آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  «استبداد شاهنشاهی، ناکارآمدی حکومت، فساد دربار، ایدئولوژی مشروطیت، رهبری روحانیت و مراجع تقلید موجب تحولی در ارکان نظام سیاسی ایران شد. نظام شاهنشاهی در ایران همواره براساس شمشیر سلسله‌های قبیله‌‌ای روی کار می‌آمد و به وسیله شمشیر قبیله‌های دیگر سرنگون می‌شد. این روند موجب شده بود که استبداد زائیده شمشیر در ایران همیشه حاکم باشد. اما استبداد مجری با هوشیاری، ناتوان و ناکارآمد توام شده بود. شکست‌های پی در پی از روس و واگذار کردن قسمت بزرگی از شمال ایران، شکست از انگلیس و واگذاری هرات در شرق ایران، قراردادهای استعماری رویترورژی، خوشگذرانی شاهان قاجار و کیسه‌ای خزانه، ناامن و ستم حکمرانان محلی جان مردم را به لب آورد. عالمان دین برای نجات و گسترش عدالت حرکت‌هایی را آغاز کردند.

مراجع نجف برای محو استبداد وارد صحنه سیاسی شدند و ایدئولوژی مشروطه‌خواهی توسط روشنفکران عرضه شد و علمای دینی به آن رنگی مذهبی دادند و سرانجام مردم آرمان خویش را در ایدئولوژی التقاطی یافتند که اصالتا غربی بود، اما در ایران با اسلام آمیخته شده بود. این عوامل دست به دست هم داد و سرانجام رژیم استبدادی ایران را به رژیم مشروطه تبدیل کرد.
کوتاه و ساده. در همین چند جمله هم می‌شود داستان پرپیچ و خم مشروطه‌خواهی ایران را خلاصه کرد و گفت: همچنان که «روح‌الله حسینیان» رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی (از اصلی‌ترین موسسات تاریخ‌نگاری رسمی در جمهوری اسلامی) کرده است.
 
حسینیان این جملات را در مقدمه کتاب «تجربه مشروطیت» آورده که مرداد ماه 85 منتشر شد، درست در گرما گرم بازار نشد و بحث و گفت‌وگو در صدمین سالگرد انقلاب مشروطیت ایران. انقلابی که گرچه داستان آن را هر کسی بنا به نوع نگرش خود می‌تواند در چند جمله‌ای خلاصه کند (چنانکه حسینیان)، اما همین «چند جمله» گونه‌هایی متفاوت و حتی متضاد از روایت را در پیش می‌نهند و این درست همان اتفاقی است که گذری به بحث‌های انجام شده در صد سالگی انقلاب مشروطیت ایران، آن را نشان می‌دهد.در سال 85 کیک تولد مشروطه به مناسبت ورود آن به دومین قرن حیات خویش، در محافل مختلفی در داخل و خارج کشور بریده شد.
 
از همایش‌های پژوهشی دانشکده‌ها و موسسات تحقیقاتی در اروپا و آمریکا تا همایش‌های موازی دو جریان اصلی سیاسی در داخل کشور در واقع، می‌توان گفت که به تعداد گرایش‌های موجود در نحله‌های سیاسی و فکری در میان ایرانیان، همایش‌ها و مقالات متفاوتی قابل تصور است. کما این‌که در یکصدمین سالگرد مشروطه، همایش‌هایی با محوریت نفی دینداران تا نفی روشنفکران برقرار شد و البته بودند جریاناتی اعم از دینی یا سکولار که در قالب دفاع از سنتگرایی یا مدرنیته در عمل، «مشروطه شدن قدرت» را نفی می‌کردند، چه آنانی که به نام دین و سنت‌گرایی،ازنظام های غیر دموکراتیک دفاع می کردند و چه آنها که به نام سکولاریزم و مدرنیته، توسعه آمرانه دوران دو پهلوی را، در میان این همایش‌های رنگ رنگ، دو همایش اصلی که به شکل همزمان و موازی در قلب پایتخت در نیمه مرداد ماه 85 برپا شد، جالب توجه‌تر است.
 
