آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۵۴

چکیده

متن

بنابر آنچه گفته شد سعادت مطلق و نیک‏بختی کامل خواب و خیالی بیش نیست‏ و فقط میتوان آنرا در عالم و هم و تصور مجسم و تعریف کرد.
اعتقاد بخوش‏بختی مطلق را باید یک قسم از فلسفه خیالی و حکمت و همی دانست‏ چون علم طبی که تنها از دوای کلی بحث کند و یا علم شیمی که فقط از نظر تئوری از تغییر و تبدیل مواد گفتگو نماید بی‏آنکه جنبهء عملی آنها مورد نظر قرار گیرد.
آثار عوامل و خصایص مظاهر و پدیده‏های طبیعت مستمر و تغییر ناپذیراند،این‏ اصل کلی غیر قابل انکار همیشه وجود داشته و خواهد داشت که اثر طبیعی آتش سوزاندن‏ و خاکستر کردن اشیاء است،آتش می‏سوزاند،طوفان وقتی در دریا پدید آمد کشتی‏ها را غرق میکند،انسان هم مانند سایر مظاهر طبیعت پیوسته در معرض حوادث و خطرات‏ ممکن و در تحت اختیار او قرار گرفته مبارزه با امیال و شهوات زیان‏بخش و سرکوبی آنها میباشد و بس!
منابع و مواهب مختلفه و نامساوی طبیعت همیشه باعث برافروختن آتش حرص‏ و آز در نفوس بشر بوده و خواهد بود تعارض و تصادم افراد انسانی تغییرناپذیر و پایان‏ دشمنی‏ها و کینه‏جوئی‏ها امکان‏ناپذیر میباشد هیچگاه نیروی حسادت و رقابت بشر از میان‏ نخواهد رفت هرگز ممکن نیست کسی حاضر شود سعادت و خوش‏بختی خویش را بذلت‏ و بدبختی معاوضه نماید.همیشه اکثریت افراد مردم محکوم باعمال شاقه روزانه و فقر و تنگدستی‏ بوده و خواهد بود مبارزه خود و بزرگ و عالی و دانی در راه جلب منفعت و دفع ضرر علیه یکدیگر ادامه خواهد داشت و هرکس مقهور امیال خود خواهد بود.
بفرض اینکه قانون یاعلی درجه کمال و عالی‏مرتبه اعتدال خود برسد آیا نه این‏ است که قانون اصولا مبتنی بر تقید و تحدید حقوق میباشد؟و آیا نه این است که لازمه تأمین منافع عمومی این است که هر کس آزادی عمل خود را محدود کند و بحقوق دیگران‏ تجاوز ننماید و آیا همین محدودیت و قیود باتمام فواید و مزایائی که دارد نه این است‏ که خود یک نوع رنج والمی است که دامن‏گیر بشر بوده و مخالف آزادی و سعادت مطلق‏ وی میباشد؟
ممکن است ترقی و تکامل نسبت به بعضی امور غیر محدود باشد،چنانکه‏ کسی نمی‏تواند برای ترقی و تکامل صنایع ظریفه از قبیل شعر و موسیقی و مانند اینهاحدی تعیین نماید لیکن اینگونه مسائل را هم می‏توان باین نحو محدود نمود که تکامل‏ این امور نیز بسته به تکامل و چگونگی رشد و آسایش و خوش‏بختی آدمی بوده و بحدود خوشی انسان محدود میباشد.
بنظر من بیان حقایق باین نحو هرچند که تلخ باشد بهتر از آن است که با اغراق‏ گوئی و خوش‏بینی مفرط خیالی،دیگران را مغرور و در نتیجه بتدریج اراده آنها را متزلزل نموده و آنها را مأیوس نمائیم چه آنها پی خواهند برد که گویند در بیان موضوع‏ غلو کرده و در وعده‏های خود راه مبالغه و دروغ پیموده و شنونده را بسعادت و آسایشی‏ امیدوار ساخته که حقیقی نداشته و بدروغ چیز غیرممکن را ممکن جلوه داده است.
