوان رییسجمهوری و رییس پارلمان با بهرهگیری یلتسین از ابزار سنتی قدرت در روسیه – قبل و بعد از شوروی – پایان یافت، با گلولهباران مخالفان و «خانه سفید» در مسکو. او با اجرای سیاست «شوکدرمانی» یا انتقال سریع به نظام اقتصاد بازاری مردم روسیه را با فقر و فلاکت و سیهروزی مواجه ساخت. یلتسین با پیروزی نیروهای چپ و راست افراطی در روسیه ناچار از تغییر این سیاست شد، ولی اجرای سیاستهای خصوصیسازی با توجه به ضعف نهادهای مدنی در روسیه به روند «خودمانیسازی» تبدیل شد.
«نومنکلا تورای» قدرتمند بودن اتحاد شوروی جای خود را به گروههای مافیایی داد که سرانجام در شکل گروههای قدرتمند سیاسی – اقتصادی از شرایط پس از فروپاشی نظام کمونیستی برای شکل دادن ساختاری جدید قدرت بهره گرفتند. پیروی صمیمانه بوریس یلتسین از سیاستهای صندوق بینالمللی پول سبب شد تا قدرت جدیدی هر چند بهطور متکثر در ساختارهای سیاسی – اقتصادی روسیه تکوین یابد. به این ترتیب با فروپاشی اتحاد شوروی، مردم روسیه در فرآیند عدم تمرکز قدرت سیاسی – اقتصادی تنها شاهد انتقال مزایای گوناگون قدرت از حزب کمونیست به گروههای جدید صاحب قدرت و نفوذ گردیدند. یلتسین مانند هر سیاستمدار دیگری به زودی ناچار شد واقعیتهای پیرامون خود را، در درون و بیرون روسیه، مورد شناسایی قرار دهد. سیاست «غربگرایی» او به زودی جای خود را بر «اوراسیاگرایی» داد و یلتسین کوزیرف را برکنار کرد و از یوگنی پریماکوف به عنوان وزیر امورخارجه روسیه بهره گرفت.
کنار گذاشتن الگویی گیرا و روی کار آوردن ویکتور چرنومردین گام دیگر یلتسین برای نمایش تحول در رویکرد افراطی مثبت او نسبت به آمریکا بود. ولی خسارتهای وارد آمده از این خوشبینی افراطی گریبانگیر مردم روسیه شد. یلتسین با گورباچف برنامه اصلاحات حزب کمونیست و اتحاد شوروی را آغاز کرد، ولی در این مسیر چنان راه افراط پیمود که میراث او بحرانهای گوناگون اجتماعی – اقتصادی- سیاسی برای مردم روسیه بود، ولادیمیر پوتین برای پایان دادن به این بحرانها قدرت خود را استوار ساخت. تاریخ در مورد سیاستمدارانی که به واقعیتهای پیرامون خود وقعی نمینهند و اسیر اوهام و آرزوهای خود میشوند، کارنامه خوبی ارائه نمیکند... یلتسین کوشید این خطاها را جبران کند، ولی خسارتهای خطاهای او همچنان بر شرایط زندگی مردم روسیه سنگینی خود را آشکار میسازد.
یلتسین همراه با گورباچف در اجرای برنامه اصلاحات بازاری در روسیه، قبل و بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، حضور فعال داشت. اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی گورباچف از بیستوهفتمین کنگره حزب کمونیست، که تنها یک کنگره پس از آن به عنوان آخرین کنگره حزب کمونیست برگزار شد، شرایط را برای ریاستجمهوری یلتسین در فدراسیون روسیه فراهم ساخت. گورباچف در پی آن بود تا قدرت دولتی را در برابر نفوذ محافظهکاران حزب کمونیست تقویت کند و یلتسین در مسیر تحقق این هدف بازیگری فعال بود.
