می 1968 و داستان دانشجویان انقلابی
آرشیو
چکیده
متن
روزی که 4 تن از دانشجویان جامعهشناسی «ناتنر» بیانیه تحلیلی خود با عنوان «چرا جامعهشناسی؟» را منتشر کردند، شاید کسی گمان نمیبرد که چندماهی بعدتر این دانشجویان رهبری بزرگترین جنبش قرن بیستم فرانسه را در دست گیرند. بیانیه آن روز دانشجویان پسلرزهای را در جامعه روشنفکری فرانسه آفرید و اگر تا پیش از آن دانشجویان چشم بر تحولات روشنفکرانه فرانسه میدوختند اکنون نوبت جامعه روشنفکری بود که دانشگاه ناآرام بهار 68 را زیر نگاه تیزبین خود بگیرد. اینچنین بود که آلن تورن، استاد برجسته جامعهشناسی دانشگاه سوربن همان روزهایی که زمزمه نارضایتی دانشجویان را در راهروهای دانشکده میشنید، قلم برداشت تا هشدار خود به حکومتگران فرانسوی را اینگونه ثبت کند: «اعتراضات کنونی میتواند مقدمه جنبش وسیع تری باشند و از چارچوب دانشگاهها فراتر رفته، همه جامعه را دربرگیرند.»
طغیان دانشجویان فرانسوی بر محدودیتهایی که سنت و مذهب در روابط آنها ایجاد کرده بود چنان انفجار بینظمیای را در فرانسه حکمفرما کرد که روزهای پایانی ماه می 1968 همگان از سقوط حکومت دوگل ابراز اطمینان میکردند. طغیان یک عده دانشجوی جسور در قسمت دانشگاهی پاریس و نهایتا پیوستن اتحادیههای دانشجویی و کارگری به این جنبش باعث شد که تنها ظرف یک ماه آسیبپذیری نظامی که به گمان دوگل باثباتترین و قویترین نظام اروپا بود در معرض دید فرانسویان قرار گیرد. به این ترتیب جنبش دانشجویی می 68 نمایش قدرت دانشجویان فرانسوی بود در مقابل اقتدار حکومت مارشال دوگل. جنبشی که از اعتراض به قوانین سرسختانه و دستوپاگیر زندگی دانشجویی آغاز شد و تا درخواست برای کنارهگیری قدرت حاکم پیش رفت. دانشجویان فرانسوی در طول دو هفته حضور خود در خیابانهای پاریس این گفته را مصداقی عینی بخشیدند: «دانشجویان بیمیل نیستند که زندگی بزرگسالان را مختل و کمی آنها را اذیت کنند.»
بزرگترین اشتباه را «گرافین» رییس دانشگاه سوربن مرتکب شد، آن هنگام که در سوم می 68 برای فرونشاندن اعتراضهای دانشجویی، سراسیمه نیروهای پلیس را به داخل دانشگاه دعوت کرد. تعدادی از دانشجویان آن روز به رهبری «دانیل کوهنبندیت» دانشجوی آلمانیتبار و «برنارد گراد» دانشجوی جامعهشناسی بنای اعتراض به محدودیتها و مشکلات محیط تحصیل خود گذاشته بودند. سوربن که روزگاری نهچندان دور، محلی کوچک برای پرورش نخبگان بود، در پی اعمال «سیاست درهای باز پذیرش دانشجو» بیش از اندازه بزرگ شده و به کارخانه بینظم و بههم ریخته تولید فارغالتحصیل تبدیل شده بود تا جایی که آلن تورن با توصیف خود از جامعه دانشگاهی نانتری، تصویری سیاه برای آیندگان به یادگار میگذارد: «نانتری گورستان تخیلات و اوهام است.
