نقش متدولوژی علوم تجربی
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله کوشیدهام به نقادی روشهای سنتی برای انجام تخمینها و نظریههای امنیتی اقدام کنم و معتقدم روشی که بطور استقرایی نتایج و نظرات کلّی را از دادههای معلوم استنتاج میکند، روش نادرستی است.شغل شاغل تحلیلگر امنیتی به یک اعتبار عبارت است از استنتاج پیشبینیها و تخمینها از اطلاعات موجود.این وضع چنانکه دیدیم در علوم طبیعی نیز برقرار است.بنابر این میان علوم طبیعی و فعالیتهای امنیتی در سطح«منطق پیشبینی»مشابهت برقرار است.من بر این اساس یک«روش نقادانه»بدیل پیشنهاد کردم که بر متدولوژی و فلسفه علم پویر استوار بود(بخش اول).
این متدولوژی از رهیافت سنتی به مراتب بهتر است، لیکن برای مقصود ما کافی نیست.بنابر این در بخش دوم، اصلاحات و تغییراتی را پیشنهاد کردم.روش نقادی اصلاح شدهای که به این ترتیب پدید میآید، مخروط فراگرد تخمینهای امنیتی را که قبلا سرته بود از قاعده بر روی زمنی میگذارد، ابتدا باید به خلق فرضیه(حدس و گمان)اقدام کرد و سپس درصدد جمعآوری اطلاعات برآمد، آنهم نه اطلاعاتی در جهت تأیید فرضیههای پیشنهادی، بلکه در راستای ابطال آنها. در این بین یک تفاوت اساسی میان علم(که موضوع مورد بررسیاش ماده بیجان است)و فعالیتهای امنیتی(که از رفتار افراد و جوامع که دارای اراده آزادند میپردازد)وجود دارد.
همین تفاوت مانع از کاربرد مقولات و روشهای مشخص علمی به حوزههای فعالیتهای امنیتی(و یا هر شاخه دیگری از علوم اجتماعی میگردد * ).
البته فراموش نشود که در پژوهش در خصوص افراد و جوامع، هیچ گاه نمیتوان از حدود ظن و گمان و فرضیه فراتر رفت(حال در مورد علوم طبیعی نیز چنانکه دیدیم بهمین منوال است).
با وجود تفاوتی که میان علم طبیعی و فعالیتهای امنیتی وجود دارد، همانطور که در بخش سوم نشان داده شد، کاربرد روش اصلاح شده نقادی (که به همه علوم به چشم فرضیهها و حدسها نگاه میکند)در حوزه تخمینهای امنیتی امکانپذیر (*)یادداشت مترجم:خواننده توجه دارد که در اینجا کاربرد روش با متد علمی نفی شده نه کاربرد متدولوژی علمی(در خصوص تفاوت اساسی میان این دو در پاورقی بخشهای قبل توضیح داده شد).P} است.به علاوه همانطور که در بخش چهارم مبرهن گردید، میتوان بر دشواریهای عملی ناشی از کاربرد این روش در حوزه اطلاعات و امنیت، فائق آمد.در آن بخش برخی قواعد متدولوژیک عملی معرفی گردید.
دست آخر همانطور که در بخش پنجم روشن شد، متدولوژیهای سنتی نظیر«تاریخگرایی»خواه از نوع ضد علم، خواه از نوع علمزده، برای تخمینهای اطلاعاتی مناسب و معتبر نیستند.
من مقاله را با تحلیل یک مثال برجسته تاریخی، یعنی ناکامی سرویسهای امنیتی اسرائیل در پیشبینی جنگ رمضان به پایان میآورم.امیدوارم این مثال اختلاف اساسییی را که میان متدولوژیهای مختلف وجود دارد آشکار سازد.در آخرین بخش مقاله، نتیجهگیری نهایی از این رساله را ارائه خواهم داد.
بازسازی منطقی تخمینهای اطلاعاتی در آخرین روز قبل از شروع جنگ
ناکامی سرویسهای امنیتی در پیشبینی جنگ اکتبر 1973 از آن شکستهای تاریخی و به یادماندنی است.علی رغم آثار متعددی که درباره این ناکامی به چاپ رسیده است، هنوز بسیاری از اطلاعاتی اساسی نشر نیافته است. (*)
بهمین دلیل نباید تحلیلی را که در ذیل میآید بعنوان نتیجه یک تحقیق تاریخی دقیق و موشکافانه در نظر گرفت.دلیل دیگر این امر که احیانا مهمتر آن است که در این بازسازی منطقی من بسیاری از جزئیاتی را که به هدف اصلی ما در این مقاله لطمه نمیزند حذف کردهام و در عوض بر تفاوتهایی که میان روش نقادانه و سایر متدولوژیها در تخمین امور امنیتی وجود دارد تأکید ورزیدهام.بدین ترتیب مثال(مدل) مورد بحث عمدا ساده شده و از بحث در خصوص برخی جزئیات پیچیده خودداری گردیده است.
