چکیده

گریه نمودی از عواطف و احساسات انسان است که ریشه در حالات روحی او دارد. مولانا غم و گریه را موجب حیات جاوید می داند و از همین رهگذر معتقد است سالک باید در سیر و سلوکش از چنین گریه ای شاد شود. به اعتقاد او خداوند را می توان در قلب های شکسته انسان ها یافت. مولانا مناسب روحیه هر سالکی، با تکیه بر گریه او را تشویق می کند تا به سوی کمال و سعادت رهسپار شود. او تعادل روحی انسان را در خدادوستی و ترک خوددوستی و دوری از تمایلات نفسانی می داند. به همین دلیل، گریه را مثل اسلحه ای برای سالک در این راه به کار می گیرد. از نظر او گریه نشان این است که سالک به خدا عشق می ورزد. مولانا گریه را از ویژگی های انسان خوشبخت می داند، چه اشک گناهان سالک را شستشو می دهد، منتها اشک و گریه ای که از صدق دل باشد. این طرز تفکر در نهج البلاغه هم آمده است؛ آن جا هم از صفات متقین این است که قلب هاشان محزون است. به اعتقاد مولانا گریه نوعی اظهار نیاز است و به همین دلیل انسان را به یاد خدا می اندازد. خداوند در برابر گریه و سوز و گداز سالک به او حوض کوثر خواهد بخشید و همین گریه است که حتی آسمان را هم به ناله و فغان وا خواهد داشت. گریه عامل تسلط سالک بر نفس امّاره است که تمام بدبختی های انسان از اوست. در این مقاله تأثیر گریه بر چگونگی سلوک از منظر مثنوی بررسی شده است.

تبلیغات