عبور از تفکر رشتهای، لازمه رسیدن به علوم میانرشتهای
چکیده
متن
دکتر محمد یمنی دوزی سرخابی، استاد گروه علوم تربیتی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی است. ایشان در رشته علوم تربیتی فارغالتحصیل شده و در زمینه آموزش و برنامهریزی درسی و بخصوص آموزش عالی صاحبنظر میباشند. از استاد مطالب متعددی منتشر شده که راهنما و مورد استفاده دانشجویان و محققان این حوزه هاست. آنچه در ذیل میآید مشروح گفتگوی صورت گرفته با ایشان در خصوص آموزش عالی و راههای بهبود آن در ایران است.
س: وضعیت فعلی آموزش عالی در دنیا و آخرین تحولات این حوزه مهم چگونه است؟
ج: قبل از اینکه به این سوال پاسخ داده شود فکر میکنم دو مفهوم را باید از هم منفک کنیم یکی بحث آموزش عالی است و دیگری بحث دانشگاه. آموزش عالی یک مفهوم خیلی گسترده است، انواع و اقسام آموزشهایی که در سطح دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی دولتی و غیردولتی و وابسته به نهادهای مختلف در کشورهای مختلف صورت میگیرد را شامل میشود. بنابراین آموزش عالی یک مفهوم عام است در صورتی که دانشگاه یک مفهوم خاص است بصورتی که ما در دنیا و در سطح کشورهای مختلف، در درون هر کشور با انواع دانشگاهها مواجه هستیم یعنی مفهوم دانشگاه به صورت عام نمیتواند ارائه شود. برای دانشگاه باید ببینیم که ویژگیهای هر دانشگاه به چه صورت است و چه تفاوتهایی بین دانشگاهها وجود دارد. بنابراین اینکه ما تحت لوای واژة دانشگاه بخواهیم مفهوم آموزشهای دانشگاهی را مطرح کنیم درست است، ولی اینکه این آموزشهای دانشگاهی از چه کیفیتهایی برخوردار هستند، یک بحث کاملا متفاوت است. دانشگاهی را میتوانیم معرفی کنیم که برای کیفیت آموزش و پرورش و خدمات یک استاندارد خاصی را داشته باشد و همچنین میتوان دانشگاهی را پیدا کرد که صرفاً به آموزش بپردازد و حتی کیفیت این آموزش هم برایش خیلی مهم نباشد. میتوان گفت وضعیت آموزش در دنیا یک وضعیت یکسانی نیست و از کشوری به کشور دیگر متفاوت است و حتی در درون یک کشور از دانشگاهی به دانشگاه دیگر وضعیت آموزش متفاوت است؛ چون وضعیت دانشگاه به وضعیت دانشجو و سیستم پذیرش دانشجو و ارتباطی که آن دانشگاه با جامعه نزدیک و دور خود دارد، مرتبط است. بنابراین نمیتوان به صورت مشخص گفت که وضعیت دانشگاهها در دنیا چگونه است. ما دانشگاهی داریم که از نقطه نظر کیفی خوب است و وجود دارند دانشگاههایی که از لحاظ کیفی وضعیت مناسبی ندارند.
س: آموزش عالی در کشور ما چقدر با استانداردهای دنیا هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی، منطبق است؟
ج: برخی شاخصها وجود دارد که توسط سازمانهای بینالمللی مثل یونسکو مطرح میشود یا بعضی از دانشگاهها برای خود یک سری شاخصها را مطرح میکنند؛ ولی ما نمیتوانیم براساس معیارهایی که استاندارد قلمداد میشود، دانشگاهها را ارزیابی کنیم.
من فکر میکنم هر دانشگاهی باید معیارها و شاخصهای خاص خود را بوجود آورد زیرا برای مثال دانشگاهی در ایران ضرورتاً لازم نیست شاخصهایی که یک دانشگاه در کشوری دیگر، حتی اگر آن شاخصها در سطح بالایی باشد، را داشته باشد. بلکه باید دید دانشگاه مورد نظر ما چه رسالتی دارد؟ اگر آن دانشگاه پل ارتباطی مؤثری بین محیط و جامعه داشته باشد طبیعتاً باید جامعه خود را بشناسد و نیازهای آن را پاسخگو باشد. برای همین این دانشگاه باید شاخصهای خود را خودش ابداع کند برای ما لازم است از طریق مطالعات مختلف بدانیم در دانشگاههای دنیا چه خبر است ولی برای اینکه دانشگاه مبتکری داشته باشیم که خلاق و نوآور باشد باید بتوانیم با توجه به قابلیتهای موجود در دانشگاهها فکر کنیم و هر دانشگاهی الگوی خاص خود را بوجود بیاورد. بنابراین به اعتقاد من نمیشود گفت که درکشور ما دانشگاههای مختلف میتوانند مثل هم کار کنند.
