آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

امید است دو بخش قبلى-مندرج در شماره‏هاى 38 و 39-به نحو قانع کننده‏اى این نکته را نشان داده باشند که متدلوژى نقادانه پیشنهادى ما(روش نقادى اصلاح شده)به حوزه فعالیت‏هاى امنیتى قابل اعمال است.این نکته را البته نباید فراموش کرد که متدولوژى پیشنهادى ما با متدولوژى‏یى که بطور سنتى و متعارف در فعالیتهاى امنیتى مورد استفاده قرار مى‏گیرد متفاوت است.فعالیتهاى امنیتى غالبا به عنوان یک رشته دانشگاهى لحاظ نمى‏گردند و از اینرو به دشوارى مى‏توان از متدولوژى آن سخن به میان آورد.دانش اطلاعات و امنیت به عنوان فعالیتى که با حوزه‏هاى مختلف ارتباط پیدا مى‏کند از روش‏ها و متدهایى که در حوزه‏هاى نزدیک و کم و بیش مشابه(نظیر علوم اجتماعى، روابط بین الملل، و از همه مهمتر تاریخ)مورد استفاده است، بهره‏مند مى‏شود.در واقع روش تحقیقات تاریخى تا به حال روش مستقر و مطلوب در حوزه فعالیت‏هاى امنیتى بشمار مى‏آمده است.
در این بخش به انتقاد از پیشنهاد دایر بر استفاده از متولوژى مبتنى بر اندیشه اصالت تاریخ (هیستوریسیزم Historicism)در تحقیقات امنیتى مى‏پردازم.طرفدارانى این نظر به این نکته اذعان دارند که پیش بینى جزئیات رفتار آینده دشمن امکان پذیر نیست، لیکن معتقدند که روش پیشنهادى آنها، چهار چوبى کلى در اختیار محقق قرار مى‏دهد که وى با کمک آن مى‏تواند «فراگرد»ها یا«روند»هاى تاریخى را درک و فهم کند و بر این اساس به استنتاج پیش بینى‏هایى در مقیاس وسیع اقدام نماید.
در این نوشتار مختصر دو صورت از فلسفه اصالت تاریخ مورد بحث قرار مى‏گیرد و آنها رد مى‏شود * یکى که مشابهت میان علوم طبیعى و فعالیت‏هاى امنیتى را بگونه افراطى مورد تأکید قرار مى‏دهد.و دیگران که هر گونه امکان عملى کاربرد متدولوژى علوم طبیعى را به فعالیتهاى امنیتى غیر ممکن اعلام مى‏کند و به جستجوى روشى مناسب علوم انسانى بر مى‏آید.
رهیافت اول که مى‏کوشد همه جزئیات روش علمى را در تحقیقات امنیتى مورد تقلید و کپیه بردارى قرار دهد، «تاریخ گرایى علم زده» لقب مى‏دهم.همانطور که بزودى نشان خواهم داد، من این رهیافت را رد مى‏کنم در عین آنکه کاملا با استفاده از متدولوژى علوم در تحقیقات امنیت موافقم.فرق میان روش پیشنهاد من و رهیافت تاریخ‏گرایى علم زده فرقى اساى است: پیشنهاد من تنها در سطح«منطق»تحقیقات امنیتى معتبر است.
در حالى که تاریخ‏گرایى علم زده، به غلط بر استفاده مستقیم مقولات علمى در تحقیقات امنیتى اصرار مى‏ورزد، این تفاوت با براهنینى که در این قسمت ارائه مى‏گردد آشکارتر خواهد بود.
رهیافت دوم را مى‏توان؛تاریخ‏گرایى ضد علم» لقب داد.از دیدگاه این رهیافت فعالیت‏هاى امنیتى شاخه‏اى از عولم اجتماعى بشمار مى‏آیند. و این علوم نیزهب نوبه خود بخشى از علوم انسانى محسوب مى‏گردند.طرفداران این رهیافت مدعیند ؟ که فعالیت‏هاى امنیتى چیزى نیست جز نهادى براى روشن کردن واقعیات. ؟؟
در حقیقت هدف تحقیقات این نهاد، شناخت یک جامعه دشمن است، از این حیث البته محدودیتى در خصوص کسب اطلاعات مورد نظر وجود دارد، ولى در مجموع تفاوتى میان مطالعه جامعه دشمن و مثلا فلان جامعه متشکل از اقوام سیاه پوست ساکن آفریقاى جنوبى نیست. ؟؟؟
بدین ترتیب طرفداران این رهیافت پیشنهاد مى‏کنند که روش مناسب براى تحقیقا امنیتى باید همانى باشد که در تحقیقات مربوط به انسان و جامعه مورد استفاده قرار مى‏گیرد و از اینرو چنین روشى با روش علوم طبیعى تفاوت اساسى دارد.
تاریخ گرایى ضد علم
کل گرایى یا تمام گرایى HOLISM
نقطه آغاز استدلال طرفداران اندیشه (*)علاوه بر کتاب؛فقر فلسفه اصالت تاریخ»نوشته پویر، من از کتاب«تاریخ چیست، نوشته اى.اچ.کار E.H.Carr(1961)مقاله«حتمیت تاریخ»نوشته آیزایا برلین در کتاب چهار مقاله در باب آزادى(1969)و کتاب «فلسفه تاریخ»نوشته پاتریکم گاردندر19740)استفاده فراوانى برده‏ام.
یادداشت مترجم:کتاب تاریخ چیست سالهاى قبل با ترجمه‏اى منقح و پاکیزه از سوى انتشارات خوارزمى منتشر گردید است.کتاب آبزایا برلین نیز گویا در دست ترجمه و انتشار است.
(؟)این تعریف را مدیون پروفسور ى، هارکابى y.Harkabi هستم او این تعریف را طى یک سخنرانى در باب«تخمین و اعلام خطر»که به سال 1984 در دانشگاه عبرى اورشلیم ایراد گردید، ارائه داد.
(؟؟)این ادعا از هر حیث مورد تأیید من است.در واقع این سخن شباهت میان منطق علوم طبیعى و منطق فعالیت‏هاى امنیتى را مورد تاکید قرار مى‏دهد.
(؟؟؟)به عنوان نمونه اینگونه نظریات نگاه کنید به مقاله ریوکار یادلین Rivka yadlin تحت عنوان«دخالت شخصى متحقق»مندرج در کتاب«آشنائى با ملل همسایه». تاریخ گرایى ضد علم این نظر است که«جامعه دشمن صرفا متشکل از مجموع تک تک افراد آن جامعه نیست»یک جامعه دشمن(و یا جامعه دیگر)به یک سازواره(ارگانیزم)حیاتى بیشتر شبیه است تا به یک سیستم فیزیکى(که همه اجزاء سازنده‏اش معین و مشخص و نحوه ارتباط آنها مکانیکى و از پیش مقدّر است).جامعه دشمن یک سازواره زیستى(بیولوژیک)داراى تاریخ و حافظه است و مى‏تواند چیز بیاموزد و رفتار خویش را متناسب با واقعیت‏هاى بیرونى تغییر دهد و خود را با آن منطبق بسازد.همه عواملى که بر نحوه عمل و رفتار این سازواره تأثیر مى‏گذارند به یکدیگر پیوسته‏اند و یک کل یکپارچه و تجزیه ناپذیر را تشکیل مى‏دهند.