کار خود را با توصیف فراگرد تخمین حوادث در خلال آخرین هفتههای قبل از شروع جنگ آغاز میکنم.به این فراگرد«روش طبیعی»لقب میدهم که نشان دهنده گرایش طبیعی و عادی افراد دستاندرکار در حین وقوع حادثه باشد.این دستاندرکاران روش ارزیابی خود از موقعیت را به (*)یادداشت مترجم:نبرد رمضان که با پیروزی نسبی نیروهای مصری به پایان رید ودر نتیجه آن موقعیت انور سادات در داخل کشور و در جهان عرب تحکیم گردید از جمله رخدادهای مشکوک و اسرارآمیزی است که بنا به اعتراف نویسنده هنوز بخش عمده و اساسی اطلاعات مربوط به آن منتشر نگردیده است.از جمله نظریههایی که درباره این حمله ظاهرا غافلگیرانه(علی رغم حضور هزاران جاسوس و خبر چین و چندین ماهواره جاسوسی)ارائه شده یکی این تئوری نسبتا بدبینانه است که سناریوی عملیات محدود و رد مقیاس کوچک موفق اکتبر 1973 با مباشرت و موافقت آمریکا و اسرائیل تنظیم گردیده بود، و غرض از آن، کسب وجهه سیاسی برای سادات و باز کردن راه برای امضای موافقنامه صلح میان مصر و اسرائیل بوده است که تقریبا یکسال پس از پیروزی اکتبر به انجام رسید.بر مبنای این نظر تحلیلگران آمریکایی واسرائیلی به این نتیجه رسیده بودند که سادات برای امضای صلحنامه کمپ دیوید میباید نخست از همان اعتبار و حیثیتی برخوردار گردد که سلف وی-ناصر- برخوردار بود و تنها در چنین صورتی است که موافقتنامه امضاء شده اعتبار و ارزش پیدا میکند و میتوان به دوام آن دلبست تذکر این نکته ضروری است که درستی یا نادرستی این نظریه تأثیری در نتیجهگیرهای مقاله حاضر نخواهد داشت، زیرا نویسنده مقاله این رویداد را با فرض حمله غافلگیرانه نیروهای مصری بازسازی)Recenstuct(کرده و نتایج خویش را هم بر مبنای همین فرض استوار ساخته است. صورت یک روش«طبیعی»برری و تأمل در مورد رویدادها تلقی میکردند.من در ادامه نشان خواهم داد چگونه ممکن بود همین تخمینها را با استفاده از روش نقادانه تحصیل کرد.
تخمین اطلاعاتی مطابق روش طبیعی
پیشینه تاریخی:باید بخاطر داشت که جنگ یکباره و بطور دفعی ظهور نکرد.مصر و سوریه از مدتها قبل سرگرم تهیه مقدمات امر بودند.ارتش مصر بخصوص مکررا اقدام به گسیل نیروها به منطقه نزدیک کانال سوئز میکرد و این امر سرویسهای امنیتی اسرائیل را بیناک ساخت که مبادا قصد حمله در کار است.آخرین نوبت این بسیج و گسیل تمام عیار نیروها در بهار(ماههای آوریل و مه) 1973 صورت گرفت.
در آن هنگام تخمین تحلیلگیران امنیتی این بود (و این تخمین شش ماه بعد نیز عینا تکرار گردید) که احتمال وقوع جنگ بسیار کم است و ارتش مصر یا سرگرم یک مانور گسترده اتس و یا آنکه حداکثر قصد دارد برای دستیابی به برخی اهداف سیاسی، به نوعی قدرتنمایی کند.رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل این تحلیل را نپذیرفت و به ارتش فرمان آماده باش کامل داد.چنانکه میدانیم جنگ در بهار آن سال واقع نشد. * سرویس امنیتی اسرائیل نخستین گزارشهای مبنی بر تحرکات غیر عادی مصر را در اواخر سپتامبر 1973 دریافت کرد.جبهه سوریهاز قبل وضع بحرانی داشت و این بواسطه ساقط کردن 13 فروند میگ سوری در روز 13 سپتامبر بود، و در این جبهه آماده باش کامل حکمفرما بود.
از آخر سپتامبر 1973 تا 6 اکتبر همان سال که روز شروع جنگ بود هر روز بدون استثناء رئیس ستاد ارتش اسرائیل وهیئت وزراء جلسه مشترکی برای تبادل نظر برقرار میساختند.دیدگاه رئیس سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی اسرائیل در تمامی این جلسات تقریبا یکسان بود.احتمال بروز جنگ بسیار اندک است زیرا مصر هیچ محرکی خواه سیاسی یا نظامی برای این اقدام ندارد و سوریه نیز به تنهایی وارد جنگ نخواهد شد. (**)
البته برخی تحرکات وجود داشت که«تبیین» نشده باقی مانده بود و با ارزیابی رئیس سازمان جاسوسی سازگار نبود.این قبیل تحرکات مانند گردآوردن تعداد هواپیماهای کوتاه برد در فرودگاههای نظامی نزدیک مرز به وضوح حکایت ازنیاتی خصمانه میکرد.اما تعداد این گونه تحرکات ظاهار خصمانه چندان زیاد نبود.
حال ببینیم که سازمان جاسوسی اسرائیل در این ایام چگونه تخمینها و گمانزنیهای خویش را فراهم آورده بوده است.
بازسازی فراگرد گمانزنی و تخمین
فراگرد تخمین امور با این فرض(که بارها و بارها مورد ارزیابی قرار گرفت)آغاز شد که عملیات مصریها صرفا یک مانور گسترده است. باید بخاطر داشت که یکی از اولین گزارشهایی که (*)ر ک:یوئل بن پورات، تحت عنوان«خطای ارزیابی در ماه مه و غافلگیری در ماه اکتبر»به زبان عبری درنشریه معاراچوت(1985).