این شهر یک تجربه و آزمایش کور است که باعث نابودی گذشته فرانسه خواهد شد.» در چنین فضایی بود که اعمال قوانین دستوپاگیر در خوابگاههای دخترانه و پسرانه و نیز عدم استقلال دانشگاه، زمزمه اعتراض را میان دانشجویان برانگیخته بود. اعتراضهای اولیه دانشجویان نانتری، هنوز به سیاست آغشته نشده بود، اما شتابزدگی «گرافین» و درخواست کمک او از پلیس، نطفه سیاسی شدن را در دل جنبش کاشت. بازداشت دانشجویان معترض توسط پلیس و احضار کوهنبندیت و پنج نفر دیگر از دانشجویان به کمیته انضباطی در 6 می اما به جنبش رنگ دیگری بخشید. احضار بندیت که دیگر به یکی از محبوبترین و جسورترین افراد در میان دانشجویان تبدیل شده بود، موجی از خشم و نارضایتی رو به تزاید میان دانشجویان آفرید. اینچنین شد که سوربن دیگر برای به تصویر کشیدن اعتراضات دانشجویان کوچک بود؛ دانشجویان نگاه به خیابانهای پاریس دوخته بودند.
به این ترتیب دانشجویان ماه می صحنههای بهیادماندنی از حکومت خود بر خیابانهای پاریس را به نمایش گذاشتند. شب دهم می خیابانهای پاریس به سنگر دانشجویان تبدیل شد. در «شب سنگرها» دانشجویان حاکم بلامنازع خیابانهای پاریس بودند. خشونت پلیس علیه دانشجویان اما نگاههای جامعه بیتفاوت فرانسه را به خیابانها جلب کرد و آنارشی حاکم بر این جنبش نهتنها نفی نشد بلکه با رضایت از سوی بزرگسالان نیز پذیرفته شد. حمایت اتحادیههای کارگری از جنبش دانشجویان اما در تظاهرات 13 می زنگ خطر را برای حکومتگران فرانسوی نواخت. خیابانهای پاریس پذیرای 800 هزار تظاهرکنندهای بود که فریاد «دوگل خائن» را رساتر از دیگر شعارها به گوش الیزهنشینان میرساندند.
دوگل هنوز ساکت بود. ژرژ پمپیدو، نخستوزیر مورد اعتماد دوگل نیز چند روزی پیشتر پاریس را به قصد انجام دیداری از تهران ترک کرده بود. به این ترتیب کشور از وجود کسی که بتواند سیر حوادث را پیشبینی و از وقوع آن پیشگیری کند محروم بود. دوگل حتی علاقهای نداشت تا این سخنان فرانسوا میتران، رهبر فراکسیون سوسیالیستها در جلسهای اضطراری که با حضور وزیر آموزش عالی تشکیل شده بود را جدی بگیرد: «جوانان همیشه درست نمیگویند، اما این نباید باعث شود جامعهای که جمعیت جوان آن زیاد است فکر کند که جوانان همیشه اشتباه میکنند.» سخنانی که حتی از جانب دانشجویان نیز چندان محل توجه واقع نشد، چراکه بحران می 68 مقابل تمام جریانات سیاسی قدعلم کرده بود و حضور سیاستمداران چپگرایی همچون میتران و پیرمندس در صفوف میانی تظاهرات 13 می، استقبال دانشجویان را به همراه نیاورد.
با این حال حمایت روشنفکران چپگرای فرانسوی همچون ژان پل سارتر و سیمون دوبووار و پیوستن جامعه اساتید لیبرال به جنبش دانشجویان فرانسه نیز تغییری در سیاستهای حکومت ایجاد نکرد. وقتی هواپیمای ژرژ پمپیدو 12 می در فرودگاه اورلی پاریس به زمین نشست، دانشجویان شدیدترین صحنههای نبرد خیابانی را تجربه میکردند. پمپیدو اما نبض جنبش را در دست گرفت و روز 13 می دستور بازگشایی سوربن را صادر کرد. درهای سوربن پس از یک هفته به روی دانشجویان گشوده شد و دانشجویان معترض فرانسوی به محض تسخیر سوربن، پرچم سه رنگ جمهوری فرانسه را پایین کشیدند و پرچمهای سرخ و سیاه را به نشانه آرمان آنارشیسم و مارکسیسم انقلاب خود در سوربن به اهتزاز درآورند. سوربن به مدت 24 روز تحت حکومت دانشجویان اداره شد؛ آنارشی دلخواه دانشجویان بر سوربن حاکم شد. از 13 می تا 16 ژوئن این دانشجویان بودند که حکومتداری در محدوده کوچک خود را تجربه میکردند.