اصلاحات گورباچف با هدف تقویت کارآیی دولت اتحاد شوروی در مسیر گسترش مکانیسمهای اقتصاد بازاری و فضای باز سیاسی جهت یافته بود. یلتسین که ریاستجمهوری فدراسیون روسیه را برعهده گرفت، به زودی در برابر جریان اصلاحات به رهبری گورباچف قرار گرفت. او به گروهی از اصلاحطلبان تعلق داشت که روند اجرای اصلاحات گورباچف را بسیار کند و ناکافی ارزیابی میکردند. همفکران یلتسین در پی انتقال سریع به اقتصاد بازاری و سرعت در فرآیند دموکراتیکسازی روسیه بودند. حاصل شتاب آنان فروپاشی اتحاد شوروی در پایان سال 1991 -دیماه 1370- بود. به این ترتیب بوریس یلتسین رهبری فدراسیون روسیه مستقل پس از نابودی اتحاد شوروی را عهدهدار شد.
حاصل تن دادن خوشبینانه او و یارانش به تجویزهای صندوق بینالمللی پول فرو بردن روسیه در کام رکود، تورم، فساد و بحرانهای متعدد سیاسی ـ اقتصادی بود.
بوریس یلتسین به زودی با گلولهباران پارلمان به کمک نیروهای نظامی روسیه به جهانیان نشان داد چالشهای دموکراسی در روسیه چقدر عمیق و جدی است. درگیری بوریس یلتسین و رسیدن بوخاچف به عنوان رییسجمهوری و رییس پارلمان با بهرهگیری یلتسین از ابزار سنتی قدرت در روسیه – قبل و بعد از شوروی – پایان یافت، با گلولهباران مخالفان و «خانه سفید» در مسکو. او با اجرای سیاست «شوکدرمانی» یا انتقال سریع به نظام اقتصاد بازاری مردم روسیه را با فقر و فلاکت و سیهروزی مواجه ساخت. یلتسین با پیروزی نیروهای چپ و راست افراطی در روسیه ناچار از تغییر این سیاست شد، ولی اجرای سیاستهای خصوصیسازی با توجه به ضعف نهادهای مدنی در روسیه به روند «خودمانیسازی» تبدیل شد.
«نومنکلا تورای» قدرتمند بودن اتحاد شوروی جای خود را به گروههای مافیایی داد که سرانجام در شکل گروههای قدرتمند سیاسی – اقتصادی از شرایط پس از فروپاشی نظام کمونیستی برای شکل دادن ساختاری جدید قدرت بهره گرفتند. پیروی صمیمانه بوریس یلتسین از سیاستهای صندوق بینالمللی پول سبب شد تا قدرت جدیدی هر چند بهطور متکثر در ساختارهای سیاسی – اقتصادی روسیه تکوین یابد. به این ترتیب با فروپاشی اتحاد شوروی، مردم روسیه در فرآیند عدم تمرکز قدرت سیاسی – اقتصادی تنها شاهد انتقال مزایای گوناگون قدرت از حزب کمونیست به گروههای جدید صاحب قدرت و نفوذ گردیدند. یلتسین مانند هر سیاستمدار دیگری به زودی ناچار شد واقعیتهای پیرامون خود را، در درون و بیرون روسیه، مورد شناسایی قرار دهد. سیاست «غربگرایی» او به زودی جای خود را بر «اوراسیاگرایی» داد و یلتسین کوزیرف را برکنار کرد و از یوگنی پریماکوف به عنوان وزیر امورخارجه روسیه بهره گرفت.
کنار گذاشتن الگویی گیرا و روی کار آوردن ویکتور چرنومردین گام دیگر یلتسین برای نمایش تحول در رویکرد افراطی مثبت او نسبت به آمریکا بود. ولی خسارتهای وارد آمده از این خوشبینی افراطی گریبانگیر مردم روسیه شد. یلتسین با گورباچف برنامه اصلاحات حزب کمونیست و اتحاد شوروی را آغاز کرد، ولی در این مسیر چنان راه افراط پیمود که میراث او بحرانهای گوناگون اجتماعی – اقتصادی- سیاسی برای مردم روسیه بود، ولادیمیر پوتین برای پایان دادن به این بحرانها قدرت خود را استوار ساخت. تاریخ در مورد سیاستمدارانی که به واقعیتهای پیرامون خود وقعی نمینهند و اسیر اوهام و آرزوهای خود میشوند، کارنامه خوبی ارائه نمیکند... یلتسین کوشید این خطاها را جبران کند، ولی خسارتهای خطاهای او همچنان بر شرایط زندگی مردم روسیه سنگینی خود را آشکار میسازد.