آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۹

چکیده

متن

اطلاعات در گذشته، اطلاعات درباره و برای واقعیت بوده است. اما، اطلاعات در رهگذر تحولات تکنولوژیک یک و نیم سدة گذشته، هر چند هنوز درباره و برای واقعیت بوده، اندک اندک، به رقابت با واقعیت برخاسته و خود واقعیتی شده است. فرهنگ تکنولوژی، به گونه ای کلی، از آرزوی همه گیر و بدیهی مصرف بیشتر و بهتر، جان می گیرد. اما اجرای این طرح، بیشتر به پیمودن مسیری پر پیچ و خم می ماند تا اجرای نقشه ای بزرگ. در مقاله حاضر، من به جای این که چرخش ها و گردش های فرآیند دگرگونی اطلاعات را پی بگیرم، مسیر مفهومی ای را در پیش خواهم گرفت که از اطلاعات درباره و برای واقعیت، به اطلاعات در مقام واقعیت می رسد. نخستین نشانه های قراردادی در تاریخ انسان، یاد آورنده ها، یعنی چوب خط هایی روی استخوان یا ترکه، و مجموعة مهره ها یا صدف هایی برای به یاد سپردن اهلة قمر یا جانوران شکاری یا گوسفندان و بزها بوده است. مهره جای خود را به نشانه های گِلی2 داد و نشانه های گلی به نوبة خود جای خود را به کنده کاری و شکل های ساخته بر قرص های گلی، و قرص های گلی جای خود را به نشانه های نوشتاری،3 هجاها و حرف ها دادند. این نشانه ها برای ثبت خبرهایی دربارة گذشته ها به کار گرفته می شدند و برخی از آن ها، هنوز این کاربرد را دارند اما، همین نشانه ها می توانند خبر چیزهای دور دست، فرمان های شاهانه، گزارش فاجعه ها و خبرهای همیشگی زندگی هم باشند. بی گمان، خبر چیزهای گذشته یا رویدادهای دور، نمی تواند خود آن چیزها یا رویدادها را به این جا و اکنون برساند. گزارش ثبت شدة بار گندمی که تحویل انبار گندمی شده، خود آن بار گندم نیست. فرمان شاهانه هم، حضور شکوهمند پادشاه نیست. برای درک پیام از روی نشانه و فهم تأثیر پیام بر این جا و اکنون، باید توانایی فهمیدن داشت.توانایی درک این یا آن پیام و ترکیب آن در جهان بی واسطة خود، جز در مورد زبان بومی هرکس، مهارتی است که به دشواری به دست می آید و همواره نا‌‌قص می ماند. اما هرگاه این توانایی، کم و بیش به دست آید، جهان را به گونه ای قیاس ناپذیر، درک کننده و درک شونده خواهد ساخت. دیگر، واقعیت به گونه ای شتابان در مه و غبار فاصله و گذشت زمان گم نخواهد شد، بلکه تا آن جا که در دسترس اطلاع و ادراک باشد، هرچه روشن تر خواهد شد.در گذشته، اطلاعات از کنش سه عامل به وجود می آمد: پیام دهنده و پیام گیرنده و پیام. پل ریور4 پیام دهنده بود، میهن پرستان پیام گیرنده بودند، و «انگلیسی ها دارند می آیند» پیام بود. کبوتری که برگ زیتون به منقار داشت پیام آورنده بود، نوح پیام گیرنده بود و پیام این بود: «آب ها در حال فروکشی هستند.» حتی امروز، دود پیام دهنده است، خلبان هواپیمای شناسایی، پیام گیرنده است و «در بخش 36 آتش سوزی شده» پیام است. مُغاره ای با دیوارهای پوشیده از سنگ می تواند پیام دهنده باشد، مورخ می تواند پیام گیرنده باشد، و پیام این باشد: «این جا سردابة مزرعه ای متروک است.»الگوی کلی همواره این است: الف به ب دربارة پ خبر می دهد. الف پیام دهنده است، اما می توانیم آن را نشان، نشانه، نماد یا حامل هم بخوانیم. ب گیرنده یا دریافت کننده یا تماشاگر یا شنونده یا خواننده یا بیننده یا ناظر یا پژوهنده است. و پ پیام یا اطلاع یا اخبار یا خبر یا معنا یا محتوایی است که از سوی پیام دهنده و از راه نشانه انتقال می یابد. این سه گانة بنیادی عامل ها، استحکام و روشنی الزام آوری [در خود] داشت و تمایزهایی را در بر می گرفت که دستمایة مناسبی برای فلسفه بافی های پیچیده بودند؛ اما در نظر مردم عادی، روشن و مفید می نمودند.
می توانیم همین را معنای بنیادی اطلاعات بخوانیم. [1] این اطلاعات، اطلاعات دربارة واقعیت است. در ساده ترین شکل خود، پدیداری طبیعی است که دربارة جانوران به اندازة آدمیان صدق می کند. بویی که باد آن را با خود می آورد، به خرس خبر می دهد که لاشه ای پایین دره است. اطلاعات پدیداری است غامض، نه به سبب این که سرچشمة آن اسرارآمیز است، بلکه بدین سبب که در سراسر تاریخ انسان، با گام هایی کوچک از چیزی ساده و طبیعی به چیزی بسیار پیچیده و فنی بدل شده است.