شاید توصیف ادگار مورن- تحلیلگر برجسته فرانسوی- خود گویاترین تصویر از روزهای تسخیر سوربن توسط دانشجویان را به دست دهد: «دانشجویان میخواستند حیاط سوربن را به سکوی پرتاب موشک انقلاب تبدیل کنند». ژرژ پمپیدو اما با بازگشایی سوربن، طناب دار را در اختیار دانشجویان گذاشت تا خود، جنبش را به دار آویزند. نمایش یک ماه بینظمی و حکومت آنارشی خیلی زود دانشجویان و حامیان آنان را به مرز خستگی رساند و به این ترتیب فرصت در اختیار دوگل قرار گرفت تا فرمان بازپسگیری دانشگاه از انقلابیون را در 16 ژوئن صادر کند. به این ترتیب روز 16 ژوئن پرچم سرخ و سیاه از سوربن پایین کشیده شد و پرچم سه رنگ جمهوری بالا رفت تا افول جنبش را تصویر کشد.
تجربه انقلاب می 68 خاص جامعه دانشجویان فرانسه است؛ تجربهای که هدف آن تمرین دموکراسی بیواسطه بود و تز آن عمل مستقیم و آرمان آن حکومت مارکسیسم و آنارشیسم. از همان آغازین روزهای جنبش شکافی عمیق و جدی میان دانشجویان وجود داشت و آن، تعلیق میان اصلاحطلبی و انقلابگری بود. دانشجویان فرانسوی اگرچه خیلی زود همراهی جریانات چپ را با جنبش خود دیدند اما آنارشی محبوب خود را تماما با آرمانهای چپاندیشان فرانسه معاوضه نکردند. رهبران جنبش دانشجویی فرانسه همچنان که دست حمایت جریانهای کارگری و سندیکاهای دانشجویی را به گرمی میفشردند اما برای تاکید بر تمایز جنبش ماه می فرانسه با جنبشهای معاصر وارد دیگر کشورها، همراهان خود را اینچنین خطاب قرار میدادند: «رفیق! اینجا فرانسه است.»
طغیان دانشجویان فرانسوی بر محدودیتهایی که سنت و مذهب در روابط آنها ایجاد کرده بود چنان انفجار بینظمیای را در فرانسه حکمفرما کرد که روزهای پایانی ماه می 1968 همگان از سقوط حکومت دوگل ابراز اطمینان میکردند. طغیان یک عده دانشجوی جسور در قسمت دانشگاهی پاریس و نهایتا پیوستن اتحادیههای دانشجویی و کارگری به این جنبش باعث شد که تنها ظرف یک ماه آسیبپذیری نظامی که به گمان دوگل باثباتترین و قویترین نظام اروپا بود در معرض دید فرانسویان قرار گیرد. به این ترتیب جنبش دانشجویی می 68 نمایش قدرت دانشجویان فرانسوی بود در مقابل اقتدار حکومت مارشال دوگل. جنبشی که از اعتراض به قوانین سرسختانه و دستوپاگیر زندگی دانشجویی آغاز شد و تا درخواست برای کنارهگیری قدرت حاکم پیش رفت. دانشجویان فرانسوی در طول دو هفته حضور خود در خیابانهای پاریس این گفته را مصداقی عینی بخشیدند: «دانشجویان بیمیل نیستند که زندگی بزرگسالان را مختل و کمی آنها را اذیت کنند.»
