نویسندگان: علی صباغی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  بعد از پایان جنگ دوم جهانی و پیروزی متفقین فرهنگ اروپایی با یک واقعیت تلخ روبرو شد و آن این بود که نازی‌ها میلیون‌ها نفر از شهروندان اروپایی را قتل عام کرده بودند. کوره‌های آدم سوزی شب و روز کار می‌کردند و میلیون‌ها تن از شهروندان اروپایی به شکل دسته جمعی نابود و سوزانده شدند. سال‌ها بعد از این واقعه آن را هولوکاست نامیدند. در آن زمان هیچ طبقه‌بندی، نظریه‌پردازی و کنکاش فلسفی و روان شناختی وجود نداشت اما ده‌ها هزار تصویر و فیلم به شکل سیاه و سفید و رنگی وجود داشت. کم کم بعد از اتمام جنگ نجات‌یافتگان از این رویداد به نوشتن شعر، داستان، نمایشنامه، مقاله، و سرمقاله‌های ژورنالیستی روی آوردند. بدیت ترتیب در اولین سال‌های پس از جنگ قربانیان هولوکاست و جنگ دوم جهانی در مرکز توجه افکارعمومی قرار گرفتند.
 
در واقع پرده‌های سالن‌های سینما در بهار 1945 پر بود از تصاویر مستند، روزنامه‌ها و ژورنال‌هایی که در بردارنده داستان‌هایی در باب این قتل عام‌ها بود. در 1947 1946 اولین فیلم‌های ساخته شده به مسئله هولوکاست پرداختند. نویسنده آمریکایی به نام میر لوین در مورد فضای آلمان بعد از جنگ می‌گوید هیچ کشوری به اندازه آلمان دست به تولید فیلم‌هایی در مورد هولوکاست، مسائل یهودیان، نازیسم و ضد یهود ستیزی نزده است. بعد از اتمام جنگ بسیاری از آنهایی که در دوران حکومت رایش سوم آلمان را ترک کرده بودند، فرار کرده بودند یا تبعید شده بودند به آلمان بازگشتند که بسیاری شان هنرمند، نویسنده، دانشمند، فیلم ساز و شاعر بودند. سینمای بعد از جنگ آلمان به شدت تحت‌تاثیر حضور این افراد بود. آنها در فیلم‌های شان از یک یا دو طریق به مسایلی از قبیل گناه، اخلااق، و بافت یهودی آلمان می پرداختند.
 
فیلم‌هایی از قبیل “ازدواج در سایه” (1947) و “شورای خدایان” (1950) ساخته ساخته کورت مائتزیک، “رویداد” ساخته اریش انگلس (1948)، “گردش” (1949) ساخته وولفگانگ اشتات، “غلام قیصر” (1951) بر اساس داستانی از هاینریش‌مان تجربه یهودیان آلمان دوره نازی‌ها را نشان می‌دهد. تعدادی از اعضای انجمن فیلم برلین که برخی‌شان در دوران جنگ سرد در برلین زندگی می‌کردند تصمیم به ساخت چنین فیلمی گرفتند فیلمی که قرار بود حقایق مربوط به تجربه یهودیان آلمان بعد از 1933 را بازگو کند .
 
او قصد داشت تا نشان دهد که چگونه آلمانی‌های غیریهود انسانیت و وجدان و شرافت را زیر پا گذاشتند و یهودیان آلمان را فریب دادند. جالب است بدانید که در آلمانی که بعد از جنگ دوم جهانی تعداد زیادی از سینماهای خود را از دست داده بود حدود 12 میلیون نفر این فیلم را در ظرف 4 سال تماشا کردند. فیلمسازان زیادی بعد از جنگ از اقصی نقاط جهان به آلمان آمدند و شروع به ساخت فیلم در مورد جنگ و جنایات آلمانها در مورد یهودیان پرداختند و در فیلم‌های شان فقط به موضوعاتی می پرداختند که مربوط به قوم یهود و مصائب آنان در دوران رایش بود.