همایشی که در محل مجلس شورای ملی دوران مشروطه و مجلس شورای اسلامی امروز در بهارستان برپا شد و همایش با میزبانی جامعه مدنی که روشنفکران و دانشگاهیان (اغلب دینی و تعدادی عرفی) سخنرانان آن بودند. عنوان همایش دوم که روزنامه «شرق» نقش مهمی در برپایی آن داشت، ایران، یکصد سال پس از مشروطیت، تجارت گذشته چشم‌اندازآینده بود. نگاهی به برخی مقالات ارائه شده به این دو همایش موازی، روایتی از تفاوت دیدگاه‌ها در جامعه ایران که مباحثه ای است مستدام از مشروطه تاکنون را به نمایش می‌گذارد:

1- همایشی در نقد روشنفکران
شاید اگر بخواهیم دو محور را در همایش برپا شده با مدیریت مجلس هفتم را برشماریم، آن دو عبارتند از: «نقد جریان روشنفکری» و «تاسف از حذف روحانیت». این دو نکته هم در سخنان سخنرانان همایش مشهود بود و هم در بیان سخنرانانی که اغلب از پژوهشگران و درس‌خواندگان موسسات تاریخ‌نگاری رسمی هستند. این جملات را از سخنان «غلامعلی حدادعادل» رئیس مجلس و میزبان همایش «یکصدمین سال مشروطیت» بخوانید:‌ «انقلاب مشروطه مثل هر انقلاب دیگری جرقه‌ای داشت و سپس انفجاری. آنچه اتفاقی افتاد با رهبری علما ممکن شد. اگر علما و مراجع عظام در نجف و دیگر بلاد حرکت مردمی را تایید نمی‌کردند و با تقاضای آنها موافق نمی‌نمودند، توده‌های مردم در صحنه حاضر نمی‌شدند ...»
 
حدادعادل بحث کوتاهی هم داشت که در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی اغلب به عنوان «انحراف مشروطه» از آن نام برده می‌شود، یعنی انتقال رهبری جریان از روحانیت به روشنفکران:‌ «باید پرسید این انقلاب مشروطیت با آن گستردگی و اهمیت آیا به اهداف خود نائل شد؟ و آیا سلطنت محدود شد؟ و آیا حاکمیت اراده ملی تامین شد؟ پاسخ به این سوالات منفی است. انقلاب مشروطیت به آرمانی‌های خود نائل شد. مشروطیت نوزادی بود که بلافاصله بعد از تولد از پدر و مادر از خویشان خود دور افتاد و به دست کسانی افتاد که دلسوز نبودند. این انقلاب سرانجام در 14 سالگی در سال 1299 و یا در سن 19 سالگی یعنی 1304 و آغاز سلطنت رضاخان این نوزاد جوانمرگ شد و متاسفانه این بود سرنوشت مشروطیت.»
 
بر چنین مبنایی بود که حدادعادل شکست انقلاب مشروطیت را در «فقدان رهبری آگاه و با اراده و مصمم آنچنان که انقلاب اسلامی را پیروز کرد» دانست. او برای مدعای خود چنین استدلالی کرد:‌ «در مشروطیت دو جریان با هم در کشاکش بودند که یکی طالب تجدد و تحول بود، اما تجدد منطبق بر دین. اما گروه دیگر تجدد می‌خواستند حاکم بر دین و تجددی که بر دین غلبه کند. در واقع، نوعی نظام بین سکولاریسم و دینداری رواج داشت.» همان طوری که گفته شد، حدادعادل تداوم این کشاکش را نتیجه ضعف رهبری انقلاب مشروطه می‌داند و معتقد است رهبر فقید انقلاب اسلامی نیز نسبت به تکرار این سناریو برای روحانیت پیروز در سال 1357 هم هشدار داده: «امام در سال 1280 به دنیا آمد و در انقلاب مشروطه 5 ساله بود.
 
