گشودن قفل تاریخ
آرشیو
چکیده
متن
پرونده جنگ ایران و عراق هنوز برای بسیاری از سیاستمداران و نظامیان ایران گشوده مانده است، اگرچه 18 سال از پایان جنگ 8 ساله دو کشور میگذرد. مهر ماه امسال به بهانه هفته دفاع مقدس، یکبار دیگر «جنگ» و پایان آن مورد مناقشه قرار گرفت. پیش از این و در سالهای دور اکبرگنجی، روزنامهنگار ایرانی سئوالاتی را در مورد پایان جنگ مطرح کرده بود و در سالهای دورتر از آن مرحوم سیداحمد خمینی، فرزند امام راحل، به ارائه دیدگاهها و نظرات خود درباره پایان جنگ پرداخته بود. اما آنچه که این «مهر ماه» را از دیگر مهرهای سالهای گذشته جدا کرد، نامهای بود که دفتر هاشمی رفسنجانی منتشر کرد. نامهای که امام خمینی نگاشته بود و گفته میشد که یکی از مهمترین سرفصلهای پایان جنگ بوده است. «پایان جنگ» تاکنون سه بار محل مناقشه قرار گرفته است.
یکبار موضوع آن از سوی بخشی از روحانیون علیه برخی دیگر از روحانیون که اداره جنگ را برعهده داشتند مطرح شد. مخاطب گفتههای آنان در واقع کسی جز هاشمی رفسنجانی نبود. کسی که اداره جنگ را پس از عزل، ابوالحسن بنی صدر رئیسجمهور سابق ایران برعهده داشت. بار دوم این مناقشه بین روزنامهنگاران و هاشمی رفسنجانی صورت گرفت. این بار هاشمی به علت حضورش در جمع نامزدهای انتخابات مجلس ششم در سال 1378، بهانهای را به برخی منتقدان خود داده بود تا از زاویه «نقد هاشمی» به بررسی جنگ و چگونگی پایان آن بپردازند. بار سوم مناقشه بین نظامیان و سیاستمداران سرگرفت. این اتفاق در مهر ماه امسال (1385) رخ داد. به بهانه سالگرد دفاع مقدس، برخی از نظامیان، مشخصا محسن رضایی درخصوص پایان جنگ اظهاراتی را بیان کردند و نهایتا هاشمی با ارائه یک نامه تاریخی از امام، مناقشه را به سود خود پایان داد.
مباحثه اول
در سال 1374، مرحوم سیداحمد خمینی با روزنامه جمهوری اسلامی ایران به گفتوگو نشست. او در فرازی از این مصاحبه تاریخی به جنگ و موضوع پایان جنگ پرداخت. او برای اولین بار خبر داد که امام خمینی (ره) پس از فتح خرمشهر مایل به ادامه جنگ نبودند و حتی مخالف ورود به خاک دشمن بودند. اما برخی دیگر از روحانیون که اداره جنگ برعهده آنان بود، نظر دیگری داشتند و تاکید میکردند که بایستی جنگ را تا پیشروی در خاک عراق ادامه دهیم و آنگاه پس از آن که قسمتی از خاک آنها را گرفتیم، زمینههای پایان جنگ را فراهم کنیم. این گفتوگو بلافاصله در بین محافل سیاسی و مردم پخش شد. تصور عموم مردم این بود که امام خمینی موافق ادامه جنگ بودند و اتخاذ شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» نیز بر همین مبنا بوده است.
اما گفتههای مرحوم حاج سیداحمد خمینی و تاکیدات ایشان مبنی بر رعایت اخلاق در سیاست توسط امام که حضور نیروهای ایران را در عراق نمیپذیرفتند، وجه دیگری از جنگ را برای مردم نمایان کرد: در مقابل مسایل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند ما باید تا کنار شطالعرب (اروندرود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه بدهید بدانید اگر جنگ با این وضعی که شما دارید، ادامه یابد و شما موفق نشوید دیگر این جنگ تمام نشدنی است و باید این جنگ را تا نقطه خاصی ادامه بدهیم. الان قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.»(مصاحبه سیداحمد خمینی با روزنامه جمهوری اسلامی 14/1/1374)
اما هاشمی رفسنجانی به عنوان کسی که نوعا مخاطب این نوع اظهارات بود، تاکید کرد که ادامه جنگ صرفا به دستور و خواست امام انجام شد: «بعد از فتح خرمشهر من مسئول جنگ نبودم. نماینده امام در شورای عالی دفاع بودم. تنها مسئلهای که آن موقع پیش آمد این بود که امام فرمودند که ما موافق نیستیم که نیروهای ما وارد خاک عراق شوند. ولی اصل جنگ را امام اصلا اجازه نمیدادند که کسی با ایشان بحث کند که جنگ متوقف شود یا آتشبس شود ... امام حتی یک لحظه به کسی اجازه ندادند که با ایشان بحث کند که جنگ متوقف شود ... بالاخره (نیز) امام پذیرفتند که اگر وارد خاک عراق میشوید به آنجایی وارد شوید که مردم نباشند.» (جمهوری اسلامی، 1/10/1378) در واقع این نوع اظهارات هاشمی رفسنجانی، تاکیدی بر این بود که او هیچ نقشی در ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر نداشته است. او حتی در بیان خاطرات خود یادآور میشود که «امام ضمن اینکه مایل هستند جنگ زودتر تمام شود صلاح نمیدانند که ما کوتاه بیاییم.» (عبور از بحران، ص 74)
مباحثه دوم
بهرغم آنکه اظهارنظر درباره جنگ در سطح روحانیون باقی مانده بود، در سال 1378 فرصتی پدید آمد تا روزنامهنگاران به بهانه حضور هاشمی رفسنجانی در جمع نامزدهای انتخابات مجلس ششم، نقبی به ماجرای جنگ بزنند. اکبر گنجی سوالاتی درباره علل ادامه جنگ از هاشمی رفسنجانی او را به پاسخ خواند. هاشمی رفسنجانی این بار نیز در مقام پاسخگویی برآمد. او یکبار دیگر یادآور شد که «پس از فتح خرمشهر من مسئول جنگ نبودم.» و سپس به انتقاد از کسانی پرداخت که این مباحث را مطرح میکنند: «من خطرناک میبینم این حرکت غلط سیاسی را که امروز پیدا شده. برای اینکه چند تا رای از این مردم یا از جوانهای بیاطلاع بگیرند افتخارات گذشته انقلاب را زیرسئوال میبرند. خیانت بسیار بسیار بزرگی است. اینکه ما بنویسیم جنگ را، این جهاد مقدس هشت ساله را به صورت یک بلایی مطرح کنیم برای جامعه و نقطه ضعفی برای انقلاب حساب بکنیم، این چه خدمتی است؟ ... بهخصوص اگر بالای سرمان تابلوی خط امام هم بگذارید. به که داریم خدمت میکنیم؟ امام را زیرسؤ ال بردن خدمت امروز به جامعه است؟» (نماز جمعه 1/11/1378)
مباحثه سوم
18 ماه پس از پایان جنگ، یک بار دیگر، این موضوع مطرح شد که چرا و بنا به چه دلایلی جنگ بعد از فتح خرمشهر پایان نیافت و شش سال به طول انجامید. این بار این مناقشه از سوی محسن رضایی به عنوان فرمانده سابق سپاه پاسداران آغاز شد. او درباره دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر میگوید: «فتح خرمشهر بهترین فرصت برای برقراری صلح بود تا دو کشور به مرزهای بینالمللی برگردند. اما این مسئله از سوی دولتهای منطقه پیگیری نشد ... مسئولان رسمی و سیاسی کشور معتقد به ادامه جنگ برای کسب پیروزی و پایان جنگ از طریق دیپلماسی بودند که با استراتژی ادامه جنگ از طریق نظامی برای سقوط صدام متفاوت بود.