باید هر زمان به علایق و تقاضاهایی که داوطلبان و خانوادههایشان و سازمانهای منطقهای و استانی از دانشگاه دارند، توجه شود. پس برای اینکه دانشگاه مبتکر باشد باید الگوی خاص خود را خود بوجود آورد و این الگو از بیرون نمیآید. ما پیشرفتهای دنیا را مطالعه میکنیم ولی این مدیران دانشگاهها هستند که باید بنشینند و برای هر دانشگاهی الگوی خاص موفق بودنش را طراحی کنند و این عملی نیست مگر اینکه به دو نکته توجه شود: یکی اینکه قابلیتهای دانشگاه مورد نظر چیست؟ و چگونه میخواهد با محیط بیرون که عبارت از وضعیت صنعت، فرهنگ، اکو سیستم، تقاضای خانوادهها، جوانان و سایر موارد است، تعامل کند. پس ما مطالعه میکنیم تا از استانداردهای دنیا و دانشگاههای خوب، از لحاظ اینکه توانمند و خلاق هستند، هم از لحاظ آموزش و هم پژوهش و هم ارایه سرویس به بیرون، اطلاع پیدا کنیم. ولی در نهایت هر دانشگاهی باید بتواند شیوه و راه خودش را پیدا کند.
س: دانشگاهها و سیستم آموزش عالی ما چقدر به روز است؟
ج: اگر منظورتان این است که از اطلاعاتی که در دنیا است چقدر استفاده میکنیم، باید بگویم که کم و بیش استفاده میشود. به صورتی که اگر در سال 2009 هستیم بعضی فکر میکنند مثلاً اطلاعات سال 2007 خیلی معتبر نیست که این فکر قابل دفاع نیست، چون ما میتوانیم مطالعاتی از سالهای قبل داشته باشیم که بسیار مفید است. ولی اگر روزآمد بودن به این معنا است که تا چه حد دانشگاههای ما خلاق هستند و مطالب جدید به وجود میآورند، این جای بحث دارد. در یک سری از باید تلاش کرد تا از طریق آموزشهای جدی که لازمة آن گذاشتن وقت از طرف استاد و دانشجو در مورد مسائل و مشکلات محیط اطرافشان است، ایجاد مفهوم و تئوری صورت گیرد و بعد آرام آرام دانشگاهها به سمت روزآمدی حرکت کنند. از مفاهیم و نظریهها و خدمات و فناوریها که ما رابطه مستقیمی با آن نداریم، اطلاعات روز مخصوصاً از بعد تئوریک به کارمان نمیآید. من فکر میکنم باید تلاش کرد تا از طریق آموزشهای جدی که لازمة آن گذاشتن وقت از طرف استاد و دانشجو در مورد مسائل و مشکلات محیط اطرافشان است، ایجاد مفهوم و تئوری صورت گیرد و بعد آرام آرام این روزآمدی ایجاد میشود. به عبارت دیگر اطلاعات لازم وجود دارد اما اینکه چقدر این اطلاعات پردازش میشود و با مطالعات بومی از طریق پژوهشهای میدانی در محیط خودمان ارتباط دارد و میتواند مبتکر باشد و ایدهها و نظریات جدید بوجود آورد، مسئله بسیار مهمتری است.
س: مقدار زیادی از خلاقیتی که مطرح میکنید، وابسته به امر پژوهش است. فکر میکنید دانشگاهها در حرکت به سمت پژوهش چقدر موفق بودهاند و چگونه میتوان این روند را تسریع کرد؟
ج: برای مثال اگر پایان نامههای دانشجویی را به عنوان یکی از مهمترین نمودهای پژوهش در نظر بگیریم قطعاً ما خیلی کم با خلق مفاهیم و یا تئوریهای جدید روبرو هستیم. چرا؟ چون باروری پژوهش با خلق مفاهیم جدید است که شناسانده میشود. من فکر میکنم در بحث پژوهشهای دانشجویی و پایاننامهها یک تأمل جدی باید صورت گیرد که تا چه حد دانشجو تفکر میکند. به این معنا که مسئله را تشخیص میدهد یا برای اینکه دوران تحصیلیاش را به پایان برساند، این را مینویسد که این دو مطلب جدا از هم هستند. پس در بعد پایاننامههای دانشجویی باید بدانیم، آیا این مسئلهشناسی خوب صورت میگیرد.