بنابراین بر طبق این برهان ما باید جامعه دشمن را به عنوان یک«کل»یکپارچه، در«تمامیت»آن مورد مطالعه قرار دهیم.دانستن زبان یک جامعه، آشنائى با ساختار اجتماعى آن، اطلاع از وضع اقتصادى آن و امثالهم، هیچکدام به تنهایى و جدا جدا براى فهم و درک آن جامعه کافى نیست. مى‏باید براى درک جامعه ه فهم هویت کلى و تجزیه نشده آن نائل آمد.از اینرو روشى که باید در فعالیت‏هاى امنیتى بکار گرفته شود، لزوما باید کل‏گرا(تمام‏گرا)باشد.
اما واقعیت این است که کاربرد«کل‏گرایى»در این قبیل تحقیقات اساسا غیر ممکن است.زیرا هرگاه موضوعى مورد پژوهش و تحقیق قرار مى‏گیرد، صرف نظر از اینکه چه روشى براى تحقیق مورد استفاده قرار گیرد، لزوما در وهله اول جنبه‏هاى معینى از آن گزینش مى‏گردد.هیچگاه نمى‏توان یک بخش«کامل العیار و تام و تمام Whole»از عالم را مورد ملاحظه یا توصیف قرار داد.هر نوع توصیف یا مشاهده‏اى از عالم لزوما گزینشى است.من ضمن قبول این نکته که جامعه دشمن چیزى بیش از تک تک افراد آن است، این را نمى‏پذیرم که مى‏توان این«تمامیت»یا«کلیت»را یک‏جا و در همان تمامیت و کلیتش مورد مطالعه قرار داد.این کار خواه به روش علمى، خواه به روش‏هاى غیر علمى امکان پذیر نیست. (*)
رهیافت تمام‏گرایانه)Holism(مى‏توان منجر بدان گردد که شخص درصدد اجراى آزمایشهاى سامان یافته تمام‏گرایانه در مورد کل یک جامعه در دست تحقیق برآید.اجراى این قبیل آزمایشها یا اساسا غیر ممکن است و یا آنکه براى ابطال فرضیه‏هایى که پیشنهاد شده‏اند نامناسب.(زیرا اگر این آزمایشها در مورد کل جامعه به اجرا درآمده‏اند از کجا مى‏توان فهمید که کدام فرضیه خاص ابطال گردیده است). (؟)
(*)در واقع باید میان دو نوع از تمام‏گرایى(کل‏گرائى)تفاوت قائل شد.نوع اول آن است که مى‏گوید هر موضوع مورد تحقیق یک کل غیر قابل تجزیه است.اما گاهى اوقات همین عنوان کل‏گرایى در مورد آن دسته از خصوصیات یک موضوع مورد تحقیق بکار مى‏رود که سبب مى‏گردند آن موضوع به صورت یک کل جلوه‏گر شود.اعتراض من صرفا به کل‏گرایى از نوع اول است.نوع دوم تمام‏گرایى کلاملا مشروع و موجه در واقع علمى است.
(؟)یادداشت مترجم:تأکید بر این نکته ضرورى است که رهیافت تمام‏گرایانه به معنائى که در متن تعریف گردید به یک اعتبار مناقض خویش است، زیرا هر پدیدارى-فى المثل یک جامعه-واجد شمارى نامتناهى از ابعاد و جنبه‏هاست(مثلا تمام‏گرایى ضمنا نتایج گسترده‏اى در حوزه اخلاقیات به بار مى‏آورد.از جمله آنکه سبب تمرکز اطلاعات و قدرت در دست یک نهاد(یا فرد) مى‏گردد و شرور دیگر به بار مى‏آورد که از محل بحث این مقاله خارج است.کارل پویر این گونه جنبه‏هاى منفى تمام‏گرایى را در کتاب فقر فلسفه اصالت تاریخ مورد بحث قرار داد است. (*)
آى باید رد پى شناخت یک پدیدار بود یا تبیین‏هاى علّى
طرفداران تاریخ‏گرایى ضد علمى معتقدند که اهداف علوم فیزیکى و فعالیتهاى امنیتى بکلى متفاوتند.در فیزیک تلاش بر این است که به تبیین علّى پدیدارها نائل مى‏آیند.در حالى که در امور امنیتى(و علوم اجتماعى بطور کلى)کوشش مى‏شود که از محرکها و مقاصد و اعمال دشمن سر درآورده شود و از اینرو از عبارات و مفاهیم کیفى(نظیر اهداف، روندها، فراگردها)استفاده مى‏شود.
وظیفه افسر امنیتى فهم و شناخت حوادث «منحصر به فرد»است نه درک قوانین کلى.این شناخت از تبیین عبارات و اصطلاحاتى نظیر «نیروها»یا«علل»یک پدیدار معین حاصل نمى‏شود.فهم واقعى در گروه تصویر کردن هر پدیدار جزئى و منحصر به فرد در مقامى بخشى از یک کل گسترده و پیچیده است که به نوبه خود بر پدیدار مورد نظر تأثیر مى‏گذارد.
در اینجا با نوعى«دور منطقى»مواجه هستیم:فهم پدیدار جزئى در گرو فهم کل بزرگترى است که پدیدار مزبور بخشى از آن است. همین حالت دور یک سطح پائین‏تر نیز برقرار است یک گزاره مشاهده‏اى برحسب اصطلاحات و عباراتى تنظیم گردیده که فهم آن اصطلاحات در گروه فهم کل گزاره است.به این«دور منطقى «لقب»دور هرمسى»Hermenevtic Circle داده‏اند.این عنوان از روشى اخذ شده که در برخى از حلقه‏هاى فلسفى براى فهم متون بکار مى‏رود: کل متن را تنها با فهم اجزاء مشکله آن مى‏توان درک کرد و در همان حال فهم اجزاء در گرو فهم کل متن است.
برهان مورد اشاره بدین ترتیب ادامه مى‏یابد بر مبناى آنچه گفته شد در تحقیقات امنیتى آنچه که مورد نیاز است فهم حقیقى پدیدار در دست بررسى است و این امر حاصل نمى‏شود مگر از طریق درک کامل کل تازه‏اى در اثر ظهور هر پدیدار تازه بوجود مى‏آید.بنابراین کلیه فراگردهاى تاریخى یا روندهاى کلى‏اى که پدیدر مورد بررسى قاقتصاد، زبان، دین، فرهنگ، شور ملى، تاریخ، موقعیت جغرافیائى، ارتباط با همسایگان، نحوه سلوک افراد و...الى غیر النهایه).