این دوگانگی در استراتژی بلافاصله پس از آزادی خرمشهر آغاز شد. درجلسهای که خدمت امام تشکیل شد، در جلسه شورای عالی دفاع در محضر امام که آقایان حاج احمد خمینی، میرحسین موسوی، موسوی اردبیلی، ولایتی و مقام معظم رهبری- که رئیسجمهور بودند- حضور داشتند، آقای هاشمی رفسنجانی گفتند که ما باید از مرزهای بینالمللی عبور کنیم که اگر خواستیم جنگ را تمام کنیم یک چیزی را در دست داشته باشیم که بتوان در میز مذاکره از آنها استفاده کنیم. » (سایت بازتاب، 6 مهر 1385)
محسن رضایی در این گفتار، آشکار ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را برعهده هاشمی رفسنجانی به عنوان «سیاسیون» میگذارد و سخنی از خود و نظرات سپاهیان که در آن جلسه حضور داشتند به میان نمیآورد. او حتی عنوان میکند: «امام یک ابهام داشت که چرا میخواهیم از مرزهای بینالمللی عبور کنیم اما پس از شنیدن استدلالها گفتند من یک هفته فکر میکنم سپس پاسخ میدهم. یک هفته بعد احمدآقا تماس گرفت و نظر موافق امام را اعلام کردند و در پی آن عملیات رمضان طراحی شد و هدف آن پیشروی نیروهای ما تا کنار اروند رود بود تا قسمتی از خاک عراق در اختیار ما قرار بگیرد.»
او در همین مصاحبه با سایت بازتاب یادآوری میکند که از این پس استراتژی ایران این بود که فقط یک عملیات انجام دهد و سپس برای عملیات بعدی برنامهریزی کرد. در واقع این نقدی است بر اداره جنگ توسط محسن رضایی. او معتقد است که باید در جنگ چندین عملیات را در یک استراتژی تعریف کرد. به همین خاطر یادآور میشود که از شروع جنگ تا آزادی خرمشهر، جنگ در اختیار نظامیان بود و توانستند با چندین طراحی عملیات کشور را آزاد کنند اما پس از آنکه استراتژی نظامی به سیاسی تبدیل شد و دیگران مسئولیت کار را پذیرفتند «پیشرفتی» تا عملیات خیبر حاصل نشد. هاشمی رفسنجانی اما به هیچ عنوان نمیپذیرد که در (پیشنهاد ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر از او بوده است.
او در برنامه تلویزیونی «فوقالعاده» که از شبکه سه اواخر بهمن ماه انجام شد)، گفت: «اینها اشتباه میکنند ... جریان قبل از فرماندهی من بود ... در مسئله ورود به خاک عراق یک جلسه جدی بین فرماندهان و امام برگزار شد. امام نظرشان این بود که وارد نشویم. فرماندهان میگفتند اینکه پشت خط بایستیم و دشمن بداند که ما وارد نمیشویم، جنگ را برای دشمن خیلی آسان میکند. خود را تقویت و دوباره حمله میکند ... منطق آن نظامی بود و امام را قانع کرد. منتهی دستور دادند جاهایی وارد شوید که مردم آسیب نبینند. اجازه مشروط دادند. من و آیتالله خامنهای نیز آنجا بودیم. ما نظر فرماندهان را قبول داشتیم ولی بحث را آنها انجام دادند. من هم تایید کردم.» بدین ترتیب هاشمی با شاهد آوردن مقام معظم رهبری از آن جلسه، یکبار دیگر از اینکه او عامل اصلی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بوده، رد میکند.
سال 67 پایان جنگ
بهزاد نبوی میگوید: «بعد از پیروزیهای پیاپی ما از شکست حصر آبادان تا فتح خرمشهر حالتی در عموم ایجاد کرده بود که گویی میتوانیم به هر هدفی که میخواهم در جنگ برسیم. این تصور در برخی فرماندهان نظامی ما بیشتر بود و کمکم این مبحث مطرح شد که با وجود صدام امکان برقراری شرایط مناسب برای صلح نخواهیم داشت و به تدریج بحث جنگ جنگ تا سقوط صدام، مطرح شد.» (گفتوگو با خبرگزاری ایسنا) سخنان بهزاد نبوی که در زمان جنگ وزیر صنایع سنگینی و همچنین معاون لجستیک ستاد فرماندهی کل قوا را برعهده داشت، بیانگر آن است که ایران هدفش را «سقوط صدام حسین» رئیسجمهور کشور عراق، قرار داده است.