(**)در اسرائیل رئیس سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی ارتش مسئول ارائه تخمین برای پیشبینی در سطح ملی و مملکتی است. در ماه سپتامبر به سرویس امنیتی اسرائیل ارسال شد، حاکی از آن بود که ارتش مصر قصد دارد مانور گستردهای با عنوان«تحریر 41»را در روز اول اکتبر به راه اندازد.
از آنجا که نظر متعارف و مقبول در مورد مصر تغییر نکرده بود(یعنی هنوز اعتقاد بر این بود که مصر تا زمانی که توانایی حمله هوایی به اعماق خاک اسرائیل را نداشتهه باشد دست به حمله نمیزند)همه اطلاعاتی که از این پس واصل گردید در پرتو همین دیدگاه مورد ملاحظه قرار گرفت.و البته در حقیقت بجز موارد انگشتشماری، قسمت عمده گزارشهای امنیتی واصله به تحلیلگران امنیتی تا روز 6 اکتبر این فرضیه را که عملیات«تحریر 41»یک مانور بزرگ تأیید میکرد.مصر مشغول ساماندهی نیروها در نزدیک کانال سوئز است؟
خوب این بخش شناخته شدهای از عملیات تحریر 41 بشمار میرود، کما اینکه مصریها در ماههای گذشته دهها بار این بخش را تکرار کردهاند.مصر به نیروهای ذخیره آماده باش داده است؟اینهم به نوبه خود با فرضیه مانور بزرگ سازگار بود و توسط آن توضیح داده میشد و قس علی هذا.
البته جسته و گریخته گزارشهای معدودی وجود داشت که فرضیه مانور بزرگ را نقض میکرد.این گزارشها اندک تردیدی در ذهن تحلیلگران امنیتی بوجود آورد، لیکن این تردید آنقدر نبود که آنان را به صرافت تجدید نظر بیندازد.
بعنوان مثال یکی از گزارشها جزئیات تخلیه خانوادههای روسی از مصر و سوریه را بازگو میکرد.در جلسهای که درست یک روز قبل از شروع جنگ در وزارت دفاع اسرائیل برگزار گردید، رئیس سازمان ضد جاسوسی اسرائیل بار دیگر تأکید کرد که جنگی رخ نخواهد داد.مع هذا او به این نکته اذغان کرد که توضیح موجهی در مورد تخلیه روسها ندارد، اما اظهار داشت که ظرف چند ساعت آینده میتواند این موضوع را تبینن نماید.شب همان روز وی گزارش دیگری دریافت داشت که با فرضیه مانور بزرگ سازگار نبود.این گزارش او را به شدت نگران کرد، لیکن علی رغم این نگرانی او تصمیم گرفته منتظر دریافته بینه مؤید دیگر بماند و عجله نکند، بنا بود این بیّنه بزودی از یکی از منابع دریافت گردد.
مأوران امنیتی اسرائیل در طول مدتی که آمادگی نظامی مصریها جریان داشت، هزاران هزار گزارش در این باره دریافت داشتند که بجز شمار اندکی از آنها بقیه با فرضیه مانور بزرگ سازگار بودند.تعجبی ندارد که در تخمینهای امنیتی رسمی این ایام از احتمال بسیار بالای برای وجود مانور و احتمال کمی برای وقوع جنگ سخن رفته است.
البته باید بر این نکته تأکید کرد که افسران امنیتی این شواهد معارض را نادیده نگرفتند، بلکه با آنها صرفا به عنوان منابعی که ایجاد تردید و شک میکنند برخورد کردند.این شواهد میباید به دقت مورد بررسی قرار میگرفت:شاید همه آنها غلط بوده است؟یا آنکه به نادرستی تفسیر گردیده است.آیا این احتمال وجود ندارد که خود روسها اوضاع را غلط ارزیابی کرده باشند و بهمین جهت بدون آنکه واقعا نیازی باشد تصمیم به ترک مصر و سوریه گرفته باشند.بنابر این بطور کلی در حالی که شواهد معارض در ذهن تحلیلگران شک جدی ایجاد کرده بود آنها نتوانستند به این شک در مقابل سیل شواهد موافق فرضیه مانور بزرگ ترتیب اثر دهند.
تخمین اطلاعاتی بر مبنای روش نقادانه
مرحله اول:خلق فرضیهها
یک سرویس امنیتی بر طبق روش پیشنهادی ما در مواردی از این قبیل چگونه میباید عمل کند؟نخست همه فرضیههایی که میتواند اوضاع موجود را تفسیر و تبیین نماید-نظیر فرضیه مانور بزرگ، و یا فرضیه وقوع جنگ-باید در فهرستی نوشته شود. * البته مأموران و تحلیلگران امنیتی و اسرائیل امکان وقوع جنگ را در نظر داشتند، لیکن به آن صرفا به عنوان نظریهای مشکوک و یا نوعی احتیاط بیش از حد که از سوی برخی تحلیلگران در برابر نظریه اصلی ابراز گردیده نظر میکردند.
در روش ما بر این نکته تأکید میشود که این قبیل فرضیههای رقیب را میباید درست با همان چشمی نگاه کرد که فرضیه اصلی را.
مرحله دوم:نقادی
در این مرحله باید به ابطال دو نظریه ارائه شده اقدام نماییم.بدین منظور میباید شواهد و بیّنههای واصله را در سه ستون(گروه)تنظیم کنیم:
الف)گزارشهایی که با فرضیه وقوع جنگ معارضند.
ب)گزارشهایی که با فرضیه مانور بزرگ سازگاری ندارند.
ج)سایر گزارشها، که با هر دو گزارش سازگارند.(توجه کنید این نوع دستهبندی بر اساس ابطال فرضیهها طراحی شده نه بر اساس تأیید آنها).