اجاق سنگ چین شده ای که از خود در زمین تفرج گاه، اثری به جای می گذارد، به گونه ای طبیعی و ضمنی به تو می گوید که این جا جای مناسبی برای چادر زدن است. اما اگر بازگشت به آن و یافتن دوباره آن دشوار باشد و تو نخواهی که پس از مدتی سرگردانی دوباره پیدایش کنی. در آن جا که می خواهی به سوی دره سرازیر شوی، چند سنگ را روی هم می گذاری. ضمن آن که سنگ های نهاده بر دور حلقة زمین سوخته، نشانه ای ضمنی و تقریباً طبیعی را تشکیل می دهند، سنگ هایی که ردّ تو را مشخص می کنند، نشانه ای عمدی و قراردادی را تشکیل می دهند. اما اطلاع، نه تنها می تواند آ‌نچه را که از جهت زمانی و مکانی دوردست است، روشن سازد، بلکه هم چنین می تواند هر آن چه را که از جهت مفهوم سازی و تخیل، دور از ذهن است و هر آن چه را که احتمالی بعید می نماید، بدون یاری نشانه های قرار دادی، روشن سازد. ترتیبات پیچیدة اجتماعی، ساختمان های بزرگ و شکوهمند، و قطعه های هنرمندانة موسیقی بدون اطلاعاتی که در متن عهدنامه‌ها،5 نقشة کلیساهای جامع و متن نت ـ نوشتة کانتات ها ثبت شده، فهم شدنی نخواهد بود. این دیگر اطلاعات دربارة واقعیت نیست، بلکه اطلاعات برای واقعیت است؛ اطلاعات برای ساختن امتی از آدمیان یا ساختمان یا موسیقی است. اما در این جا، هم، باز گام هایی که فاصلة میان اطلاع درباره و برای واقعیت و بالعکس را می پیمایند، گام هایی کوچک اند. در مجموعة نقش های ویلار دو اُنکور،6 که نقشه های کلیساهای موجود در لائون7 را در بر می گیرد، نقشه های کلیساهایی وجود دارد که هرگز ساخته نشده اند. [2] گرگوریو آلگری8 آهنگی برای مس میزرر9 ساخته که می بایست فقط در نمازخانة سیستین اجرا شود و به همین سبب، نت ـ نوشتة آن سرّی نگه داشته شده است. اما آنگاه که موتسارت چهارده ساله، یک بار اجرای آن را شنید و متن نت ـ نوشتة آن را به یاری حافظة خود به روی کاغذ آورد، این متن اطلاعات دربارة اجرای موسیقی بود نه اطلاعات برای اجرای آن.در حالی که اطلاعات دربارة واقعیت، عمدتاً، نیازمند ادراک است و جهان را روشن تر می کند، اطلاعات برای واقعیت در پی تحقق است و هدف آن دنیایی، است مرفه تر. منظورم از واژة تحقق، فرآیند تبدیل اطلاعات به واقعیت است. تحقق بخشیدن به عهد، به معنای جان دادن به آن در کردار و آیین های نیایش است. تحقق بخشیدن به نقشه، یعنی ساختن ساختمانی مطابق آن و تحقق بخشیدن به نت ـ نوشتة موسیقی یعنی اجرای آن.تحقق هم، به دست آوردن مهارت هایی را ایجاب می کند؛ مانند دانش های ویژة خاخام ها و پیشه وران و موسیقی دانان. در این جا هم، جهان با چیره دستی در این مهارت ها به گونه ای قیاس ناپذیر غنی تر می شود؛ به سنت های آیین وساختارهای مادی و رویدادهای موسیقایی آراسته می شود که ظرافت و شکوه آنها فراتر از آن حدی است که بدون اطلاع و توجه، قابل درک و اجرا باشد.اطلاعات درباره و برای واقعیت برای میانجی گری میان انسان ها و واقعیت به کار گرفته می شد تا جهانی از گونه ای متمایز، پدید آید. ویژگی های اصلی این جهان، زمینة کانونی نزدیکی ای بود که روی پس زمینة قابل درکی از دوری و فاصله فهمیده می شد. اطلاعات دربارة واقعیت، حتی امروز، با ما از چیزها و رویدادهای دوردست سخن می گوید؛ اما آنها را نزد ما نمی آورد. آنها، باز دور دست هستند، با این حال از آن چه که حاضر است، خبر می دهند و آن را روشن می سازند. اگر در بعدازظهری گرم و پر باد، در ماه اوت در کوه های راکی باشی و در پشت دورترین قله و در افق، دودی را ببینی که بالا می آید، آن دود خبر آتش سوزی را به تو می رساند؛ اما خود آتش را به دنیای بی واسطه اطرافت نمی آورد. زمینة کانونی زندگی تو هنوز در امان است. آتش دور است، اما خطر آتش نزدیک است.
به همین ترتیب، آن گاه که روی سردابة ویران شده ای برای نگهداری ریشه های خوراکی که متعلق به آغاز این سده است، سکندری می خوری، از شکلی از زندگی آگاه می شوی که در آن، خوراکی های فاسدشدنی را به دست خنکی زمین می سپرده اند. این سردابه ها متعلق به گذشته اند. بخشی از پس زمینه ای هستند که شیوة زندگی تو را تعریف می کند، برای شیوه ای که بر اساس آن خوراکی در فریزر و یخچال نگهداری می شود، همین حکم صادق است دربارة نامه هایی که از دوستان و همکاران دور از خود دریافت می کنی؛ درباره یادداشت ها و خاطرات مزرعه داران گذشته؛ درباره ی کلبه های پوستی و سنگ چین های بازمانده از سرخپوستان سالیش و کوته نی10 . اطلاعات دربارة واقعیت، دوری فضایی و زمانی متمایز از نزدیکی آن کسان و چیزهایی را حفظ می کند ـ یا حفظ می کرد ـ که زمینة کانونی زندگی ما را می سازند. با این همه، اطلاعات، دوری را قابل درک می سازد و پس زمینه ای روشنگر برای آنچه که اکنون و اینجا هست، فراهم می آورد.
