جلال حکمت (درباره مرحوم سید جلال الدین آشتیانی)
آرشیو
چکیده
متن
ماه فروردین مصادف است با سالروز درگذشت استاد آشتیانی. ایشان از جمله مفاخر فلسفی در جهان معاصر ما بودند که توانستند با توجه به اصالت فلسفه اسلامی نسبت به احیا و حفاظت از این فلسفه همت گمارند. در این گفتگو سعی بر این است که با توجه به نگاه استاد آشتیانی به فلسفه اسلامی حضور این فلسفه را در جهان معاصر به بحث بگذاریم. استاد سید جلال الدین آشتیانی در سال 1304 خورشیدی در شهرستان آشتیان دیده به جهان گشود و بعد از طی مراحل ابتدایی تحصیلات در زادگاه خود، برای تکمیل آموختههایش راهی حوزه علمیه قم شد و با فراگیری دروس مقدماتی در مدرسه فقه و اصول آیت الله بروجردی حضور یافته و مرحله خارج را به اتمام رساند. استاد آشتیانی بواسطه علاقه به حکمت و عرفان بمدت هشت سال در حوزه درسی علامه طباطبایی حاضر شد و متون اصلی این رشتهها را به همراه یک دوره کامل فقه و اصول و بخشی از تفسیر قرآن گذراند. استاد آشتیانی برای تکمیل آموختههایش در حکمت صدرایی، رحل اقامت در قزوین افکنده و از محضر آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی بهره مند شده و از آنجا راهی نجف گردید و به مدت دو سال از دروس استادان حوزه علمیه نجف استفاده کرد. وی بعد از بازگشت، در تهران مدتی به حوزه درسی میرزا احمد آشتیانی رفته و برای رفع اشکالات خویش، از راهنماییهای آقا میرزا مهدی آشتیانی نیز برخوردار بود. آشتیانی در سال 1338 خورشیدی به سمت مدرس دانشگاه مشهد در رشته فلسفه و تصوف اسلامی انتخاب و دو سال بعد به سمت دانشیاری در همان رشته ارتقاع یافت ، وی در مدت نزدیک به چهل سال، تا سال 1380 خورشیدی، پیش از تشدید بیماری که فرصت تحقیق و تدریس را از بین برد، به تدریس در حوزه و دانشگاه پرداخت و همزمان به تألیفاتی در حکمت دینی و تصحیح متون خطی حکما و عرفای سدههای پیشین مشغول بود. استاد جلال الدین آشتیانی، فیلسوف اسلامی و حکیم متاله الهی، پس از گذراندن بیماری طولانی و بر اثر کهولت سن در سن هشتاد سالگی در سوم فروردین ماه سال هشتاد و سه دار فانی را وداع گفت. وی از بازماندگان حکمت صدرایی در ایران محسوب می شد که آثار منحصر به فردی را خلق کرده بود. برخی از آثار وی عبارتند از هستی از نظر عرفان و فلسفه، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، شرح بر زاد المسافر ملاصدرا، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، شرح فصوص الحکم فارابی، تفسیر سوره توحید، رساله المشاعر ملاصدرا، اصول المعارف فیض کاشانی، تمهیدالقواعد ابن ترکه، الشواهد و الربوبیه ملاصدرا، المبدا و المعاد ملاصدرا، نقد النصوص فی شرح نقش النصوص عبدالرحمن جامی، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران.