تهیه حتى فهرستى از این ابعاد و جنبه‏هاى نامتناهى«غیر ممکن»است چه رسد به آنکه قرار باشد با انجام یک یا چند آزمایش، تمامى این جنبه‏ها و ابعاد را یکجا و در مجموع مورد بررسى قرار داد.از سوى دیگر محدود کردن پدیدار به تعداد معدود و محدودى از جنبه‏ها و ابعاد(مثل اینکه گفته شود تنها مهمترین جنبه‏هاى یک جامعه از قبیل فرهنگ، اقتصاد، زبان، دین باید به عنوان مشخص جامعه لحاظ گردد)عین گزینشى عمل کردن و برخورد علمى...
(*)در این خصوص مقاله آیزایا برلین«حتمیت در تاریخ» نیز خواندنى است.
بخشى از آن بشمار مى‏آید مى‏باید درک و فهم گردند.
حال بد نیست مجددا به مثال جنگ یوم کیپور برگردیم.مأموران امنیتى اسرائیل مى‏دانستند که پرزیدنت سادات سال قبل وزیر دفاع خویش را اخراج کرده است.و همگان بر این نکته وقوف داشتند، لیکن اهمیت آن به درستى درک نشده بود:سادات صرفا به تعویض یک وزیر اقدام نکرده بود-ما حالا میدانیم که با این اقدام عمر تلقى متعارفى که در مورد نحوه تعامل مصر و اسرائیل وجود داشت و وزیر قبلى بدان معتقد بود به پایان رسید-براساس این تلقى، مصر تا زمانیکه توانایى ایراد ضربات هوائى در غمق خاک اسرائیل را پیدا نمى‏کرد به این کشور حمله‏ور نمى‏گردید. *
حالا یک تاریخ‏گراى ضد علم مى‏تواند مدعى گردد که اگر این حرکت سادات در چهار چوب روندهاى تاریخى تحولات جامعه مصر نظر مى‏گردید، حمله غافلگیرانه سال 1973 قابل پیش‏بینى بود.
بنابراین شرط شناخت دشمن به عوض تبیین غلّى)Cavsou(رفتار او، یکى زا ملزومات و نتایج تمام‏گراى است.این روش از ما طلب مى‏کند که هدف خود را نه صرفا فهم یک پدیدار بلکه شناخت کل پیچیده‏اى که پدیدار مزبور جزئى از آن است قرار دهیم، و تازه این کل را هم در چهار چوب روندهاى تاریخى حاکم بر جامعه دشمن لحاظ کنیم.فرضى که زیرساز این شرط اساسى است، این رهبرد خاص است که افسر اطلاعاتى-که خود بشر است-مى‏تواند به شناخت همدلانه ؟ و نزدیک دیگر ابناء بشر-مصلا پرزیدنت اسد-نائل شود و این درست در نقطه مقابل فیزیک قرار دارد که در آنجا شناخت نزدیک و همدلانه از الکترون به دشوارى امکان پذیر است.برخى از فلاسفه نظیر (کالینگوود Collingwood و دیلتى Dillthey) معتقدند که این شرط شناخت، نقطه اصلى افتراق میان علوم انسانى و علوم طبیعى است. ؟؟
برهان ما علیه استدلال فوق در دو قسمت تنظیم شده است:قسمت اول بسیار ساده است و راجع مى‏شود به شرط مربوط به«شناخت تمام عیار و کامل»و نه شناخت بطور کلى.شناخت تمام عیار و کامل هیچ پدیدارى امکان پذیر نیست کما اینکه تحقیق تمام عیار و از«هر جهت کامل»پدیدارها، یا توصیف«کامل و جامع»همه جهات آنها و یا اساسا هر گونه فعل کامل و تمام عیار در مورد آنها امکان پذیر نیست.این برهان در واقع عین همان برهانى (*)رجوع کنید به کتاب انور سادات:جستجو براى یافتن هویت 1977.
(؟)شناخت همدلانه در برابر intimate understanding مأخوذ از این ابیات مولانا است:
اى بسا هندو و ترک همزمان
اى بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان همدلى خود دیگرست
همدلى از همزبانى بهتر است
(؟؟)رجوع کنید به کتاب:ر.ج.کالینگود:اندیشه تاریخ )6491(The idea of:History این کتاب توسط آقاى نجف دریا بندى در دست ترجمه است و به زودى منتشر خواهد شد.ونیز کتاب:ویلهلم دیلتى«معنا در تاریخ» 1961 در مورد دیلتى ضمنا رجوع کنید به کتاب کالینگوود«اندیشه در تاریخ»و مقاله پوپر با عنوان «در باب نظریه ذهن عینى»در کتاب«معرفت عینى». است که در مورد عدمامکان تمام گرایى ارائه گردید.
بخش دوم، برهان به مراتب پیچیده‏تر است من مى‏پذیرم که به عنوان افراد بشر ما قادر هستیم تا حدودى به ذهن دشمن خویش راه پیدا کنیم و بنابراین نیات او را تا اندازه‏اى درک نماییم و درباره حرکتها و فعالیتهایش حدس‏هایى بزنیم. این همان چیزى است که پیشتر بدان تقریب اول نام نهادیم اما این اندازه اطلاع چیزى بیشتر از یک حدس و فرضیه نیست.هر چند که محقق و موضوعت مورد تحقیق(دشمن)هر دو بنى آدمند اما قادر نیستند ذهن یکدیگر را بخوانند و از ما فى الضمیر هم اطلاع دقیق پیدا کنند.در واقع همواره امکان دارد که یکى از طرفین درست خلاف امرى که از سوى دیگرى پیش‏بینى شده عمل نماید.