در تنظیم این گروههای سه گانه، درمییابیم که اغلب گزارشها در گروه«ج»(یعنی موافق با هر دو فرضیه)جای میگیرند!مثلا:«یک واحد زرهی معین ارتش مصر موقعیت خویش را تغییر داده است و به نزدیک کانال آمده؟».
این گزارش هم با فرضیه مربوط به وقوع جنگ همخوان است و هم با فرضیه مانور و عملیات تمرینی، گروههای«الف»و«ب»هر یک شامل تعداد محدودی گزارشند:برخی با فرضیه تمرین و مانور معارضند(گروه ب)و تعداد کمتری با فرضیه شروع جنگ(گروه الف)مثلا گزارشهای مربوط به آماده باش و احضار نیروهای ذخیره از سوی ارتش مصر در اول اکتبر، و گزارشهای مربوط به مانور تحریر 41.اگر قرار بود مطابق نظر اولیه پوپر(نه نظر اصلاح شده)عمل کنیم میباید هر دوی این فرضیه را ابطال شده و مردود بشمار میآوردیم. اما بر اساس روش نقادی اصلاح شده باید از مرحله (*)میتوان فرضیههای دیگری نیز به این فهرست اضافه کرد (و این کاری بود که سرویس امنیتی اسرائیل عملا انجام داد) از جمله میتوان فرضیهای پیشنهاد داد که ترکیبی از دو فرضیه فوق باشد:مصریها کار را واقعا به عنوان یکی مانور شروع کردند، لیکن در جریان عمل نگران شدند که شاید اسرائیل نیت آنها را به نادرستی تفسیر کند و واقعا وارد جنگ شود، بنابر این تصمیم گرفتند با اقدامی پیشگیرانه، ضربه اول را خود وارد کنند.برای سادهتر شدن صورت مسأله من از گنجاندن این قبیل فرضیهها خودداری کردهام.مع هذا که با بررسی دقیقتری میتوان نشان داد که این فرضیهها نیز به کمک روش پیشنهادی ما قابل توضیح و تبیینند. دیگری گذر کنیم.
ارزیابی گزارشها
در چنین مواردی تنها دو امکان منطقی وجود دارد:یا میباید واقعیت امر را به کمک فرضیه سومی توضیح داد.یا آنکه از الف و ب، یکی نادرست است.امکان ارائه فرضیه ثالث را هیچگاه نمیتوان از نظر دور داشت.این یکی از دلایلی است که نشان میدهد چرا روش پیشنهادی ما هیچگاه نمیتوان مدعی دستیابی به راه حل حقیقی و نهایی شده است.اما حالا برای آنکه صورت مسأله زیاد پیچیده نشود فرض کنید در چند روز قبل را شروع عملیات این نکته مسجل گردید که یا قرار است مانوری صورت پذیرد و یا آنکه جنگی وقوع یابد و شقّ سومی وجود ندارد.از اینجا میتوانیم نتیجه بگیریم که یکی از دو گروه گزارشهای«الف»یا«ب»نادرست است، در این شرایط میباید همّت خود را مصروف ارزیابی و سنجش خود گزارشها کنیم.
این کار غیر ممکن نیست.نیازی نیست که همه چند هزار گزارشی که توسط خبرچینها یا کادرهای اطلاعاتی جمعآوری شده مورد ارزیابی قرار گیرد.یکی از آشکارترین وجوه امتیاز روش پیشنهادی ما این است که میتوان از میان انبوهی از گزارشهای واصله، آن دسته را که واقعا به کار ارزیابی موقعیت میآید به سرعت دستهبندی نماید و دست آخر تعداد معدودی گزارش واقعا مربطو را باقی گذارد که محققین و تحلیلگران باید توجه خود را بر آنها متمرکز کنند.
به علاوه لزومی ندارد که ارزیابی و سنجش گزارشها چشم بسته و کورکورانه صورت پذیرد:ما کم و بیش میدانیم که به دنبال چه چیزی هستیم و بنابر این میتوانیم منابع خبری خود را نیز راهنمایی کنیم که به دنبال چه نوع اخباری بگردند.اکنون میتوان دریافت که رئیس سازمان جاسوسی ارتش اسرائیل با بیتوجهی به آنچه که کمیسیون بررسی آراگانت آن را«ضوابط و موازین اضافهای که در آن زمان در اختیار بودند و میتوانستند اطلاعات تکمیلی بسیار مهمی را آشکار سازند»چه خطا و اشتباه منطقی بزرگی مرتکب شده است.
تخمین و پیشبینی
ارزیابی و سخن گزارشها کاری بسیار وقتگیر است، لیکن در همین اثناء نیز میباید تصمیماتی اتخاذ کرد و آنها را بمورد اجرا گذارد.به این ترتیب اگر ما در موقعیت رئیس سازمان جاسوسی اسرائیل قرار میداشتیم چه میکردیم؟نخست تحلیل ما نشان میدهد که تخمین او در مورد احتمال وقوع جنگ و میزان آن غیر دقیق و نادرست بوده است.احتمال فرضیه مانور و تمرین بیش از احتمال فرضیه بروز جنگ نبوده است.این نتیجه مهم تنها به این جهت از ذهن او دور مانده بود که وی به دنبال شواهد تأیید کننده میگشت نه بیّنههای ابطال گر، و اگر ما در این مرحله بجای او میبودیم احتمالا باید بر این نکته اذعان میکردیم که راهی برای انتخاب میان دو فرضیه رقیب وجود ندارد و احتمال وقوع هر دو آنها به یک اندازه است.اما ممکن بود که حتی همین تخمین محدود و سردستی دولت اسرائیل را به صرافت اعلام آماده باش عمومی بیندازد.اما داستان به همین جا ختم نمیشود.