اما بهرغم اتخاذ این استراتژی، اتفاقاتی در سال 67 در داخل کشور رخ داد که ناگهان پایان جنگ را زودتر از آنچه که تصور میرفت، رقم زد. به گفته محسن رضایی فرمانده سابق سپاه پاسداران، جنگ به روز مرگی افتاده بود: «آقای هاشمی میگفت، بروید فاو را بگیرید تا جنگ را تمام کنیم. در کربلای پنج هم گفتند بروید شلمچه را بگیرید و به بصره نزدیک شوید، ما جنگ را تمام میکنیم. یعنی ما همیشه عملیات میکردیم برای پایان دادن به جنگ و جنگ عملا در پنج سال آخر روزمره شده بود. علت روزمرگی آن بود که عملیاتها در خدمت سیاست قرار گرفته بود.» (گفتوگو با سایت بازتاب 6/7/85)
عباس ملکی، معاون علیاکبر ولایتی وزیر خارجه اسبق ایران از جلسهای محرمانه در تهران سخن به میان و گزینههای پیش روی ایران برای پایان یافتن جنگ، او میگوید: «در 25 تیر 67 جلسهای در تهران با حضور سران سه قوه، اعضای مجلس خبرگان، شورای نگهبان، شورای عالی قضایی و دو نماینده از طرف حضرت امام یعنی مرحوم حجتالاسلام سیداحمد خمینی و آیتالله توسلی و آیتالله مهدویکنی تشکیل شد. چهار گزینه در آن زمان وجود داشت. یکی بحث میانجیگری الجزایر بود. دیگری پیشنهاد پاکستان به واسطهگری. و بعد هیئت میانجیگری سازمان کنفرانس اسلامی که در تهران به سر میبرد و گزینه چهارم هم پذیرش قطعنامه بود.»
او یادآور میشود که قطعنامه 598 سازمان ملل در 30 تیر 1366 صادر شده بود اما تا سال 67 ایران
آن را نپذیرفت: «عراق در همان زمان صدور قطعنامه آن را پذیرفته بود. پذیرش قطعنامه را آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت در نامهای به دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل در 26 تیر 1367 اعلام کرد. (ویژهنامه دفاع مقدس روزنامه همشهری، 1/7/82).
هاشمی رفسنجانی درباره چگونگی پذیرش قطعنامه یادآور میشود: «اگر جنگ ادامه پیدا میکرد، ممکن بود کشتار وسیعی در سراسر کشور بهوسیله سلاحهای شیمیایی انجام شود ... امام مشکل بود برایشان که بپذیرند. زیرا میگفتند که ما به مردم گفتیم که اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد میایستیم. ... من به امام یک راهحل پیشنهاد کردم. به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، فرمانده جنگ، اعلام آتشبس میکنم ... بعد شما من را محاکمه کنید.
مسئله آبروی نظام هم حفظ میشود. امام گفت نمیشود و اینجوری ناحق است ... (چند روز بعد) احمدآقا اعلام کرد که امام خودشان میخواهند (پایان جنگ را) به عهده بگیرند چون فکر میکنند ممکن است بین شما اختلاف بیفتد.» (گفتوگو با شبکه سوم سیما، 18/11/85) با این حال وقتی پایان جنگ اعلام شد و امام آن پیام تاریخی را صادر کرد و سخن از «جام زهر» به میان آورد، هنوز کسانی بودند که نسبت به چگونگی این پایان، حرف داشتند. ضمن آنکه اظهارات هاشمی رفسنجانی بعد از آن جلسه بر این ابهامات افزود او گفته بود: طی دو سه روز گذشته جلسات متعددی با حضور سران کشور تشکیل شد و جمعبندی تمامی این جلسات با حضور امام رسیده است.
ضمنا بعدا حضرت امام تصمیمشان را طی پیامی به جلسه سران ارائه دادند که حاوی مطالب مهمی است و در صورت مصلحت بعدا منتشر خواهد شد.» (روزنامه اطلاعات، 28/4/67)
به همین علت نظامیان علت پایان جنگ را روزمرگی دانستند و عدم سیاستهای دقیق سیاستمداران و فراموشی اتخاذ استراتژی نظام در جنگ را عامل اصلی این روزمرگی دانستند و از سوی دیگر سیاستمداران به گزارشات مکرر فرماندهان نظامی اشاره میکردند که جوانان دیگر توان جنگیدن ندارند. حتی در آن مقطع سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور سابق ایران که وزیر ارشاد وقت بود و رئیس ستاد تبلیغات جنگ برعهده داشت، در نامهای به هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ به نبود روحیه قوی در میان جوانان اشاره کرده بود.
