نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
  1. حوزه‌های تخصصی تاریخ
  2. حوزه‌های تخصصی تاریخ تاریخ جهان
دریافت مقاله

چکیده

متن

بولانو در تابستان 1973 به سانتیاگو بازگشت و می‌خواست در انقلاب چپگرایانه‌ای در شیلی مشارکت کند. سپتامبر همان سال کودتای اگوستو پینوشه رخ داد. بولانو نقش جاسوس گروه مقاومت را بر عهده گرفت

امیر احمدی آریان خبرنگار همشهری الف به مناسبت انتشار اولین کتاب از روبرتو بولانو به فارسی به معرفی او پرداخته است.


در این گزارش که در شماره چهارم الف منتشر شده آمده است: روبرتو بولانو نماد دومین پوست‌اندازی مهم ادبیات آمریکای لاتین در قرن بیستم است؛ تحولی بنیادین در ادبیات این قاره که اواخر قرن بیستم رخ داد و هنوز جوان‌تر از آن است که تبعاتش را دریابیم. سایه آن نسل از غول‌هایی که در نیمه دوم قرن بیستم ادبیات آمریکای لاتین و چه بسا ادبیات جهان را تسخیر کردند (استوریاس، بورخس، مارکز، یوسا، فوئنتس، کارپنتیه، کورتاسار
) بر سر نسل‌های بعد بسیار سنگین بود. نویسندگان نسل‌های بعد دو راه بیشتر نداشتند: راه غول‌ها را ادامه بدهند که چندان جذابیتی نداشت چون از یک سو بورخس و مارکز در رئالیسم جادویی و از آن سو یوسا و فوئنتس در رمان‌های سیاسی به چنان اوجی دست یافته بودند که تقلید از کارشان جز مضحکه حاصلی نداشت. این راه ساده‌تر را عده‌ای کثیر برگزیدند، همان گونه که عمدتا در ادبیات چنین می‌کنند. از یک سو داستان‌های رئالیسم جادویی پر از حکایات مادربزرگ‌ها، عجوزه‌ها و جادوگران، تصاویر اغراق‌شده که با لحنی واقعی و سرد روایت می‌شدند، به تولید انبوه رسید و از سوی دیگر داستان دیکتاتورها، ادبیات سیاسی در باب کشتارهای جمعی سیاسی و شخصیت‌های بیمار دیکتاتورها و خشونت و سرکوب و همه آن چیزهایی که مضامین اصلی آثار یوساست. ایزابل آلنده را باید نماینده این گروه مقلدان و مشهورترین‌ آنها دانست؛ کسی که تلاش‌هایی برای تلفیق دستاوردهای نویسندگان نسل قبل از خود کرده که هیچ یک به اصالت و قدرت آثار بورخس، یوسا و کورتاسار نیست.


اما عده‌ای دیگر هم بودند، جوانانی عصیان‌گر و خلاق که زیر سایه ماندن را برنتافتند و به دنبال باز کردن راهی نو برای ادامه حیات خلاقانه آمریکای لاتین بودند. آنان از تکرار قصه جادوگران و دیکتاتورها خسته شده بودند؛ از اینکه به خاطر مصائب و عقب‌ماندگی‌های سیاسی و فرهنگی کشورشان زبانزد جهانیان بشوند و غربی‌ها چنان داستان‌هایشان را بخوانند که انگار در باغ وحش به دیدن حیوانی عجیب آمده‌اند، خسته شده بودند. انرژی شوکی که بورخس، یوسا و مارکز به ادبیات جهان وارد کرده بودند در انتهای قرن بیستم تخلیه شده و ادبیات آمریکای لاتین تمام قد جذب ماشین صنعت فرهنگ‌سازی غربی شده بود. نویسندگانی بودند که می‌خواستند علیه این فضا شورش کنند و حرف نوی خویش را بار دیگر به ادبیات جهان بقبولانند. روبرتو بولانو مهم‌ترین نماینده این عصیان است.


بولانو که سال 1953 در سانتیاگو به دنیا آمده بود، زندگی‌ای را از سر گذراند که مشخصه اصلی‌اش آوارگی بود (تقریبا همه شخصیت‌های مجموعه داستان «آخرین غروب‌های زمین» چنین وضعیتی دارند). پدرش راننده کامیون و مادرش معلم بود. در زمان کودکی بولانو، او و خانواده‌اش بین شهرهای مختلف شیلی سرگردان بودند و بالاخره در سال 1968 به مکزیکوسیتی مهاجرت کردند. در این زمان اشتهای او به ادبیات سر باز کرد و چنان حریصانه می‌خواند که به بت تمام زندگی‌اش، خورخه لوئیس بورخس پهلو می‌زد. در اواخر دهه60 تظاهرات خیابانی به کرات در مکزیکوسیتی رخ می‌داد و همین موجب استحاله سیاسی بولانو شد. در همان زمان تروتسکیست شد و به السالوادور رفت و آنجا با شاعران چپگرایی دوستی به هم زد که دفتر شعر و اسلحه‌شان را همیشه همراه داشتند.