میدان امکان مخصوصا از نظر افکار عالی بسیار وسیع است لیکن از لحاظ حقیقت‏ و واقعیت بسیار مشکل و محدود میباشد بنابراین ما هرگز نمی‏توانیم جهان را جای سعادت‏ مطلق و خوش‏بختی کامل و بعبارت دیگر بهشت برین معرفی نمائیم زیرا در صورتی هم‏ که ترقیات بشر بحد کمال برسد تازه باصطلاح شرقی‏ها سرائی خواهد شد که فقط میتوان‏ موقتا در آن باستراحت پرداخت البته این سرا از بیابان سوزان که مدت‏ها بشر در آن سرگردان‏ بوده بهتر است ولی بطور قطع جای خوشی کامل و نیک‏بختی مطلق نخواهد بود!
مقصود من از بیان مطالب فوق این نکته است که حکومت‏ها و ملت‏ها ممکن‏ است تا حد امکان بدرجه کمال و سعادت نایل گردند در صورتیکه بمبانی و اصول صحیح‏ که باصول و قواعد و مبانی اصل مهم«منفعت»چنانکه باید آگاه گردند و آن را از دو اصل باطل دیگر که همیشه در مقابل آن قرار گرفته‏اند تمیز دهند تا بتوانند بوسیله آن‏ بمقصود نهائی و کمال مطلوب پی برده و بوسایل حصول سعادت آگاه شوند و بمبانی‏ قان گزاری استحضار حاصل و اصول و قواعد آنرا تنظیم نمایند.1پس اگر توانستیم‏ اصل منفعت را درک کنیم و باین امور موفق شویم،رسیدن بسعادت و خوش‏بختی کامل‏ (1)-بنتام مبنای سعادت بشر را«منفعت طلبی»یا بعبارت دیگر«سودجوئی»میداند و تمام عقاید و آراء سیاسی-اخلاقی و حقوقی خود را بر آن متکی ساخته و در واقع مبتکر این طریقه‏ میباشد،لیکن مقصود او از سودجوئی چون«اپیکور»فیلسوف معروف یونانی یا«هوب» از فلاسفه متاخر انگلستان،منفعت فردی و خوشی شخصی نیست بلکه منظور وی منفعت عمومی‏ و سعادت اجتماعی میباشد و معتقد است که سعادت در چیز نافع است و آن چیز حقیقتا وقتی نافع است‏ که مردم دیگر از آن منتفع شوند زیرا از نظر تعاون و هم‏بستگی افراد بشر که لازمه زندگی‏ آنها است سعادت فرد بسته بسعادت اجتماع و سعادت اجتماع بسته بسعادت هر یک از افراد است، پس هر کس که بخواهد سعادتمند شود باید کوشش کند تا همه سعادتمند و خوشبخت گردند.
در مباحث اولیه کتاب اصول شرایع نخستین موضوعی که مورد توجه بنتام قرار گرفته، تحقیق در اصل منفعت و تفکیک آن از دو اصل«رهبانیت»و«میل و نفرت»میباشد در معنی‏ «منفعت»چنین میگوید:منفعت چیزی است که هر کس از حصول آن لذت می‏برد و از فقدان آنچنانکه آرزوی دانشمندان و فلاسفه است ممکن خواهد بود چه در این صورت بشر بر وسایل‏ حصول سعادت و کلید موفقیت آگاه شده و بوسعت و دائرهء کمال احاطه پیدا کرده است.
چنانکه گفته شد برای هیچ کس مقدور نیست که در این عالم بتواند خود در ابعالی‏ترین‏ طبقه کاخ سعادت و بهشت بموعود برساند ولی هر کس که باین مبادی و اصول عالی دست‏ یابد و آنرا بکار بندد و سازمان اجتماع را بر مبنای آن بنا کند مسلما از نتایج آن لذت‏ خواهد برد همانگونه که موسی بر فراز کوه طور از مشاهده دنیای جدید لذت‏بخشی که‏ بدست وی ایجاد شده بود،لذت می‏برد.