بهرغم این اتفاقات، سالها پس از جنگ، هاشمی نقطه ثقل تمام نگاهها بود. او را عامل پایان جنگ میدانستند و نظامیان حاضر به بخشش او نبودند. حتی در سال 78، هنگامی که اکبر گنجی در نقد هاشمی قلم میزد، خواستار آن شده بود که هاشمی رفسنجانی نامه محرمانه امام خمینی را که قبلا و در گفتوگو با روزنامه اطلاعات به آن اشاره کرده بود، منتشر شد: «مگر پس از پذیرش قطعنامه 598، آقای هاشمی رفسنجانی به مردم وعده ندادند که به زودی نامه حضرت امام را منتشر میکنند تا مردم از دلایل آتشبس آگاه شوند؟ پس چرا آن نامه پس از گذشت یک دهه منتشر نمیشود تا هم «حق مردم» ادا شود و هم امکان تحلیل واقعیتر از جنگ میلها و نقش آقای هاشمی روشنتر شود؟ انتشار نامه امام ... بر شفافیت میافزاید.» (روزنامه عصر آزادگان، 9/11/1378)
هفت سال پس از این درخواست، نامه امام توسط دفتر هاشمی رفسنجانی منتشر شد. علت نیز این بود که در دو سال 85، 84 به بهانه انتخابات ریاستجمهوری و نیز هفته دفاع مقدس بحث جنگ یک بار دیگر متوسط نظامیان مطرح شد و هاشمی عامل پایان جنگ معرفی شد:«نظامی دیگر دخالت نداشتند و بحثهایی بود که در تهران بین آقای هاشمی و حضرت امام راحل صورت میگرفت. آقای هاشمی .... به امام گفتند اگر جنگ را تمام نکنیم ارتش عراق دوباره خوزستان را میگیرد اما امام مقاومت میکرد.» (گفتوگوی محسن رضایی با روزنامه اعتمادملی، 7/1/85)
«آقای هاشمی نامه (فرماندهان سپاه) را پیش امام بردند و گفتند که سپاه این امکانات را میخواهند و وزرای اقتصادی هم گفتهاند این امکانات را نداریم. در حقیقت مشکلی که باید سیاسیون حل میکردند را به میدان امام انداختند ... یک روز آقای هاشمی گفتند ما حتی نمیتوانیم بند پوتین سربازان و بسیجیها را فراهم کنیم.» (محسن رضایی، بازتاب، 6/7/85)
این نوع اظهارات باعث شد که دفتر هاشمی رفسنجانی ناگهان نامه امام خمینی را دلایل پذیرش قطعنامه را بیان میکرد منتشر کند. در نامه امام به مسئولان کشور که 25 تیر ماه 67 ارسال شده بود، به راحت از «اعتراف» نظامیان به عدم پیروزی در آینده سخن به میان آمده است: «حال که مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه که خبرنگار جنگ میباشند صریحا اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهد آمد، و نظر به اینکه مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچوجه به صلاح کشور نمیدانند ... و با توجه به نامه تکاندهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد ... اینجانب با آتشبس موافقت مینمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 2/4/67 نگاشته است، اشاره میشود، فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم ...»در این نامه، امام صراحتا دلایل پذیرش پایان جنگ را نامه فرمانده سپاه پاسداران دانسته و بهمین دلیل آتشبس را میپذیرند و آن را اعلام میکنند. بدین ترتیب با انتشار نامه امام مناقشه بهوجود آمده بر سر پایان جنگ فروکش کرد و هاشمی توانست اتهامی را که در طول این سالها با خود یدک میکشید، از خود بزداید.
غرامت و پایان جنگ
موضوع «پایان جنگ» دو فراز مهم دیگر نیز دارد. ابتدا بحث پایان جنگ با دریافت غرامت از سوی ایران بود که حتی قبل از ماجرای اشغال خرمشهر مطرح بود. در واقع این بحث از ماههای آغازین جنگ، شروع شد و عمدتا پیشنهادهایی نیز مبنی بر اینکه ایران با دریافت غرامت پایان جنگ را اعلام کند، وجود داشت. گفته میشد که کشورهای نفتی منطقه خلیجفارس آمادگی خود را برای پرداختن 60 میلیارد دلار غرامت جنگی به ایران اعلام کردند. یک هیئت میانجی صلح از کنفرانس کشورهای اسلامی به ایران آمد و حتی اعلام شد که هیئتی از جنبش کشورهای غیرمتعهد به دفعات به ایران و عراق سفر کردند و طرح پیشنهادی خود را برای آتشبس با مقامات کشور در میان گذاشتند. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود به این نکته اشاره کرده و آورده است: «با آقای رجایی (نخستوزیر وقت) درباره پیشنهاد و صلح غیرمتعهدها صحبت کردیم. پیشنهاد ایجاد منطقه غیرنظامی در خاک ایران همراه با خروج نیروهای عراقی دادهاند. بعضی نظامیها و آقای بنیصدر مایلند با تعدیلی آن را بپذیرند.» (عبور از بحران، ص 106).
او در جای دیگری از همین کتاب به سفر برخی از مقامات منطقه به ایران اشاره میکند: «قرار بود در نخستوزیری با آقای ضیاءالرحمن رئیسجمهور بنگلادش و حبیب شطی ملاقات کنیم که نرفتم. بعدا معلوم شد آنها هم نیامدهاند. زیرا توقع داشتهاند این ملاقات در هتل یا خانه سفیرشان انجام شود و آقای رجایی موافقت نکردهاند و از طرف ما به آنها بیاعتنایی شد ... آنها تقاضا کرده بودند که با من، آقای رجایی و آقای بهشتی ملاقات کنند.» (عبور از بحران، ص 108) هاشمی رفسنجانی 8 اسفند سال 60 در نگارش خاطرات خود یادآور میشود که «پس از مطالعه گزارشها و امضای نامهها به دفتر رئیسجمهور رفتم تا درباره جواب به اولاف پالمه (معاون دبیرکل سازمان ملل متحد) که طرحی برای صلح با عراق ارائه کرده مشورت کنیم. با حضور نخستوزیر و وزیر امور خارجه مشورت کردیم و روی جواب تصمیم گرفتیم. نتیجه این شد که هنوز صلح زود است باید ضربهای کاری وارد کنیم که صدام کاملا در موضع ضعف باشد و معترف به شکست. ولی رد کلی میانجیگری هم صحیح نیست.
روی سه شرط خیلی تاکید کردم. 1- خروج بیقید و شرط 2- پراخت خسارات 3- کیفر متجاوز ... شب در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کردم ... پالمه خروج عراقیها را پذیرفته. مذاکره درباره مرزها منجمله «اروندرود» میخواهد و حضور نیروهای ناظران بینالمللی در مرزهای و پرداخت غرایم جنگ به دو طرف از طرف دولتهای داوطلب.» (عبور از بحران، ص 96-495) او همچنین در این کتاب بحث 60 میلیارد غرامت کشورهای عربی به ایران برای پایان یافتن جنگ را مطرح میکند: «ناخدا افضلی (فرمانده وقت نیروی دریایی که در اوایل دهه 60 اعدام شد) آمد و راجع به مینگذاری و مینروبی توضیحاتی داد. اطلاع داد که وابسته نظامی ایتالیا گفته کشورهای نفتخیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارت جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است، منصرف شود.» (ص 500)
اما هاشمی معتقد است که غرامت را عراق باید بدهند و نه کشورهای عربی. او میگوید:«ما غرامت را از حزب بعث عراق میخواهیم و حاضر نیستیم که از کشورهای دیگری بگیریم. البته آنها اگر بخواهند به حزب بعث کمک کنند که او غرامت را بپردازد، ما حرفی نداریم ولی غرامت را باید عراقیها بپردازند.»(روزنامه اطلاعات 17/8/1361) هاشمی اما چند ماه بعد نیز به صراحت میگوید که با پرداخت خسارت مشکل حل نخواهد شد. گویی تنها راه پایان جنگ، سرنگونی صدام و برقراری حکومت اسلامی در آن کشور است.