در حالی که اطلاعات دربارة واقعیت، جهان ما را از جهت نزدیکی و دوری روشن می سازد، اطلاعات برای واقعیت، سرچشمه ای فرهنگی است که به گونه ای شاخص، در پی رفاه است. این رفاه، پیروی از انضباطی ویژه را ایجاب می کند. انضباط ضرورت دارد تا نخست، مهارت خواندن متون، درک نقشه ها و نواختن ساخته های موسیقی فرا گرفته شود؛ و دوم، از محتوای عهدنامه ای یا ویژگی های نقشه ای یا نُت های نت ـ نوشته ای پیروی شود. پاداش این انضباط سهیم شدن در فرهنگی شکوهمند است. اگر به تو فرهنگی داده شود، بدون این که انضباط لازمة آن را فرا گرفته باشی، آن فرهنگ در حقیقت از آن تو نیست. تو برای تحقق اطلاعات بنیانگذار آن فرهنگ، وابسته به دیگران هستی. اما، اگر مهارت داشته باشی، می توانی با آزادی و به گونه ای کامل، سهم الارث خود را از آن خود کنی.دنیایی که بر بنیاد اطلاعات برای واقعیت بنا شده، افزون بر انضباط و شایستگی، احساس نیرومند تداوم، اشتراک و نزدیکی می آفریند. یهودیان آغاز امت خود را به حدود چهار هزار سال پیش می رسانند. سنّت ایشان به این حد بهت آور، متداوم و نیرومند نمی بود، اگر که نویسنده ای که امروز ج.11خوانده می شود، داستان ابراهیم و ساره را چند صد سال پس از آن ننوشته بود. اما، برای تحقق وعده ای که خداوند به ابراهیم داد، داشتن پیوندی ناگسسته با رویداد بنیادی، کافی نیست، بلکه پیوند با جماعتی از مردم ضرورت دارد که همراه ایشان از سنت پیروی شود.به همین ترتیب، موسیقی ای که باخ برای ما به جا نهاده، تنها نیازمند انضباط و شایستگی نیست، بلکه خوانندگان و نوازندگانی همراه و هم دل را هم، می طلبد. اما این هم باز، کافی نیست. از آن جا که اطلاعات برای واقعیت هرگز چیزی بیش از راهنمایی یا دستورالعمل نیست، ما باید دستمایه ها و اجزای تشکیل دهنده ای را که برای تحقق بخشیدن به نوشته یا نقشه یا نت ـ نوشته ای ضرورت دارد، از واقعیت اطراف خود گرد آوریم. برای تحقق بخشیدن به نت ـ نوشته، به آلات موسیقی نیاز داریم. برای تحقق بخشیدن به نقشه، به مصالح ساختمانی نیاز داریم. تحقق بخشیدن به متون، به ویژه متون شعر و داستان، از همه ظریف تر است. اما، همین هم ما را به استفاده از تجربه هایی که از جهان ملموس داریم فرا می خواند. در هر موردی برای تحقق بخشیدن به اطلاعات برای واقعیت، باید با شکل های دیده شدنی، شنیده شدنی و لمس شدنی جهان بی واسطة خود آشنا باشیم؛ باید با تارها، دهانی ها و کلیدهای آلات موسیقی؛ با سنگ ها و الوار ساختمانی و چهره ها و حالت های جسمانی ای که با خواندن شعر در خاطر مجسم می سازیم، آشنا باشیم.
اطلاعات در گذشته، اطلاعات درباره و برای واقعیت بوده است. اما، اطلاعات در رهگذر تحولات تکنولوژیک یک و نیم سدة گذشته، هر چند هنوز درباره و برای واقعیت بوده، اندک اندک، به رقابت با واقعیت برخاسته و خود واقعیتی شده است. فرهنگ تکنولوژی، به گونه ای کلی، از آرزوی همه گیر و بدیهی مصرف بیشتر و بهتر، جان می گیرد. اما اجرای این طرح، بیشتر به پیمودن مسیری پر پیچ و خم می ماند تا اجرای نقشه ای بزرگ. من به جای این که چرخش ها و گردش های فرآیند دگرگونی اطلاعات را پی بگیرم، مسیر مفهومی ای را در پیش خواهم گرفت که از اطلاعات درباره و برای واقعیت، به اطلاعات در مقام واقعیت می رسد.با نقطه عطفی آغاز می کنم که بخش پر اهمیتی از این مسیر را تعریف کرده است، یعنی مقالة کلود شانون12 در 1948، با عنوان نظریة ریاضی ارتباطات و اظهارنظرهای وارن ویور13 در 1949. مقالة شانون دستاوردی دقیقاً فنی است، اما از همان آغاز، نقطه عطفی فرهنگی به شمار آمده است. هیجانی که این مقاله برانگیخت، در اظهارنظرهای ویور به چشم می خورد. کار شانون نقش شتاب دهنده ای را داشت که به واکنش عناصر فرهنگی ای که آمادة واکنش بودند، شتاب بخشید. واکنش ویور، به ویژه از جهت آن چه که دربارة ظهور نیروی فرهنگی اطلاعات گفته، واکنشی نمونه است.ظهور این نیرو، همچون سیلی، ساختار جهان را که بر بنیاد اطلاعات دیرینه درباره و برای واقعیت استوار بود، در خود گرفت و فرسودن آن را آغاز کرد. آنگاه که ویور فاصلة میان نزدیکی و دوری را حذف کرد، خبر از تهدید این ویژگی اصلی، یعنی زمینه ای کانونی که با پس زمینة قابل تشخیصی از دوری احاطه شده، داد. مشخصة نزدیکی، حضور بی واسطة چیزها و اشخاصی است که در برابر دوری چیزها و اشخاص دوری، قرار گرفته است که از راه خبری که ما از آنها داریم، شناخته می شوند. اما، در نظر ویور، دسترسی ما به اشخاص، در هر صورتی، همواره از راه اطلاع صورت می گیرد؛ چه شخصی دور باشد، چه نزدیک.ویور گفته است: «در گفت و گوی شفاهی، سرچشمة خبر، مغز است، و انتقال دهنده ساز و کار صدای انسانی است که فشارهای صوتی متغیری می سازد (نشانه) که از راه هوا (مجرا یا کانال) انتقال می یابد.»[5] آیا ویور، تنها، اشاره ای فنی می کرد که به قول منتقدی، تضمین فنی نداشت؟ [6] حدود نیم سده پس از آن، دبورا تانن14 درباره همکار خود، رالف15، می گوید:ای میل، به دوستی من با رالف عمق بخشید. با این که دفتر او کنار دفتر من بود، به ندرت گفت و گوی طولانی با هم می کردیم، زیرا او آدمی کمروست. در حالت چهره به چهره، مِن مِن می کرد، به گونه ای که به سختی می توانست بفهمم چه می گوید. اما آنگاه که هر دوی ما صاحب ای میل شدیم، من پیام های مفصل و روشنی از او دریافت کردم؛ ما آن چه در دل داشتیم، به یکدیگر گفتیم. [7]