دوران جوانی و نوجوانی امام با دوران چهارده سال اول بعد از پیروزی مشروطه منطبق بود. یعنی امام قربانی شدن آرمان‌های مشروطه را در مسلخ اشتباه‌کاری‌ها و دخالت‌های بیگانگان مشاهده کرده است. این است که امام همواره ملت و علما و دلسوزان کشور را از تکرار مشروطیت بر حذر می‌داشتند و به شدت مراقب بودند تا روحانیتی که انقلاب را به پیروزی رساندند دو دستی به مخالفان تقدیم نکنند.»

این اظهارات حدادعادل، کم و بیش در سخنان سخنرانان این همایش هم تکرار می‌شد و اغلب هم با صراحتی بیشتر و لحنی تندتر علیه روشنفکران، از جمله: «از آغاز مشروطه» طبق روشنفکرنماها نمی‌خواستند مشروطه به سمت و سوی شریعت حرکت کند. این روشنفکرنماها معتقد بودند دیانت پاسخگوی نیازهای جامعه نیست. این جوسازی و خیانت روشنفکران غرب‌زده، جو بی‌اعتمادی را در جامعه پراکنده کرد و باعث انحراف در مشروطیت شد.» (کریم مجتهدی) یا آن‌که «باید ذهنیت ما را مشروطیت اصلاح شود ... مشروطه یک مفهوم کلی و مسامحه‌آمیز دارد و آن، تهدید و کنترل استبداد براساس قانون است. کنترل استبداد می‌تواند به صورت حداقلی و حداکثری در آن زمان باشد؟ صورت حداقلی آن، تشکیل عدالتخانه‌ها می‌تواند باشد و مفهوم حداکثری پارلمانتاریست (پارلمانتاریسم) گسترده بود که در کشورهای غربی آن زمان پیاده می‌شد.
 
مشروطه با عدالتخانه‌خواهی شروع می‌شود ولی در ادامه راه مشروطه جای آن را می‌گیرد و علل آن مشخص نیست.» (ابوالحسنی). گاه این سخنان، لحنی تهاجمی هم می‌گرفت: «متاسفانه برخی قلم به دستان و مورخان و محققان، شیخ فضل‌الله (نوری) و مرحوم نائینی را سنت‌گرای افراطی قلمداد می‌کنند. شما قلم به دستان اگر سکولاریسم را نمی‌شناسید، قلم نزنید. اگر فقه و فقاهت نائینی را نمی‌شناسید، آنها را به عنوان سنت‌گرای افراطی تلقی نکنید. میرزای نائینی خواستار جامعه مدنی دینی بود. به همین دلیل وقتی احساس کرد که مشروطه‌خواهان از کتاب و نوشته او به عنوان مرجع طرفدار مشروطه غربی سوء‌استفاده می‌کنند، خودش پول داد و کتابش را خرید و جمع‌آوری کرد»‌(شیخ‌مهدی انصاری).
 
سخنرانان همایش حکومتی از این هم فراتر می‌رفتند تا جایی که از کتاب «تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله» علامه نائینی که عموما به عنوان مبنایی دموکراتیک برای جامعه دینی ایران شناخته می‌شود، «حکومت فقها» استخراج می‌کردند: «وقتی نائینی در مورد حکومت اسلامی حرف می‌زند، دقیقا منشوری که پیش‌بینی می‌کند به ولایت و حکومت و سپردن حکومت به دست ولایت فقیه اشاره می‌کند ... منشور انقلاب ما همان چیزی بود که نائینی در کتاب خود بر او تاکید کرده بود» (نوه نائینی)