نکته دوم اینکه اگرچه ف هم و شناخت ما از دشمن به ما مدد مى‏رسانم که فرضیه‏هایى در مورد او تنظیم کنیم، لیکن این فهم و درک ما را در محقق ساختن و به کرسى نشاندن این فرضیه‏ها مدد نمى‏رساند:از کجا مى‏دانیم که دشمن را بدرستى شناخته‏ایم؟البته در اینجا مى‏توانیم از متدولوژى علمى براى آزمودن صحت علم و اطلاع خویش استفاده بریم-یعنى مى‏توانیم به نقد اطلاعات خود و تلاش براى ابطلال آن برخیزیم.اما آنچه از این امر نتیجه مى‏شود این است که کاربرد روش علمى در مورد فعالیتهاى امنیتى، منافاتى با شناخت ما از دشمن ندارند.روش علمى، کارى به نحوه خلق و ابداع پدیدارها ندارد و از اینرو اگر روش تمام‏گرایى روشى است براى ابداع نظریه‏ها، با آن مخالفتى وجود ندارد بلکه همه مطلب این است که تمام گرایى به عنوان یک ارزش آزمون نظریه‏ها، فاقد ارزش است. *
درباره ذوات و اصالت تسمیه
متدولوژى علوم طبیعى اساسا رهیافتى است موافق مشرب اصالت تسمیه)Neminalism(، با پرسشهایى مربوط به ذات و ماهیت)Essence( امور(نظیر ماده چیست؟نیرو چیست؟حیات چیست؟تکامل چیست؟)کارى ندارد، بلکه به دنبال پرسشهاى علّى)cavsal((نظیر چرا ماده حرکت مى‏کند؟چرا آب درصد درجه سانتیگراد (*)یادداشت مترجم:متولوژى علمى به محقق متذکر مى‏گردد که باید براى پیشبرد تحقیقش از همان قدم اول به خلق و ابداع فرضیه‏ها مبادرت ورزد.اما این متدولوژى هیچ مکانیزم یا دستور العمل(الگوریتمى)براى ابداع فرضیه‏ها یا تئوریها به محقق ارائه نمى‏دهد.کار ابداع تئورى‏ها، چنانکه همه دانشمندان بزرگ متذکر شده‏اند امرى است از مقوله وحى و الهام و اساسا تحت ضابطه منطقى درنمى‏آید و هیچ روشى در این زمینه به جز بیان برخى کلیات بسیار عام نمى‏تواند طریقه‏اى پیش پاى محقق بگذارد که با طى آن به ابداع و خلق تئوریهاى بزرگ نظیر تئورى نسبیت یا تئورى کامل و...نائل گردد.اشاره نویسنده در بند فوق ه همین نکته است.وى یادآور مى‏شود که اگر روش تمام‏گرایى مدعى است که روشى طلایى براى خلق و ابداع تئوریها بشمار مى‏آید، در این مورد به آن اعتراضى نداریم(زیرا ادعاى محالى را مطرح ساخته و از عهده برآمدنش بر عهده خود اوست)اما اگر«تمام‏گرایى»مدعى است روشى است که محقق را در سنجش نظرات خویش مدد مى‏رساند، این دعوى براساس براهینى که ذکر گردید باطل است.
بجوش مى‏آید)و نیز پرسشهایى مربوط به توصیف پدیدارهاست(نظیر ماده چگونه حرکت مى‏کند؟ نیرو چگونه بر ماده اثر مى‏کند؟حیات چگونه شکل گرفته است؟تطور موجودات چگونه سیر مى‏کند؟).در مقابل براى تاریخ گرایان ضد علم جالب‏ترین پرسشهایى که مى‏تواند در فعالیت‏هاى امنیتى مطرح شود پرسشهاى مربوط به ماهیت و جوهر امور است:مى‏توان جامعه سوریه را درک کرد و به پیش‏بینى اوضاع آینده آن نائل آمد مگر آنکه به فهم ماهیت آن یعنى بنیادهاى ثابت و تغییر ناپذیر آن-توفیق یافت، تاریخ عبارت است از به فعلیت رسیدن یکى از مسیرهاى بالقوه‏اى که در ذات یک جامعه خاص به حال کمون قرار دارد.
بنابراین براى پیش‏بینى«روندى»که جامعه سوریه پس از مرگ اسد در پیش مى‏گیرد نخست مى‏باید«اهمیت»دولت از جامعه سوریه را مورد شناسایى قرار داد.از این رو عقیده تاریخ‏گرایان متدولوژى علمى، براى فعالیت‏ها و تحقیقات امنیتى مفید نیست.
اصرار بر استفاده از متدولوژى که شخص را به تحقیق در ماهیت جامعه دشمن توانا مى‏سازد، تا اندازه‏اى مبتنى بر رهیافت تمام‏گرایانه است که در بالا رد شد، و تا حدودى نیز بر فهم نادرستى از «طبیعت»موضوعاتى که مورد تحقیق امنیتى قرار مى‏گیرند استوار است.این موضوعات(نظیر یک ارتش، یک دشمن، یا یک جنگ خاص)هویاتین نظرى هستند و هستومندهایى)entities(تجربى و مشاهده‏اى صرف بشمار نمى‏آیند.جنگ یک اصطلاح نظرى)Theoretical(است که محصول یک مدل نظرى خاص بشمار مى‏رود و بخشى از فرضیه‏اى محسوب مى‏شود که راهنماى تحقیق ماست و به ما امکان مى‏دهد تا تجربیات خود را تنظیم بخشیم و پدیدارهاى معینى را تبیین نماییم. غالبا چنین اتفاقى مى‏افتد که ما فراموش مى‏کنیم که با هویاتى نظرى سر و کار داریم و احیانا آنها را بجاى امور واقعى و عینى در نظر مى‏گیریم.جوهر یا ماهیت مفاهمى مورد استفاده در فعالیت‏هاى امنیتى چیزى نیست جز همین قبیل«مدلهاى نظرى»که بدان اشاره شد.
«تمام گرایى»و اصرار بر شناخت ماهیات و جواهر شاخص دوران پیش از علم و با مراحل ابتدایى و بدون علم تجربى است.انقلاب علمى قرن هفدهم پیشرفت محیر العقولش را مدیون کنار گذاردن فهم و شناخت جواهر و ماهیات و کوشش براى بدست‏یابى تبیینهاى اطلاع بخش و نکته‏آموز بوده است. *
تلاش براى پاسخ دادن به پرسشهایى در باب ماهیت امور نظیر«ماهیت دشمن چیست؟»ما را به جایى نخواهد رساند.در عوض مى‏باید به ساخت مدلهایى همت گماشت که جنبه‏هاى محسوس و ملموس افار مودر نظر از قبیل علائق، انتظارات، روابط متقابل و نحوه عمل آنان را مورد بررسى قرار مى‏دهد.این نوع متدولوژى متکى به شناخت افراد، به مراتب سفیدتر و پربارتر از تلاش براى فهم ماهیات و جواهر است. ؟
(*)نگاه کنید به مقاله زیف بچلر)Zeev Bechler(روح و جوهر انقلاب قرن هفدهم در کتاب«علم در ظرف شرایط اجتماعى زمانه»جلد اول شماره اول 1987.
(؟)یادداشت مترجم:کلام نویسنده در این قسمت از نوعى ایجاز
انواع پرسشها
مناسب است مطلب فوق را به طریق دیگرى و با استفاده از مفهوم«انواع پرسش توضیح دهیم محقق امنیتى همواره درصدد است که از«چرائى» قو ابهام مخل معنى برخوردار است که مى‏تواند سبب بدفهمى گردد، از اینرو شاید اشاره به یکى دو نکته بطور اختصار از باب توضیح مطلب خالى از فایده نباشد.
(1)-نویسنده مفهم متدولوژى مبتنى بر اصالت تسمیه )nominalism(و متدولوژى مبتنى بر شناخت ماهیات (اسانسیالیسم Essentialism(را نظیر بقیه مضامین این مقاله از پوپر اخذ کرده است.براى آشنایى با دیدگاه پوپر در این خصوص نگاه کنید به:جامعه باز و دشمنان آن، و حدسها و ابطالها، که هر دو به زبان فارسى ترجمه شده است.غرض پوپر از این تفکیک آن بوده که نشان دهد مدلهاى فلسفى(نظیر مدل ارسطویى)براى کاوشهاى علمى مناسب نیست.