استاد آشتیانی از جمله استادان فلسفه اسلامی معاصر بودند و شما نیز از جمله کسانی بودید که ایشان را به خوبی می شناسید. استاد آشتیانی به نوبه خود آثار منحصربه فردی در حوزه فلسفه اسلامی تالیف، شرح و تصحیح کردند. موضوع بحث ما درباره استاد آشتیانی و حضور فلسفه اسلامی در دنیای معاصر ماست. با توجه به شخصیت عرفانی و فلسفی استاد آشتیانی تا چه اندازه فیلسوف اسلامی ادامه دهنده فلسفه اسلامی خواهد بود. مقصود من این است که آیا فلسفه اسلامی از آغاز یک حرکت پیوسته ای همچون فقه و اصول و رجال داشته یا اینکه در هر مقطع و دوره ای با حضور فیلسوفی رونقی به گفتمان فلسفه وارد می آمده و شاگردانی نیز آثار استادان خود را شرح و تفسیر می کردند؟ آیا می توانیم آشتیانی را در زمره این افراد بدانیم یا اینکه آشتیانی از جمله افرادی بود که در حوزه استمرار فلسفه اسلامی قرار داشتند؟
- من به عنوان مقدمه عرض کنم که فلسفه در جهان اسلام و خاصه در ایران دارای یکی حیات مستمر بوده و از آغاز اسلام این استمرار شروع شده است و مسلمانان نیز وارث حکمت بودند و ایشان از متن قرآن، وحی الهی و متون فلسفی یونانی به نظام فلسفی وحیانی دست یافتند. می دانیم که یونان یک کشور اروپایی بوده اما خود اروپاییان وارث حکمت نبودند و مسلمانان با درایت خود ایشان را متوجه این حکمت کردند. البته حکمت هم منحصر به حکمت یونانی نبوده ما دارای حکمت نبوی، حکمت ولایی، حکمت علوی هستیم. بنابراین یکی از مراکز بزرگ حکمت، ایران است و حتی ایرانیان قبل از اسلام هم به حکمت واقف بودند. حکمت چیزی نیست که در یک زمان پدید آید. برخی از استادان ما سلسله استادان خود را تا زمان ابن سینا می دانستند. استاد آشتیانی هم در این حلقه بودند. اهمیت ایشان نیز از چند جهت است یکی اینکه فقط تاریخ نگار فلسفه نیست بلکه حکیم است. ایشان یک دوره کامل مسائل فلسفی و کتابهای فلسفی را نزد استادان فلسفی خوانده و فهرست استادانی که آشتیانی نزد آنها بوده بسیار زیاد است. کمتر حکیمی در زمان او بوده است که آشتیانی ایشان را درک نکرده باشد. من به برخی از استادان ایشان اشاره می کنم. میرزا احمد آشتیانی، میرزا محمود آشتیانی و میزرا مهدی آشتیانی. اینها حکمای بزرگی بودند که شاگرد نمی پذیرفتند و مرحوم آشتیانی همه این حکما را درک کرده بود. ایشان همچنین شاگرد سه علامه بوده علامه عصار، علامه طباطبایی و علامه رفیعی قزوینی. استاد آشتیانی هر جا متوجه می شد که کسی هست که بتواند از محضرش استفاده کند بدون هیچ ادعایی نزد او می رفته و استفاده می کرده است. ما باید او را حکیم بدانیم. چرا که فهمیدن حکمت خودش دانستن حکمت است. اهمیت دیگر او این است که شاگردان بسیاری تربیت کرده و ایشان توانستند در شهر مشهد که مکتب فلسفی حضوری نداشته است مکتب صدرایی را احیاء کند و شاگردانی را در این زمینه تربیت کند. حتی شاگردان خارجی نیز در میان شاگردانش بودند مانند چیتیک و ماتسوموتو و یحیی بونو. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان همکاری با استادان خارجی مانند هانری کربن است که کربن می خواست بر اساس کارهای آشتیانی تاریخ فلسفه بنویسد. ما کمتر حکیمی را می بینیم که به احیای آثار فلسفی بپردازد. کتاب منتخبات فلسفه ایشان انتخاب بیش از چهل رساله در این کتاب است. استاد آشتیانی آثار متعددی را منتشر و تصحیح و تشریح کرده است که تاکنون چاپ نشده بودند. من گمان می کنم که ایشان آثار متعدد دیگری را هم خوانده بودند اما فرصت نکردند که این آثار را تصحیح و منتشر کند.
با توجه به نکاتی که طرح کردید نکته ای به ذهن می رسد و آن این است که آشتیانی نگاه ویژه ای به اصالت داشته است. یعنی آثار مبنایی را به دقت می خواند و آنها را بر می گزید.
- بله همین طور است. حتی از انتخاب هم فراتر است ایشان آثار اصیل را به خوبی فهمیده و درک کرده بود.