اگر به ما فشار میآوردند که هر طور شده از میان دو فرضیه رقیب یکی را انتخاب کنیم، آنگاه من معتقدم که میتوانستیم متذکر شویم که احتمال بروز جنگ بیش از احتمال فرضیه دوم است. چگونه؟خیلی به سادگی:تا اینجا آموختهایم که یکی از دو گروه شواهد ابطالگر(گروهای الف و ب)نادرستند و میباید اعتبار این گزارشها برری و احراز گردد.تخمین میزان احتمال وقوع فرضیههای مختلف درست نظیر تخمین میزان صحت و اعتبار گزارشهای دو گروه الف و ب است. و از این طریق میتوان نهایتا یکی از دو گروه گزارش را مردود اعلام کرد.اگر ما هیچ اطلاع اضافهای بجز آنچه که تا زمان ارزیابی کسب کرده بودیم، بدست نمیآوردیم، در آن صورت میتوانیستم قضاوت کنیم که گزارشهای گروه «الف»که به وقوع تمرین و مانور اشاره دارند، نادرستند، و(یا لااقل احتمال نادرست بودن آنها بالاتر است)چرا؟به این دلیل ساده که احتمال اینکه دشمن نیّت خود را برای شروع جنگ پشت پوشش تمرین و عملیات آمادگی مخفی سازد به مراتب بیشتر از احتمال معکوس آن است:دشمن نیّت خود را برای تمرین در لفاف جنگطلبی صریح پنهان نماید. *
دو اظهار نظر مهم
1-این نکته اهمیت تام دارد که توجه کنیم روایت بازسازی شده ما نوعی نگاه به گذشته بر اساس اطلاعاتی که اکنون پیدا شده، نیست.این را همه میدانند که چطور پس از وقوع واقعه، راجع به راههای جلوگیری از آن پیشنهاد ارائه کنند!در این موارد پاسخ طبیعی کسی که خطایش به او گوشزد میگردد این است که:«خوب مطلب حالا ساده به نظر میرسد، وی در آن شرایط و زیر فشار حوادث، و در حالی که هزارها گزاش در دست ما وجود داشت که باید ارزیابی میگردید، و با در نظر گرفتن وقت ضیق، مطلب آنقدرها هم ساده نبود.»
ارزش اولیه روش نقادانه ما در این است که به محقق اجازه میدهن گزارشهای واقعا مربوط و بدرد بخور را از همان آغاز دستهبندی و مشخص نماید.با جستجو به دنبال شواهد ابطال کننده و نه بیّنههای مؤید ما میتوانیم در میان اقیانوس گزارشهای ضد و نقیض، گزارشهایی را که واقعا مورد نیاز است جمعآوری کنیم و البته بعد به ارزیابی و سنجش محتوای آنها بپردازیم.
2-تحلیل ما این نکته را اثبات میکند که خطای سرویس امنیتی اسرائیل در پیشبینی جنگ یوم کیپور خطایی منطقی است نه اشتباهی روانی یا اجتماعی.این دیدگاه بر خلاف نظرگاه سنتی (*)رجوع کنید به بند مربوط به فعالیتهای خدعهآمیز دشمن در انتهای بخش سوم، همچنین ر ک:مقاله آروم زیوی تحت عنوان«نقشه فریبکارانه مصریها»در کتاب«فعالیتهای امنیتی و امنیت ملی»با ویرایش کوپر و آفر»نویسنده در این مقاله آن دسته از گزارشهایی را که با فرضیه وقوع جنگ ناسازگار بودند توصیف و معرفی میکند و نشان میدهد که این قبیل گزارشها ناشی از تلاشهای فریبکارانه مصریها بوده است.در مورد توصیف اینگونه فعالیتهای خدعهآمیز از دیدگاه مصریان نگاه کنید به یادداشتهای رئیس سابق ارتش اسرائیل ژنرال سعد الشازلی با عنوان عبور از سوئز، 1980. است که غالبا میکوشد ریشههای خطا را در عدم توانایی شخصی محقق در درک و ارزیابی درست موقعیت، جستجو کند.
باربارا توچمانTuchman در کتاب عظیم خود«پیشروی بسوی حماقت»(1984) بحث خود را با این نتیجهگیری به پایان میبرد که:«اصرار در ارتکاب اشتباه مسألهای است که میباید درصدد رفع آن برآمد»و از اینها میخواهد نتیجه بگیرد که تخمینهای اطلاعاتی نادرست تنها از سوی احمقها صادر میشود.ولی از نظر ما کسانی که در اکتبر 1973 به راه خطا رفتند احمق نیستند، آنها از اینرو اشتباه کردند- که مطابق تحلیلی که ارائه گردید-بنیاد تحلیل خود را بر منطق سنتی(منطق استقرائی)قرار داده بودند.
روش نقادانه و چهار چوبهای مفهومی
روشی که برای انجام تحقیقات امنیتی از هر روش دیگر مناسبتر است همان است که ما آن را روش اصلاح شده نقادی نام نهادیم.لازم به تأکید است که این روش برای تحقیق در همه حوزههای «تمدن انسانی»مناسب است و دامنه کاربرد آن صرفا به فعالیتهای امنیتی محدود نمیگردد.