(2)-در علوم اجتماعى علاوه بر مفاهیم نظرى از مفاهیم اعتبار نیز براى صورت بندى تئوریها استفاده مى‏شود.مفاهیم اعتبارى نظیر جنگ، لشکر، نظام سرمایه‏اى و...
چنانکه از نامشان برمى‏آید به اعتبار ما ساخته شده‏اند و در خارج وجود واقعى و مستقل ندارند.ما فى المثل به یک سلسله از وقایع که ابتدا و انتها و گستره آن را خود تعریف کرده‏ایم نام«جنگ»نهاده‏ایم و با نام گروهى از افراد را که ارتباط معینى با هم دارند«لشکر»گذراده‏ایم، و قسس علیهذا.اگر این افراد ه رکدام به گوشه‏اى بروند(مثلا به مرخصى فرستاده شوند)از لشکر اثرى باقى نمى‏ماند، و با مثلا در مورد جنگ مى‏توان با تعبیر تعریف وقایع مختلفى را ذیل آن گنجاند و یا از محدوده آن خارج ساخت.به عنوان نمونه هنوز هم میان مورخان غربى و مورخان روسى بر سر تعیین ذقیق تاریخ شروع جنگ جهانى دوم و یا حوادثى که جزو این جنگ محسوب مى‏شود و آنها که در این زمره قرار نمى‏گیرد توافق نهایى حاصل نشده است. نویسنده مقاله در این قسمت بر این نکته تأکید داشته است که چون مفاهمى نظیر جامعه، جنگ، ارتش و... مفاهیمى اعتباریند جستجو از ماهیت آنها کارى عبث است زیرا ماهیت یا ذات از آن امور واقعى است نه اعتبارات.
(3)-در فلسفه علم در دو سه دهه اخیر، متدولوژیهاى تازه‏اى پا به عرصه گذاشته‏اند که بعضا صورت بسط یافته و تکمیل شده متدولوژى پوپر بشمار مى‏آیند و یا آنکه در عین رشد مستقل، تأثیرات محسوسى از آن پذیرفته‏اند.در این متدولوژیها که از متدولوژى کلاسیک پوپر جامع‏تر و مقبولترند رهپافت اسانسیالیستى در علوم طبیعى نفى نگردیده است.در واقع در این متدولوژیها میان دو نوع اسانسیالیسم تفکیک برقرار شده، یکى اسانسیالیسم لفظى ودیگرى اسانسیالیسم طبیعى بدین ترتیب در اینجا از یک سو بر نظر پوپر دایر بر عدم کاربرد روشهاى فلسفى محض(نظیر بدست دادن تعاریف جامعه و مانع)در علوم طبیعى تأکید شده(اسانسیالیسم لفظى Essentialism )by Virtve of Langvageلیکن در عین حال این نکته هویاتى هستند کمه منشأ اثر در خارجند و بر امور تأثیر علّى مى‏گذارند و همه نمودها، از بود آنها ناشى مى‏شود.
بنابراین مى‏توان به کمک متدولوژى پوپرى(یعنى روش سعى و خطا:پیشنهاد فرضیه‏ها و تلاش براى ابطال آنها)به جستجوى این جواهر و ذوات که آنها را در فیزیک سنگ زیر بناى)Builiding Block(همه هویات دیگر بشمار مى‏آورند، همت گماشت.(اسانسیالیسم طبیعى.)Essentialism by virtre of natureالبته این تلاش ممکن است هیچگاه به نتیجه نرسد و ما هیچگاه به فهم ساختمان نهایى عالم طبیعت نائل نشویم، لیکن با ابداع و پیشنهاد مداوم فرضیه‏هائى درباره ماهیت اینگونه ذرات بنیادى مى‏توان امید داشت که قدم به قدم کشف معماى ساختمان عالم نزدیکتر شد.
نکته جالب توجه اینکه خود پوپر نیز بى‏آنکه توجه داشته باشد به این نوع از اسانسیالیسم(بدون ذکر اسم) اشاراتى کرده و آن را مورد تأیید قرار داده است، هر چند که این تأیید بطور ضمنى صورت گرفته است.در واقع این مورد از جمله مواردى بوده که بطور بالقوه در متدولوژى پوپر مضمر بوده و در اثر تلاش متفکران نسلهاى بعد فعلیت یافته و آشکار گردیده است(در این خصوص نگاه کنید به بحث‏هاى پوپر در باب خواص بالقوه Dispesitionalمثل قابلیت شکنندگى یا قابلیت چکّش خوارى در کتاب‏هاى منطق اکتشاف علمى، رئالیزم و امور یا«چگونگى»ارتباط آنها ارتباط آنها سر در آورد و در پى آن نیست که از ماهیت مسائل تحقیق کند. بنابراین محقق و پژوهشگر امنیتى مى‏باید پرسشهایى نظیر آنچه در ذیل آمده مطرح سازد و براى یافتن پاسخ آنها تلاش کند:چرا ارتش مصر در نزد تکى کانال سوئز متمرکز شده است (در اکتبر 1973)چرا سوریها بخشى از ارتش خود را از لبنان خارج ساخته‏اند؟
البته پرسشهایى نظیر اینکه در نزدیک کانال «چه»اتفاقى رخ مى‏دهد؟و یا سوریها به«چه» کارى مشغولند؟پرسشهاى مهمى‏اند لیکن اهمیت آنها در این است که پاسخ بدانها مى‏تواند یک مبناى اطلاعاتى)Data Base(بوجود آورد که پرسشهاى مهمترى از نوع«چرایى وقوع امور»را پاسخ گوید.
اگر ندانیم که«چه»اتفاقى در شرف وقوع است یا رخ داده، در واقع هیچ چیز نمى‏دانیم، ولى اگر ندانیم که«چرا»چیزى رخ داده، معنایش این است که اطلاعات ما از رویداد مورد بحث اندک و ناچیز است.در واقع آنقدر ناچیز که نمى‏تواند به ما در جهت ارائه تخمین و فرضیه کمک کند.
براى پاسخ به پرسشى که در مورد«چرایى» امور مطرح گردیده، باید به پاسخى علّى(بیانگر علل رخداد)متوسل شویم:صورت کلى پاسخ پرسشى که«چراP؟»آغاز مى‏شود چنین است «زیرا Q»بنابراین باید بتوانیم نشان دهیم که Q علت است براى P(یا برحسب قراردادهاى منطق صورى Q?P)و به این ترتیب یک مبناى نظرى ارى فهم فراگردهایى که مورد پرسش قرار گرفته‏اند فراهم مى‏آید.براى دست‏یابى ه این شناخت و درک باید به پرسشى که از«چگونگى» امر سئوال مى‏کند(نیروهاى سورى از چگونه آرایشى براى انجام حمله استفاده مى‏کنند؟)پاسخ دهیم.
قهدف علم و...).