برخی معتقدند که فیلسوف اسلامی چندان پاسخگو به مسائل دنیای معاصرش نیست و بیشتر نگاه تاریخی به مسائل فلسفی دارد. البته به یک نکته هم می توان اشاره کرد که مثلا مطهری آثاری را ذیل فلسفه اسلامی نوشت که به نوعی با الهام از فلسفه اسلامی درصدد پاسخگویی به مسائل دنیای معاصرش بود. مرحوم علامه طباطبایی هم با نگارش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم به نوعی پاسخ گروه های مارکسیستی را می دادند. حتی در زمان معاصر ما دکتر نصر با نگارش کتابهایی مانند دین و نظم طبیعت، اسلام و تنگناهای دنیای متجدد درصدد پاسخگویی به وضعیت دنیای معاصر خود هستند. این آثار پاسخگویی یک فیلسوف به دنیای معاصر خود است. اما در میان آثار آشتیانی چنین چیزی دیده نمی شود چرا ایشان تا این اندازه به اصالت فلسفه اسلامی اهمیت می دادند اما توجهی به مسائل معاصر نداشتند؟
- به نظر من اصل، فهم دقیق حکمت و نگاه داشتن سنت است. امروزه سنت به وسیله فلسفه غرب مورد مخاطره قرار گرفته است و ما نیز در راه حفاظت از فلسفه اسلامی بسیار موفق بودیم. منتهی کسانی بودند مانند استاد مطهری و علامه طباطبایی که مسائل فلسفی را با موضوعات روز تطبیق می دادند. اگر آشتیانی هم می خواست می توانست چنین کاری بکند اما ایشان می خواستند سنت را به همان اندازه که به دستش رسیده حفظ کند و دیگران چنین کاری بکنند. استاد آشتیانی وارد حوزه ای غیر از حوزه تخصصی اش نمی شد. در حوزه تخصصی فلسفه اسلامی کار آسان نیست. مرحوم هانری کربن بسیار سعی داشت که ایشان را به فرانسه ببرد و اگر ایشان رفته بود مسلما به آن کارها نیز می پرداخت اما ایشان به حفظ اصالت فلسفه اسلامی بیشتر توجه داشتند. من معتقدم که حفظ فلسفه اسلامی و احیاء آن بزرگترین کاری است که استاد آشتیانی برای نسل معاصر انجام داده است.
من قصد خرده گیری ندارم بیشتر می خواهم بدانم که یک فیلسوف اسلامی تا چه اندازه باید خودش را مجاب بداند که به مسائل دنیای معاصر خودش پاسخ دهد. ما می دانیم که در دنیای معاصر ما بحثهایی مثل حقوق بشر، بنیادگرایی و حفظ محیط زیست از جمله مباحث جدی دنیای ماست. آیا فکر می کنید فیلسوف اسلامی موظف است به چنین مسائلی پاسخ دهد؟
- مسلما باید پاسخ دهد. حکیم می بایست یک چشمش به مسائل روز هم باشد. اگرچه باید پای او در گذشته نیز باشد و با اصالت بیاندیشد. ما اکنون کمتر کسانی را داریم که پایشان در گذشته ثابت و استوار باشد و دچار لغزش نشوند و مسائل و مقتضیات روز را هم درک کرده باشد. ما شدیدا نیازمند چنین افرادی هستیم. کسانی که با حفظ اصالت سنت به مسائل و زبان دنیای امروز سخن بگویند.
تصور نمی کنید فیسلوف اسلامی در جهان امروز ما می بایست میان رشته ای هم عمل کند. فیلسوف اسلامی فارغ از این نکته که متخصص در فلسفه اسلامی است باید در موضوعات جدیدی مانند جامعه شناسی و سیاست دارای دانش کافی باشد تا بتواند مسائل جدید معاصر را هم به صورت میان رشته ای پاسخ گوید. تصور بر این است که عده ای بر این باورند که فلسفه اسلامی همچنان در رابطه با موضوعاتی نظیر وجود و ماهیت به بحث می پردازد و چندان موضوع جدیدی برای گفتن ندارد.