یکبار موضوع آن از سوی بخشی از روحانیون علیه برخی دیگر از روحانیون که اداره جنگ را برعهده داشتند مطرح شد. مخاطب گفتههای آنان در واقع کسی جز هاشمی رفسنجانی نبود. کسی که اداره جنگ را پس از عزل، ابوالحسن بنی صدر رئیسجمهور سابق ایران برعهده داشت. بار دوم این مناقشه بین روزنامهنگاران و هاشمی رفسنجانی صورت گرفت. این بار هاشمی به علت حضورش در جمع نامزدهای انتخابات مجلس ششم در سال 1378، بهانهای را به برخی منتقدان خود داده بود تا از زاویه «نقد هاشمی» به بررسی جنگ و چگونگی پایان آن بپردازند. بار سوم مناقشه بین نظامیان و سیاستمداران سرگرفت. این اتفاق در مهر ماه امسال (1385) رخ داد. به بهانه سالگرد دفاع مقدس، برخی از نظامیان، مشخصا محسن رضایی درخصوص پایان جنگ اظهاراتی را بیان کردند و نهایتا هاشمی با ارائه یک نامه تاریخی از امام، مناقشه را به سود خود پایان داد.
مباحثه اول
در سال 1374، مرحوم سیداحمد خمینی با روزنامه جمهوری اسلامی ایران به گفتوگو نشست. او در فرازی از این مصاحبه تاریخی به جنگ و موضوع پایان جنگ پرداخت. او برای اولین بار خبر داد که امام خمینی (ره) پس از فتح خرمشهر مایل به ادامه جنگ نبودند و حتی مخالف ورود به خاک دشمن بودند. اما برخی دیگر از روحانیون که اداره جنگ برعهده آنان بود، نظر دیگری داشتند و تاکید میکردند که بایستی جنگ را تا پیشروی در خاک عراق ادامه دهیم و آنگاه پس از آن که قسمتی از خاک آنها را گرفتیم، زمینههای پایان جنگ را فراهم کنیم. این گفتوگو بلافاصله در بین محافل سیاسی و مردم پخش شد. تصور عموم مردم این بود که امام خمینی موافق ادامه جنگ بودند و اتخاذ شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» نیز بر همین مبنا بوده است.
اما گفتههای مرحوم حاج سیداحمد خمینی و تاکیدات ایشان مبنی بر رعایت اخلاق در سیاست توسط امام که حضور نیروهای ایران را در عراق نمیپذیرفتند، وجه دیگری از جنگ را برای مردم نمایان کرد: در مقابل مسایل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند ما باید تا کنار شطالعرب (اروندرود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه بدهید بدانید اگر جنگ با این وضعی که شما دارید، ادامه یابد و شما موفق نشوید دیگر این جنگ تمام نشدنی است و باید این جنگ را تا نقطه خاصی ادامه بدهیم. الان قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.»(مصاحبه سیداحمد خمینی با روزنامه جمهوری اسلامی 14/1/1374)
اما هاشمی رفسنجانی به عنوان کسی که نوعا مخاطب این نوع اظهارات بود، تاکید کرد که ادامه جنگ صرفا به دستور و خواست امام انجام شد: «بعد از فتح خرمشهر من مسئول جنگ نبودم. نماینده امام در شورای عالی دفاع بودم. تنها مسئلهای که آن موقع پیش آمد این بود که امام فرمودند که ما موافق نیستیم که نیروهای ما وارد خاک عراق شوند. ولی اصل جنگ را امام اصلا اجازه نمیدادند که کسی با ایشان بحث کند که جنگ متوقف شود یا آتشبس شود ... امام حتی یک لحظه به کسی اجازه ندادند که با ایشان بحث کند که جنگ متوقف شود ... بالاخره (نیز) امام پذیرفتند که اگر وارد خاک عراق میشوید به آنجایی وارد شوید که مردم نباشند.» (جمهوری اسلامی، 1/10/1378) در واقع این نوع اظهارات هاشمی رفسنجانی، تاکیدی بر این بود که او هیچ نقشی در ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر نداشته است. او حتی در بیان خاطرات خود یادآور میشود که «امام ضمن اینکه مایل هستند جنگ زودتر تمام شود صلاح نمیدانند که ما کوتاه بیاییم.» (عبور از بحران، ص 74)
مباحثه دوم
بهرغم آنکه اظهارنظر درباره جنگ در سطح روحانیون باقی مانده بود، در سال 1378 فرصتی پدید آمد تا روزنامهنگاران به بهانه حضور هاشمی رفسنجانی در جمع نامزدهای انتخابات مجلس ششم، نقبی به ماجرای جنگ بزنند. اکبر گنجی سوالاتی درباره علل ادامه جنگ از هاشمی رفسنجانی او را به پاسخ خواند. هاشمی رفسنجانی این بار نیز در مقام پاسخگویی برآمد. او یکبار دیگر یادآور شد که «پس از فتح خرمشهر من مسئول جنگ نبودم.» و سپس به انتقاد از کسانی پرداخت که این مباحث را مطرح میکنند: «من خطرناک میبینم این حرکت غلط سیاسی را که امروز پیدا شده. برای اینکه چند تا رای از این مردم یا از جوانهای بیاطلاع بگیرند افتخارات گذشته انقلاب را زیرسئوال میبرند. خیانت بسیار بسیار بزرگی است. اینکه ما بنویسیم جنگ را، این جهاد مقدس هشت ساله را به صورت یک بلایی مطرح کنیم برای جامعه و نقطه ضعفی برای انقلاب حساب بکنیم، این چه خدمتی است؟ ... بهخصوص اگر بالای سرمان تابلوی خط امام هم بگذارید. به که داریم خدمت میکنیم؟ امام را زیرسؤ ال بردن خدمت امروز به جامعه است؟» (نماز جمعه 1/11/1378)
مباحثه سوم
18 ماه پس از پایان جنگ، یک بار دیگر، این موضوع مطرح شد که چرا و بنا به چه دلایلی جنگ بعد از فتح خرمشهر پایان نیافت و شش سال به طول انجامید. این بار این مناقشه از سوی محسن رضایی به عنوان فرمانده سابق سپاه پاسداران آغاز شد. او درباره دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر میگوید: «فتح خرمشهر بهترین فرصت برای برقراری صلح بود تا دو کشور به مرزهای بینالمللی برگردند. اما این مسئله از سوی دولتهای منطقه پیگیری نشد ... مسئولان رسمی و سیاسی کشور معتقد به ادامه جنگ برای کسب پیروزی و پایان جنگ از طریق دیپلماسی بودند که با استراتژی ادامه جنگ از طریق نظامی برای سقوط صدام متفاوت بود.