(4)-نویسنده مقاله و از مفاهیمى مانند جنگ یا ارتش، بعنوان هویات نظرى یاد کرده که خالى از تسامح نیست.مقصود از هویات نظرى The gretical Entilies در علوم طبیعى آن دسته از هویات و هستمومندهاست که(بنابر فرض رئالیزم)واقعا ولو به کمک ابزار امکان پدیر نباشد.مفاهیمى نظیر جنگ و ارتش به توضیحى که داده شد وجود مستقل خارج ندارند و بطور استقلالى منشأ اثر نیستند.البته این نکته نى ناگفته نماند که بنابر برخى از مشربهاى متولوژیک نظیر اینسترومنتالیسم (اصالت ابزار)Instrumentelism یا پوزیتیویسم(اصالت تحصل)هویات نظرى علوم طبیعى نیز چیزى جز اعتبارات دانشمندان نیستند لیکن از آنجا که پوپر پوزیتیویست و به رئالیزم قائل است و نویسنده نیز همه جا به اقتضاى پوپر حرکت کرده و از آراء او بهره جسته نمى‏توان این نظر را به او اسناد داد.
بطور خلاصه استفاده از متدولوژى«شناخت ماهیات و ذوات»هر چند در علوم طبیعى با رعایت ضوابط و در نظر گرفتن ملاحظاتى بلااشکال است، در علوم اجتماعى در«زمینه»ارزیابى و سنجش نظریه‏ها و تخمین‏ها)Centtext of Jvstification(کاملا گمراه کننده خواهد بود در زمینه ابداع و خلق تئوریها)Centext of Discovery(که خارج از نطاق متدولوژى علمى است، «هر»روشى(ولو بى‏ضابطه‏ترین و غیر منطقى‏ترین شیوه‏ها)«احیانا نظریه پرداز شود و طبیعتا در این«زمینه»استفاده از اسانسیالیسم براى فعالیت‏هاى امنیتى بلامانع است.
در باب نظریه‏ها و دیدگاه‏هاى کلى
بر طبق نظر طرفداران تاریخ‏گراى ضد علم، هیچ قانونى نمى‏تواند بطور تام و تمام رفتار رهبران با جامعه دشمن را مشخص سازد و بنابراین غیر ممکن است که بتوان فعالیتها و اعمال آینده آنان را با دقت پیش‏بینى کرد.مفهوم نظریه(تئورى) در فعالیتهاى امنیتى(و یا در علوم اجتماعى بطور کلى)کاملا با این مفهوم در علوم طبیعى متفاوت است:یک نظریه اطلاعاتى صرفا بیانگر یک دیدگاه کلى یا نوعى نحوه نگرش عمومى به علم است.این نظریه بیشتر به یک رأى شخصى شباهت دارد تا به یک مجموعه به دقت تعریف شده از قوانین طبیعى.
رأى و نظر یک افسر اطلاعاتى یا به عبارت دیگر تئورى اطلاعاتى او، محصول اطلاعاتى است که جمع‏آورى مى‏کند، درک عمیقى که از ماهیت جامعه تحت بررسى دارد، و بالأخره شم و تجربه کارى خود اوست.این رأى محصول هیچ نوع روش و متدولوژى عملى-هر چه که مى‏خواهد باشد- نیست.
بدین ترتیب، بر طبق نظر این گروه از تاریخگرایان، وظیفه افسر اطلاعاتى یا تحلیلگر امنیتى این است که آراء و نظریات شخصى خود را به عنوان یک فرد متخصص براى سیاستمداران و مسئولان بازگو سازد و توجه آنان را به امکانات و احتمالات مشخص جلب نماید و به نحو عاقلانه و مدیرانه‏اى توصیه‏هاى به آنان ارائه دهد، وظیفه او این نیست که پیش بینى دقیق آنچه که رخ خواهد داد مبادرت ورزد او تنها باید اشاره کند که چه وضعى ممکن است پدید آید.
تعویض نظریه‏ها با دیدگاههاى کلى و شخصى در واقع به معناى از دست دادن امید، و اعتقاد پیدا کردن در این مطلب است که روش علمى کاربردى در فعالیت‏هاى امنیتى ندارد و تنها بدیلى که براى آن وجود دارد عرضه یک نظر کلى است درباره آنچه ممکن است پدید آید، آنهم بدون آنکه شخص بر سر صحت آن زیاد اصرار بورزد.
اما همانطور که در بالا نشان داده شد روش اصلاح شده نقادى على رغم مخالف خوانى تاریخ گرایان ضد علم به واقع مى‏تواند به ما پیش‏بینى‏هاى اطلاع بخش و پر مضمونى ارائه دهد.لزوم استفاده از نظریه‏ها(تئورى‏ها)-یعنى قوانین کلى و عام-که اشاره شد، یک الزام متدولوژیک است.پیش‏بینیها تنها از قوانین کلى قابل استنتاجند و پیش‏بینى‏ها، براى بهره‏گیرى از فراگر ابطال مورد نیازند.این تنها راهى است که مى‏توان به مدد آن«دیدگاهها و نظریات»خود را به محک تجربه زد و معرفت خود را افزایش داد. *
(*)یادداشت مترجم:نکته‏اى که نویسنده از ذکر آن غفلت کرده این است که شکل گیرى«دیدگاههاى شخصى»مأموران امنیتى در بسیارى از موارد بى‏آنکه خود آنان متوجه باشند بر مبناى استفاده از«روش سعى و خطا»یا همان متدولوژى علمى است.اما تفاوت این قبیل«کسب نظر»ها از سر صرافت طبع و بدون رؤیت با آن دسته از نظریه‏هایى که باعنایت به متدولوژى علمى حاصل مى‏شود شبیه تفاوت کسى است که به صرافت طبع از قواعد منطق در حد متعارف استفاده مى‏کند با کسى که به منطق مسلط است و از زیر و بم آن و فى المثل نحوه بروز مغالطات در استدلال آگاه است.و یا آنکه تفاوت این دو تن شبیه اختلافى است که میان دو نفر که به یک زبان(زبان مادرى)تکلم مى‏کنند و یکى از قواعد دستور زبان و نحو آن زبان مطلع است و دیگرى اطلاع ندارد واضح است که در هر دو مورد درصد اشتباهات شخص آموخته به مراتب کمتر از دوست مکتب نرفته‏اش است.
تاریخ‏گرایى علم زده
تا اینجا با رهیافت تاریخ‏گرایى ضد علم سر و کار داشتیم.دراین قسمت قصد آن است که ه ارزیابى دعاوى تاریخ‏گرائى علم زده که استفاده طابق النعل بالنعل از الگوى علوم را در تاریخ و فعالیتهاى امنیتى تشویق مى‏کند، بپردازم.این نکته اید مورد تأکید قرار گیرد که دستور العمل تاریخ گرایان علم زده مبتنى بر استفاده از متدولوژى علوم در تراز منطق تحقیقات امنیتى نیست، بلکه اینان معتقدند که باید عین مقولات علمى را در پژوهشهاى امنیتى بکار بست.در آنچه در پى مى‏آید من نشان خواهم داد که این رهیافت نیز نظیر رهیافت تاریخ‏گرایى ضد علم بر تصورى‏ت نادرست از علم طبیعى و متدولوژى علوم(که اغلب استقرایى پنداشته مى‏شود)استوار گشته است.