بزرگترین اشتباه را «گرافین» رییس دانشگاه سوربن مرتکب شد، آن هنگام که در سوم می 68 برای فرونشاندن اعتراضهای دانشجویی، سراسیمه نیروهای پلیس را به داخل دانشگاه دعوت کرد. تعدادی از دانشجویان آن روز به رهبری «دانیل کوهنبندیت» دانشجوی آلمانیتبار و «برنارد گراد» دانشجوی جامعهشناسی بنای اعتراض به محدودیتها و مشکلات محیط تحصیل خود گذاشته بودند. سوربن که روزگاری نهچندان دور، محلی کوچک برای پرورش نخبگان بود، در پی اعمال «سیاست درهای باز پذیرش دانشجو» بیش از اندازه بزرگ شده و به کارخانه بینظم و بههم ریخته تولید فارغالتحصیل تبدیل شده بود تا جایی که آلن تورن با توصیف خود از جامعه دانشگاهی نانتری، تصویری سیاه برای آیندگان به یادگار میگذارد: «نانتری گورستان تخیلات و اوهام است.
این شهر یک تجربه و آزمایش کور است که باعث نابودی گذشته فرانسه خواهد شد.» در چنین فضایی بود که اعمال قوانین دستوپاگیر در خوابگاههای دخترانه و پسرانه و نیز عدم استقلال دانشگاه، زمزمه اعتراض را میان دانشجویان برانگیخته بود. اعتراضهای اولیه دانشجویان نانتری، هنوز به سیاست آغشته نشده بود، اما شتابزدگی «گرافین» و درخواست کمک او از پلیس، نطفه سیاسی شدن را در دل جنبش کاشت. بازداشت دانشجویان معترض توسط پلیس و احضار کوهنبندیت و پنج نفر دیگر از دانشجویان به کمیته انضباطی در 6 می اما به جنبش رنگ دیگری بخشید. احضار بندیت که دیگر به یکی از محبوبترین و جسورترین افراد در میان دانشجویان تبدیل شده بود، موجی از خشم و نارضایتی رو به تزاید میان دانشجویان آفرید. اینچنین شد که سوربن دیگر برای به تصویر کشیدن اعتراضات دانشجویان کوچک بود؛ دانشجویان نگاه به خیابانهای پاریس دوخته بودند.
به این ترتیب دانشجویان ماه می صحنههای بهیادماندنی از حکومت خود بر خیابانهای پاریس را به نمایش گذاشتند. شب دهم می خیابانهای پاریس به سنگر دانشجویان تبدیل شد. در «شب سنگرها» دانشجویان حاکم بلامنازع خیابانهای پاریس بودند. خشونت پلیس علیه دانشجویان اما نگاههای جامعه بیتفاوت فرانسه را به خیابانها جلب کرد و آنارشی حاکم بر این جنبش نهتنها نفی نشد بلکه با رضایت از سوی بزرگسالان نیز پذیرفته شد. حمایت اتحادیههای کارگری از جنبش دانشجویان اما در تظاهرات 13 می زنگ خطر را برای حکومتگران فرانسوی نواخت. خیابانهای پاریس پذیرای 800 هزار تظاهرکنندهای بود که فریاد «دوگل خائن» را رساتر از دیگر شعارها به گوش الیزهنشینان میرساندند.
دوگل هنوز ساکت بود. ژرژ پمپیدو، نخستوزیر مورد اعتماد دوگل نیز چند روزی پیشتر پاریس را به قصد انجام دیداری از تهران ترک کرده بود. به این ترتیب کشور از وجود کسی که بتواند سیر حوادث را پیشبینی و از وقوع آن پیشگیری کند محروم بود. دوگل حتی علاقهای نداشت تا این سخنان فرانسوا میتران، رهبر فراکسیون سوسیالیستها در جلسهای اضطراری که با حضور وزیر آموزش عالی تشکیل شده بود را جدی بگیرد: «جوانان همیشه درست نمیگویند، اما این نباید باعث شود جامعهای که جمعیت جوان آن زیاد است فکر کند که جوانان همیشه اشتباه میکنند.» سخنانی که حتی از جانب دانشجویان نیز چندان محل توجه واقع نشد، چراکه بحران می 68 مقابل تمام جریانات سیاسی قدعلم کرده بود و حضور سیاستمداران چپگرایی همچون میتران و پیرمندس در صفوف میانی تظاهرات 13 می، استقبال دانشجویان را به همراه نیاورد.
