چکیده

یکی از مهمترین تحولات فرهنگی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تلاش برای درونی سازی ارزش های انقلاب اسلامی در ساختارهای آموزشی و پژوهشی در کشور است. این مسئله که در قالب انقلاب فرهنگی و در راستای تمدن سازی اسلامی ایرانی پیگیری گردیده، سبب تغییرات ماهوی و صوری در رشته های دانشگاهی و به ویژه در علوم انسانی در ایران شده است. در واقع، انقلاب فرهنگی با هدف تغییر ادبیات غرب محور آموزش و پژوهش به رویکردی اسلام گرا اقبال نشان داده و با چشم اندازی باز، شیوه ی تولید تمدن اسلامی ایرانی، تنظیم و اجرا گردیده است. در این میان اگرچه بسیاری از رشته های دانشگاهی، دستخوش برخی تغییرات ساختاری شده اند، اما علوم انسانی به سبب اهمیت جایگاه آن در ساخت تمدنی بومی و اسلامی مورد توجه جدی تری قرار گرفته است. به عبارت دیگر، هسته اصلی تمدن سازی اسلامی ایرانی با بازنگری نظام آموزش عالی کشور در حوزه های علوم انسانی تدوین شده است. زیرا، تحقّق این استراتژی علمی در کشور تنها از طریق عملیاتی شدن اهداف آن در رشته های علوم انسانی ممکن می باشد؛ اما از سوی دیگر با توجه به تحولات آموزش و پژوهش در عصر پیشرفت دیجیتالی و انفجار دانش، برخی روش ها و نگرش های سنتی در علوم انسانی، نیازمند تغییرات نوینی در راستای تولید دانش در عصر جهانی شده ی کنونی است تا تمدن سازی اسلامی ایرانی، برون داد نظام آموزش در ایران باشد.(داوری اردکانی، 1387 ) این مسئله علی رغم تحولات چشمگیر در حوزه آموزش عالی کشور، کمتر مورد توجه قرار گرفته و علی رغم انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها، بسیاری از ساختارها و حتی مواد آموزشی رشته های دانشگاهی، به ویژه در علوم انسانی از قبل از انقلاب، همچنان در دانشگاه های کشور باقی مانده اند. بنابراین به نظر می رسد که آسیب شناسی وضعیت علوم انسانی در ایران، در راستای تحقّق تمدن سازی اسلامی ایرانی، مقدمه ای ضروری و اجتناب ناپذیر است. لذا این مقاله به بررسی وضعیت علوم انسانی در ایران، تأثیر انقلاب اسلامی بر آن و چالش ها و موانع موجود در تولید تمدن اسلامی ایرانی می پردازد.

متن

مقدمه:

یکی از مهمترین تحولات فرهنگی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تلاش برای درونی سازی ارزش های انقلاب اسلامی در ساختارهای آموزشی و پژوهشی در کشور است. این مسئله که در قالب انقلاب فرهنگی و در راستای تمدن سازی اسلامی ایرانی پیگیری گردیده، سبب تغییرات ماهوی و صوری در رشته های دانشگاهی و به ویژه در علوم انسانی در ایران شده است. در واقع، انقلاب فرهنگی با هدف تغییر ادبیات غرب محور آموزش و پژوهش به رویکردی اسلام گرا اقبال نشان داده و با چشم اندازی باز، شیوه ی تولید تمدن اسلامی ایرانی، تنظیم و اجرا گردیده است. در این میان اگرچه بسیاری از رشته های دانشگاهی، دستخوش برخی تغییرات ساختاری شده اند، اما علوم انسانی به سبب اهمیت جایگاه آن در ساخت تمدنی بومی و اسلامی مورد توجه جدی تری قرار گرفته است. به عبارت دیگر، هسته اصلی تمدن سازی اسلامی ایرانی با بازنگری نظام آموزش عالی کشور در حوزه های علوم انسانی تدوین شده است. زیرا، تحقّق این استراتژی علمی در کشور تنها از طریق عملیاتی شدن اهداف آن در رشته های علوم انسانی ممکن می باشد؛ اما از سوی دیگر با توجه به تحولات آموزش و پژوهش در عصر پیشرفت دیجیتالی و انفجار دانش، برخی روش ها و نگرش های سنتی در علوم انسانی، نیازمند تغییرات نوینی در راستای تولید دانش در عصر جهانی شده ی کنونی است تا تمدن سازی اسلامی ایرانی، برون داد نظام آموزش در ایران باشد.(داوری اردکانی، 1387 ) این مسئله علی رغم تحولات چشمگیر در حوزه آموزش عالی کشور، کمتر مورد توجه قرار گرفته و علی رغم انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها، بسیاری از ساختارها و حتی مواد آموزشی رشته های دانشگاهی، به ویژه در علوم انسانی از قبل از انقلاب، همچنان در دانشگاه های کشور باقی مانده اند. بنابراین به نظر می رسد که آسیب شناسی وضعیت علوم انسانی در ایران، در راستای تحقّق تمدن سازی اسلامی ایرانی، مقدمه ای ضروری و اجتناب ناپذیر است. لذا این مقاله به بررسی وضعیت علوم انسانی در ایران، تأثیر انقلاب اسلامی بر آن و چالش ها و موانع موجود در تولید تمدن اسلامی ایرانی می پردازد.

وضعیت علوم انسانی در ایران: ایران یکی از مهمترین، پیشرفته ترین و معتبرترین مراکز تولید علم در دوره اوج تمدن اسلامی بوده است. این مسئله، به ویژه در حوزه علوم انسانی از اهمیت بسیاری برخوردار بوده زیرا، بسیاری از دانشگاه های معتبر جهانی، در ایران قرار داشتند و اندیشمندان، فلاسفه، حکماء و تئوری پردازان زیادی در حوزه های مختلف علوم بشری و به ویژه در علوم اجتماعی و انسانی از میان ایرانیان بوده اند. در آن دوره، علوم انسانی به عنوان زیربنای تمامی علوم تجربی و فنی مورد توجه قرار می گرفت و براین اساس اکثر نوابغ در علوم ریاضی، تجربی و فنی نیز در ابتدا به اصول علوم انسانی می پرداختند. در واقع اگرچه علوم و پیشرفت های علمی در آن دوره، یک مجموعه ی یکپارچه وواحدی نبود و تقسیم بندی های متداول کنونی در حوزه آموزش و پژوهش، در آن زمان متداول نبوده است، اما علوم انسانی به عنوان اصلی بنیادین در شناخت انسان و مقدمه ای برای فهم نیازهای بشری تلقی می شده است. بنابراین علوم انسانی به عنوان مهارتی ادراکی و نرم افزاری، در جهت تحقّق امور تجربی و فنی در راستای سعادت بشری به حساب می آمده است. با گذشت زمان و پس از افول تمدن اسلامی و به دنبال آن عقب ماندگی علمی و صنعتی تمدن اسلامی از تمدن غربی ، رشته های علوم انسانی در ایران نیز اهمیت خود را از دست دادند. به گونه ای که پس از مدتی به این رشته ها به عنوان علم نگریسته نمی شد. از سوی دیگر، با گسترش اهمیت دانشِ کاربردی و توسعه ای در غرب و نفوذ مدرنیسم به ایران، ابعاد فنی و

تجربی علوم مورد توجه بیشتری قرار گرفت و اندیشه ورزی در علوم انسانی به سبب عدم امکان انتاج دانش یا فناوری صنعتی، تنزّل یافت.( تقی زاده (1387 علاوه بر این، آموزش و پژوهش در رشته های علوم انسانی نیز، از تولید علم، به انتقال مؤسسات تمدنی و ترجمه صِرف متون غربی، تغییر ماهیّت داد. بنابراین رویکردهای توصیفی و حداکثر تحلیلی، بدون قابلیت تجویز که فاقد توانایی حل مشکلات روزمره زندگی اجتماعی هستند در علوم انسانی تقویت شدند و ماهیت غرب محور و غیربومی این علوم، محققین این رشته را تنها به مترجمین نظریات اندیشمندان غربی تبدیل نمود. علاوه بر این، با تولید صرف اندیشه های غربی در ایران و فقدان تولید علم، کاربردی و بومی سازی علوم نیز ممکن نشد؛ زیرا این علوم در حوزه کاربردی هم تنها براساس ویژگی های جوامع غربی طراحی شده بود و در جوامع دیگر کارایی چندانی نداشت و حتی در مواردی بحران های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به وجود آورد. این وضعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ادامه داشت.