این دوگانگی در استراتژی بلافاصله پس از آزادی خرمشهر آغاز شد. درجلسهای که خدمت امام تشکیل شد، در جلسه شورای عالی دفاع در محضر امام که آقایان حاج احمد خمینی، میرحسین موسوی، موسوی اردبیلی، ولایتی و مقام معظم رهبری- که رئیسجمهور بودند- حضور داشتند، آقای هاشمی رفسنجانی گفتند که ما باید از مرزهای بینالمللی عبور کنیم که اگر خواستیم جنگ را تمام کنیم یک چیزی را در دست داشته باشیم که بتوان در میز مذاکره از آنها استفاده کنیم. » (سایت بازتاب، 6 مهر 1385)
محسن رضایی در این گفتار، آشکار ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را برعهده هاشمی رفسنجانی به عنوان «سیاسیون» میگذارد و سخنی از خود و نظرات سپاهیان که در آن جلسه حضور داشتند به میان نمیآورد. او حتی عنوان میکند: «امام یک ابهام داشت که چرا میخواهیم از مرزهای بینالمللی عبور کنیم اما پس از شنیدن استدلالها گفتند من یک هفته فکر میکنم سپس پاسخ میدهم. یک هفته بعد احمدآقا تماس گرفت و نظر موافق امام را اعلام کردند و در پی آن عملیات رمضان طراحی شد و هدف آن پیشروی نیروهای ما تا کنار اروند رود بود تا قسمتی از خاک عراق در اختیار ما قرار بگیرد.»
او در همین مصاحبه با سایت بازتاب یادآوری میکند که از این پس استراتژی ایران این بود که فقط یک عملیات انجام دهد و سپس برای عملیات بعدی برنامهریزی کرد. در واقع این نقدی است بر اداره جنگ توسط محسن رضایی. او معتقد است که باید در جنگ چندین عملیات را در یک استراتژی تعریف کرد. به همین خاطر یادآور میشود که از شروع جنگ تا آزادی خرمشهر، جنگ در اختیار نظامیان بود و توانستند با چندین طراحی عملیات کشور را آزاد کنند اما پس از آنکه استراتژی نظامی به سیاسی تبدیل شد و دیگران مسئولیت کار را پذیرفتند «پیشرفتی» تا عملیات خیبر حاصل نشد. هاشمی رفسنجانی اما به هیچ عنوان نمیپذیرد که در (پیشنهاد ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر از او بوده است.
او در برنامه تلویزیونی «فوقالعاده» که از شبکه سه اواخر بهمن ماه انجام شد)، گفت: «اینها اشتباه میکنند ... جریان قبل از فرماندهی من بود ... در مسئله ورود به خاک عراق یک جلسه جدی بین فرماندهان و امام برگزار شد. امام نظرشان این بود که وارد نشویم. فرماندهان میگفتند اینکه پشت خط بایستیم و دشمن بداند که ما وارد نمیشویم، جنگ را برای دشمن خیلی آسان میکند. خود را تقویت و دوباره حمله میکند ... منطق آن نظامی بود و امام را قانع کرد. منتهی دستور دادند جاهایی وارد شوید که مردم آسیب نبینند. اجازه مشروط دادند. من و آیتالله خامنهای نیز آنجا بودیم. ما نظر فرماندهان را قبول داشتیم ولی بحث را آنها انجام دادند. من هم تایید کردم.» بدین ترتیب هاشمی با شاهد آوردن مقام معظم رهبری از آن جلسه، یکبار دیگر از اینکه او عامل اصلی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بوده، رد میکند.
سال 67 پایان جنگ
بهزاد نبوی میگوید: «بعد از پیروزیهای پیاپی ما از شکست حصر آبادان تا فتح خرمشهر حالتی در عموم ایجاد کرده بود که گویی میتوانیم به هر هدفی که میخواهم در جنگ برسیم. این تصور در برخی فرماندهان نظامی ما بیشتر بود و کمکم این مبحث مطرح شد که با وجود صدام امکان برقراری شرایط مناسب برای صلح نخواهیم داشت و به تدریج بحث جنگ جنگ تا سقوط صدام، مطرح شد.» (گفتوگو با خبرگزاری ایسنا) سخنان بهزاد نبوی که در زمان جنگ وزیر صنایع سنگینی و همچنین معاون لجستیک ستاد فرماندهی کل قوا را برعهده داشت، بیانگر آن است که ایران هدفش را «سقوط صدام حسین» رئیسجمهور کشور عراق، قرار داده است.