با این حال حمایت روشنفکران چپگرای فرانسوی همچون ژان پل سارتر و سیمون دوبووار و پیوستن جامعه اساتید لیبرال به جنبش دانشجویان فرانسه نیز تغییری در سیاستهای حکومت ایجاد نکرد. وقتی هواپیمای ژرژ پمپیدو 12 می در فرودگاه اورلی پاریس به زمین نشست، دانشجویان شدیدترین صحنههای نبرد خیابانی را تجربه میکردند. پمپیدو اما نبض جنبش را در دست گرفت و روز 13 می دستور بازگشایی سوربن را صادر کرد. درهای سوربن پس از یک هفته به روی دانشجویان گشوده شد و دانشجویان معترض فرانسوی به محض تسخیر سوربن، پرچم سه رنگ جمهوری فرانسه را پایین کشیدند و پرچمهای سرخ و سیاه را به نشانه آرمان آنارشیسم و مارکسیسم انقلاب خود در سوربن به اهتزاز درآورند. سوربن به مدت 24 روز تحت حکومت دانشجویان اداره شد؛ آنارشی دلخواه دانشجویان بر سوربن حاکم شد. از 13 می تا 16 ژوئن این دانشجویان بودند که حکومتداری در محدوده کوچک خود را تجربه میکردند.
شاید توصیف ادگار مورن- تحلیلگر برجسته فرانسوی- خود گویاترین تصویر از روزهای تسخیر سوربن توسط دانشجویان را به دست دهد: «دانشجویان میخواستند حیاط سوربن را به سکوی پرتاب موشک انقلاب تبدیل کنند». ژرژ پمپیدو اما با بازگشایی سوربن، طناب دار را در اختیار دانشجویان گذاشت تا خود، جنبش را به دار آویزند. نمایش یک ماه بینظمی و حکومت آنارشی خیلی زود دانشجویان و حامیان آنان را به مرز خستگی رساند و به این ترتیب فرصت در اختیار دوگل قرار گرفت تا فرمان بازپسگیری دانشگاه از انقلابیون را در 16 ژوئن صادر کند. به این ترتیب روز 16 ژوئن پرچم سرخ و سیاه از سوربن پایین کشیده شد و پرچم سه رنگ جمهوری بالا رفت تا افول جنبش را تصویر کشد.
تجربه انقلاب می 68 خاص جامعه دانشجویان فرانسه است؛ تجربهای که هدف آن تمرین دموکراسی بیواسطه بود و تز آن عمل مستقیم و آرمان آن حکومت مارکسیسم و آنارشیسم. از همان آغازین روزهای جنبش شکافی عمیق و جدی میان دانشجویان وجود داشت و آن، تعلیق میان اصلاحطلبی و انقلابگری بود. دانشجویان فرانسوی اگرچه خیلی زود همراهی جریانات چپ را با جنبش خود دیدند اما آنارشی محبوب خود را تماما با آرمانهای چپاندیشان فرانسه معاوضه نکردند. رهبران جنبش دانشجویی فرانسه همچنان که دست حمایت جریانهای کارگری و سندیکاهای دانشجویی را به گرمی میفشردند اما برای تاکید بر تمایز جنبش ماه می فرانسه با جنبشهای معاصر وارد دیگر کشورها، همراهان خود را اینچنین خطاب قرار میدادند: «رفیق! اینجا فرانسه است.»