2- همایش اصلاح‌طلبان و پرسش‌های ناتمام
اگر در همایش رسمی مشروطه، پاسخی به پرسش «دلایل ناکامی انقلاب مشروطیت» داده می‌شد که همانا «انحراف مشروطه از ولایت روحانیت» بود، همایش اصلاح‌طلبان با بافت سخنرانانش، نه تنها پاسخی یکسان به این پرسش نمی‌داد که به طرح پرسش‌های متعدد دست می‌زد. نکته مشترک دیگر در سخنرانی‌های این همایش غیررسمی، اشاره به پیوند شرایط کنونی سیاسی ایران با عصر مشروطه بود. نکته‌ای که بیشتر از همه در سخنرانی «سعید حجاریان» خودنمایی کرد. همو که عنوان «هنوز مشروطه‌خواهیم» را بر مقاله خویش برگزیده بود. حجاریان بر این مبنا مدعی بود که «هنوز در عصر مشروطه‌ایم» و توضیح می‌داد: «یک قرن از جنبش مشروطه ایران می‌گذرد و آنچه مهم است، نگاهی انتقادی به این جنبش از زاویه دید جامعه امروز ایرانی است.
 
ذیل این رویکرد، به‌زعم من، کماکان در عصر مشروطیت به سر می‌بریم. به این اعتبار که موانع تحول جامعه ایرانی، کماکان به قوت خود پابرجاست. او در این زمینه به تکالیفی اشاره کرد که جنبش مشروطه ایران با ظهور خود برعهده گرفت و با وجود گذشت یکصد سال هنوز در ادای آن بازمانده است: «جنبش مشروطه ایران در نظامی پاتریمونیال ظهور یافت و تکالیفی را برعهده گرفت. اولین وظیفه مشروطه حاکمیت قانون است. قانون فارغ از محتوای آن، باید ویژگی‌های شکلی و مدنی مشخصی داشته باشد. یکی از معادل‌های مشروطه، قانون است.

دومین تکلیف مشروطه تفکیک قواست. اگرچه این روند معمولا سال‌ها به طول می‌انجامد و تکلیف سوم تثبیت اصل تساوی مردم در برابر قانون است. جنبش مشروطه ایران برخلاف نمونه‌های موفق خود، هیچ‌گاه در مسیری مستمر و پایدار به معیارهای خود نزدیک نشده است. این امر، سبب‌ بازتولید نظامی پاتریمونیال و استقبال توده مردم از چکمه‌پوش به نام رضاخان شد.» قرائت حجاریان از «تکالیف مشروطه» با آنچه گویندگان همایش حکومتی برمی‌شمردند، آشکارا متفاوت بود و مهمتر آنکه، دلیلی هم که وی برای شکست مشروطه و ناکام ماندن آن ارائه کرد، کاملا متمایز با دیدگاه همایش دیگر بود که از «انحراف» دم می‌زدند. حجاریان معتقد است: «مهم‌ترین دلیل آنکه با وجود سال‌ها تلاش، تکالیف مشروطه در ایران هنوز معوق مانده است، فقدان طبقه‌ای خود آگاه است. چنان که در دوره مشروطه هم طبقه متوسط نداشتیم.»

نشست مشروطه ، با گفتارهایی دیگر در همایش جامعه مدنی که اغلب سخنرانان آن از چهره‌های اصلاح‌طلب بودند، تکمیل می‌شد. از جمله «سیدمحمد خاتمی» که در سخنرانی خود از «روشن نشدن تکلیف حکومت به مسئله‌ای به نام ملت» به عنوان عامل همه چالش‌های یکصدساله و ناکامی‌های جنبش‌های شکل گرفته نام برد. به بیان خاتمی، «اگر حکومت مظهر نظم اجتماعی است، باید بپذیریم که زندگی بدون نظام اجتماعی میسر نیست. اما پایه و اساس این حکومت چیست؟ در دوران جدید قدرت پایداری پیدا می‌کند که در آن ملت پایه و اساس است. با پیدایش ملت به عنوان پایه و اساس نظم، نظام اجتماعی نظام مردمسالاری و دموکراسی است.»
 