تأثیر انقلاب اسلامی بر علوم انسانی:

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سیستم آموزشی ایران اعم از آموزش و پرورش، دانشگاه ها و رشته های مختلف تحصیلی مورد بازنگری قرار گرفت. در این میان رشته های علوم انسانی به عنوان محور تغییرات نوین در ساختارهای آموزشی، به دلیل نظام ناکارآمد غیرعلمی، غیرکاربردی،غیربومی و غیرمنسجم حاکم بر آنان در دوره های گذشته، با تغییرات بیشتری همراه بود. این تحولات، با انقلاب فرهنگی از اوایل سال ( 1359 ه.ش) و به تدریج با نزدیک شدن به پایان نخستین سال تحصیلی بعد از انقلاب

1358ه.ش) به اوج خود رسید. در این میان مهمترین هدف - اسلامی ( 59انقلاب فرهنگی، بازنگری بنیادین در نظام آموزش عالی کشور بالاخص در حوزه علوم انسانی بود. زیرا به باور غالب در آن دوره، پایه و اساس علومچ انسانی- که در آغاز انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها تدریس می شد- غربی و غیربومی بود و می بایست با علوم انسانیِ اسلام محور، جایگزین می شد. بنابراین می بایست در سه حوزه رویکردها، کارکردها و محتوا و ماهیت، تغییراتی در علوم انسانی به وجود می آمد. تغییر در حوزه رویکردها با توجه به اینکه تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، تنها توصیف اندیشه ها و نظریات صاحب نظران غربی، در علوم انسانی حاکم بود و براین اساس، تنها عمل به دیدگاه های غربی در ساختاری کاملاً وابسته به جهان غرب ممکن بود، بلکه جایگزینی این رویکرد با رویکردی انتقادی که به جای توصیف صِرف به بررسی نقادانه دیدگاه ها، نظریات ، تجزیه و تحلیل آنان بپردازد ضروری بود تا از این طریق زمینه تولید دانش بومی اسلامی ممکن گردد. در واقع انقلاب اسلامی، زمینه دیالوگ اندیشه های غربی اسلامی و نقد ( رویکرد مسلط غربی را فراهم آورد.(زیباکلام، 1386

تغییر در حوزه کارکردها: تسلط رویکرد توصیفی نظام آموزش و پژوهش در علوم انسانی، سبب شده بود که فعالیت های آموزش و پژوهش بر دریافت و توزیع نظریات غربی متمرکز گردد و کمتر به تولید نظریات جدید و متفاوت با تولیدات غرب، توجه شود. بنابراین انقلاب فرهنگی در پی تغییر این رویه و تولید نظریه و علوم جدید بومی اسلامی برای رفع نیازهای جامعه بر آمد.

تغییر در محتوا و ماهیت:

تا پیش از انقلاب فرهنگی ، محتوا و ماهیت نظام آموزشی، غیربومی و عمدتاً غربی بود براین اساس انقلاب فرهنگی به دنبال تبدیل ماهیت آن در قالب اسلامی بومی برآمد. تا از این طریق به درونی سازی ارزش های انقلاب بپردازد. انقلاب فرهنگی اگرچه زمینه تغییرات اساسی را در ساختار سازمانی، متون و برنامه های درسی، کارکردها و رویکردهای آموزش و پژوهش در علوم انسانی به وجود آورد، اما با گذشت چند سال از آغاز انقلاب فرهنگی، نه تنها ذهنیت های موجود در جامعه نسبت به این رشته ها تغییر نکرد، بلکه عملاً نظام آموزشی قبل از انقلاب همچنان در دانشگاه های کشور باقی ماند؛ بگونه ای که با گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی و تغییر شرایط جهانی، بسیاری از همان سرفصل های آموزشی همچنان بلاتغییر باقی مانده و مورد تجدیدنظر قرار نگرفته است. این در حالی است که چشم انداز تمدن سازی اسلامی ایرانی از گذشته تاکنون یکی از مهمترین اولویت ها و اهداف نظام آموزش عالی در ایران برشمرده شده است. در واقع علی رغم سیاست های اعلام شده برای تولید دانش بومی و تمدن سازی اسلامی ایرانی، وضعیت علوم انسانی در ایران تنزّل یافته و هیچ نظریه یا اندیشه جدیدی از سوی پژوهشگران ایرانی در سطح بین المللی، حتی در حد شرح و نقد نظریات غربی که هم اکنون در دانشگاه ها تدریس می شود- نیز مطرح نشده است. مرکز تحقیقات سیاست علمی » همچنین براساس گزارش هسته علم سنجی میزان تولیدات علمی ایران نسبت به کشورهایی مانند عربستان، ،« کشور تایوان، ترکیه، مصر و کره جنوبی نیز کاهش یافته است؛ به گونه ای که در طی دوره پنج ساله ( 1975 م. تا 1981 م.)، ایران 372 مقاله در مجلات بین المللی علوم انسانی منتشر کرده، که این رقم معادل 18 درصد تولیداتعلمی ایران در آن زمان بوده است؛ اما کل تولیدات علوم انسانی بر اساس شاخص u1601 فوق در دوره بیست ساله 1981 م. تا 2001 م. تنها 185 مقاله یعنی 2/24درصد تولیدات علمی کشور در این دوره بوده است . بنابراین تولیدات علوم انسانی کشور در 20 سال اخیر برابر نصف تولیدات دوره پنج ساله قبل ( از 1981 م)بوده است.(فاضلی، چالش های علوم انسانی...، 1387 با توجه به وضعیت کنونی علوم انسانی در ایران ، این سؤال مطرح می شود که چه عواملی سبب تداوم عقب ماندگی علوم انسانی در ایران شده و چه راهکارهایی برای گذر از این بحران ضروری بود تا از این طریق زمینه تولید دانش بومی اسلامی ممکن گردد.در واقع انقلاب اسلامی، زمینه دیالوگ اندیشه های غربی اسلامی و نقد رویکرد مسلط غربی را فراهم آورد.(زیباکلام،1386 )

تغییر در حوزه کارکردها: تسلط رویکرد توصیفی نظام آموزش و پژوهش در علوم انسانی، سبب شده بود که فعالیت های آموزش و پژوهش بر دریافت و توزیع نظریات غربی متمرکز گردد و کمتر به تولید نظریات جدید و متفاوت با تولیدات غرب، توجه شود. بنابراین انقلاب فرهنگی در پی تغییر این رویه و تولید نظریه و علوم جدید بومی اسلامی برای رفع نیازهای جامعه بر آمد. تغییر در