تانن ای میل را، گفت‌و‌گوی تقویت شده می خواند. ظاهراً، ای میل آدمیان را بیش از گفت و گوی چهره به چهره به هم نزدیک می کند. تعارض میان نزدیکی و دوری از میان رفته است. این که دفترهای رالف و دبورا در یک طبقه قرار دارند، تأثیری دررابطه ی آنان ندارد. آنان می توانستند در دو قارة متفاوت باشند [و همین رابطة کنونی را داشته باشند]. دیدگاه زمینه این تصویر ویژه این است که آدمیان از راه اطلاعات و تنها از راه اطلاعات با جهان در ارتباطند. قلة کوه در آن سوی دره، اطلاع دیداری است؛ صدای وزیدن باد از میان درختان اطلاع شنیداری است؛ و نوازشی از سوی محبوب، اطلاع بسآوایی است. بدین معنا، هر آن چه که هست، تمامی واقعیت، همواره، اطالعات بوده است. [8]با این که این دیدگاه، گرایش نهفتة نیرومندی را در فرهنگ ما تشکیل می دهد، رابطة ویژه تری هم میان اطلاعات و واقعیت وجود دارد که ضمن آن، اطلاعات صرفاً در هیأت اطلاعات ظاهر نمی شود و مدّعی اطلاعات بودن نیست، بلکه هم‌چون رقیب یا مدعی تاج و تخت واقعیت دیرینه ظاهر می شود. ظهور این ادعای ویژه، ارتباط نزدیکی با تهدید انضباط و شایستگی ای دارد که جهان اطلاعات دیرینه ایجاب می کرد.ویور درباره این مسأله نظر دیگری دارد. او هم مانند شانون، به تمایزی میان نشانه و پیام؛ میان حامل و محتوای اطلاعات قائل است. [9] این به نظر معقول می رسد، زیرا این دو از دیر باز از هم متمایز بوده اند. ستون باریکی از دود که از کوه های راکی در بعدازظهر روزی پُر نسیم در ماه اوت بر می خیزد، در ذات خود، نشانه ای کوچک و بی زیان است. اما پیامی که انتقال می دهد، پیامی دهشتناک است: تا چند ساعت دیگر ممکن است آتش سوزی بزرگی به پا شود.پیام هایی که با نشان یا نشانه های قراردادی انتقال داده می شوند، از همین گونه اند. تفاوت عظیمی هست میان چند ستونی که گزارش آتش سوزی جنگل در روزنامه ای اشغال می کند با هکتارها علف سوخته و درختان ذغال شده ای که آن گزارش خبر آن را به ما می دهد. همان گونه که ای میل نشان می دهد، نشانه های کوچک الفبا می تواند پیام های سنگینی را، حتی امروز، حمل کند. تا زمانی که نشانه و پیام، یا حامل و محتوای خبر متفاوت باشند، ضرورت آموختن شیوة فهم پیام، از روی نشانه یا فهم محتوا از روی حامل و شایستة رسیدن به سهم الارث فرهنگی خود شدن، به جای خود خواهد بود. اما این انضباط دیرینه در مخاطره است.تفاوت نشانه و پیام شباهت بسیاری به تفاوت چندی و چونی16 دارد. پیام و کیفیت، ذهنی و مبهم اند، در حالی که نشانه و کمیّت، عینی و قابل اندازه گیری اند. [10] برخی از مردم عقیده دارند که زندگی روح از اساس، فراسوی کمیّت‌پذیری و عینیت پذیری جای دارد و برای همیشه چنین خواهد بود. اما دیدگاه تهاجمی تر و به خود مطمئن تری نسبت به این موضوع وجود دارد که می گوید کیفیت، چیزی نیست جز کمیت تحلیل نشده؛ و تمامی کیفیت‌ها اگر تا حد رسیدن به بنیادی ترین اجزای خود تحلیل شوند، کمیت هایی عینی و قابل اندازه گیری از آب در خواهند آمد.سهم اصلی شانون در فرهنگ تکنولوژیک، همانا تأکید او بر این بود که اطلاعات کمیّتی است قابل اندازه گیری بر حسب بیت17 [یا ذره]، از راه اثبات این که واحد بنیادی اطلاعات را می توان برای نشان دادن نظریه های شایان توجهی دربارة رمزبندی و انتقال اطلاعات به کار گرفت. به نظر ویور تفاوت های موجود در کمیت اطلاعات، امری سطحی و در نهایت نامؤثر است؛ و این اهمیتی ندارد که «چه نمادهایی مورد توجه قرار گیرند ـ حرف ها یا واژه های مکتوب، یا نت های موسیقی، یا واژه های شفاهی، یا موسیقی سمفونیک، یا تصاویر.» [11] به همین ترتیب، ویور توانست موضوع حذف تفاوت میان پیام و نشانه، یا میان محتوا و حامل اطلاعات را از راه تحلیل پیام یا محتوا و تجزیة آنها به شماری بیت خبر [یا اطلاع] به میان آورد. مانند این که انگشتانه ای به کسی بدهیم تا به آن آب استخری را خالی کند [و حساب کند که آب استخر چند انگشتانه شده است]. تکنولوژی موجود در آن زمان نمی توانست شماری کافی از بیت خبر را تحت فرمان یا نظارت آورد.به من اجازه دهید که مسأله و راه حلی را که بعدها برای آن پیدا شد، در این جا تفصیل دهم. فرض کنیم من به شما بگویم که کنسرت باروک18 ، امشب برنامه خواهد داشت و شما بپرسید: نخستین قطعة برنامه چسیت؟ و من پاسخ دهم: کانتات شماره 10 باخ. نمادهایی که برای دادن این پاسخ کنار هم ردیف کرده ام حدود 175 بیت خبر را در بر می گیرد، و اگر به جای سخن گفتن، عنوان چاپ شدة نخستین قطعة برنامه را به شما نشان می دادم، دیده می شد که حروف به کار رفته در چاپ، همین تعداد بیت خبر را تشکیل می دهد. «کانتانت شماره 10 باخ» نشانه یا حامل است. اما این نشانه یا حامل، چه چیزی را انتقال می دهد؟ به معنایی، چیزی که انتقال می دهد از این قرار است: کانتاتی کامل که بیست و پنج صفحه نُت ـ نوشته دارد و حدود بیست دقیقه اجرای آن به درازا می کشد و کانتاتی کلیسایی است که برای چهار تک خوان19، گروه همسرایان، ترومپت، دو ابوآ، باس کنتی نو و سازهای زهی نوشته شده است. اما چند نفر می توانند با شنیدن عبارت «کانتات شماره10 باخ» موسیقی باخ را با تمامی جزییات آن به خاطر آورند؟ شاید بیش از چند ده نفری از میان پنج میلیارد انسان زندة امروزی، این توانایی را نداشته باشند. بی گمان، در مسألة یاد آوری موسیقی، درجه بندی و تقسیم بندی میزان شایستگی به میان می آید. تعیین این که «کانتات شماره 10 باخ» چه چیزی را باید به یاد ذهنی فرهیخته بیاورد، کار دشوار و بحث برانگیزی است. اِ . د. هرش20 یوهان سباستیان باخ را یکی از چیزهایی می داند که هر آمریکایی باسوادی باید بشناسد، اما کانتات چنین نیست. [12] به هر حال، «کانتات شماره 10 باخ» نمونه ای است که از ناهمسانی بزرگی که می توان میان نشانه و پیام، میان حاملی بسیار خرد با 175 بیت خبر و محتوایی بسیار غنی از موسیقی باروک وجود داشته باشد؛ و هم چنین نمونه ای است از نسبت معکوسی که میان اندازة یک نشانه و اندازة شایستگی لازم برای درک کامل پیام، می تواند وجود داشته باشد.اکنون فرض کنیم که من به جای اشاره به یکی از اقلام برنامه، نَُت ـ نوشته و متن کانتات را به شما می دادم که خودتان آنها را مرور کنید. این اطلاعات حدود 000/164 بیت است، یعنی حاملی که حدود یک هزار برابر از نام اثر، در برنامه بزرگ تر است. فاصلة میان نشانه و پیام کاهش یافته است، هم چنین میزان شایستگی لازم برای درک محتوا از روی حامل. در این جا، چیزی که [برای فهم پیام] لازم است، سواد موسیقایی و دانستن زبان آلمانی است. اما در فرهنگ معاصر، این چیزها، هنوز شرایط ناممکنی است و در نتیجه، نشانه و پیام با ورطه ای محاسبه‌ناپذیر از هم جدا شده اند.گذشته از اینها، تفاوت شایان توجهی میان نُت ـ نوشته و متن [از سویی] و حضور کانتات در اجرایی بالفعل [از سوی دیگر] در نظر خواننده ای دارای شایستگی وجود دارد. جای بسیاری از چیزها برای اجرا در متن و نُت ـ نوشتة اثر خالی است که باید تکلیف آنها در اجرا روشن شود؛ مانند ضرب‌آهنگ، تقطیع، ارتفاع صوت، انتخاب سازها و خوانندگان و چیزهای دیگر. تعیین همه چیز تا آخرین جزییات چند بیت خبر ایجاب می کند؟ به گونه ای تقریبی اما روشنگر، می توان پاسخ داد: حدود 2/1 میلیارد بیت، یعنی نشانه ای حدود هفت میلیون برابر نام اثر در برنامه، و هفت هزار برابر نُت ـ نوشته و متن اثر. [13]می توان این چند میلیارد و اندی خبر را به صورت ضبط شدة دوتایی21 روی سی دی به دست آورد. کسانی خواهند گفت که در این سطح از غنا، نشانه به میزانی از برابری با پیام رسیده و شاید، حتی، از آن فزونی گرفته است. آن چه که ما روی سی دی داریم، خود موسیقی است. هرچند فاصلة میان حامل و محتوا به صفر نرسیده، میزان شایستگی لازم برای جان بخشیدن به موسیقی قطعاً به صفر رسیده است. کمتر از یک دقیقه طول می کشد تا کسی راه به کارگیری دستگاه پخش سی دی را یاد بگیرد.سی دی ها نه تنها به ما خاطر نشان می کنند که در فرهنگ معاصر مرز میان اطلاعات و واقعیت، به آن گونه ای که ویور گفته بود، نامعین شده، بلکه این سخن صریح ویور را به اثبات می رسانند که همه اطلاعات در بنیان خود یکسانند. سی دی می تواند حاوی هرگونه اطلاعاتی باشد. صرف نظر از این که این اطلاعات به قول ویور «حرف ها و واژه های مکتوب باشد، نُت های موسیقی، واژه های شفاهی، موسیقی سمفونیک یا تصویر باشد.»22 اما این روایت، هنوز، ما را در برابر تصویری مبهم از اطلاعات در مقام واقعیت قرار می دهد. مگر نه این است که صدای ضبط شده بیش از یکصد سال است که وجود دارد؟ این که صدا به صورت دیجیتال ضبط شده یا آنالوگ، آیا صرفاً مسأله ای تکنولوژیک نیست؟ مسألة تعیین کننده این است که اطلاعات در حالت [ضبط] آنالوگ، مانند عکس، فیلم یا صفحة موسیقی، به راستی از واقعیت رها نشده و مانند ماهواره ای است که در مداری کم ارتفاع قرار گرفته و همواره در معرض سقوط به واقعیت قرار دارد. گذاشتن اطلاعات آنالوگ در رسانه یا حامل23 یا برداشتن از روی آن، فرآیندهایی نسبتاً کُند را تشکیل می دهد و [کیفیت آن] با گذشت زمان، به تأثیر ساز و کارهای گرته برداری24 به گونه ای جبران ناپذیر، رو به تباهی می گذارد. ساختار درونی آن مانند عسل، غلیظ است و نگهداری و کار کردن با آن دشوار است.
بی گمان، نوشتن و چاپ سنتی، شیوه ای دیجیتال و به همین سبب قابل حمل و بادوام و دقیق است؛ در حالی که اطلاعات آنالوگ، بی‌دوام و فساد‌پذیر و مبهم است. اما نوشتن حامل بسیار ساده ای برای اطلاعات است. در هم آمیختگی تکنولوژی باینری دیجیتال با الکترونیک بود که سرانجام، وحدت چیرگی بر اطلاعات و فراوانی اطلاعات را به وجود آورد.