من در مقاله دیگری به این نکته پرداختهام که چرا استفاده از این روش در مسائل عام نظامی، هم امکانپذیر و هم ضروری است * .در پیشگفتار این مقاله، پرسشی را در مورد نقش و عملکرد چهارچوبهای مفهومی(قالبهای فکری)در تخمینهای امنیتی مطرح ساختم.حال باید دید پس از توضیح روش نقادانه، در خصوص این چهارچوبها چه میتوان گفت؟یک چهارچوب مفهومی(قالب فکری)مجموعه(سیستمی)است از مفروضات اصلی و اولیه، تئوریها و باورها که بر رویهم بعنوان معیاری جهت ارزیابی هر اطلاع واصل شده مورد استفاده قرار میگیرد.
بحث ما در بخشهای قبلی این نکته را آشکار ساخت که هیچ نظریهای-و از آن جمله چهارچوبهای مفهومی و قالبهای فکری خویش-را نمیباید به عنوان دیدگاهایی که صحت آنها به اثبات رسیده و محرز گردیده، تلقی کرد.
نظریات و دیدگاههای ما تنها میتوانند موقتا و تا زمانی که بینّه ابطالگر موجهی یافته نشده بعنوان امور یا برداشتهای حقیقی بشمار آیند، علی رغم این نکته نباید فراموش کرد که بدون کمک نظریهها و چهارچوبهای مفهومی(ولو که صدقشان موقتی باشد)نمیتوان به اخذ هیچ نتیجهای توفیق یافت.
بنابر این، همواره به چهارچوبهای مفهومی و قالبهای فکری نیاز هست، زیرا بدون وجود آنها، اطلاعاتی که به ما ارائه میگردد صرفا عبارت خواهد بود از شمار عظیمی از دادههای غیر مرتبط.
نقش و عمل اصلی چهارچوبهای مفهومی (قالبهای فکری)عبارت است از سامان دادن اطلاعات واصله و تفسیر آنها بگونهای هوشمندانه و معقول، لیکن این تفسیرها یا انحاء دستهبندی (*)ر ک:مقاله من تحت عنوان«در جستجوی حکمت و خبرویت»به زبان عبری در کتاب«کیفیت و کمیت در تجهیز و آمادگی نظامی»1985.کاربرد روش پیشنهادی در درس گیری از اشتباهات، در مقاله دیگری با عنوان«منطق فراهم آوردن دروس نظامی»مورد بحث قرار گرفته است.
اطلاعات را هرگز نمیباید به عنوان حقایق ابدی و لایتغیر بشمار آورد، بر عکس وظیفه ما این است که دائما درصدد یافتن تناقضهای درونی نظام فکری خود باشیم و به نحوی فعال درصدد ابطال آن برآییم.
علی رغم آنکه فکتها و امور واقع، همگی متکی به تئورهای و ملفوف و پیچیده در آنها هستند و این احتمال همواره نادرست ازکار درآید، لکین همواره در معارضه میان تئوریها(حتی تئوریهای اساسی و چهارچوبهای فکری بنیادین)با امور واقع میباید اولویت رابه شواهد تجربی و امور واقع داد.در مواردی که تئوری و شواهد تجربی معارض از کار درمیآیند و اختلاف میان آنها با ارزیابی و سنجش اعتبار اطلاعات و شواهد مرتفع نمیگردد، تئوری را میباید کنار گذارد.این راهی است که در علوم طبیعی دنبال میشود و در فعالیتهای امنیتی نیز همان را میباید سرمشق قرار داد.
درباره فعالیت دشمن
در فیزیک جهان کلان، طبیعت همچون موضوعی منفعل و غیر فعال لحاظ میگردد.در فیزیک جهان ذرات بنیادی بعکس، غیر ممکن است که بتوان از(اثر کوانتومی)که نتیجه اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است صرفنظر کرد.در تخمینهای امنیتی، حتی آن دسته از فعالیتها که در جهان کلان صورت میگیرد، متأثر از همین مسأله تأثیر اندازهگیری(یعنی تأثیر موضوع مورد بررسی-مثلا رفتار دشمن-در اندازهگیریها و تخمینهای تحلیلگر)است.
بنابر این در فعالیتهای امنیتی میباید-درست نظیر حالت فیزیک کوانتومی-این واقعیت که فعالیتهای امنیتی(نظیر جمعآوری اطلاعات، آماده باش نیروها و...)میتواند بر رفتار دشمن تأثیر بگذارد، دائما مدنظر قرار داشته باشد.
شاید یک روز بتوان مسائل امنیتی رابا دقت ریاضی مورد ارزیابی قرار داد.در برخی از شاخههای علوم اجتماعی نظیر اقتصاد، قدمهایی در این زمینه برداشته شده است، اما اگر چنین روزی فرا رسد، باز هم ناگزیر خواهیم بود از ریاضیات موسوم به«تئوری بازیها»Game Theory که متکی به حساب احتمالات و سیستمهای آماری است، استفاده کنیم و نه معادلات دیفرانسیل که در فیزیک استفاده میشود.
به عبارت دیگر همواره میباید این نکته را مدّ نظر داشته باشیم که در«بازی»امنیتی همیشه دو طرف وجود دارد که هر دو به نحو«فعّال» در بازی شرکت دارند و این با حالتی که در آن یک محقق بطور فعال موضوعی را که غیر فعال است مورد بررسی قرار میدهد، فرق دارد.