اما بهرغم اتخاذ این استراتژی، اتفاقاتی در سال 67 در داخل کشور رخ داد که ناگهان پایان جنگ را زودتر از آنچه که تصور میرفت، رقم زد. به گفته محسن رضایی فرمانده سابق سپاه پاسداران، جنگ به روز مرگی افتاده بود: «آقای هاشمی میگفت، بروید فاو را بگیرید تا جنگ را تمام کنیم. در کربلای پنج هم گفتند بروید شلمچه را بگیرید و به بصره نزدیک شوید، ما جنگ را تمام میکنیم. یعنی ما همیشه عملیات میکردیم برای پایان دادن به جنگ و جنگ عملا در پنج سال آخر روزمره شده بود. علت روزمرگی آن بود که عملیاتها در خدمت سیاست قرار گرفته بود.» (گفتوگو با سایت بازتاب 6/7/85)
عباس ملکی، معاون علیاکبر ولایتی وزیر خارجه اسبق ایران از جلسهای محرمانه در تهران سخن به میان و گزینههای پیش روی ایران برای پایان یافتن جنگ، او میگوید: «در 25 تیر 67 جلسهای در تهران با حضور سران سه قوه، اعضای مجلس خبرگان، شورای نگهبان، شورای عالی قضایی و دو نماینده از طرف حضرت امام یعنی مرحوم حجتالاسلام سیداحمد خمینی و آیتالله توسلی و آیتالله مهدویکنی تشکیل شد. چهار گزینه در آن زمان وجود داشت. یکی بحث میانجیگری الجزایر بود. دیگری پیشنهاد پاکستان به واسطهگری. و بعد هیئت میانجیگری سازمان کنفرانس اسلامی که در تهران به سر میبرد و گزینه چهارم هم پذیرش قطعنامه بود.»
او یادآور میشود که قطعنامه 598 سازمان ملل در 30 تیر 1366 صادر شده بود اما تا سال 67 ایران
آن را نپذیرفت: «عراق در همان زمان صدور قطعنامه آن را پذیرفته بود. پذیرش قطعنامه را آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت در نامهای به دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل در 26 تیر 1367 اعلام کرد. (ویژهنامه دفاع مقدس روزنامه همشهری، 1/7/82).
هاشمی رفسنجانی درباره چگونگی پذیرش قطعنامه یادآور میشود: «اگر جنگ ادامه پیدا میکرد، ممکن بود کشتار وسیعی در سراسر کشور بهوسیله سلاحهای شیمیایی انجام شود ... امام مشکل بود برایشان که بپذیرند. زیرا میگفتند که ما به مردم گفتیم که اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد میایستیم. ... من به امام یک راهحل پیشنهاد کردم. به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، فرمانده جنگ، اعلام آتشبس میکنم ... بعد شما من را محاکمه کنید.
مسئله آبروی نظام هم حفظ میشود. امام گفت نمیشود و اینجوری ناحق است ... (چند روز بعد) احمدآقا اعلام کرد که امام خودشان میخواهند (پایان جنگ را) به عهده بگیرند چون فکر میکنند ممکن است بین شما اختلاف بیفتد.» (گفتوگو با شبکه سوم سیما، 18/11/85) با این حال وقتی پایان جنگ اعلام شد و امام آن پیام تاریخی را صادر کرد و سخن از «جام زهر» به میان آورد، هنوز کسانی بودند که نسبت به چگونگی این پایان، حرف داشتند. ضمن آنکه اظهارات هاشمی رفسنجانی بعد از آن جلسه بر این ابهامات افزود او گفته بود: طی دو سه روز گذشته جلسات متعددی با حضور سران کشور تشکیل شد و جمعبندی تمامی این جلسات با حضور امام رسیده است.
ضمنا بعدا حضرت امام تصمیمشان را طی پیامی به جلسه سران ارائه دادند که حاوی مطالب مهمی است و در صورت مصلحت بعدا منتشر خواهد شد.» (روزنامه اطلاعات، 28/4/67)
به همین علت نظامیان علت پایان جنگ را روزمرگی دانستند و عدم سیاستهای دقیق سیاستمداران و فراموشی اتخاذ استراتژی نظام در جنگ را عامل اصلی این روزمرگی دانستند و از سوی دیگر سیاستمداران به گزارشات مکرر فرماندهان نظامی اشاره میکردند که جوانان دیگر توان جنگیدن ندارند. حتی در آن مقطع سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور سابق ایران که وزیر ارشاد وقت بود و رئیس ستاد تبلیغات جنگ برعهده داشت، در نامهای به هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ به نبود روحیه قوی در میان جوانان اشاره کرده بود.
بهرغم این اتفاقات، سالها پس از جنگ، هاشمی نقطه ثقل تمام نگاهها بود. او را عامل پایان جنگ میدانستند و نظامیان حاضر به بخشش او نبودند. حتی در سال 78، هنگامی که اکبر گنجی در نقد هاشمی قلم میزد، خواستار آن شده بود که هاشمی رفسنجانی نامه محرمانه امام خمینی را که قبلا و در گفتوگو با روزنامه اطلاعات به آن اشاره کرده بود، منتشر شد: «مگر پس از پذیرش قطعنامه 598، آقای هاشمی رفسنجانی به مردم وعده ندادند که به زودی نامه حضرت امام را منتشر میکنند تا مردم از دلایل آتشبس آگاه شوند؟ پس چرا آن نامه پس از گذشت یک دهه منتشر نمیشود تا هم «حق مردم» ادا شود و هم امکان تحلیل واقعیتر از جنگ میلها و نقش آقای هاشمی روشنتر شود؟ انتشار نامه امام ... بر شفافیت میافزاید.» (روزنامه عصر آزادگان، 9/11/1378)
هفت سال پس از این درخواست، نامه امام توسط دفتر هاشمی رفسنجانی منتشر شد. علت نیز این بود که در دو سال 85، 84 به بهانه انتخابات ریاستجمهوری و نیز هفته دفاع مقدس بحث جنگ یک بار دیگر متوسط نظامیان مطرح شد و هاشمی عامل پایان جنگ معرفی شد:«نظامی دیگر دخالت نداشتند و بحثهایی بود که در تهران بین آقای هاشمی و حضرت امام راحل صورت میگرفت. آقای هاشمی .... به امام گفتند اگر جنگ را تمام نکنیم ارتش عراق دوباره خوزستان را میگیرد اما امام مقاومت میکرد.» (گفتوگوی محسن رضایی با روزنامه اعتمادملی، 7/1/85)
«آقای هاشمی نامه (فرماندهان سپاه) را پیش امام بردند و گفتند که سپاه این امکانات را میخواهند و وزرای اقتصادی هم گفتهاند این امکانات را نداریم. در حقیقت مشکلی که باید سیاسیون حل میکردند را به میدان امام انداختند ... یک روز آقای هاشمی گفتند ما حتی نمیتوانیم بند پوتین سربازان و بسیجیها را فراهم کنیم.» (محسن رضایی، بازتاب، 6/7/85)
این نوع اظهارات باعث شد که دفتر هاشمی رفسنجانی ناگهان نامه امام خمینی را دلایل پذیرش قطعنامه را بیان میکرد منتشر کند. در نامه امام به مسئولان کشور که 25 تیر ماه 67 ارسال شده بود، به راحت از «اعتراف» نظامیان به عدم پیروزی در آینده سخن به میان آمده است: «حال که مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه که خبرنگار جنگ میباشند صریحا اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهد آمد، و نظر به اینکه مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچوجه به صلاح کشور نمیدانند ... و با توجه به نامه تکاندهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد ... اینجانب با آتشبس موافقت مینمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 2/4/67 نگاشته است، اشاره میشود، فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم ...»در این نامه، امام صراحتا دلایل پذیرش پایان جنگ را نامه فرمانده سپاه پاسداران دانسته و بهمین دلیل آتشبس را میپذیرند و آن را اعلام میکنند. بدین ترتیب با انتشار نامه امام مناقشه بهوجود آمده بر سر پایان جنگ فروکش کرد و هاشمی توانست اتهامی را که در طول این سالها با خود یدک میکشید، از خود بزداید.