محتوا و ماهیت: تا پیش از انقلاب فرهنگی ، محتوا و ماهیت نظام آموزشی، غیربومی و عمدتاً غربی بود براین اساس انقلاب فرهنگی به دنبال تبدیل ماهیت آن در قالب اسلامی بومی برآمد. تا از این طریق به درونی سازی ارزش های انقلاب بپردازد. انقلاب فرهنگی اگرچه زمینه تغییرات اساسی را در ساختار سازمانی، متون و برنامه های درسی، کارکردها و رویکردهای آموزش و پژوهش در علوم انسانی به وجود آورد، اما با گذشت چند سال از آغاز انقلاب فرهنگی، نه تنها ذهنیت های موجود در جامعه نسبت به این رشته ها تغییر نکرد، بلکه عملاً نظام آموزشی قبل از انقلاب همچنان در دانشگاه های کشور باقی ماند؛ بگونه ای که با گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی و تغییر شرایط جهانی، بسیاری از همان سرفصل های آموزشی همچنان بلاتغییر باقی مانده و مورد تجدیدنظر قرار نگرفته است. این در حالی است که چشم انداز تمدن سازی اسلامی ایرانی از گذشته تاکنون یکی از مهمترین اولویت ها و اهداف نظامآموزش عالی در ایران برشمرده شده است. در واقع علی رغم سیاست های اعلام شده برای ت ولید دانش بومی و تمدن سازی اسلامی ایرانی، وضعیت علوم انسانی در ایران تنزّل یافته و هیچ نظریه یا اندیشه جدیدی از سوی پژوهشگران ایرانی در سطح بین المللی، حتی در حد شرح و نقد نظریات غربی که هم اکنون در دانشگاه ها تدریس می شود- نیز مطرح نشده است. مرکز تحقیقات سیاست علمی » همچنین براساس گزارش هسته علم سنجی میزان تولیدات علمی ایران نسبت به کشورهایی مانند عربستان، ،« کشور تایوان، ترکیه، مصر و کره جنوبی نیز کاهش یافته است؛ به گونه ای که در طی دوره پنج ساله ( 1975 م. تا 1981 م.)، ایران 372 مقاله در مجلات بین المللی علوم انسانی منتشر کرده، که این رقم معادل 18 درصد تولیدات علمی ایران در آن زمان بوده است؛ اما کل تولیدات علوم انسانی بر اساس شاخص u1601 فوق در دوره بیست ساله 1981 م. تا 2001 م. تنها 185 مقاله یعنی 2/24 درصد تولیدات علمی کشور در این دوره بوده است . بنابراین تولیدات علوم انسانی کشور در 20 سال اخیر برابر نصف تولیدات دوره پنج ساله قبل( از 1981 م. بوده است.(فاضلی، چالش های علوم انسانی...، 1387 با توجه به وضعیت کنونی علوم انسانی در ایران ، این سؤال مطرح می شود که چه عواملی سبب تداوم عقب ماندگی علوم انسانی در ایران شده و چه ئراهکارهایی برای گذر از این بحران ضروری بود تا از این طریق زمینه تولید دانش بومی اسلامی ممکن گردد. در واقع انقلاب اسلامی، زمینه دیالوگ اندیشه های غربی اسلامی و نقد(رویکرد مسلط غربی را فراهم آورد.(زیباکلام،1386)

تغییر در حوزه کارکردها: تسلط رویکرد توصیفی نظام آموزش و پژوهش در علوم انسانی، سبب شده بود که فعالیت های آموزش و پژوهش بردریافت و توزیع نظریات غربی متمرکز گردد و کمتر به تولید نظریات جدید و متفاوت با تولیدات غرب، توجه شود. بنابراین انقلاب فرهنگی در پی تغییر این رویه و تولید نظریه و علوم جدید بومی اسلامی برای رفع نیازهای جامعه بر آمد. تغییر در

