آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۵۴

چکیده

متن

و زوجه حق تو ارث از زمین ندارد و چون مالک اولیه مورث بوده و در اثر فوت او میت را قابل تملیک و تملک نمیدانند لذا او را مالک فرض مینمائیم‏ و از او منتقل بورثه تصور میکنیم چنانچه نظایر این نحو تملیک و تملک فرضی‏ در باب عتق و سایر ابواب فقه زیاد است و مورد محتاج بذکر آنها نیست‏ چون بحث در اطراف موضوع مفصل است بعدا نسبت باین موضوع نظر به‏ فقهاء و دلائل آن بعرض میرسد.
حسین دادپرور
گفتار در پیرامون دیوان کیفر
برخی از علماء و دانشمندان حقوق وجود دادگاه دیوان کیفر را زاید دانسته و معتقداند تشکیل دادگاههای اختصاصی از نفوذ و بسط قدرت‏ قضائی و عدالت اجتماعی میکاهد.
عده دیگر از فضلاء و آنانکه با دیوان کیفر سر و کار دارند از وسعت‏ اختیارات آقای دادستان دیوان کیفر و از سنگینی تأمین متهم و از طرز دادرسی‏ دیوان مزبور بویژه از بطوء جریان امور و از وسعت صلاحیت این دستگاه‏ گله دارند.
دسته دیگر قدمی فراتر گذشته این دادگاه را بکلی زاید و باصطلاح‏ آپاندیست فرض مینمایند.حالا با مختصر تجزیه و تحلیل موضوع نظر خوانندگان‏ گرامی را بماهیت دیوان کیفر جلب و لزوم و عدم لزوم آن را موکول‏ بافکار عامه نموده و امیدوار است بمنظور کشف حقیقت امر نویسندگان‏ عالیمقام آن مجموعه قضائی افکار و نظریات موافق و مخالف خودتان را در اوراق آن مجله منعکس فرمایند.
فعلا برگردیم باصل مطلب و به‏بینیم آیا واقعا قوانین دیوان کیفربیرحمانه است و نباید این اندازه اختیار وسیع بآقای دادستان داده شود و دادیاران نباید در امور بازرسی دخالت و بدون صدور قرار بزهکاری راسا کیفر خواست صادر نمایند و آیا واقعا عمل بماده 8 قانون دیوان کیفر که گفته‏ است اگر پس از ختم تحقیقات در موردی که دادستان و بازپرس دیوان کیفر هر دو موافق در تعقیب باشند متهمین بخلاصه بدستور دادستان توقیف خواهند شد با مورد نبوده و موجبات تفویت وقت و تضییع حق را بعمل میآورد و اعطاء سمت نمایندگی باشخاص غیر قضائی و شکایت از قرار بازداشت بمقام‏ وزارت دادگستری واقعا مخالف اصول است؟بالاخره حل اختلافات راجعه‏ بصلاحیت چه معایبی در بر دارد و چرا باید در مورد دیوان کیفر مطابق نص‏ صریح ماده 6 متهم میتواند وکیل مدافعی غیر از وکلای مجاز برئیس دادگاه‏ معرفی نماید و هکذا روی چه اصلی دادستان میتواند از احکام بدوی غیر قطعی‏ دیوان کیفر دایر بر برائت متهمین رسیدگی«ماهوی»از دیوان کشور نماید؟ و جهات دیگری که فعلا مجالی بشرح و بسط آن نیست.
نگارنده با در نظر گرفتن اینکه باید بعضی از قوانین دیوان کیفر بخصوص‏ موضوع صلاحیت اصلاح و جرح و تعدیل شود معتقد است وجود دیوان کیفر لازم‏ و بلکه واجب است.زیرا با وجود دیوان کیفر و شدت مجازات باز هم دیده‏ میشود بعضی اشخاص خائن و سست عنصر از بیت المال سوء استفاده و اموال‏ دولتی را حیف و میل نموده و یا از مقام و موقعیت خود سوء استفاده نموده‏ و دست تعدی و بی‏اعتدالی بسوی این و آن دراز کرده و بالاخره مرتکب‏ انواع و اقسام ظلم و بیدادگری میشوند.
بعقیده نگارنده مقامات قضائی محلی با توجه بکلیه اوضاع و احوال‏ محل چنانچه شاید و باید نمیتوانند مرتکبین این اعمال را مجازات نمایند و وجود دادگاه دیوان کیفر آنهم در مرکز کاملا صلاح اجتماع بوده و اگر این نیروی قانونی در نوبهء خود و بمحل خود مصرف شود فوق‏العاده مفید و مسلما از اجحافات مأمورین خاطی و از حیف و میل و اصراف و تبذیر بیت‏ المال جلوگیری خواهد کرد البته فراموش نباید کرد که بطوء جریان دیوان‏ کیفر تابع جریانات کلی دادگستری است که باید در اطراف آن جداگانه بحث شود.ناگفته نماند دیوان کیفری که حوزهء صلاحیت آن تمام کشور ایران است هر گاه درست دقت شود و تعداد بازپرسان و دادیاران و کلیه‏ اعضاء قضائی و اداری او در نظر گرفته شود تصور نمیرود از 90 نفر تجاوز نماید و هر گاه حقوق این عده کم را که نسبت بانجام خدمتشان حقوق‏ فوق‏العاده ناچیز میگیرند بحساب درآوریم خواهیم دید در وضع بودجه کشور تأثیر بسزائی ندارند از طرف دیکر نگارنده را عقیده بر آنست باید در مقابل‏ دیوان کیفر دیوان دیگری بنام دیوان پاداش تشکیل شود که پرونده‏های‏ مأمورین صالح و فداکار که اکثریت کارمندان دولتی را تشکیل میدهند در آنجا مطرح و به تناسب شغل و وظایف آنها تشویق و تقدیر از آنها بعمل آید.
در خاتمه با احتراز از اطاله کلام عجالتا باین مختصر اکتفاء شد و گرنه‏ گفتار در پیرامون این موضوع زیاد است.

تبلیغات