بولانو در تابستان 1973 به سانتیاگو
  بازگشت و می‌خواست در انقلاب چپگرایانه‌ای مشارکت کند که بعد از انتخاب دولت سوسیالیستی، در شیلی در حال وقوع بود. سپتامبر همان سال کودتای اگوستو پینوشه رخ داد. بولانو نقش جاسوس گروه مقاومت را بر عهده گرفت. او در عملیات خیابانی توانایی چندانی نداشت و کارش پخش پیام‌ها بین مخالفان حکومت بود. او در سال 1974 به مکزیکوسیتی برگشت. در کافه‌ای واقع در کاله بوکارلی ـ کرانه غربی مکزیکوسیتی ـ بولانو با ماریو سانتیاگو ملاقات کرد و این دو مرد به همراه بیش از 12 دوست دیگر گروه چریک‌های ادبی را تشکیل دادند که بولانو آن را اینفرارئالیستاس نام نهاد. بولانو بعدها گفت که زیبایی‌شناسی این گروه ترکیبی بود از سوررئالیسم فرانسوی و «دادائیسم به سبک مکزیکی». این گروه مجلات خلاف جریان منتشر کرد و به شکل‌های مختلف به تحریک عرصه عمومی و جلب توجه دست زد؛ کارهایی نظیر خواندن اشعارشان با صدای بلند در جلساتی که «دشمنانشان» در بخش تثبیت‌شده‌فرهنگی آمریکای لاتین ترتیب می‌دادند؛ به خصوص اکتاویو پاز، شاعری که در نهایت اولین برنده‌ نوبل تاریخ مکزیک شد.


بولانو تا زمان مرگ در کشورهای انگلیسی‌زبان محبوب نبوده است، به خاطر این مدعا که رئالیسم جادویی «متعفن»
  است. او گابریل گارسیا مارکز را به عنوان «کسی که عشق حرف زدن با رئیس جمهورها و اسقف‌ها را دارد» دست می‌انداخت و از نظرش ایزابل آلنده «مبتذل‌نویسی است که در حوزه‌ای از ادبیات کار می‌کند که از کیچ آغاز و به ادبیات آبگوشتی ختم می‌شود» (آلنده در مصاحبه‌ای به سال2003 بولانو را مردی «بسیار نفرت‌انگیز» توصیف کرد و خطاب به او گفت که حتی مرگ هم تو را جذاب‌تر نخواهد کرد). هر چه به مرگ نزدیک‌تر می‌شد، خروجی ادبی او سریع‌تر و جدی‌تر می‌شد. اواسط دهه 80 او ساکن بلانس، شهری توریستی در کوستابراوای اسپانیا شد. سال 1990 بولانو با کارولینا لوپز- اهل کاتالونیا- ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند بود. پدر شدن بولانو را زیر و رو کرد. او که مجبور بود زندگی‌اش را بچرخاند، شعر را کنار گذاشت و به نثر روی آورد. زمانی که 38سال داشت، فهمید که کبدش شدیدا آسیب دیده و از آن به بعد شروع کرد به نوشتن با تمرکز و وسواس کمتر. از 1996 به بعد سالی یک یا دو کتاب منتشر می‌کرد. باوجود اوضاع نابسامان سلامتی‌اش می‌توانست 48ساعت یک‌نفس بنویسد پیش از آنکه از حال برود. از ده رمان و سه مجموعه داستان بولانو که همه در ده سال توفانی آخر عمرش کامل شدند، دو رمان حجیمش، «کارآگاهان وحشی» و «2666» از همه مشهورتر و مهم‌ترند.


در کتاب «آخرین غروب‌های زمین» دو تا از مضامین کلیدی بولانو حضور پررنگ دارند؛ یکی شخصیت‌های شاعر و نویسنده که تقریبا در تمام کتاب‌های او یا شخصیت اصلی‌اند یا یکی از شخصیت‌های فرعی مهم. داستان‌های بولانو به نوعی حکایت‌هایی از درون ادبیاتند؛ ماجراهایی حول زندگی نویسندگان و درباره سروکله‌زدن آنها با نوشتن؛ کسانی که زندگی‌شان را وقف نوشتن می‌کنند، در اغلب موارد شکست می‌خورند و در حد نویسندگان و شاعران گمنام و درجه دو می‌مانند. دوم گم شدن ناگهانی شخصیت‌ها و فقدان وابستگی آنان به محل استقرارشان است. این نویسندگان و شاعران آس‌و پاس همگی در حال سفر و تغییر مکان هستند، دقیقا به این دلیل که به محل اقامتشان هیچ نوع وابستگی‌ای ندارند. شخصیت‌های او مدام در حال غیب شدن و پنهان شدن از زندگی دوستان خود هستند و بخش قابل توجهی از تنشی که در داستان‌ها اتفاق می‌افتد محصول همین گم و پیداشدن ناگهانی شخصیت‌هاست.
 

 

 

تبلیغات