من قبلا به این نکته اشاره کردم که چگونه میتوان با استفاده از متدولوژی علمی از عهده مواجهه با فعالیتهای فریبکارانه و خدعهآمیز دشمن برآمد.
با اطلاعات نادرست و گول زننده میتوان از طریق صورتنبندی و کار در چهارچوب این فرضیه که «دشمن همواره سعی میکند حرکاتش رااز ما مخفی دارد و ما را فریب دهد»، مقابله کرد.البته خود این فرضیه میباید نظیر هر فرضیه دیگری دائما مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد.
درباره معقول بودن فرضیهها
پیچیدگی مسائل امنیتی مارا وادار میسازد که همچنانکه در فیزیک مرسوم است به استفاده از راه حلهای«تقریبی»رو آوریم.
این واقعیت که در حوزه فعالیتهای امنیتی با رقیبی از نوع بشر و بنی آدم سر و کار داریم به ما امکان میدهد که به عنوان«اولین تقریب»از این فرضیه استفاده کنیم که رفتار آینده دشمن رفتاری معقول و مطابق موازین عقلی خواهد بود.
این مطلب مهم است که بخاطر داشته باشیم معقولیت مورد بحث عبارت است از معقولیت آنطور که دشمن آن را مراد میکند، نه معقولیت از دیدگاه ما.
به عبارت دیگر باید فرض کنیم که دشمن میخواهد به اهداف مورد نظر خویش به بهترین وجهی که خود میداند و میفهمد دست پیداکند.
اصالت تسمیه متدولوژیک
یک شرط لازم برای پیشبرد تحقیقات امنیتی و ارتقاء مقام آن از سطح کنونی که سطحی مادون علمی محسوب میشود این است که از دیدگاههای تمام گرایانه که میخواهند ماهیت و جوهر امور اعتباری را دریابند احتراز کنیم.تحقیقات امنیتی میباید به زبان و شیوهای صورتبندی گردند که بتوان آنها را مورد آزمایش قرار داد و این تحقیقات میباید متوجه رفتار و عملکرد افراد باشد، نه عملکرد خیالی امور و مفاهیم اعتباری:
این کار را میتوان از طریق تلاش برای درک و شناخت اهداف، روابط، تواناییها، روشهای عمل، تکتک افراد مورد نظر و منشأ اثر به انجام رساند. تلاش برای فهم جوهر امور اعتباری تلاشی عبث است.
جامعه باز در مقیاسی کوچک
پیشرفت و موفقیت متدولوژی علمی در گروه وجود جامعه بازی است که در آن اطلاعات به سهولت و آزادانه مبادله میشوند، و افراد میتوانند بدون نگرانی به نقادی از دیدگاههای یکدیگر بپردازند.
جامعه امنیتی بر عکس، تقریبا نمونه کاملی از یک جامعه بسته است.برای غلبه کردن بر این نقیصه میباید تلاش کرد که اطلاعات را در حدی که ضرری وارد نیاورد که در اختیار عموم و یا لااقل نخبگان از عموم قرار داد و ازاین مهمتر آنکه در درون خود جامعه امنیتی مدل کوچک و محدودی از حال و هوای جامعه باز پدید آورد.
توجه:تکنولوژی
تخمینهای اطلاعاتی برای استفاده مسئولان سیاسی و تصمیمگیرندگان نظامی تنظیم میگردد. همین امر سبب میشود که این تخمینها شباهت بیشتری با تکنولوژی و علوم مهندسی پیدا کنند تا علوم نظری.
اما نباید ازنظر دور داشت که تکنولوژی امنیتی هنوز در مراحل جنینی خود قرار دارد.هنوز در فعالیتهای امنیتی یک تئوری محک خورده که بتواند مبنای فعالیتهای مهندسانه محققان امینتی قرار گیرد پدید نیامده.
بنابر این تصمیمگیریهای عملی که بر اساس تخمینهای اطلاعاتی صورت میپذیرد میباید با نهایت احتیاط انجام گیرد.درست نظیر توسعه و بسط تکنولوژی در حوزههایی که هنوز معرفت نظری ما از آن به قابل قبولی نرسیده، میباید تحقیقات و تخمینهای اطلاعاتی را قدم به قدم و در ابعاد کوچک به انجام رساند و در هر مقطع کاملا مراقب میزان انحراف پیشبینها و تخمینها از مقادیر واقعی و اصلی بود و بالأخره از ارائه تخمینهای گسترده مقیاس و دراز مدت کاملا احتراز کرد.
رابطه متقابل میان تخمین و جمعآوری اطلاعات
بر طبق روش پیشنهادی ما، هدایت نحوه جمعآوری اطلاعات، بخش لاینفکی از فراگرد تخمین بشمار میآید.
«تخمین زدن بطور کلی عبارت است از تلاش برای ابطال تئورهای معارض و رقیب»و راه انجام این کار هدایت جمعآوری کنندگان اطلاعات برای جمعآوری اخبار و شواهدی است که بالقوه گزارشهای مشاهدهای ابطالگر بشمار میآیند.
در باب تخمینهای ادواری
تخمینهای ادواری و نوبهای، علاوه بر آنکه متضمن تحلیل اوضاع فعلی و توصیف تخمینهای موجود هستند، میباید فرضهای اساسی و فرضیههایی که تخمینهای موجود بر مبنای آن شکل گرفتهاند نیز دربرداشته باشند.