تاریخ‏گرایى علم زده چیست؟
اولا:بر طبق این رهیافت متدولوژى مناسب براى فعالیتهاى امنیتى(و یا هر شاخه‏اى دیگر از علوم اجتماعى)عبارت است از متدولوژى«تحقیق در باب تحولات تاریخى»به عبارت دیگر از این دیدگاه فعالیت‏هاى امنیتى و علوم اجتماعى صرفا «علم تاریخ»بشمار مى‏آیند.
ثانیا:این دیدگاه بر آن است که علم تاریخ باید از الگوى علوم طبیعى تبعیت کند و موضوعات تحقیق خویش را امورى مانند«نیروها و قوانینى که سبب تحول و پیشرفت جوامع مى‏گردند»قرار دهد.هدف جامعه شناس، و محقق امور امنیتى اید عبارت باشد از شناسایى و تشخیص«روندهایى»که به«تحولات اجتماعى» مربوط است و استفاده از این روندها در پیش‏بینى‏هاى گسترده مقیاس(هم از نظر زمانى و هم از نظر جغرافیایى).
روندها، فراگردها، و پیش‏بینى‏هاى در مقیاس گسترده
پیش‏بینى علمى از قوانین طبیعت استنتاج مى‏گردد.بر طبق نظر تاریخ گرایان علم زده پیش‏بینیهاى امنیتى نیز مى‏یابد به طریق مشابه از قوانین رفتار اجتماعى استنتاج شوند.اما تنها آن دسته از قوانینى که براى هر جامعه خاص و در یک دوره معین اعتبار دارند، قوانین تحولات تاریخى بشمار مى‏آیند.این امر نتیجه مستقیم محدودیت‏هایى است که در سر راه تعمیمهاى اجتماعى وجود دارد.در این حوزه پدیدارها یگانه‏اند و امور تنها یک بار روى مى‏دهند. بنابراین تاریخ در یک تحول دائم قرار دارد و تنها «قوانین»قابل تشخیص در این تغییر دائمى عبارت است از قوانین انتقال از یک دوره تاریخى به یک دوره تاریخى دیگر.
به این ترتیب«قوانین»علوم طبیعى در حوزه فعالیت‏هاى امنیتى با«روندهاى اساسى و فراگردهاى تاریخى»که تعیین کننده رفتار دشمن هستند تعویض مى‏شوند.
به این پرسش که در سوریه پس از مرگ اسد چه روى خواهد داد، نمى‏توان با دقت و ذکر جزئیات پاسخ داد، اما مى‏توان روندهائى را که در آینده نزدیک بر جامعه سوریه(چه اسد باشد و چه نباشد) تأثیر خواهد گذارد، تعیین نمود.
به این ترتیب طرفداران تاریخ گرایى علمى‏ معتقدند که مى‏تواند در حوزه فعالیت‏هاى امنیتى و یا در هر شاخه‏اى از شاخه‏هاى علوم اجتماعى به پیش‏بینى علمى اقدام کرد.تنها تفاوتى که میان این پیش‏بینى‏هاى علمى و آنها که در علوم طبیعى صورت مى‏گیرد وجود دارد، تفاوت در میزان دقت آنهاست.پیش‏بینى‏هاى امنیتى هیچگاه نمى‏تواند در ذکر جزئیات هم دقیق باشد، این قبیل پیش‏بینى‏ها همواره براى مقیاس‏هاى وسیع و زمانهاى طولانى ارائه مى‏شوند.پیش‏بینى آینده نزدیک مى‏باید بر اندازه‏گیریهاى دقیق استوار باشد که چنین امر در فعالیت‏هاى امنیتى امکان پذیر نیست.اگر بخواهیم از تمثیل پوپر استفده کنیم باید بگوییم تنها چیزى که در مورد«ابرها» مى‏توان گفت این است که از طرف دریا مى‏آیند و عموما بطرف شرق رانده مى‏شوند.
من معتقدم که تاریخ‏گراى علمى و در نتیجه پیش‏بینى‏هاى گسترده مقیاس و دراز مدت آن نادرست است.براى نشان دادن این امر ابتدا لازم است به تمایزى که میان«قانون»و«رویداد» وجود دارد توجه کنیم.زیرا به اعتقاد من عدم توجه به این تمایز منجر به بدفهمى‏یى شده است که در بطن استدلال فوق الذکر شخصى است.
نخست مى‏باید میان گزاره‏هاى کلى و گزاره‏هاى وجودى Existential فرق بگذاریم نوع اول به کل قلمرو متغیرها اعمال مى‏شود(مثل همه انسانها فانى‏اند، هر جسم مادى مطابق قانون نیوتن به سمت جسم دیگر جذب مى‏شود)گزاره وجودى قضیه‏اى شخصیه است که تنها یک رویداد مشخص(و یا چند رویداد مشخص)را توصیف مى‏کند.(نظیر اینکه اسد رئیس جمهود سوریه است یا جامعه سوریه در حال افراطى‏تر شدن است.) *
قانون(چه قانون طبیعت، چه قانونى مربوط به علوم اجتماعى یا هر قانون دیگر)همواره به صورت یک«قضیه کلیه»توصیف مى‏شود.صورت منطقى قانون معمولا چنى است«هرگاه شرایط خاصى احراز مى‏گردد پدیدارهاى خاصى مشاهده مى‏شوند»«یا هرگاه رویداد A واقع شود رویداد B در دنبال آن واقع مى‏شود»گاهى اوقات قضایاى شخصیه قیافه قضایاى کلیه را به خود مى‏گیرند، مثلا قضیه روند گرایش رأى دهندگان آمریکایى سمت محافظه کارى است، قضیه‏اى شخصیه است نه کلیه، این قضیه بر وجود یک پدیده مشخص که محدود به یک جامعه خاص در یک دوره خاص است دلالت مى‏کند.
بنابراین روند، قانون محسوب نمى‏شود بلکه صرفا توصیفى از یک قضیه شخصیه است.لزومى ندارد که رأى دهندگان آمریکایى، آنگونه که از قانون جاذبه عمومى تبعیت مى‏کنند از روند فوق الذکر تبعیت کنند، روندها، توصیف‏گر رفتار یک سیستم خاص در زمان و مکان خاص هستند و بنابراین برخلاف قوانین مى‏توانند لحظه به لحظه داستخوش تغییر شوند.
گاهى اوقات روندها نتیجه قوانین‏اند.مثلا (*)یک قضیه کلیه همواره معادل نقیض یک قضیه شخصیه است.نگاه کنید هب بخش سوم مقاله مندرج در شماره 38 این نشریه.
یادداشت مترجم:چنانکه در همان بخش سوم نیز یادآورى گردید این سخن با تسامح همراه است لیکن تفصیل مطلب از حوصله این مقال خارج است، باید در این خصوص به کتابهاى منطق رجوع کرد.