ضبط دیجیتالی یک کانتات، برداشت و تعبیر غنی تری را از موسیقی به دست می دهد تا ضبط آنالوگ، اما فراتر از این، اطلاعات الکترونیکی دیجیتالی شده، می تواند با سرعت جریان برق یا نور حرکت کند. در گرته برداری، نزدیکی خود را به اصل25 با کمالی دگرگونی ناپذیر حفظ می کند؛ و چون ساختار درونی بسیار دقیقی دارد. می تواند به آسانی و سرعت، تحلیل و ذخیره و به هر صورتی دگرگون شود. اطلاعات الکترونیکی دیجیتالی خود را از فقر اطلاعات دیجیتال قدیمی، و از سنگینی و تباه سازی واقعیت، رها کرده است. بدین ترتیب، همچون واقعیت مجازی همه جا حاضری که چیزی از دیده اش پنهان نمی ماند، برفراز واقعیت کُند و خستة بالفعل، پرپر می زند.تأثیر فرهنگی این گونة تازه از اطلاعات چه بوده است؟ در اینجا هم، ویور تسلیم موج فزایندة هیجان شده است. او بر پدیداری تأکید کرده که در همه اطلاعات نهفته است، اما تا زمانی که مسألة مقدار اطلاعات طرح نشده و با بیت پاسخ داده نشده بود، به روشنی درک نمی شد. به معنایی، نشانه های اطلاعاتی رفتاری هم چون هر حامل یا قالب عادی دارند. اگر دو سطل داشته باشی، خواهی تواست دو برابر مقداری که با یک سطل می توانی، آب حمل کنی، در دو صفحه می توانی دو برابر یک صفحه چیز بنویسی. اما حامل ها یا قالب های اطلاعات، این ویژگی غریب را دارند که با دو برابر شدن ظرفیت مقداری شان، ظرفیت گوناگون آنها به توان دو افزایش می یابد. بدین ترتیب اگر تو بتوانی در یک صفحه، هزار چیز گوناگون بگویی، خواهی توانست در دو صفحه، نه دو برابر هزار ـ یعنی دو هزار چیز گوناگون ـ بلکه هزار هزار ـ یعنی یک میلیون چیز گوناگون ـ بگویی. ویور دسترسی به این گوناگونی را، آزادی انتخاب می خواند و به نظر او افزایش مداوم حامل های اطلاعات، به رشد انفجاری آزادی انتخاب می انجامد. [14] شاید همه ی آدم های عصر اطلاعات از این نکته ظریف نظریه اطلاعات آگاه نباشند. اما همه می دانند که رشد اطلاعات، افزایش ناگهانی امکان ها را به همراه دارد. بی گمان، این تحول، به سادگی، به سود اطلاعات درباره و برای واقعیت تمام شده است.اینترنت می تواند نمونة بهبود دیجیتالی و الکترونیکی اطلاعات دربارة واقعیت باشد. امروز این را همه می دانند که اینترنت، اطلاعاتی درباره ی آدمیان و چیزهایی به ما می دهد که به دست آوردن آنها بدون این شبکه دشوار است. افزون بر این، اینترنت به مبادلة جمعی اطلاعات از راه خبرنامه ها، فهرست ها، و کنفرانس ها و چیزهای دیگری امکان بروز می دهد، که بدون اینترنت ممکن نمی بودند. به گونه ای کلی تر، کامپیوترها و پایگاه های اطلاعاتی،26 اطلاعاتی در اختیار می گذارند که بدون آنها، حتی فکر این را هم نمی کردی که در جست‌و‌جوی آن اطلاعات باشی، مثلاً اطلاعاتی دربارة این که نسبت به آن دانشجویی که بیش از دیگران در رشته ات از او نام برده می شود، چه رتبه ای داری؟اطلاعات با اهمیت تری هم به دستت می رسد که تنها می تواند از کامپیوتر به دست آید. مثلاً اطلاعات دقیقی دربارة این موضوع به دست می آوری که جریان هوا، چگونه نیروی مقاومت هوا را بر گرد دینام موتور جت، که دینام زیر بال یا جلوتر از بال قرار می گیرد، یا موقعی که گرد و گلابی‌شکل است، پدید می آورد. چنین اطلاعاتی دربارة جریان هوا، طبعاً بخشی بنیادی را در کار طراحی هواپیما تشکیل می دهد. [15]بوئینگ 777 می تواند نمونه ای از نیروی واقعی اطلاعات الکترونیکی دیجیتال، در واقعیت باشد. سوپر کامپیوترها نقش مؤثری در این تحول دارند. اطلاعات کامپیوتری شده به گونه ای گسترده، جای نقشه ها و مدل های آزمایشی را گرفته اند و بر هیأت نهایی خود شیء، پرتو افکنده اند.777 دیگر با اهرم ها نیوتونی هدایت نمی شود، بلکه با اطلاعاتی که از سوی خلبان یا کامپیوتر به سرومکانیسم27 آن می رسد، هدایت می شود.