ما پروژهای راجع به تجارب پژوهشی دانشجویان به منظور شناخت فرآیند پایان نامه نویسی دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری که در چند دانشگاه (دو دانشگاه مادر و یک دانشگاه علوم پزشکی) انجام دادیم. از این مطالعات نتایج رضایتمندی بدست نیامد. این نتایج که قرار است بزودی منتشر شود نشان میدهد که عموماً دانشجویان متأثر از جو سازمانی دانشگاه و گروههایشان هستند و این زمینه خیلی برای تعاملات علمی مناسب نیست. اگر این تعامل علمی نباشد اصلاً مفهوم، زاده نمیشود.
بنابراین در زمینه پایاننامهها چند مطلب مهم است: یکی اینکه فقط دانشجویان علاقهمند به مسئله پژوهش وارد پایان نامه نویسی پژوهشی شوند، دوم اینکه مشاورین این دانشجویان روی مسئله فکر کنند و این زمانی میشود که نخست خودشان هم به پژوهش علاقهمند باشند و دوم اینکه فرصت مناسب داشته باشند؛ یعنی اگر یک استاد هم زمان با ده یا پانزده پایاننامه کار داشته باشد، قطعاً موفق هم نخواهد بود. بنابراین روی انگیزة پژوهشی دانشجویان و ارتباطی که دانشجو با اساتید راهنما و مشاورین خود دارد، باید تأمل شود و جو سازمانی و تأملات علمی گروهها هم بسیار مهم هست.
س: لطفا در مورد پژوهشی که به آن اشاره کردید، بیشتر توضیح دهید؟
ج: من طرحی داشتم در مورد کیفیت پژوهش در یکی از دانشگاهها که در دل این کار متوجه شدم که یکی از ابعاد مهم مطالعات پژوهشهای تحصیلات تکمیلی، بررسی کیفیت پایان نامههای دانشجویی است. این مسئله بصورت یک کار پژوهشی مستقل خارج از آن پژوره بوسیله خود دانشجویان ابتدا در دانشگاه شهید بهشتی و بعد در دانشگاه علوم پزشکی تبریز صورت گرفت و الان در یکی از دانشگاههای اصفهان انجام میشود. سوال ما در این پژوهش این بود که فرآیند پایان نامه نویسی به چه صورت است و چه مسایل و موانعی در این زمینه وجود دارد؟ چند مورد قابل تأمل در این مسئله وجود داشت: یکی جوسازمانی، دیگری فرآیند جلسات دفاع و دیگر اینکه مسئله پژوهش برای دانشجو شفاف تعریف شود. یافتههای ما نشان میدهد که جو سازمانی و ارتباطات علمی حتی بین خود دانشجوها مناسب نیست. زیرا دانشجو نیاز دارد مطالعات خود را انتشار دهد و این کار باید به صورت سخنرانی و مقاله و مباحثات علمی انجام گیرد تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد. مطالعهای در این مورد قبلاً در استرالیا انجام گرفته بود که ما از آن مطلع شدیم ولی قسمتهای زیادی از آن را تغییر دادیم. هدف ما این است که، اگر زمینه و حمایتهای مناسب وجود داشته باشد، میشود این کار را در سطح دانشگاههای کشور انجام داد و نهایتاً به طرحی رسید که در دانشگاههای دولتی و غیردولتی این فرآیند به چه صورت است. به نظر من چنین نتیجهای به سازماندهی مطالعات پژوهشی دانشجویان در سطح آموزش عالی کشور خیلی کمک میکند. من فکر کنم این مسئله برای وزارت علوم هم خیلی مهم باشد. این پروژه اکنون در یک دانشگاه بصورت طرح مستقل، ولی در چند دانشگاه دیگر، در سطح پایاننامة دانشجویی انجام میشود که البته برای اینکه در سطح کشور انجام شود نیاز به حمایت دارد.