متأثر و ملول میگردد،پس مبنای منفعت لذت است و کلیه اعمال و افکار بشر روی فطرت ذاتی‏ و علاقه طبیعی بسعادت دور این اصل چرخ میزند و کسی نمیتواند ادعا کند که از تحت سلطه و اقتداران‏ میتواند آزاد باشد».
پس از آن میگوید قانون‏گزار باید در وضع قوانین اصل مهم منفعت را همیشه مورد توجه خاص خود قرار دهد و منظور او تأمین منافع عمومی و سعادت همگانی باشد.بنتام میگوید یا این اصل دو اصل دیگری مواجه است که بنظر وی مردود بوده و قانون‏گذار نباید بهیچ کدام توجهی‏ داشته باشد آن دو اصل یکی اصل رهبانیت یا گوشه‏گیری،دیگری اصل میل و نفرت یا مذهب خودپرستی‏ است برای روشن مطلب خلاصه گفته‏های او را در اینجا نقل میکنیم:
اصل رهبانیت-اصل رهبانیت یا تزاهد و گوشه‏گیری درست برخلاف اصل منفعت بوده‏ و طرفداران آن مبنای سعادت را در ترک لذایذ و خوشی‏ها میدانند،هر عملی که موجب خوشبختی و رضایت‏ نفس گردد بنظر آنان جرم تلقی میشود و بعکس اعمالی را که باعث تضعیف قوی و انعدام لذایذ و خوشی‏ها گردد نیکو و مستحسن می‏شمارند برای اثبات عقیده خود چنین استدلال میکنند.چون لذایذ بالطبع‏ مورد علاقه بشر بوده و انسان مایل است از هر راهی که باشد بآن نایل گردد بدین جهت غالبا رسیدن‏ بآن منجر بصدور اعمال زشت و زیان بخش میگردد بنابراین لذت خود موجب فساد و زیان است‏ و بایستی بوسیله قانون و هم بوسایل دیگر تحریم گردد تا از خطرات و مفاسد آن جلوگیری بعمل آید.
بعقیدهء بنتام این استدلال صحیح نیست زیرا اگر معایب و مفاسدی پدید آید مربوط بوسایل‏ غلط و فاسد ایجاد لذت است نه اینکه متعلق بخود آن باشد و نباید این دو را بهم مخلوط نمود.
اصل میل و نفرت-اصل میل و نفرت یا مذهب خودپرستی و خودخواهی یک اصل اعتباری‏ است که مبنای آن قضاوت شخصی در حسن و قبح اشیاء میباشد.پیروان این اصل هر کاری که بمذاق‏ آنان خوش‏آید آنرا نیکو دانسته و مایه سعادت میدهند و هر عملی که برخلاف میل آنها باشد و از آن نفرت‏ داشته باشند قبیح شمرده و موجب رنج و ناخوشی می‏پندارند و معتقدند که قضاوت آنها در امور،صحیح، قطعی و غیرقابل واخواهی بوده و بایستی مبنای وضع قوانین در تأمین سعادت عمومی قرار گیرد.
بنتام این اصل را هم باطل و مردود میداند و بطلان آن را از نظر اختلاف سلائق و امیال‏ و احساسات و عدم توافق فکری حتی دو نفر در یک موضوع،بدیهی می‏شمارد.
پس از تجزیه و تحلیل اصول سه‏گانه مذکور میگوید:این اصول ارتباط تامی با وضع قوانین‏ دارند که مورد توجه قانون‏گزار باید واقع گردد و چون منظور از وضع قوانین تأمین منافع عمومی است‏ لازم است قانون‏گزار منحصرا باصل منفعت توجه داشته و از دو اصل باطل دیگر که با اصل منفعت‏ همیشه مباین میباشد،صرف‏نظر نماید.

تبلیغات