غرامت و پایان جنگ
موضوع «پایان جنگ» دو فراز مهم دیگر نیز دارد. ابتدا بحث پایان جنگ با دریافت غرامت از سوی ایران بود که حتی قبل از ماجرای اشغال خرمشهر مطرح بود. در واقع این بحث از ماههای آغازین جنگ، شروع شد و عمدتا پیشنهادهایی نیز مبنی بر اینکه ایران با دریافت غرامت پایان جنگ را اعلام کند، وجود داشت. گفته میشد که کشورهای نفتی منطقه خلیجفارس آمادگی خود را برای پرداختن 60 میلیارد دلار غرامت جنگی به ایران اعلام کردند. یک هیئت میانجی صلح از کنفرانس کشورهای اسلامی به ایران آمد و حتی اعلام شد که هیئتی از جنبش کشورهای غیرمتعهد به دفعات به ایران و عراق سفر کردند و طرح پیشنهادی خود را برای آتشبس با مقامات کشور در میان گذاشتند. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود به این نکته اشاره کرده و آورده است: «با آقای رجایی (نخستوزیر وقت) درباره پیشنهاد و صلح غیرمتعهدها صحبت کردیم. پیشنهاد ایجاد منطقه غیرنظامی در خاک ایران همراه با خروج نیروهای عراقی دادهاند. بعضی نظامیها و آقای بنیصدر مایلند با تعدیلی آن را بپذیرند.» (عبور از بحران، ص 106).
او در جای دیگری از همین کتاب به سفر برخی از مقامات منطقه به ایران اشاره میکند: «قرار بود در نخستوزیری با آقای ضیاءالرحمن رئیسجمهور بنگلادش و حبیب شطی ملاقات کنیم که نرفتم. بعدا معلوم شد آنها هم نیامدهاند. زیرا توقع داشتهاند این ملاقات در هتل یا خانه سفیرشان انجام شود و آقای رجایی موافقت نکردهاند و از طرف ما به آنها بیاعتنایی شد ... آنها تقاضا کرده بودند که با من، آقای رجایی و آقای بهشتی ملاقات کنند.» (عبور از بحران، ص 108) هاشمی رفسنجانی 8 اسفند سال 60 در نگارش خاطرات خود یادآور میشود که «پس از مطالعه گزارشها و امضای نامهها به دفتر رئیسجمهور رفتم تا درباره جواب به اولاف پالمه (معاون دبیرکل سازمان ملل متحد) که طرحی برای صلح با عراق ارائه کرده مشورت کنیم. با حضور نخستوزیر و وزیر امور خارجه مشورت کردیم و روی جواب تصمیم گرفتیم. نتیجه این شد که هنوز صلح زود است باید ضربهای کاری وارد کنیم که صدام کاملا در موضع ضعف باشد و معترف به شکست. ولی رد کلی میانجیگری هم صحیح نیست.
روی سه شرط خیلی تاکید کردم. 1- خروج بیقید و شرط 2- پراخت خسارات 3- کیفر متجاوز ... شب در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کردم ... پالمه خروج عراقیها را پذیرفته. مذاکره درباره مرزها منجمله «اروندرود» میخواهد و حضور نیروهای ناظران بینالمللی در مرزهای و پرداخت غرایم جنگ به دو طرف از طرف دولتهای داوطلب.» (عبور از بحران، ص 96-495) او همچنین در این کتاب بحث 60 میلیارد غرامت کشورهای عربی به ایران برای پایان یافتن جنگ را مطرح میکند: «ناخدا افضلی (فرمانده وقت نیروی دریایی که در اوایل دهه 60 اعدام شد) آمد و راجع به مینگذاری و مینروبی توضیحاتی داد. اطلاع داد که وابسته نظامی ایتالیا گفته کشورهای نفتخیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارت جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است، منصرف شود.» (ص 500)
اما هاشمی معتقد است که غرامت را عراق باید بدهند و نه کشورهای عربی. او میگوید:«ما غرامت را از حزب بعث عراق میخواهیم و حاضر نیستیم که از کشورهای دیگری بگیریم. البته آنها اگر بخواهند به حزب بعث کمک کنند که او غرامت را بپردازد، ما حرفی نداریم ولی غرامت را باید عراقیها بپردازند.»(روزنامه اطلاعات 17/8/1361) هاشمی اما چند ماه بعد نیز به صراحت میگوید که با پرداخت خسارت مشکل حل نخواهد شد. گویی تنها راه پایان جنگ، سرنگونی صدام و برقراری حکومت اسلامی در آن کشور است.