روند سرد شدن خورشید از قوانین طبیعى معین (نظیر اصل بقاى انرژى و اصل افزایش آنتروپى بعلاوه شرایط موجود نتیجه مى‏شود.
اگر قوانى رفتار اجتماعى بر ما روشن بود و از شرایط کنونى جامعه آمریکا(نظیر درصد بیکارى با میزان تورم، موقعیت اقلیت‏ها و...) اطلاع دقیق مى‏داشتیم احتمالا مى‏توانستیم روند گرایش رأى دهندگان آمریکایى را تعیین کنیم.اما همواره ممکن است برخى از شرایط دچار تغییر شود و در آن صورت روند موجود نیز دستخوش تحول خواهد شد.
بطور خلاصه:پیش‏بینى‏هایى که از مشاهده روندها نتیجه مى‏شوند معتبر نیستند، یک روند معین تنها تا هنگامى مفید است که شرایط موجود برجا بماند.اگر قوانین حاکم بر یک محیط اطلاع نداشته باشیم، به طریق اولى نخواهیم توانست از شرایط خاص همراه با آن قوانین نیز سر درآوریم و به این ترتیب قادر نخواهیم بود که تغییراتى را که در روندهاى آن محیط پدید مى‏آید ت پیش‏بینى کنیم، حتى اگر که بدانیم چه تغییراتى در محیط صورت مى‏پذیرد.
پیش‏بینى‏هاى گسترده مقیاس و دراز مدت که از سوى تاریخ‏گرایان علم زده پیشنهاد مى‏شود، اولا ناممکن‏اند، ثانیا خطرناک و غلط انداز و ثالثا تا حدى محصول خلط مفاهیم و اصطلاحات.روندها یا فراگردها قضایاى شخصیه‏اى هستند که پدیدارهاى موجود را توصیف مى‏کنند.آنها را نمى‏توان ازقانون بشمار آورد و بنابراین نمى‏توان از آنها براى پیش‏بینى آینده استفاده نمود.پیش‏بینى تاریخ منطقا غیر ممکن است. *
هر نوع پیش‏بینى درباره آینده(اعم از علمى‏و غیر علمى است نادرست از آب درآید.
در واقع هیچ راهى براى تضمین صد در صد صحت یک پیش بینى وجود ندارد.روش نقادانه پیشنهادى ما...که از لوازمش ابداع و ارائه نظریه‏ها و تلاش براى ابطال آنها بود-نیز نمى‏تواند از وقوع خطا در پیش‏بینى جلوگیرى کند اما مى‏تواند به ما مدد رساند که در هرقدم فرضیه‏ها و تئوریهاى خویش را دقیق‏تر و صائب‏تر سازیم و بنابراین دقت پیش‏بینى‏هاى خویش را افزایش دهیم.اما استفاده از روندها به جاى قوانین این امکان را نیز سلب مى‏کند و مانع از آن مى‏شود که بتوانیم از خطاها و اشتباهات خویش پند بگیریم.
در باب دینامیک نیروها و نقش فعالیت و تکاپوى عملى
گاهى اوقات مدلى که از سوى تاریخ‏گرایان علم زده براى تقلید از علم طبیعى پیشنهاد مى‏شود آنقدر افراطى است که در آن بر استفاده تخمینهاى امنیتى از دینامیک(یعنى نظریه مربوط به تغییرات و تحولات فیزیکى)براى فهم جامعه دشمن-بر مبناى نیروهاى تاریخى یا اجتماعى- تأکید مى‏گردد این قبیل نیروها ممکن است مادى باشند(مثل اقتصاد)یا غیر مادى(نظیر علائق، شور و حیثیت ملى)ولى در هر صورت تاریخ‏گرایانه علم زده معتقدند که همین نیروها هستند که (*)پوپر در کتاب«فقر فلسفه اصالت تاریخ»کوشیده است اثبات کند پیش‏بینى مسیر آینده تاریخ غیر ممکن است.اثبات او بر این پایه استوار است که اگر معرفت بشرى دائما رو به بسط و گسترش باشد در آن صورت نمى‏توان امروز درباره چیزى که تنها فردا از آن اطلاع مى‏یابیم قضاوت کرد. روندها و فراگردهاى اصلى یک جامعه را مشخص مى‏سازند.
بر مبناى این تصویر، طرفداران تاریخ‏گرایى علم زده فتوا مى‏دهند که تحلیلگران اطلاعاتى تنها مى‏توانند تغییرات و تحولاتى را که در جامعه دشمن به وقوع مى‏پیوندد«تفسیر»و«تاویل» کنند و احیانا اندکى بر شتاب ان بیفزایند لیکن هیچگاه نخواهند توانست جهت این تغییرات را معکوس بسازند بر طبق این نظر، یک ابتکار بى‏سابقه و عظیم براى ایجاد تحولى اساسى در یک منطقه(مثلا پدید آوردن صلح در خاورمیانه یا تأسیس یک نظم تازه بین‏المللى)تنها در صورتى موفق از کار در خواهد آمد با جهت‏گیرى کلى حرکت تاریخ همداستان و موافق باشد.
من معتقدم که این رهیافت صرفا بر پایه نوعى تمثیل-آنهم متأسفانه غالبا نادرست و خطا- بنیاد گزارده است.به عنوان مثال وقتى در فیزیک از جنبش یا حرکت صحبت مى‏کنیم منظورمان تغییر در موقعیت«خارجى»یک جسم مادى است و نه تحولات درونى آن.در مقابل وقتى یک دانشمند علوم اجتماعى از حرکت اجتماعى سخن مى‏گوید(حرکتى که به زعم او بوسیله نیروهاى تاریخى یا اجتماعى پدید آمده) مقصودش معمولا تحولاتى هست که در درون یک جامعه به وقوع مى‏پیوندد.تصورى که این دانشمند از مفهوم حرکت یا«تحول»دارد هیچ وجه شبهى با مفاهیم فیزیکى حرکت و تحول ندارد.
بعلاوه این رهیافت مى‏تواند منجر به ایجاد حالت سکون و بى‏عملى و فعل‏پذیرى و یا لااقل احتراز از بدست گرفتن ابتکار عمل گردد و این امر چنانکه مى‏دانیم نتایج اخلاقى بسیار دامنه‏دارى ببار مى‏آورد. *
(*)یادداشت مترجم:اشاره نویسنده در اینجا به جبر و حتمیتى )Determinism(است که در تاریخ گرایى علم زده مضمر است:از آنجا که حرکت تاریخ فوق اراده افراد است تلاش براى تغییرات جهت آن بى‏فایده است، تاریخ مانند رودخانه‏اى در مسیرى مشخص جریان دارد و فرد نظیر ماهى‏اى در درون آن شناور است یک ماهى عاقل به عوض جنگیدن با امواج خود را با آن هماهنگ مى‏سازد و در مسیر عمومى آب به سیر ادامه مى‏دهد.

تبلیغات