وظیفه اصلی تحلیلگران امنیتی و افسران مأمور جمعآوری اطلاعات در دوره معینی که با تخمینهای معینی کار میشود، عبارت از این است که مراقب تغییراتی که در مفروضات اساسی و فرضیههای اصلی پدید میآید باشند(یعنی دائما به دنبال شواهد ابطال کننده برای آنها بگردند)اگر چنین تغییر مشاهده شد باید کل تخمین را از نو مورد بررسی قرار داد.
چند اظهار نظر نهایی
کاربرد روش نقادانه در فعالیتهای امنیتی نمیتواند مانع از بروز خطا شود.بر عکس این فرض که بروز خطا و اشتباه ذاتی سیستمهای بشری است، یکی از مفروضات اصلی این روش است.آنچه که این روش قصد انجامش را دارداین است که با بهرهگیری از اشتباهات و خطاهای گذشته به رشد معرفت مدد رساند.این کار را میتوان بااستفاده از برخی شرطهای متدولوژیک (نظیر استفاده از گرازشهای کلی(قضایای کلیه)در صورتبندی فرضیهها، تأکید بر ابطال به عوض تأیید غیره)به انجام رساند.
این اقدام سبب میشود که مبنای تصمیمگیری و اتخاذ سیاست ما تا حدود زیادی بهبود یابد و تقویت گردد.یادگیری از اشتباهات جوهر اصلی متدولوژی علمی است و این امر چنان بنیادی است که من نمیتوانم حتی یک میدان تحقیق چه در داخل حوزه فعالیتهای امنیتی، و چه در خارج آن (در حوزه علوم دیگر)تصور کنم که این اصل در مورد آن صادق نباشد.
متدولوژی پیشنهادی ما ضمنا یک اثر«تربیتی و آموزشی»مهم دارد و آن این است که محرک و مشوق ابداع و ابتکار مگردد، نقادی را تشویق میکند و شخص را وادار میسازد تا از مبهمگویی یا مبهماندیشی احتراز جوید.خود همین یک اثر برای آنکه کاربرد این روش را خواه در حوزه امور امنیتی و خواه در حوزه سایر علوم موجه سازد، کافی است.
اظهار نظر آخر من راجع میشود به افسر امنینی ایده آل.یکی از نتایج اصلی بحثهای فوق این است که تقابلی که در اذهان عموم میان نقش و فعالیت دانشمندان و هنرمندان(مثلا شعرا)وجود دارد نادرست و گمراه کننده است.
دانشمند بر خلاف تصور غالب افراد، آدمی نیست که بدون تعصب و جانبداری و با رعایت منطق خشک علمی به استنتاج تئوریها، قوانین، و یا پیشبینها از شواهد تجربی میپردازد، بعکس تئوریها، همانطور که پوپر نیز متذکر گردیده محصول قوه خلاقیت و ابداع اذهان ما هستند، یعنی نتیجه نوعی الهام شاعرانه یا پیامبرانه، و یا به قول«اینشتین»هیچ راه«منطقی»برای آنکه ما را به استنتاج قوانین نائل سازد وجود ندارد، به این قوانین تنها از طریق الهام و اشراق میتوان دست یافت، الهامی که بر پایه چیزی شبیه عشق روشنفکرانه به موضوع مورد تحقیق استوار است.از این اظهار نظرها چه نتیجهای در خصوص مشخصات یک تحلیلگر ایده آل امنیتی اخذ میشود؟
یک چیز روشن است:تحلیلگر امنیتی قطعا و حتما میباید دارای«تخیلی خلاّق»باشد.در غیر این صورت او در همان قدم اول، یعنی مرحله خلق فرضیههای محتمل الوقوع، با ناکامی مواجه میشود.او به علاوه باید دارای«ذهنی نقاد» باشد.در واقع او میباید اغلب وقت خود را مصروف نقادی فرضیهها و نظریههای خود و همکارانش نماید.این قبیل نقادیها میباید بر جمعآوری فعال و هدایت شده اطلاعات مبتنی باشند.
فراگرد نقادی غالبا با موانع اجتماعی برخورد میکند.مردم معمولا از اینکه آرائشان مورد نقادی قرار گیرد ناراحت میشوند.بخصوص اگر این افراد در ردههای بالای سیستم جا داشته باشند، احتمال دارد که از نفوذ و قدرت خویش برای جلوگیری از ارائه انتقادات استفاده کنند. برای غلبه بر این مشکل، تحلیلگر میباید شجاع و جسور باشد، یعنی به محض دریافت دستور او از ردههای مافوق تغییر عقیده ندهد و از چیزی که بر اساس تحقیق به آن رسیده دست برندارد.
اما بارزترین مشخصه یک مأمور امنیتی ایده آل، عبارت است از شخصیت و متانت علمی او، یعنی آمادگی و اشتیاق وی برای قبول نقاط ضعف و مغالطهآمیز نظریههای خود، در هنگام مواجهه با اطلاعات و شواهدی که خلاف نظرات او هستند و به آسانی از میدان بیرون نمیروند.
برخی از این شرایط ظاهرا متضادند، مثلا تحلیلگر امنیتی مییابد به منظور ابطال تئوریهای غلط از دانش و تجربه کافی برخوردار باشد، اما از سوی دیگر تجربه و اطلاعات بیش از حد ممکن است جلوی خلاقیت و اندیشه آزاد تحلیلگر را سد کند و او را در مسیری از پیش تعیین شده سوق دهد.
برای غلبه بر این شرایط متضاد چه میتوان کرد؟یک راه حل مقدماتی شاید این باشد که مأموران امنیتی از میان کسانی انتخاب گردند که از هوش و ابتکار زیاد برخوردار باشند.