چنین دستاوردهایی بی گمان، از جهت چیره دستی ای که صرف طراحی و ساخت تکنولوژی اطلاعات شده، تحسین برانگیز است. و از جهت هدفی که این تکنولوژی در خدمت آن قرار گرفته، شایست‌ سپاسگزاری است. اما از جهت تأثیر کلی فرهنگی آن، این نتیجه در حدّی میانه، سطحی و دردسرساز قرار می گیرد.با اینترنت آغاز کنیم که آن چه در آن جریان دارد، تا آنجا که من می توانم بگویم، به گونه ای قاطعانه، سطحی و بی دوام است. انبوهی از خودنمایی ها و نقادی های غیر صمیمانه و سخنان بدون فکر و ذکر و تحصیل حاصل و اثبات بدیهیات و رهنمودها و افاضات کم سوادان به بی سوادان.28 لحن کلام متداول در آن، از یک سو، تحسین های چاپلوسانه و از سوی دیگر، توهین های بی ادبانه است، همراه با بی مزگی ها و ملال آفرینی های فراوان. بزرگ ترین بخش اینترنت چیزی نیست جز یک زباله دانی برای دور انداختن وقت تلف شده.بی گمان، تلف کردن وقت، پدیدة ویژة پایان سد‌ بیستم نیست. آیا تکنولوژی اطلاعات الکترونیکی، تأثیر ویژه ای بر فرهنگ دارد؟ تأثیر ویژه ای دارد و این تأثیر، اطلاعات در مقام واقعیت، تا اطلاعات درباره و برای واقعیت را در بر می گیرد. اطلاعات در مقام واقعیت مجازی، میراث خوار انعطاف پذیری بی کران و کمال خارق العادة اطلاعات الکترونیکی دیجیتال است. قاعدة انعطاف پذیری و کمالی که با واقعیت مجازی پوشانده شده، سایه ای بر اطلاعات درباره و برای واقعیت افکنده است و بدین ترتیب اشخاص را نامشخص تر و واقعیت را غیرواقعی تر کرده است. به مثال همکار دبورا تانن باز گردیم؛ کمرویی رالف به واقع، درمان نشده و دبورا هم به واقع، نیآموخته است که چگونه یخ ارتباط را بشکند. هر دوی آنها، اینترنت را برای آن به کارگرفته اند که نسخه هایی از خود بسازند و فضیلت هایی را به این نسخه ها نسبت دهند که در واقعیت امر، دارا نیستند و دیگر، دلیلی هم برای به دست آوردن آنها ندارند. ما قصه هایی دربارة آغازهایی مجازی می شنویم که عملاً پایان خوش دارند. اما کهنه کاران واقعیت مجازی، همان گونه که دیوید بنائوم29 به درستی گفته: « بیمناکند. آنان بارها در آتش دوستی هایی شبکه ای سوخته اند که با وارد شدن زندگی واقعی از هم پاشیده است.» [17]اما در قضیة تأثیری که قاعدة انعطاف پذیری و کمال بر اطلاعات و برای شکل دادن به واقعیت داشته، بار دیگر به موضوع بوینگ 777 توجه کنیم. آنچه که در نگاه به دورنمای تاریخی، تکان دهنده است، کاهش نیرو برای شکل دادن به چیزها30 در سی یا چهل سال اخیر است. در نظر شخص غیر متخصص، تفاوت آشکاری میان 777 و 707 که متعلق به یک نسل پیش است، وجود ندارد. همین حکم دربارة ساختمان ها، شاهراه ها و خودروها صادق است. دگرگونی های بنیادی نه در شکل، بلکه در پیشرفتگی و پیچیدگی صورت گرفته است.همین پیشرفتگی و پیچیدگی، بی گمان، در حدّ خود، حیرت آور و تحسین برانگیز است و گذشته از هرچیزی، برای انسان ها و محیط‌ زیست هم سودمند است. نتیجة نهایی 777، پروازهایی ارزان تر و بی صداتر و راحت تر خواهد بود. اما به تأثیر نهایی این نتیجه توجه کنیم. احساس سفر از جایی به جای دیگر و هم چنین تمایز میان نزدیکی و دوری بیش از پیش کاهش خواهد یافت. اطلاعات در مقام واقعیت مجازی، تأثیرهای ویژه و بی واسطه ای بر فرهنگ خواهد داشت. در طراحی، تولید، پزشکی و علم مفید خواهد بود. اما در خدمت مصرف هم، خواهد بود و توانایی و آمادگی همگان را در روبه رو شدن با جهان بالفعل تحلیل خواهد برد. در بند طبقه یا تحصیلات نیست: برخی را با صفحه کلیدها و متن ها به دام خواهد انداخت؛ و دیگران را با دکمه ها و تصویرها.
خلاصة کلام دربار‌ تکنولوژی اطلاعات، رک و بدون تعارف، این است که اطلاعات در پایان این سده، گرایش به ناتوان ساختن اشخاص و بی اثر کردن چیزها دارد. بی گمان، فن ستیزی31 چارة کار نیست. نباید و نمی توان در آرزوی نبود اطلاعات بود. اما اطلاعات نیاز به تبادل دارد. باید بالفعل بودن آدمیان و نزدیکیٍ چیزها را باز به دست آوریم، و از اطلاعاتِ به جای واقعیت، روی گردان شویم و به اطلاعات و واقعیت [در کنار و مکمل یکدیگر] روی آوریم.