رئیس‌جمهور پیشین و اصلاح‌طلب ایران که به عنوان سخنران افتتاحیه همایش غیرحکومتی مشروطه برگزیده شده بود، در سخنان خود در طرح این مطلب تلاش کرد که جامعه ایرانی هنوز در قالب ملت درنیامده است، گرچه به عادت خاتمی، نه به این صراحت، «جامعه ایران و جوامع مسلمان در حال گذراندن دوره نوزایش خویش هستند. این نوزایش واقعیتی است که با آنچه در نظر و نزد صاحبنظران می‌گذرد، فاصله دارد. هنوز به جایی نرسیده‌ایم که به لحاظ تئوریک این نوع زایش را تبیین کنیم، اما این نوع زایش امری طبیعی است.» خاتمی بحث این چالش را به عصر مشروطه می‌برد: «در این نوع زایش، پدیده ملت خود را آشکار کرده و متاسفانه میان صاحب‌نظران چه سنت‌گریزان غرب‌گرا و چه سنت‌گرایان غرب‌ستیز و چه مصلحان که می‌توانید عنوان روشنفکر دینی را به آنها بدهید و آنها در عین وفاداری به سنت به نوسازی نیز معتقدند درباره نواندیشی و تجددی که در حال شکل‌گیری است و ظهور پدیداری به نام «ملت» اختلاف‌نظرهای بزرگی وجود دارد.»
 
چنین بحث‌هایی از سوی دیگر سخنرانان این همایش هم مطرح شد، ‌بحث‌هایی که می‌توان خلاصه آن را در این گفته «حمیدرضا جلایی‌پور» یافت که «به رغم صد سال تغییرات عظیم اجتماعی، اقتصادی پاره‌ای از ویژگی‌های الگوی حکمرانی ناصری (که پیش از انقلاب مشروطه در عصر ناصرالدین شاه رایج بود) پس ازپیروزی انقلاب مشروطه هم ادامه یافت. هر چند از سوی دیگر، به نظر می‌رسد امروز پس از اجرای یکصد سال سیاست‌های نوسازی، شرایط اجتماعی و اقتصادی به نفع حکمرانی قانون تغییر کرده است.»

در واکنش به همین مسئله پارادوکسیکال، عده‌ای با توجه به یک طرف مسئله بدبین هستند و می‌گویند جامعه سیاسی ایران در قرن جاری همچنان در جا می‌زند و عده‌ای با توجه به طرف دیگر مسئله خوش‌بینند و معتقدند جامعه سیاسی ایران به سمت حکمرانی قانونی در حرکت است. اگر خاتمی را از دسته سخنرانان همایش بدانیم که به گفته جلایی‌پور به روند موجود خوش‌بین هستند، «مهدی کروبی» رئیس پیشین مجلس را در دسته بدبین‌ها می‌توان قرار داد. گرچه نگاه او برخلاف جلایی‌پور نه در سطح ساختارهای اجتماعی که کنشگران سیاسی است. او معتقد است که دموکراسی خواهان عصر اصلاحات دچار همان اشکالات و اشتباهاتی شدند که رهبران انقلاب مشروطه: «من فکر می‌کنم در تحلیل هر جنبش و حرکتی باید به چند نکته توجه کرد.
 
اول این‌که ببینیم پیشگامانش چه کسانی هستند؟ پیشینه آنها چه است و چه می‌خواهند؟ بعد اگر به هدف نرسیدند، ببینیم که یا کلک زدند و به مردم دروغ گفتند یا این‌که می‌گوییم نه، آنها مواضعشان را گفتند و مردم هم همراهی می‌کردند، اما بعدها شعارها عوض شد و بحث‌ها دگرگون شد و تفرقه به وجود آمد. همه تقریبا این نکته را قبول داریم و تفرقه را موجب ناکامی می‌دانیم.»کروبی هم در ادامه همچون حدادعادل در همایش رسمی، بحث نقش علما در پیروزی مشروطه و سپس حاشیه‌نشینی آنها را مطرح کرد: «خیلی قبل از مشروطه زمینه‌اش در محافل دینی است و پیشگامانش هم علما و روحانیون هستند. خب، آقای (فریدون) آدمیت مواضعش مشخص است و می‌گوید، روحانیون عامل موثر و اصلی هیجان ملی به شمار می‌رفتند و قدرت آنها در نفوذ در افکار عامه و طبقه متوسط کسبه و تجار بود ... من منظورم این است که علما در جنبش مشروطه نقش داشتند و حرفشان هم معلوم است.
 