محتوا و ماهیت: تا پیش از انقلاب فرهنگی ، محتوا و ماهیت نظام آموزشی، غیربومی و عمدتاً غربی بود براین اساس انقلاب فرهنگی به دنبال تبدیل ماهیت آن در قالب اسلامی بومی برآمد. تا از این طریق به درونی سازی ارزش های انقلاب بپردازد. انقلاب فرهنگی اگرچه زمینه تغییرات اساسی را در ساختار سازمانی، متون و برنامه های درسی، کارکردها و رویکردهای آموزش و پژوهش در علوم انسانی به وجود آورد، اما با گذشت چند سال از آغاز انقلاب فرهنگی، نه تنها ذهنیت های موجود در جامعه نسبت به این رشته ها تغییر نکرد، بلکه عملاً نظام آموزشی قبل از انقلاب همچنان در دانشگاه های کشور باقی ماند؛ بگونه ای که با گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی و تغییر شرایط جهانی، بسیاری از همان سرفصل های آموزشی همچنان بلاتغییر باقی مانده و مورد تجدیدنظر قرار نگرفته است. این در حالی است که چشم انداز تمدن ساز اسلامی ایرانی از گذشته تاکنون یکی از مهمترین اولویت ها و اهداف نظام آموزش عالی در ایران برشمرده شده است. در واقع علی رغم سیاست های اعلام شده برای تولید دانش بومی و تمدن سازی اسلامی ایرانی، وضعیت علوم انسانی در ایران تنزّل یافته و هیچ نظریه یا اندیشه جدیدی از سوی پژوهشگران ایرانی در سطح بین المللی، حتی در حد شرح و نقد نظریات غربی که هم اکنون در دانشگاه ها تدریس می شود- نیز مطرح نشده است. مرکز تحقیقات سیاست علمی » همچنین براساس گزارش هسته علم سنجی میزان تولیدات علمی ایران نسبت به کشورهایی مانند عربستان، ،« کشور تایوان، ترکیه، مصر و کره جنوبی نیز کاهش یافته است؛ به گونه ای که در طی دوره پنج ساله ( 1975 م. تا 1981 م.)، ایران 372 مقاله در مجلات بین المللی علوم انسانی منتشر کرده، که این رقم معادل 18 درصد تولیدات علمی ایران در آن زمان بوده است؛ اما کل تولیدات علوم انسانی بر اساس شاخص u1601 فوق در دوره بیست ساله 1981 م. تا 2001 م. تنها 185 مقاله یعنی 2/24 درصد تولیدات علمی کشور در این دوره بوده است . بنابراین تولیدات علوم انسانی کشور در 20 سال اخیر برابر نصف تولیدات دوره پنج ساله قبل ( از 1981 م. بوده است.(فاضلی، چالش های علوم انسانی...، 1387 با توجه به وضعیت کنونی علوم انسانی در ایران ، این سؤال مطرح می شود که چه عواملی سبب تداوم عقب ماندگی علوم انسانی در ایران شده و چه راهکارهایی برای گذر از این بحران مهمی در عدم تحقّق استراتژی علمی کشور داشته است.(فاضلی، چالش ها ( و تغییرات در فرهنگ دانشگاهی، 1387 با توجه به مجموعه این مشکلات، به نظر می رسد که سیاست ها و اولویت های زیر باید در راستای بهبود جایگاه علوم انسانی در ایران مورد توجه قرار گیرد:

اصلاح و تغییر ساختار کنونی نظام ورود به دانشگاهها در حوزه علوم انسانی. اصلاح نگر شهای موجود در جامعه، نسبت به اهمیت و جایگاه این رشته. تغییر سبک ها و متدهای آموزشی، از روش های نظری و حفظِ محور، به رویکردهای انتقادی و فعال. تأکید بر پژوهش محوری در علوم انسانی و ارائه پژوهش های کاربردی، جامعه محور و بومی. گسترش ارتباطات داخلی و بین المللی مراکز پژوهشی، نخبگان و پژوهشگران. تقویت آموزش زبان های خارجی در دانشگاه ها به عنوان ابزار ارتباط با تحولات نوین. گسترش زمینه های چاپ و انتشار آثار علمی دانشگاهی، تقدیر از برگزیدگان علمی و تقویت همای شهای فارابی ، ابوریحان و ... . حمایت از مقالات، پایان نامه ها و آثار علمی که به تولید دانش و نظریه پردازی پرداخته اند. حمایت از حضور مؤثرتر استادان و پژوهشگران برای ارائه مقالات منطقه ای و بین المللی و تلاش برای ارتقای علمی و بین المللی فصلنامه ها و ماهنامه های علمی موجود. گسترش ارتباط مراکز علمی با مراکز مدیریتی و بازار اشتغال. بکارگیری تجربیات موجود در نظام های آموزشی سایر کشورها آسیب شناسی نقاط ضعف موجود.

تبلیغات