- یک سلسله مسائلی هستند که جاودانند. این مسائل زمان و مکان نمی شناسد. این مسائل نظر مطلق است و فیلسوف نیز از نظر بدور نیست. بنابراین در علوم جدید پیوندی میان نظر دیده نمی شود یعنی اینکه این علوم با حکمت پیوند نخورده است.
شما معتقدید که گسستی ایجاد شده است؟ آیا فضای فکری ما و اندیشمندان معاصر ما از عهده برطرف کردن این گسست بر می آیند؟
- بله چنین کاری می تواند صورت گیرد. اگرچه کاستیهایی هم وجود دارد. از طرفی برخی وارد حوزه های میان رشته ای می شوند و در آن مستغرق می گردند و به حکمت آن توجهی ندارند و یا نظریاتی که ارائه شده به عنوان وحی منزل قبول می کنند و یا عده ای نیز از آن سوی بام افتاده اند گویی که این عده هنوز در دروان صفویه زندگی می کنند و هیچ اتفاقی در زمان ما نیفتاده است. علامه طباطبایی مثال خوبی است. در زمان ایشان مسائلی به وجود آمد که قبلا سابقه نداشته است. او سعی کرد در این مسائل نظر کند. بنابراین اگر به این علوم جدید واقف شویم و از گنجینه حکمت هم غافل نشویم می توانیم این گسست را از بین ببریم.
به نظر شما فلسفه اسلامی می تواند وارد گفتگو با فلسفه های غربی شود؟
- فلسفه، گفتگو است. فلسفه، دانش است و دانش هم با تعصب سر و کاری ندارد. دانش با علم و حقیقت سر و کار دارد. منتهی این دانش اعلی و علم برین است. اگر من می خواهم ریاضی دان شوم آیا می توانم از دیگر ریاضی دانها استفاده نکنم. بنابراین نیاز است که فلسفه با دیگر حوزه های فلسفی وارد گفتگو شود. فلسفه فهم اقوال و انتخاب بهترین است. هیچ علمی بدون گفتگو نمی تواند استمرار پیدا کند.
طی چند سال اخیر برخی این موضوع را طرح کرده اند که فلسفه اسلامی دچار انجماد شده و نتوانسته از این فضا خارج شود. لذا با توجه به این وضعیت گفتگویی میسر نیست؟
- ما نباید صحبت از جمود و انجماد کنیم. این نکاتی است که باید توجه شود و به دقت نیز پاسخ داده شود. حدود صد سال گذشته در همین تهران آنقدر حکیم حضور داشت که به شهر هزار حکیم معروف بود. در همین شهر حکما در کلیه مسائل روزمره شرکت داشتند و با مردم زندگی می کردند. امروزه با ظهور فلسفه های جدید از این حکمت دست کشیدند و در دانشگاه های ما همه فلسفه غرب می خوانند حتی در قم هم فلسفه غرب تدریس می شود. حتی عده ای هم که فلسفه اسلامی می خوانند پس از مدتی به سراغ ویتگنشتاین و شلایرماخر و ... می روند. اما اکنون کسی نمی آید فلسفه اسلامی را مانند گذشته بخواند همانطور که استاد آشتیانی می خواند.
شما معتقدید ما اکنون با عدم استقبال در حوزه فلسفه اسلامی مواجه هستیم؟
- بله حتی بی مهری هم می شود و فلسفه اسلامی را کنار می گذارند. چند نفری هم پیدا شدند مانند استاد آشتیانی که از این فلسفه حمایت کردند. در اینجاست که اهمیت استاد آشتیانی مشخص می شود. ایشان یک تنه در شهری که فضای ضد فلسفه داشت به احیای فلسفه صدرایی همت گماشت. اگر ما 10 نفر مانند ایشان داشتیم وضع ما بسیار متفاوت بود. استاد آشتیانی تبلور یک سنت الهی در ایران بود و سنت حکمت الهی و تاله، بزرگترین چیزی است که برای انسان باقی مانده است.
استاد آشتیانی کسی بود که پرچم علوم اسلامی و ولایت علوی و حکمت اهل بیت (ع) را در زمان ما بر دست داشت.