پس ما هر چیزی را که بخواهیم واقعیتش را بررسی کنیم، باید اول ببینیم که خواسته‌های پیشگامانش چه بوده؟ آن وقت (باید)‌مراقب بود که آن مسیر طی شود. اما در مشروطه انحراف به وجود آمد و مسیر اولیه طی نشد و بین رهبران اختلاف پیش آمد. در هر حرکتی اگر بخواهیم مسیرش منحرف نشود و اهداف اولیه دنبال شود، باید به حرکت اولیه وفادار ماند و حرف‌های دیگر نباید جای حرف‌ها و شعارهای اول را بگیرد.» کروبی به این جمله که رسید، حرف دلش را گفت: «چرا راه دور می‌روید؟ در همین جنبش اصلاحات نیز میان اهداف اولیه و راه طی شده فاصله وجود داشت. صریحا بگویم آقای خاتمی می‌گفت که شعارهای من مصادره شده و بسیاری از آن چیزهایی که می‌گویند، من نگفته‌ام. همین انحراف سبب تفرقه و سرانجام شکست می‌شود و دست آخر، یا س و سرخوردگی حاکم می‌شود.»

پرهیز از تفرقه در گفتار کروبی (که بیش از مشروطه به عصر اصلاحات پرداخت)، ‌موضوعی بود که در سال 85 نه تنها در همایش غیرحکومتی مورد توجه نیروهای اصلاح‌طلب قرار گرفت که با تامل در تجربه هشت ساله، تلاش شد در انتخابات دوره سوم شوراها مبنای عمل قرار گیرد. تلاشی که مثمرثمر بود و باعث شد گسترده‌ترین ائتلاف میان نیروهای اصلاح‌طلب از سال 76 تاکنون شکل گیرد و تا حدودی این جریان را از انزوا به درآورد. یکصد سالگی مشروطه، اگر زمینه‌ای شده باشد برای ممانعت از همین چند دستگی نیروهای تحول‌طلب و دموکراسی خواهی و غالب ساختن گفتمان میانه‌روی، راهبرد اصلاح‌طلبی و راهکار ائتلاف و یکپارچگی،‌ دست‌کم می‌توان امید داشت سده دوم عمر مشروطه، پربارتر و نتیجه‌بخش‌تر باشد، تا دیگر کسی در همایش دویست سالگی مشروطه نگوید: «هنوز در عصر مشروطه‌ایم»!

بخشی از پیام مقام معظم رهبری در سده مشروطه
در مشروطیت، نقش علما قابل مقایسه با نقش دیگران نیست. در سال‌های پیش از مشروطیت یعنی سال‌های سلطنت مظفرالدین شاه انجمن‌های پنهانی تشکیل می‌شد و نشست‌های گوناگونی تشکیل می‌شد که هم علما، هم غیر علما در آن حضور داشتند و آثار آنها در مشروطیت منعکس است؛ منتها آن چیزی که مشروطیت را به ثمر رساند، این انجمن‌ها نبود؛ بلکه حضور مردمی‌ای بود که جز با فعالیت و تاثیر علما امکان‌پذیر نبود. اگر فتوای آخوند و فتوای شیخ عبدالله مازندرانی و امثال آنان نبود، امکان نداشت این حرکت در خارج تحقق پیدا کند. علاوه بر این که در همان کارهای دسته جمعی خواصی نه عوامی هم باز علما نقش غالب را داشته‌اند.
 
وقتی که انجمن‌های مشروطیت یعنی انجمن‌های بعدی از فرمان تشکیل شد، موثرترین افراد در مهم‌ترین مراکز کشور، علما بودند. در انجمن تبریز و انجمن مشهد و انجمن رشت و دیگر جاهای حساس، عناصر اصلی و موثر آنها، علما بودند.بنابراین، نقش روحانیت در مشروطیت، اولا نقشی نیست که قابل انکار باشد، ثانیا با نقش دیگران روشنفکرها، و در مرحله بعدی بعضی از صاحبان قدت و منتقدان دولتی قابل مقایسه باشد.

تبلیغات