س: همانگونه است که میفرمایید. بحث پایاننامههای دانشجویی چون تابلوی پژوهش در دانشگاهها است و سرمایه گذاری زیادی هم روی آن صورت میگیرد و حتی در جشنوارهای مثل جشنواره بینالمللی فارابی هم تعداد قابل ملاحظهای از پژوهشهای رسیده پایاننامه است. سوال دیگر اینکه بفرمایید تاثیر پرداختن به علوم میانرشتهای در توسعه دانش چیست؟
ج: بحث علوم میان رشتهای بحث جدیدی نیست. این مسئله در غرب 40 یا 50 سال پیش مورد توجه قرار گرفت. مطالعات در زمانهای گذشته خیلی جامعنگر و کلینگر بود و یک پژوهشگر سعی میکرد از علوم مختلف مطلع باشد. چون وقتی یک مسئله در جامعه مطرح میشود، درست است که نمودش را در موقعیت خاص نشان میدهد ولی عوامل مؤثر در آن پراکنده هستند. برای مثال افت تحصیلی دانشجویان را میتوانیم مرتبط با یک درس خاص یا در رابطه با فعالیتهای شخصی دانشجو بدانیم. ولی وقتی دقیق میشویم میبینیم تغذیه، گذشتة تحصیلی، جو فرهنگی، محیط علمی، جو سازمانی و ابعاد اقتصادی همه و همه مؤثر است. پس وقتی مسئله افت تحصیلی و بیانگیزگی را مورد توجه قرار میدهیم تمام این مسایل مطرح میشود. در گذشته گستردگی مسایل زیاد نبود و شاید یکی، دو نفر میتوانستند این کار را انجام دهند ولی الان باید افراد متفاوت در گروههای پژوهشی مختلف با هم در ارتباط باشند. تحقیق واقعی را امروزه یک نفر انجام نمیدهد، بلکه افراد مختلف با حوزههای مختلف انجام می دهندالبته به شرطی که زبان هم را بفهمند و باهم ارتباط داشته باشند. بنابراین حوزة میانرشتهای چون برای فهم مسایل از دیسیپلینهای مختلف کمک میگیرد. این نکته که میشود ریشه مسئله را در یک حوزه دنبال نکرد، یک بُعد مثبت و زمینه خوبی است به شرطی که فرهنگ ارتباطی لازم بتواند رشد کند. الان دانشگاهها و گروههای ما رشتهای است. حتی در مدیریت سازمانهای آموزشی هم رشتهای کار میکنیم. ولی مسایل امور آموزشی و پژوهشی صرفاً در یک رشته قرار ندارد و حوزههای دیگر را هم مورد توجه قرار میدهد که لازمة آن تغییرات در ساختار تشکیلات علمی دانشگاه است. به همین جهت است که آرام آرام میبینیم گروه در بعضی از کشورها کمرنگ میشود و گروهها با هم هستههای علمی را شکل میدهند و مطالعات بینرشتهای انجام میپذیرد.
س: یک سوال مهم دیگر در این بحث این است که آیا علوم میان رشتهای دغدغه جامعه علمی ایران در حال حاضر است؟
ج: علوم میان رشتهای دغدغه بعضی از متفکرین است ولی دغدغه بخش زیادی از دانشجویان و اساتید نیست. چون ما این را نمیخواهیم. ما متخصص میخواهیم. از طریق سیستم اداری آموزش همین امر را دنبال میکنیم. شما وقتی در رشتهای خاص وارد دورة دکتری میشوید دیگر خود را از بقیه جدا کرده و در آن حوزه، خود را متخصص میدانید و تخصصهای دیگر به هیچ وجه در حوزة شما دخالت نمیکنند. از لحاظ ساختار همانطور که میدانیم مسایل در هم تنیده هستند. برای همین در غرب از دهه 80 به بعد مسئله پیچیدگی مطرح شد. در اوایل دهه 1980 در برخی نشریات از علم پیچیدگی صحبت شد. از سال 2000 به بعد این مسئله به علوم پیچیدگی تبدیل شد. بنابراین مسایل پیچیده را نمیتوان از طریق مسایل جدا از هم و تخصصهای جدا فهمید. در نهایت باید گفت که علوم میانرشتهای خیلی کمک میکند به شرطی که فرهنگ ارتباط کاری هم رشد کرده باشد.