* پی نوشتهای مولف در کروشه [ ] قرار دارد.

پی نوشتها:

1. Fred I.Dretske, Knowledge and the Flow of Information (Cambridge: MIT Press, 1981), 41-47.

2. The Sketchbook of Villard de Honnecourt, ed. By Theodore Bowie (Westport, CT: Greenwood, 1982), 88-91, 106-7.

3. For background and a fanciful view of J see Harold Bloom, The Book of J (New York: Grove Weidenfeld, 1990).

4. Claude E. Shannon and Warren Weaver, The Mathematical Theory of Communication (Urbana: University of Illinois Press, 1949).

5. Ibid., 98.

6. David Ritchie, “Shannon and Weaver: Unraveling the Paradox of Information,” Communication Research 13 (1986): 283-7.

7. Deborah Tennen, “Gender Gap in Cyberspace,” Newsweek (16 May 1994): 52.

8. See Robert Wright, Three Scientists and Their Gods (New York: Harper, 1988), 21-38.

9. Shannon and Weaver, Mathematical Theory, 3 and 100. See also Seth Find and Donald F.Roberts, “Source, Destination, and Eutropy: Reassessing the Role of Information Theory in Communication Research,” Communication Research 11 (1984): 456.

10. Donald M. Mackay, Information, Mechanism and Meaning (Cambridge: MIT Press, 1969), 17.

11. Shannon and Weaver, 114.

12. E.D.Hirsch, Cultural Literacy: What Every American Needs to Know (Boston: Houghton, 1987).

13. راه قطعی و ساده برای اندازه گیری مقدار اطلاعات موجود در یک خبر، بر حسب بیت خبر وجود ندارد. برای آزمون الفبایی – عددی از ASCII پیروی کردم. برای نت نویسی موسیقایی باخ، 12 بیت را به ازای هر نت فرض کرده ام. در مورد سی دی، 54 میلیون بیت در ثانیه را فرض کرده ام.

14. Shannon and Weaver, 100-1.

15. Albert M. Erisman and Kenneth W. Neves, “Advenced Computing for Manufacturing,” Scientific American (October 1987), 163-64.

16. See the April 1994 issue of American Week and Space Technology, Devoted to the Boeing 777.

17. David Bennahum, “Fly me to the MOO: Adventures in Textual Reality,” Lingua Franca (May/June 1994), 26.

پی نوشتهای مترجم:

1. Albert Borgmann

2. Clay Tokens

3. Logographs

4. Paul Revere

5. Covenant: منظور نویسنده در این نوشته از این واژه «تورات» و نوشته های دیگری مانند آن است. ـ م.

6. Villard de Honnecourt

7. Laon

8. Gregorio Allegri

9. Miserere

10. Salish, Kootenai

11. J.

12. Claude Shannon.

13. Warren Weaver.

14. Deborah Tannen.

15. Ralph.

16. Quality , Quantity، که به ترکیب ، کمیت و کیفیت نیز گفته می شوند. ـ م.

17. Bit

18 . Baroque Consort، نام گروهی نوازنده و خواننده است. ـ م.

19. Soloist

20. E.D.Hirsch

21. Binary

22 . این نقل قول که دوبار در این متن آمده، در هر بار، اندکی متفاوت است. این تفاوت در ترجمه حفظ شده است ـ م.

23. Media، جمع Medium است و در اینجا منظور آن، نور مغناطیسی، صفحه موسیقی و مانند اینهاست. ـ م.

24. Copying.

25. Fidelity.

26. Databases

27. Servomecanism، ساز و کار دو جانب‌ خودکار.

28. اینترنت از این جهت هیچ تفاوتی با جراید مکتوب، شفاهی و دیداری و شنیداری دیگر ندارد. ـ م.

29. David Benahum

30. منظور نویسنده، کاهش اختراع چیزهای تازه است که با تکمیل اختراع های موجود، تفاوت دارد. ـ م.

31. Luddism

 

 

تبلیغات