بازنمایی حقیقت و جاذبه ابتذال
بعد از موج اول ضد یهود ستیزی که در دهه‌های 1950 و1960 در اروپا شکل گرفت موج دوم ضد یهود ستیزی در سطح جهانی صورت گرفت و این امر به میزان زیادی به خاطر تشکیل دادگاه آدولف آیشمن در 1961 در اسراییل بود که به یک رویداد بین‌المللی تبدیل شده بود. مقاله انتقادی هانا آرنت “ابتذال شیطان” هنوز موضوعی بحث براانگیز است. در این دهه بود که ضد یهود ستیزی پا را از اروپا بیرون گذاشت و از بافت فرهنگی و سیاسی و اجتماعی آن خارج شد و به آمریکای شمالی و آمریکای لاتین رسید. نکته قابل توجه این است که چه درکشورهای کمونیستی و چه در کشورهای غربی به مسئله هولوکاست همچون درون مایه‌ای نگریسته می‌شد که نپرداختن به آن و یا پرداختن به آن به طوری که منحصر به فرد بودن آن خدشه‌دار می‌شد سبب سانسور و عدم پخش و به روی پرده رفتن آن می شد. در این دهه پرداختن به هولوکاست ناگهان به موضوعی جهانی بدل شد، آمریکایی شد و هالیوود در این عرصه پا به میدان گذاشت.
 
ووودی آلن با فیلم‌های کمدی‌اش، پل مازورسکی با فیلم “دشمنان، یک داستان عشقی”، مل بروکس با طنزش همگی سعی داشتند تا قلمرو جدیدی را برای هولوکاست و بازنمایی آن تعریف نمایند، از این زمان به بعد بود که ارجاعات قومی به زندگی یهودیان آمریکا بخشی جدایی ناپذیر از بازنمایی هولوکاست، آمریکا و اسرائیل شد. در اسرائیل به ویژه بعد از جنگ 1967 با اعراب برخی فیلم‌ها به مقایسه آلمان نازی و اعراب پرداختند (حال آنکه هولوکاست یک واقعه زمان‌دار و تاریخ مند است و قابل تعمیم نیست) در حالیکه در دهه 1970 و1980 با ارجاع به گذشته و تاریخ اروپا به نقش و مسائل و مشکلات مهاجران یهود پرداختند. این رویکرد تازه متفاوت از رویکرد اروپایی‌هایی بود که توجه به بعد تاریخی قضیه هولوکاست در بطن تمامی ارجاعات آنها وجود داشت. ضد یهود ستیزی، تبعیض، و رابطه قربانی و مجرم و بازماندگان همواره در متن ابعاد تاریخی چنین فیلم‌های تاریخی از هولوکاست در اروپا بوده و هست.

پی بردن به صدمات و روان شناسی آن
ورای مسئله تبعید، اردوگاه‌ها و قربانیان، فیلم‌های آلمانی و اتریشی بیشتر به دوره قبل از 1939 می پرداختند. فیلم‌سازان آمریکایی معمولا به اردوگاه‌ها و کارخانه‌های آدم‌سوزی می‌پرداختند. و فیلم‌سازان ایتالیایی به بافت فاشیسم و زندگی روزمره علاقمند‌ بودند. در فیلم‌های آلمانی موضوع تکراری به تصویر کشیده شدن کمک آلمانی‌های غیریهودی به یهودیان و به تصویر کشیدن ترس است که یهودیان طبقه متوسط با آن مواجه بودند. اما با ظهور تلویزیون به ویژه از دهه 1970 بازنمایی کشتار یهودیان تبدیل به بازنمایی تبعید و اسرائیل شده گویی آنهایی که در اواخر دهه 1930 در آلمان ناپدید شده بودند به ناگاه سر ازتل آویو در آوردند!! تلویزیون به عنوان یک رسانه کلیدی در این دهه‌ها شروع به تصویر‌سازی از زندگی یهودیان آلمان و به‌ویژه سرنوشت آنها در آلمان نازی شد.
 