س: به نظر شما کانونهای تفکر چه نقشی در بهبود وضع آموزش دارد؟
ج: خوب است. ولی قبل از آن باید دید میتوانیم فکر کنیم، شیوة آن را آموختهایم یا نه. داشتن مدرک دکتری نشان دهنده داشتن فکر نیست فکر یعنی تحلیل عالم واقع و کشف مفاهیم جدید. بنابراین کانون فکر مهم است به شرطی که افراد آن اندیشهورزی کنند که این به دانشگاهها و حتی به قبل از آن، به دبیرستانها و مدارس راهنمایی و ابتدایی و حتی فرهنگ خانواده مربوط میشود و بحث مهم بحث فرهنگ عمومی است. ماقبل از اینکه به دانشگاه یا دبیرستان توجه داشته باشیم باید بدانیم به فرهنگ عمومی چقدر توجه داریم؟ فرهنگ عمومی یعنی آنچه در کوچه و خیابان اتفاق میافتد و مکالمات روزمره مردم. اگر این فرهنگ عمومی را خوب بشناسیم مثلاً فرهنگ گذشتة خودمان و دنیا را بشناسیم میتوانیم بهتر مسئله را درک کنیم. من دربارة دانشگاه جندی شاپور مطالعهای داشتم. یکی از الگویهای موفق دانشگاه بعد از قرن 18 دانشگاهی آلمانی است که پژوهش محور بود. البته این ایده بعدها به صورت موفق در آمریکا اجرا شد. ایدههای آن دانشگاه را با ایدههای دانشگاه جندی شاپور که مربوط به چند دهه قبل از اسلام است، مقایسه کردم و دیدم ایدههای خوبی در دانشگاه جندیشاپور بوده که بعداً در غرب هم شکل گرفته است. حال ما چقدر به این گذشته در آموزش عالی خودمان فکر کردهایم؟ اگرفکر نکرده باشیم، ارجاع ما چند دانشگاهی میشود که فکر میکنیم موفق هستند. این دانشگاهها عموماً همانهایی هستند که افراد مؤثر در آنجا تحصیل کردهاند. پس اول باید اندیشیدن را یاد بگیریم که اگر این باشد موفق میشویم. بنابراین در این بحث ابعاد، شکل و محتوا را نباید از هم جدا کرد. ما میگوییم دانشجوی ارشد ولی از لحاظ محتوا این دانشجویان چقدر با سطح کارشناسی ارشد کارها و مطالعاتشان تطابق دارند؟
س: تحولات اجتماعی چه نقشی در توسعه آموزش دارد؟
ج: تحولات اجتماعی همیشه وجود دارد ولی یکی از مسائل دانشگاه این است که آیا میتواند این تحولات را بفهمد و با توجه به آنها میتواند خود را تغییر دهد؟ الان ساختار دانشگاهها کمتر تغییر پیدا میکند. برای مثال یک رشته برای مدت 30 سال در یک دانشگاه است ولی معلوم نیست از لحاظ محتوا و شکل، نیاز محیط همین را میطلبد یا نه؟ چون تغییرات فرهنگی، فنآوری و علمی، صنعتی بسیار سریع هستند. ولی تغییرات در دانشگاهها بسیار کند است. بنابراین بنده بحث دانشگاههای سازگار شونده را مطرح کردم که در کتابی تحت عنوان"رویکردها و چشم اندازهای نو در آموزش عالی" میخواهد منتشر شود. اگر دانشگاهها بتوانند تحولات را درک کنند و تغییرات را در خودشان ایجاد کنند آن وقت دغدغه دانشجو اشتغال نخواهد بود و پژوهش پژوهشگر مورد استفاده بهتری قرار خواهد گرفت.
س: در پایان اگر مطلب دیگری در این ارتباط لازم است ذکر شود، بفرمایید؟
ج: در مورد آموزش عالی و به خصوص دانشگاهها باید به چند مورد توجه جدی داشته باشیم: یکی اینکه به تنوع دانشگاهها توجه کنیم. دانشگاهها باید رسالت داشته باشند و بدانند چه کاری میخواهند انجام دهند که اگر این مسئله مشخص شود آن موقع دانشجو و هیأت علمی دانشگاه هم میتوانند رشد خوبی داشته باشند؛ و دوم اینکه تأملات جامعه دانشگاهی مورد توجه قرار گیرد. در دانشگاه هیأت علمی و دانشجو مهم است ولی کارکنان دانشگاه هم مهم هستند که باید آموزشهای مستمر ببینند تا بتوانند ارتباطات علمی یا پشتیبانی علمی را با دانشجویان داشته باشند و سوم اینکه اگر دانشگاهی میخواهد موفق باشد باید منحصر به فرد باشد و ارزش جدیدی بوجود آورد. بنابراین نباید دانشگاهها را از روی هم کپیبرداری کنیم.