بسیاری از فیلم‌ها چه واقعی و چه غیرواقعی برای پرداختن به مسئله هولوکاست به مسئله تبعید و اسرائیل می‌پرداختند و دیگر جنبه‌ها را به کناری می‌گذاشتند. پرداختن به مجرمین و جنایتکاران جنگ به فیلم‌های کوچک محول شد.در واقع فلسفه این کار این است که همواره به تصویر کشیدن رنج و محنت قربانیان از معرفی و به تصویر کشیدن مسببین و مجرمین راحت‌تر است. البته یک استثناء هم وجود دارد و آن هم فیلم جعبه موسیقی است (1989) ساخته گوستاو گاوراس که درباره یک مجرم نازی است که به عنوان یک فرد محترم و پدری دوست داشتنی در جامعه آمریکا بعد از جنگ زندگی می‌کند تا اینکه حقایق در مورد جنایتکار جنگی بودن وی برملا می‌شود.

تصاویر در حال حرکت هولوکاست همچون مکان‌های در حال حرکت خانواده
اسپیلبرگ در فهرست شیندلر نشا ن داده است که تاریخ و مشخصا تاریخ یهود ورای سایه هولوکاست به راه خود ادامه می‌دهد. فیلم آفتاب (1999) ساخته استفان زابو و پیانیست ساخته رومن پولانسکی از چنین ویژگی‌ای برخوردارند که در پایان امید و انسانیت را نوید می‌دهند. مثلا در فیلم پیانیست فیلم با حمله آلمان به لهستان آغاز می‌شود و با تکنوازی یک یهودی لهستانی‌الاصل به پایان می‌رسد. این محصولات معنایی جهانشمول و گسترده می‌یابند و بر یک محدودیت‌های دیدگاه انحصارگرایانه‌ یهودی که احتمالا در فرهنگ اسرائیل یافت می‌شود؛ فرهنگی که یهود را اسرائیل می‌داند غلبه می‌کنند.

تمامی فیلم‌هایی که مورد استقبال عمومی قرار گرفته‌اند مثل “ازدواج در سایه”، “شب و مه”، “ژاکوب
دروغگو”، “شواه”، “فهرست شیندلر”، “زندگی زیباست”، “آفتاب”، و “پیانیست” همگی تصاویر ماندگاری از خاطرات و گذشته بر جای گذاشته‌اند که همواره تکرار می‌شوند. آنها در مقابل میل به فراموشی و فراموشکاری بین‌‌المللی مقاومت می‌کنند. تصاویر هولوکاست امروزه به هیچ وجه بازتولیدی اصیل نیست بلکه آنها تنها آنجایی اصیل‌اند که چالش‌های هنری را بازنمایی می‌کنند تا بتوانند داستان را برای نسل جدید بازگو کنند. در حال حاضر و در قرن بیست و یکم هیچ محدودیتی برای بازنمایی زیبایی شناختی واقعه وجود ندارد اما این بدین معنانیست که جنبه‌های محتوایی و در عین حال مالی قضیه اصلا هیچ دخالتی در تولید محتوا فیلم‌ها ندارند.
 
در واقع مشکل همین جاست که تعادل بین اصالت روایت تاریخی و نیازهای امروزی برای سرگرم کردن بینندگان از بین رفته است. شکی نیست که در سال‌های آتی داستان‌های زیادی در مورد هولوکاست ساخته خواهد شد و ما نسل جدیدی از نویسندگان و فیلم‌سازان را خواهیم دید. 4 فیلم ازدواج در سایه، فهرست شیندلر، آفتاب، و پیانیست فیلم‌هایی هستند که می‌توان آنها را به عنوان چهار نمونه برجسته که بازنمایی‌هایی واقعی به شیوه‌ای نوین از هولوکاست را در ابتدای قرن بیست و یکم فراهم آورده‌اند قلمداد کنیم.آنها سعی ندارند تا به کلیشه‌هایی چون خوب و بد اکتفا کنند و در عوض روایت‌های شخصی را د رکار خود برجسته می‌سازند .

تبلیغات